Uncategorized

اروپا

اروپا

از ویکی‌پدیا، دانشنامهٔ آزاد
Europe (orthographic projection).svg
مساحت ۱۰٬۱۸۰٬۰۰۰ کیلومتر مربع
جمعیت ۷۳۱ میلیون نفر
ترکم جمعیت ۷۰ نفر در کیلومتر مربع
کشورها ۵۰ (فهرست کشورها)
زبان‌ها فهرست زبان‌ها
منطقه زمانی گرینویچ تا گرینویچ+۵
اینترنت دامنه سطح‌بالا eu. (اتحادیه اروپا)
بزرگترین شهرها فهرست کلان‌شهرهای اروپا

قاره اروپا، در نیم‌کره شمالی زمین قرار دارد و پس از قاره اقیانوسیه، دومین قاره کوچک جهان است. قاره اروپا با قاره آسیا در یک پهنه خشکی قرار گرفته‌اند و با یک‌دیگر خشکی بزرگ اوراسیا را تشکیل می‌دهند. مرز طبیعی میان اروپا و آسیا را کوه‌های اورال تشکیل می‌دهند.
مساحت اروپا حدود ۱۰ میلیون کیلومتر مربع است و بیش از ۷۳۰ میلیون نفر جمعیت دارد که یازده درصد از جمعیت جهان را تشکیل می‌دهند.[۱] با وجود مساحت نسبتاً کم خود، اروپا پس از آسیا دومین قاره جهان از نظر تراکم جمعیت است. اروپا در اصل شبه جزیره‌ای در شمال غرب اوراسیا و در شمال قاره آفریقا است. اروپا که به دلیل قرار گرفتن در منطقهٔ معتدل شمالی به قاره سبز معروف است بین آب‌های دریای خزر و دریای سیاه در جنوب شرقی، مدیترانه در جنوب، اقیانوس اطلس در غرب و دریای آدریاتیک در شمال قرار دارد. اروپا هم‌چنین جزایر بسیاری دارد که از جزایر بزرگ آن می‌توان به جزایر بریتانیا و ایسلند اشاره کرد. شماری از شهرهای مهم و تاریخی جهان ازجمله لندن، رم، مسکو، استکهلم ، استانبول، پاریس، و برلین در اروپا قرار گرفته‌اند.

یک‌سوم از زمین‌های این قاره قابل کشاورزی است که این درصدی بسیار بالاتر از دیگر قاره‌های جهان است. آب‌وهوای آن نیز در کل معتدل است و انسان از ده‌ها هزار سال پیش از قاره اروپا سکونت یافته‌است. وجود جریان آب گرم موسوم به گلف استریم که از اقیانوس به آب‌های غربی اروپا جریان دارد باعث معتدل شدن آب‌وهوای آن شده‌است. بیشتر مردم قاره اروپا سفیدپوست هستند و درصد بالای آن‌ها به زبان‌های هندواروپایی سخن می‌گویند.

پهنه اروپا به‌طور کل کم‌ارتفاع است اما کوهستان‌های آلپ، پیرنه، کارپات و بالکان از این قاعده مستثنا است. رودهای اصلی اروپا عبارتند از ولگا، دانوب، راین، رون، و البه. بزرگ‌ترین رود اروپا ولگا است. این رودها در جابه‌جایی مردم و کالا کمک زیادی به اهالی این قاره می‌کند.

از دیدگاه سیاسی قاره اروپا را به‌طور معمول به اروپای غربی و اروپای شرقی تقسیم می‌کنند. بیشتر کشورهای اروپای شرقی ازجمله روسیه، در دوره‌ای در زمره کشورهای بلوک شرق به‌شمار می‌آمدند و بخشی از آن‌ها نیز در میان کشورهای اتحاد شوروی بودند. خاک روسیه که بزرگ‌ترین کشور جهان است در هر دو قاره آسیا و اروپا گسترده شده‌است. با وجودی که بیشتر خاک روسیه در قسمت آسیایی آن قرار دارد، بیشتر جمعیت این کشور در بخش اروپایی که در غرب کوه‌های آرال است زندگی می‌کنند.

واژه[ویرایش]

واژهٔ اروپا را برگرفته از واژهٔ سامی به‌معنی غروب دانسته‌اند که از ریشهٔ اکدی erebu وارد زبان‌های اروپایی شده‌است.[۲]

منشأ نام اروپا به نخستین دوره‌های تاریخی مربوط می‌شود در زبان سامی جهت طلوع آفتاب را آچو (Acu) یا آسو(Asu) و سمتی را که خورشید غروب می‌کرد ارب(Erb) یا اریب(Irib) می‌نامیدند. همین کلمات به محض آنکه از زبان فنیقها به زبان یونانیان نفوذ کرد به کلمه آسیا و اروپا تبدیل گردید. به این ترتیب که کلمه اولی به سرزمین‌های مشرق دریای اژه و واژه اروپا به ممالک مغرب دریای اژه اطلاق می‌گردد.[۳]

جغرافیا[ویرایش]

نقشه توپوگرافیک قاره اروپا.

بعد از قارهٔ اقیانوسیه قاره اروپا با ۱۰ میلیون کیلومتر مربع کوچک‌ترین قاره زمین است. اروپا از شمال به اقیانوس منجمد شمالی و از جنوب به دریای مدیرانه و دریای سیاه و از طرف غرب به اقیانوس اطلس محدود شده‌است و مشخص کردن سمت شرقی به قارهٔ آسیا متصل است.

قارهٔ اروپا در میان مدارهای ۳۵ تا ۷۵ جغرافیایی قرار گرفته‌است.

در مناطق شمالی اروپا کوه‌ها از نظر زمین‌شناسی فرسوده و قدیمی اند، ارتفاع آن‌ها کم است و دارای قلّه‌های گنبدی شکل‌اند. در این مناطق، جلگه‌های پهناور و دریاچه‌های بسیاری وجود دارد. به این منطقه از اروپا که فرسایش، طی یک دورهٔ بسیار طولانی، بلندی‌های آن را صاف کرده و ناهمواری‌های ملایم در آن به وجود آورده‌است،اروپای پیر می‌گویند.[۴]

در جنوب اروپا چین خوردگی ها و رشته کوه های بلند دیده می شود قله کوه ها نوک تیز و دامنه کوه ها اغلب داری شیب تند درهای تنگ می باشد به این منطقه اروپا که در آن اتشفشان ها وزمین لرزه هایی نیز رخ می دهد (اروپای جوان) می گویند

آب فراوان موجب پیدایش جنگل‌های سرسبز و رواج کشاورزی و دامداری در این قاره شده‌است. از این رو، این سرزمین پرآب و سرسبز از گذشته‌های دور، محل زندگی انسان و بسیاری از جانوران بوده‌است و به همین علت به این قاره، قاره سبز گفته می‌شود.[۵]

تعریف سیاسی اروپا[ویرایش]

تاریخ اروپا[ویرایش]

یونانیان[ویرایش]

یونان باستان از صدها دولت‌شهر مستقل تشکیل می‌شد. از سده هشتم پیش از میلاد، یونانی‌ها ساخت شهرهای جدید در سراسر مدیترانه را آغاز کردند. این مستعمره‌های یونانی با شاهنشاهی نیرومند ایران در تماس بودند. در نتیجه تشنج بین یونان و ایران افزایش یافته و در سال ۵۰۰ (پیش از میلاد)، جنگی بین آن‌ها درگرفت. در سال ۴۷۹ (پیش از میلاد) ارتش متحد دولت – شهرهای یونان، از ارتش قدرتمند ایران شکست خورد.

آکروپولیس[ویرایش]

باقیمانده‌های آکروپولیس، آتن امروزی را در بر می‌گیرد. آتن ثروتمندترین و بزرگ‌ترین ناحیه شهری یونان بود. شهروندان این شهر از یک دموکراسی ابتدایی (دولت مردمی) برخوردار بودند. تا پیش از قرن پنجم قبل از میلاد، ناحیه شهری اسپارت بیشتر نواحی جنوب یونان را تحت کنترل داشت. این ناحیه را منطقه «پلویونی» می‌نامند. زندگی اسپارتی‌ها در جنگ می‌گذشت. همه شهروندان مذکر و بالغ، اعضاء تمام وقت ارتش محسوب می‌شدند. زن‌ها آموزش‌های فیزیکی می‌دیدند تا بتوانند فرزندانی قوی و نیرومند به دنیا بیاورند. هنگامی که شهروندان اسپارتی مشغول پرداختن به امور جنگی بودند، بردگان روی زمین‌ها کشاورزی می‌کردند. اولین مسابقات المپیک، در شهر المپیا، در جنوب یونان برگزار شد.

رومیان[ویرایش]

امپراتوری روم در اوج اقتدار

حکومت اولین امپراتور روم، آگوستوس در سال ۲۷ (پیش از میلاد) آغاز شد. این حکومت شاهد آغاز پکس رومانا، یا دوران ثبات سیاسی و شکوه و جلال فراوان که حدود ۲۰۰ سال ادامه داشت، بود. در طول این دوره، امپراتور روم به مدیترانه و بخش اعظم اروپای غربی حکومت می‌کرد. امپراتوری به شکل کاملی سازماندهی شده بود و به خوبی اداره و کنترل می‌شد. یک شبکه از راه‌ها، سرزمین‌های امپراتوری را به پایتخت، رم، متصل می‌کرد. لژیون آموزش دیده روم از تمام نقاط بحرانی در طول مرزهایش دفاع می‌کرد. شهروندان رومی از یک قانون مشترک، فرهنگ مشترک و زبان مشترک لاتینی، بهره‌مند بودند.

تا سال ۴۵۰ رومیان باستان، انگلستان را ترک کرده بودند و به جای آن‌ها تعداد زیادی از مردم شمال اروپا در آن‌جا اقامت داشتند. اقوامی که در آن‌جا سکونت داشتند متعلق به چهار قبیله، آنگلها، یوتها، فرزینها و ساکسونها بودند. این ساکنان، «آنگلوساکسون» نامیده شدند. قبرهای منطقه ساتن هو با یادداشت‌های راهبانی مثل عالی‌جناب «بید»، اطلاعات مربوط به تاریخ آن‌ها را بیان می‌کند. قرن‌ها بعد، شاهان آنگلوساکسون مانند آلفردکبیر با مهاجمان وایکینگ جنگیدند. در دنیای رومی‌ها سایو بودن افراد (شهروند رومی)، اهمیت زیادی داشت. ابتدا، مقام شهروند فقط به افرادی که در درون شهرها زندگی می‌کردند، داده می‌شد. در سال ۸۹ (پیش از میلاد)، مقام شهروند به تمام ایتالیایی‌ها اعطا شد. تا پیش از ۲۱۲، مقام شهروند رومی به همه مردان آزادی که در محدوده امپراتوری روم زندگی می‌کردند، اعطا شد. مقام شهروندی به بردگان و زن‌ها داده نمی‌شد.

اروپای قرون وسطی[ویرایش]

تا سده ۱۳ (میلادی)، قلعه‌های متعلق به شوالیه‌ها بیش از هرچیز دیگری در پهنه اروپا خودنمایی می‌کرد. شوالیه‌ها از زندگی مرفهی برخوردار بودند که با زندگی دهقانانی که روی زمین‌های آن‌ها کار می‌کردند، تفاوت زیادی داشت. شهرهایی در اطراف قلعه‌ها به وجود آمدند و توسعه یافتند. بازرگانان برای تجارت از راه‌های سخت گذر سفر می‌کردند. زائران سفرهایی طولانی را برای زیارت اماکن مقدس انجام می‌دادند. زندگی دشوار بود و جنگ، قحطی و طاعون همواره جان مردم را تهدید می‌کرد. در اواخر قرن پانزدهم میلادی، آخرین بخش از قلمرو مسلمانان اسپانیایی گرانادا یا همان شهر قرناطه در اندلس، به حکمرانان مسیحی آن دیار، فردیناند فرمانروای آراگون و ایزابلا[نیازمند ابهام‌زدایی] فرمانروای کاستیل، تسلیم شد. در همان سال، با حمایت مالی فردیناند و ایزابلا، کریستف کلمب از اقیانوس اطلس گذشت و به جزایر هند غربی (در نزدیکی سواحل آمریکا) رسید. در اروپای قرون وسطی، کاری که مردم انجام می‌دادند، غذایی که می‌خوردند، لباسی که می‌پوشیدند و محلی که در آن زندگی می‌کردند، همگی بستگی به جایگاه اجتماعی آن‌ها داشت. حدوداً از تاریخ ۸۰۰ تا ۱۰۵۰ به مدت سه قرن، جنگجویان وایکینگ با کشتی‌های دراز و براق خود، اروپا را به وحشت می‌انداختند. آن‌ها از اسکاندیناوی برای جستجوی نقره، بردگان و زمین به دریا می‌رفتند. گروهی به بریتانیا و فرانسه حمله می‌کردند، در حالی‌که دیگران روسیه و رودخانه‌های دوردست آسیا را مورد تاخت و تاز قرار می‌دادند. وایکینگ‌ها کاشفان دلیر و شجاعی بودند. آن‌ها با شجاعت از میان امواج خروشان اقیانوس اطلس عبور کرده، ایسلند و گروئنلند را کشف کردند و حتی به شمال آمریکا نیز قدم گذاشتند.

دوره جنگ‌های صلیبی[ویرایش]

اثر تذهیبی متعلق به قرن ۱۵ام که پاپ اوربان دوم را در حال موعظه جمعیت برای بازپس‌گیری سرزمین‌های مقدس نشان می‌دهد.

در سال ۱۰۹۵ «پاپ اوربان دوم» همه مسیحیان اروپایی را مجبور کرد تا علیه ترکان مسلمان قیام کنند و شهر اورشلیم (بیت‌المقدس فعلی) واقع در فلسطین را بازپس گیرند. در همان سال، سپاه بزرگی مهیا و رهسپار نخستین جنگ صلیبی گردید. در سال ۱۰۹۶، بالغ بر ۱۵۰ هزار اروپایی به راستی تصمیم گرفتند که به صف اول جنگجویان صلیبی بپیوندند. جنگ‌های صلیبی یکی از پرشورترین وقایع قرون وسطی بوده‌است. در آن سال، بزرگ‌ترین سپاه‌هایی که اروپا تا آن زمان به چشم ندیده بود، به رهبری شوالیه‌های جوشن پوش، با بیرق‌های در اهتزازی که تقریباً نشان تمامی خانواده‌های اصیل اروپای غربی را بر خود داشت، سه هزار مایل راه را تا فلسطین پیمودند تا به نام کلیسای کاتولیک رومی، سرزمین مقدس را فتح کنند. آن‌ها تمامی خطرها را به جان خریدند تا شهر مقدس اورشلیم (بیت المقدّس) را فتح کنند. تعداد زیادی از جنگجویان صلیبی در طول سفر خطرناک از اروپا تا خاورمیانه جان خود را از دست دادند. آن‌ها که زنده ماندند در سال ۱۰۹۹ بیت‌المقدس را تسخیر کردند. در بین سال‌های ۱۰۹۹ تا ۱۲۵۰، شش جنگ صلیبی دیگر رخ داد اما در هیچ‌یک از آن‌ها صلیبیان موفقیتی به دست نیاورند. مسلمانان اسپانیا را به تصرف خود درآوردند

اروپای فئودالی[ویرایش]

از حدود سال ۸۰۰ تا ۱۳۰۰، بیشتر مناطق اروپای غربی توسط سیستم فئودالی سازماندهی شده بود. پادشاه، مالک تمام زمینی بود که به مناطقی به نام ملک اربابی تقسیم می‌شد و ارباب هر ملک، خراج‌گزار پادشاه محسوب می‌شد. او سوگند وفاداری یاد می‌کرد و متعهد می‌شد که برای حفاظت از اموال پادشاه، سربازانی (مردان جنگی) استخدام کند. رعیت‌ها در روستاها زندگی می‌کردند. آن‌ها سهمی از محصولات خود را به املاک شاه (خراج‌گزار شاه) می‌دادند. پاپ یکی از قدرتمندترین حاکمان اروپایی فئودالی محسوب می‌شد. او رئیس کلیسای کاتولیک رومی بود که مقدار زیادی زمین تحت مالکیت خود داشت. پاپ از همه پادشاهان انتظار داشت از او اطاعت کنند. اما هنگامی که قدرت پادشاهان و امپراتورها زیادتر شد، سعی کردند با کلیسا مبارزه کنند.

رنسانس[ویرایش]

با نوشته شدن کمدی الهی توسط دانته آلیگیری، رنسانس آغاز می‌شود.

دانش و هنر پیشرفت‌های عظیمی در ایتالیای سده ۱۵ (میلادی) و سده ۱۶ (میلادی) به وجود آورد. این احیای فرهنگی به رنسانس (یعنی «نوزایی») مشهور شده‌است. دانشمندان، شعرا و فیلسوفانی ظهور کردند که با الهام از میراث اصیل روم و یونان باستان، با دیدگاهی تازه‌تر به جهان می‌نگریستند. نقاش‌ها به مطالعه آناتومی (علم تشریح) پرداختند و اعضای بدن انسان را به شیوه‌ای واقع‌گرایانه نقاشی کردند. فرمانروایان ساختمان‌ها و آثار بزرگ هنری را سفارش دادند. این عقاید تازه به زودی در سراسر اروپا گسترش یافت. مطلوب «انسان عصر رنسانس»، فرد درخشان و همه فن حریفی بود که در موضوعات فراوانی کارآزموده باشد. لئوناردو دا وینچی و میکل آنژ مشهورترین آنان هستند؛ دستاوردهای آنان احترام‌شان را در جامعه افزایش داد.

اروپا در سده‌های ۱۶ و ۱۷[ویرایش]

مردم اروپا در طول سده ۱۶ (میلادی) و سده ۱۷ (میلادی)، عقاید سنتی را زیر سؤال بردند. دانشمندانی همچون گالیله و اسحاق نیوتن روش‌های جدید را توسعه داده و بر مبنای مشاهدات و تجارب خود به کشفیات فراوانی دست یافتند. در بسیاری از شاخه‌های دانش از جمله فیزیک، کالبدشناسی، نجوم، و ریاضیات، پیشرفت‌های بزرگی حاصل شد. نیکولاس کوپرنیک ستاره‌شناس لهستانی، کتاب «گردش افلاک آسمانی» را منتشر کرد. او در این کتاب، عقاید جدید خود را مبنی بر گردش سیارات به دور خورشید، بر خلاف نظریه گردش سیارات به دور زمین، مطرح کرد. در سده ۱۷ (میلادی)، دانشمندان متوجه این مسئله شدند که سیارات به دور خورشید حرکت می‌کنند. مدل‌های مکانیکی منظومه شمسی برای نشان دادن این موضوع ساخته می‌شدند. این دستگاه‌های جهان‌نما به نام «ارری» مشهور شد زیرا اولین بار برای «ارل ارری» ساخته شد.

انقلاب فرانسه[ویرایش]

لویی شانزدهم

در ۱۴ ژوئیه ۱۷۸۹، جماعتی از گرسنگان به زندان «باستیل» در پاریس، حمله کردند. فقرای پاریس که سان کولوت نامیده می‌شدند، از سیاست‌های لویی شانزدهم، پادشاه فرانسه، به خشم آمده بودند. لویی که با بحران مالی شدیدی دست به گریبان بود، از مجلس طبقات عمومی در خواست کرد تا مالیات‌ها را افزایش دهد. این امر، موجب بروز انقلاب فرانسه شد و به مدت ۱۰ سال این کشور را دچار هرج و مرج کرد. در ۱۷۹۱، دو سال پس از انقلاب فرانسه، حکومت دستگاه جدیدی را برای اعدام در ملاء عام به خدمت گرفت. این دستگاه که گیوتین نامیده می‌شد، برای قطع سر انسان با سرعت و بدون درد، طراحی شده بود. این ابزار اما به زودی تبدیل به سمبل خوف‌ناک دوره ترور شد. لویی شانزدهم در سال ۱۷۹۲ اعدام (با گیوتین) شد و سرانجام، در سال ۱۷۹۹، هنگامی که ژنرال ناپلئون بناپارت به قدرت رسید، انقلاب پایان پذیرفت.

نقشه اروپا در نقشه ساموئل دان

انقلاب صنعتی[ویرایش]

با اختراع ماشین بخار انقلاب صنعتی آغاز شد.

تغییرات بزرگی که در سده ۱۸ (میلادی) در انگلستان رخ داد به نام انقلاب صنعتی شناخته می‌شود. اختراعات جدیدی مثل ماشین بخار، کالاها را سریع‌تر و ارزان‌تر از قبل تولید می‌کرد. در قرن نوزدهم، گسترش صنعت به بقیه اروپا و سرزمین آمریکا رسید. راه‌آهن سرعت مسافرت را زیاد کرد. مردم زیادی در کارخانه‌ها کار و در شهرها زندگی می‌کردند.

جنگ جهانی اول[ویرایش]

Chateau Wood Ypres 1917.jpg

نقشه اروپا در سال ۱۹۴۶

در ماه اوت ۱۹۱۴ جنگ عظیمی در اروپا بین آلمان، رهبر دول محور، و نیروهای متفقین به رهبری فرانسه و بریتانیا درگرفت. هیچ‌یک از دو طرف نتوانستند به پیروزی کامل دست یابند و جنگ تا چهار سال به طول انجامید. پیش از پیروزی متفقین در نوامبر ۱۹۱۸ حدود ۱۰ میلیون نفر کشته شدند. هنگامی که در ماه اوت ۱۹۱۴ جنگ اعلام شد، میلیون‌ها تن از مردم شادمان در خیابان‌های شهرهای مهم اروپا شروع به رقص و پایکوبی کردند. مردم تصمیم حاکمان خود برای رفتن به جنگ را مورد حمایت قرار دادند. مردان جوان داوطلب برای جنگیدن، هجوم می‌آورند. با این وجود، صحنه‌های وحشت‌انگیز جنگ جهانی اول، نگرش مردم به جنگ را تغییر داد؛ یک نسل کامل از مردان جوان به خاک و خون کشیده شدند. جنگ جهانی اول، چهار امپراتوری را نابود کرد؛ امپراتوری آلمان تاج و تخت را از دست داد و جمهوری وایمار جایگزین آن شد. امپراتوری‌های شکست خورده امپراتوری اتریش – مجارستان و عثمانی از هم گسیختند و امپراتوری روسیه نیز به دست انقلابی‌های بلشویک افتاد.

جنگ جهانی دوم[ویرایش]

سربازان آلمانی در نبرد استالینگراد

در قرن بیستم بین دهه‌های ۱۹۲۰ و ۱۹۳۰ بسیاری از کشورهای اروپایی از دموکراسی دست کشیدند. حزب نازی به رهبری آدولف هیتلر در آلمان به قدرت می‌رسد و فاشیست‌ها به رهبری موسولینی بر ایتالیا حکومت می‌کنند. ابتدا بریتانیا و فرانسه کوشیدند با این دیکتاتورهای جنگ‌طلب سازش کنند. اما عاقبت در سال ۱۹۳۹ در برابر تهاجم هیتلر ایستادند و اروپا به جنگ جهانی دوم کشیده شد. در سپتامبر ۱۹۳۹، جنگ جهانی دوم در اروپا آغاز شد. آدولف هیتلر، می‌خواست تا رایش سوم به یک قدرت مطلقه در اروپا تبدیل شود. در آغاز تاکتیک حملات برق‌آسا موفقیت‌آمیز می‌نمود. اما پس از سال ۱۹۴۳، قوای متفقین، متشکل از نیروهای آمریکا، شوروی و انگلستان، بر آلمان برتری یافتند. سرانجام، آلمان در ماه مه ۱۹۴۵، نه روز پس از خودکشی هیتلر، تسلیم شد. بیش از بیست میلیون اروپایی در این جنگ کشته شدند.

اتحادیه اروپا[ویرایش]

نمودار مشارکت کشورهای اروپایی در توافق‌نامه‌های مهم اروپایی. رنگ سبز: حوزه پولی یورو، رنگ قرمز: کشورهای عضو پیمان شِنگِن، رنگ آبی: کشورهای عضو اتحادیه اروپا، رنگ بنفش: حوزه اقتصادی اروپا، رنگ زرد: انجمن تجارت آزاد اروپا.

اتحادیه اروپا یک اتحادیه اقتصادی-سیاسی است که از ۲۸ کشور اروپایی تشکیل شده‌است. منشأ اتحادیه اروپا به جامعه اقتصادی اروپا که در سال ۱۹۵۷ با توافقنامه رم بین ۶ کشور اروپایی شکل گرفت، بازمی‌گردد. از آن تاریخ با اضافه شدن اعضای جدید، اتحادیه اروپا بزرگ‌تر شده‌است. در سال ۱۹۹۳، توافق ماستریخت چارچوب قانونی کنونی اتحادیه را پایه‌گذاری کرد. اتحادیه اروپا در سال ۱۹۹۹ واحد پول مشترکی به نام یورو را معرفی کرد که تاکنون در ۱۷ کشور جایگزین پول‌های ملی شده‌است. اتحادیه اروپا با ۵۰۰ میلیون شهروند ۳۱٪ تولید ناخالص داخلی سال ۲۰۰۷ در جهان را تولید کرده‌است. (۱۵٫۸ تریلیون دلار)

جانوران[ویرایش]

در اروپا جانورانی مانند خرس، گوزن، گربه وحشی، خرگوش، روباه، گرگ، سنجاب، گراز و پرندگانی مانند عقاب، کرکس، لک‌لک، شانه به سر، مرغ سقا و بسیاری دیگر زندگی می‌کنند.[۵]

مردم[ویرایش]

مردم ساکن اروپا، از اقوام گوناگون هستند و به زبان‌های مختلفی از جمله انگلیسی، آلمانی، فرانسوی، هلندی، پرتغالی، ترکی، یونانی، روسی، مجاری، فنلاندی و سوئدی حرف می‌زنند.[۵] بنا بر اعلام سازمان جهانی بهداشت، ساکنان اروپا بیشترین میزان مصرف الکل را در سراسر جهان دارند و به همین دلیل میزان مرگ و میر به دلیل نوشیدن الکل نیز در این قاره بیش از دیگر نقاط جهان است.[۶]

ادبیات[ویرایش]

نویسندگانی مانند هانس کریستین آندرسن دانمارکی، چارلز دیکنز و خواهران برونته انگلیسی، لئو تولستوی روسی، سیمون دو بووار، ویکتور هوگو فرانسوی، لیندگرن سوئدی و کستنر آلمانی در بین مهم‌ترین شخصیت‌های ادبیات جهان جای دارند.[۵]

صنعت[ویرایش]

برندهای مشهوری مانند پژو، رنو، سیتروئن، میشلن، لورال، لویی ویتون، بنز، بی ام و، فولکس واگن، آدیداس، نیوا، زیمنس، بوش، باسف، بایر، رولکس، فراری، فیات، ورساچه، پرادا، رولزرویس و بنتلی در کشورهای اروپایی قرار دارند.[۵]

Uncategorized

مدیترانه

مدیترانه

از ویکی‌پدیا، دانشنامهٔ آزاد
(تغییرمسیر از دریای مدیترانه)
دریای مدیترانه
Mediterranee 02 EN.jpg
مختصات ۳۵° شمالی ۱۸° شرقیمختصات۳۵° شمالی ۱۸° شرقی
گونه دریا
درون‌شارش‌های کلان اقیانوس اطلس، دریای مرمره، نیل، ایبرو، رون، شلیف، پو
کشورهای حوضه
مساحتِ رو ۲٬۵۰۰٬۰۰۰ کیلومتر مربع (۹۷۰٬۰۰۰ مایل مربع)
میانگین عمق ۱٬۵۰۰ متر (۴٬۹۰۰ فوت)
بیشترین عمق ۵٬۲۶۷ متر (۱۷٬۲۸۰ فوت)
حجم آب ۳٬۷۵۰٬۰۰۰ کیلومتر مکعب (۹۰۰٬۰۰۰ مایل مکعب)
زمان ماند 80-100 years
جزیره‌ها 3300+
جاهای مسکونی اسکندریه، الجزیره، آتن، بارسلون، بیروت، کارتاژ، دوبروونیک، ازمیر، رم، اسپلیت، طنجه، تل‌آویو، طرابلس، تونس

سیمای دریای میانه از فضا، عکس از ناسا

از هم‌گسیختن قاره پانجه‌آ و شکل‌گیری قاره‌ها و دریای مدیترانه.

دریای مدیترانه (به فرانسویMer Méditerranée) یا دریای میانه (درگذشته: بحر روم و بحر سفید[۱]دریایی است که به اقیانوس اطلس متصل است و در شمال آن توسط اروپا، از جنوب آفریقا و از شرق توسط آناتولی و شام فرا گرفته شده‌است. نام مدیترانه از واژهٔ لاتین مدی (میان) + ترا (زمین) به معنی «دریای میان سرزمین‌ها» گرفته شده‌است.[۲] در منابع عربی و اسلامی از این دریا به دریای روم، دریای سفید و دریای میانه (بحرالروم، بحر متوسط، بحر ابیض) نیز یاد شده‌است. دریای فلسطین، دریای بزرگ و دریای مغرب از دیگر نام‌های قدیمی آن در متون شرقی است.[۳]

مدیترانه میان سه قاره آسیا، اروپا و آفریقا واقع است. این دریا از راه تنگه جبل الطارق به اقیانوس اطلس راه دارد و به وسیله کانال سوئز در مصر با دریای سرخ مربوط است. این دریا از لحاظ کشتیرانی و ترابری دریایی از مهم‌ترین دریاهای جهان به‌شمار می‌رود.[۴] وسعت این دریا ۲٬۵۰۰٬۰۰۰ کیلومتر مربع است. میانگین ژرفای مدیترانه ۱۵۰۰ متر و عمیق‌ترین نقطه ثبت‌شده آن ۵٬۲۶۷ متر در محلی به نام ژرفنای کالیپسو در دریای ایونی است.

دریاهای حاشیه‌ای[ویرایش]

دریای مدیترانه شامل ۱۴ دریای حاشیه‌ای و ۲۹ خلیج و ۸ تنگه و ۵ کانال است و از شرق به دریای سیاه و دریای سرخ و از غرب به اقیانوس اطلس راه دارد.[۵][۶][۷][۸][۹] دریای مرمره (و تنگه داردانل به عنوان بخشی از آن) اغلب به عنوان بخشی از دریای مدیترانه در نظر گرفته می‌شوند ولی دریای سیاه (و دریای آزوف به عنوان دریای حاشیه ای آن) به طور معمول به عنوان بخشی از دریای مدیترانه در نظر گرفته نمی‌شوند. این دریا از شرق توسط کانال سوئز به اقیانوس هند و از غرب توسط تنگه جبل‌الطارق به اقیانوس اطلس راه دارد.

ردیف نام وسعت (کیلومتر مربع) کشورهای ساحلی
۱ دریای لوانتین ۳۲۰٬۰۰۰ شش کشور
۲ دریای تیرنی ۲۷۵٬۰۰۰ ایتالیا، فرانسه
۳ دریای آدریاتیک ۲۳۵٬۰۰۰ هفت کشور
۴ دریای اژه ۲۱۴٬۰۰۰ یونان، ترکیه
۵ دریای لیبی لیبی، یونان
۶ دریای بالئار فرانسه، اسپانیا
۷ دریای یونان ۱۶۹٬۰۰۰ یونان، ایتالیا
۸ دریای آلبوران ۵۳٬۰۰۰ اسپانیا، مراکش و الجزایر
۹ دریای مرمره ۱۱٬۵۰۰ ترکیه
۱۰ دریای کرت ۸٬۳۳۶ یونان
۱۱ دریای ساردینیا ایتالیا، اسپانیا
۱۲ دریای لیگوریا ایتالیا، فرانسه
۱۳ دریای تراکیه یونان، ترکیه
۱۴ دریای میرتو یونان
کل دریای مدیترانه ۲٬۵۰۰٬۰۰۰ بیست و یک کشور
  1. شش کشور ساحلی دریای لوانتین : ترکیه، سوریه، لبنان، اسرائیل، مصر، قبرس
  2. هفت کشور ساحلی دریای آدریاتیک : آلبانی، یونان، ایتالیا، کرواسی، مونته‌نگرو، اسلوونی، بوسنی و هرزگوین
  3. سازمان آب‌نگاری بین‌المللی نام دریای ساردینیا را به‌ رسمیت نمی‌شناسد و این ناحیه را با عنوان کلی حوضه غربی دریای مدیترانه تعریف می‌کند.
  4. یونان با هفت و ایتالیا با پنج و ترکیه با چهار دریای حاشیه ای مدیترانه خط ساحلی دارد.
  5. از بین کشورهای ساحلی تنها دو کشور مالت و تونس هیچ دریای حاشیه ای ندارند و دریای ساحلی آن ها فقط به عنوان دریای مدیترانه تعریف شده است. البته تنگه سیسیل بین ایتالیا و تونس واقع شده و مالت را در کناره خود دارد که در برخی منابع از آن به عنوان دریای سیسیل یاد شده است ولی اغلب به عنوان تنگه از آن یاد شده است.

کشورهای حاشیه‌ای[ویرایش]

۲۱ کشور مستقل شامل ۱۴ کشور جنوب اروپا، ۵ کشور شمال آفریقا و ۲ کشور آسیایی لبنان و سوریه در دریای مدیترانه خط ساحلی دارند. همچنین مناطق غیرمستقل قبرس، نوار غزه و جبل الطارق نیز دارای خط ساحلی در این دریا هستند.[۱۰]

پیشینه[ویرایش]

دریای مدیترانه در نقشه ایران در زمان خلفای عباسی در این نقشه نام دریا بحر روم (سمت چپ) ذکر شده‌است. برگرفته از کتاب جغرافیای تاریخی سرزمین‌های خلافت شرقی

مدیترانه مسیری مهم برای بازرگانان و مسافران جهان قدیم بود و از همان زمان دادوستد فرهنگی و بازرگانی را میان مردمان گوناگون ممکن می‌کرد. فرهنگ‌های حاضر در محدوده این دریا از دوران باستان عبارت بوده‌اند از فرهنگ‌های میان‌رودان، ایران (هخامنشی)، مصری، فنیقی، کارتاژی، ایبریایی، یونانی، مقدونی، ایلریایی، تراکیهای، لوانتی، گالی، رومی، آلبانیایی، ارمنی، عربی، بربر، یهودی، اسلاوی و ترک.[نیازمند منبع]

دو تمدن مهم باستانی مدیترانه یکی دولت‌شهرهای یونانی بودند و دیگر فنیقیه که اولی تمدنی هندواروپایی و دومی سامی بود. زمانی که آگوستوس امپراتوری روم را بنیاد نهاد، نام مدیترانه به مرور از سوی رومیان Mare Nostrum (دریای ما) نامیده شد.

داریوش بزرگ به دلیل اهمیت راه دریایی میان مصر و ایران دستور ساخت آبراهی میان دریای سرخ و دریای مدیترانه را از راه نیل در اواخر سدهٔ ششم پیش از میلاد داد تا کشتی‌های ایرانی بتوانند به راحتی از آن عبور کنند. سرپرستی ساخت این آبراه را مهندس «ارتاخه» از مهندسان ایرانی عصر هخامنشی به عهده داشت.[۱۱]

جنگ‌های پونیک میان روم و کارتاژ که بر سر تصاحب جزیرهٔ سیسیل آغاز شده‌بود مدت‌ها منطقه مدیترانه را دچار تنش کرد و این جنگ‌ها با پیروزی رومیان به پایان رسید.

جغرافیا[ویرایش]

نام کشورهای کرانه‌ای دریای مدیترانه به ترتیب الفبا عبارت است از: آلبانی، اسپانیا، اسراییل، اسلوونی، الجزایر، ایتالیا، بوسنی و هرزگووین، ترکیه، تونس، سوریه، صربستان، مونتنگرو، فرانسه، اسرائیل، قبرس، کرواسی، لبنان، لیبی، مالت، مصر، مراکش، و یونان.

در میان این کشورها، قبرس و مالت کشورهای جزیره‌ای هستند.

دریای مدیترانه از سوی غرب توسط تنگه جبل‌الطارق (که در نوشته‌های هومر ستون‌های هرکول نامیده شده) به اقیانوس اطلس می‌پیوندد. مدیترانه در شرق به ترتیب توسط تنگه‌های داردانل و بسفر به دریای مرمره و دریای سیاه متصل است. دریای مرمره را اغلب به عنوان بخشی از دریای مدیترانه به‌شمار می‌آورند اما دریای سیاه دریایی جدا به‌شمار می‌آید.

کانال دست‌ساخت سوئز به درازای ۱۶۳ کیلومتر (۱۰۱ مایل)، مدیترانه را در سمت جنوب شرقی به دریای سرخ متصل می‌کند.

جزیره‌های بزرگ در دریای مدیترانه عبارتند از قبرس، کرت، وابیه، رودس، لسبوس، خیوس، سفالونیا، کورفو، لیمنوس، ساموس، ناکسوس و آندروس در مدیترانه شرقی؛ ساردینیا، کُرس، سیسیل، کِرِس، کرک، براچ، هوار، پاگ، کورچولا و مالت در مدیترانه مرکزی؛ و ایبیزا، مایورکا و مینورکا (جزایر بالئاری) در مدیترانه غربی.

آب و هوای معمولی مدیترانه دارای تابستان‌های گرم، مرطوب، و گاه خشک و زمستان‌های معتدل و بارانی است. فراورده‌های کشاورزی در منطقه عبارند از زیتون، انگور، پرتقال، نارنگی و چوب‌پنبه.

آلودگی[ویرایش]

طی مطالعه های بیست ساله اخیر به این نتیجه رسیده اند که دریای مدیترانه آلوده ترین دریای اروپا است.[۱۲][۱۳]

شهرها[ویرایش]

شهرهای پرجمعیت‌تر از ۲۰۰ هزار نفر که در کرانه دریای مدیترانه واقع شده‌اند:

کشور شهرها
اسپانیا بارسلون، آلیکانته، کارتاگنا، مالاگا، پالما د مایورکا، والنسیا
فرانسه مارسی، نیس، مون‌پلیه
موناکو موناکو
ایتالیا باری، کاتانیا، جنوا، مسینا، ناپل، پالرمو، رم، تارانتو، تریسته، ونیز
مالت والتا
کرواسی اسپلیت
آلبانی دراج
یونان آتن، پاتراس، پیره، سالونیک
قبرس لیماسول
ترکیه آنتالیا، اسکندرون، ازمیر، مرسین، آدانا، طرسوس
سوریه لاذقیه
لبنان بیروت، طرابلس
اسرائیل اشدود، حیفا، تل‌آویو
مناطق فلسطینی غزه
مصر اسکندریه، دمیاط، پورت‌سعید
لیبی الخمس، بنغازی، مصراته، طرابلس
تونس صفاقس، تونس
الجزایر الجزیره، عنابه، وهران
مغرب تطوان، طنجه، ناظور

جزایر دریای مدیترانه[ویرایش]

نام جزیره کشور مساحت جمعیت پایتخت/شهر مرکزی
سیسیل ایتالیا ۲۵٬۴۶۰ ۵٬۰۱۰٬۰۰۰ پالرمو
ساردنی ایتالیا ۲۴٬۰۹۰ ۱٬۶۵۶٬۰۰۰ کالیاری
قبرس قبرس ۹٬۲۵۱ ۱٬۰۸۸٬۵۰۳ نیکوزیا
کرس فرانسه ۸٬۶۸۱ ۲۷۵٬۰۰۰ آژاکسیو
کرت یونان ۸٬۳۱۲ ۶۲۴٬۰۰۰ هراکلیون[۱۴]

بحران مهاجران[ویرایش]

سازمان بین‌المللی مهاجرت، دریای مدیترانه را مرگبارترین مسیر مهاجرت‌های غیرقانونی در جهان اعلام کرده‌است. این راه تنها طریق اصلی رسیدن به سواحل کشورهای اروپایی است. اغلب مهاجران برای رسیدن به این هدف مبالغ هنگفتی به قاچاقچیان حرفه‌ای می‌پردازند. جنگ، فرار از کانون‌ها بحرانی، گرسنگی و ساختن آینده‌ای بهتر، از انگیزه‌های پناهجویان برای ورود به اروپا است. با این که «گاردهای نجات» اتحادیهٔ اروپا همواره در حال گشت در سواحل لیبی و نجات پناهجویان غرق‌شده در آب‌های مدیترانه هستند، با این حال هر سال به‌شمار غرق‌شدگان در این دریا افزوده می‌شود.[۱۵] کمیساریای عالی سازمان ملل متحد در امور پناهندگان اعلام کرد در سال ۲۰۱۸ میلادی، ۲ هزار و ۲۶۲ پناهجو در دریای مدیترانه جان خود را از دست داده یا ناپدید شده‌اند.[۱۶]

هرساله با فرارسیدن فصل تابستان و مساعد شدن وضعیت آب و هوا، سفرهای پرمخاطره در دریای مدیترانه برای رسیدن به اروپا افزایش می‌یابد. راه دریایی بین لیبی و ایتالیا اصلی‌ترین مسیر برای پناهجویانی است که می‌خواهند به اروپا بیایند. پس از توافق اتحادیه اروپا با ترکیه بر سر بازگرداندن پناهجویان از یونان به ترکیه، تعداد پناهجویانی که از یونان قصد ورود به اروپا را دارند، به‌طور چشمگیری کاهش پیدا کرده‌است. بسیاری از کسانی که از طریق آب‌های مدیترانه راهی اروپا می‌شوند، از آفریقای سیاه آمده‌اند. این انسان‌ها از فقر، خشونت و تعقیب‌های قضایی به اروپا فرار می‌کنند و اغلب تنها هستند.[۱۷] بیشتر آوارگانی که از شمال آفریقا به اروپا می‌آیند، از غرب قاره و شاخ آفریقا هستند.

مرزهای دریایی[ویرایش]

در سال ۲۰۲۰ با توافق بین ترکیه و لیبی، اختلافات مرزهای آبی بین یونان و ترکیه بالا گرفت. در ناحیه قبرس و دریای لوانتین و همین طور مرزهای بین لیبی با همسایگان آبی خود اختلافاتی وجود دارد.[۱۸]

نگارخانه[ویرایش]

جستارهای وابسته[ویرایش]

Uncategorized

فریدون

فریدون

از ویکی‌پدیا، دانشنامهٔ آزاد
فریدون
Faridun by Hajji Agha Jan.jpg
فریدون اثر حاجی آقاجان
اطلاعات کلی
نام فریدون
لقب فرّخ، اژدهاکُش
منصب پادشاه
آئین کیش‌مهر
زادگاه تمیشه
تخت‌گاه شهر باستانی کوس در طبرستان[۱]
ملیت ایران
سایر اطلاعات
شناخته شده پیروزی بر ضحاک
دشمنان ضحاک
دوره پیشدادی
پیش از ایرج
پس از ضحاک
خانواده
نام پدر آبتین
نام مادر فرانک
همسران ارنواز، شهرناز
فرزندان سلم، تور، ایرج
نام‌های دیگر ثْرَئیتَونَه، فریتون
آفریدون، اَفریدون
برادران برمایه، کیانوش

فریدون (آفریدون، به پارسی میانه :فریدون، اوستایی: ثْرَئیتَونَ Θraētaona) از برجسته‌ترین چهره‌های اسطوره‌ای ایران است. او پسر آبتین و از تبار جمشید است که با یاری کاوه آهنگر بر ضحاک ستمگر چیره شده و او را در کوه دماوند زندانی می‌کند. سپس خود پادشاه جهان می‌شود و در شاهنامه فردوسی از پادشاهان پیشدادی به‌شمار می‌آید. فریدون، جهان را میان سه پسرش سلم، تور و ایرج بخش می‌کند. ایران را به ایرج می‌دهد ولی سلم و تور به ایرج رشک برده و ایرج را می‌کشند. فریدون پس از آگاهی از این رخداد ایران را به منوچهر، نوه ایرج می‌بخشد.[۲]

ریشه‌شناسی نام[ویرایش]

نگارش اوستایی فریدون، «ثْرَئیتَونَه» (زبان اوستایی Θraētaona) و نگارش پهلوی آن Frēdōn (نویسه‌گردانیplytwn’) است.[۳] در زبان پارسی این نام به گونهٔ آفریدون، فَریدون و اَفریدون نیز آمده‌است.[۲]

معنای نام فریدون[ویرایش]

بخش نخست “ثریته”, “ثری” به معنای سومین، سه است[۴] ریشه نام، شاید به معنای دارنده سه قدرت و توانایی است که دربرگیرندهٔ توان رزمی، سررشته داری از پزشکی، و هنر افسونگری و جادوگری است[۵]

همخوانی با افسانه‌های هند و اروپایی[ویرایش]

همانندیها با افسانه‌های هندی[ویرایش]

در ریگ ودا از کسی به نام تریتا به معنای «سومین» یاد می‌شود که ماجراهایش با فریدون نزدیکی دارد. همچنین لقبش تریتا آبتیه است که با اثویه پدر فریدون در اوستا همخوانی می‌کند.[۶] هر دو پهلوان کشندهٔ اژدها هستند. تریتا با اژدهایی به نام ویشوَ روپه viśvarupa می‌جنگد، این نبرد در آسمان است و بر سر گاوهایی که اژدها در غار زندانی کرده‌است. اژدها با گرز رعدآفرین تریته آپتیه کشته می‌شود و گاوها آزاد می‌شوند.

این امکان وجود دارد که در گذشته‌ای بسیار دور دو برادر از خاندان آتپیاس بوده‌اند یکی جنگجو و دیگری پزشک. در افسانه‌های ایرانی ثریتونه برجسته شده و نمودار هر دوی آن‌ها گشته‌است.[۷][۸]

همانندی‌های بسیار فریدون با خدایان هندی :ایندرا و تریته آپتیه، نشانگر این است که اسطوره فریدون برای هماهنگی با دین‌هایی چون زرتشتی و اسلام دچار دگرگونی‌هایی شده‌است.[۹]

همانندیها با افسانه‌های هیتیها[ویرایش]

چندین نمایه از افسانهٔ «سوم» در داستانی از قوم هیتی برجاست که دربارهٔ نبرد خدای توفان و ماری به نام ایلویانکا Illuyanka است.[۱۰]

همانندیها با افسانه‌های اروپایی[ویرایش]

در افسانه‌های روسی، ایوان سوم Иван Третий ماری سه سر را شکست می‌دهد.[۱۱]

فریدون در اوستا[ویرایش]

از فریدون چندین بار در اوستا یاد شده و به او لقب آثویانی داده شده‌است که به معنای از خاندان آثویه است. این واژه در پهلوی تبدیل به آستپیان شده‌است.[۱۲] نبرد بزرگ او در اوستا پیروزی در برابر اژدهایی سه سر و شش چشم به نام دهاک است.[۷] در یسنا هات ۹ بند ۷–۸، اچون آبتین نفر دومی است که نوشابه هوم ساخته، این موهبت به او می‌رسد که پسری چون فریدون داشته باشد.[۱۳]

فریدون از خاندان توانا… آن که اژیدهاک را فروکوفت سه پوزهٔ سه کلهٔ شش چشم را آن دارندهٔ هزار چالاکی را[۱۴]

فریدون در اوستا قهرمانی است که شخصیتی نیمه‌خدایی دارد و لقب او اژدهاکُش است. او پسر آبتین (اثفیان) است، بر پایه اوستا[۱۵] فریدون در وارنه زاده شده که در منابع متاخر با روستای ور در لاهیجان شناخته شده‌است. پیروزی فریدون بر ضحاک او را به جایگاه پیروزمندترین مردمان (بعد از زرتشت) می‌رساند و مایه به دست آوردن بخشی ازفرهٔ جمشید را که گریخته؛ می‌شود.[۱۳] در زامیاد یشت اینگونه آمده‌است که فرّ شاهی که از جمشید گسسته بود به فریدون رسید.

دومین بار فرّ بگسست، آن فرّ جم پسر ویونگهان به پیکر مرغ وارغن به بیرون شتافت. این فر را فریدون پسر خاندان آتبین برگرفت که جز زرتشت پیروزترین مردمان بود

[۱۶]

در آبان یشت بند ۳۴، فریدون از آناهید می‌خواهد که بر اژی دهاک پیروزی یابد و همسرانش سنگهوک و ارنوک را برباید.

فریدون پسر آتبین از خاندان توانا در سرزمین چهار گوشه ورن صد اسب و هزار گاو و ده هزار گوسفند او را پیشکش آورد و از وی خواستار شد ای اردویسور آناهیتا ای نیک ای تواناترین مرا این کامیبای ارزانی دار که من بر اژیدهاک سه پوزه سه کله شش چشم آن دارنده هزار چالاکی آن دیو بسیار زورمند دروج آن دروند آسیب رسان جهان و آن زورمندترین دروجی که اهریمن برای جهان اشه، به پتیارگی در جهان استومند بیافرید پیروز شوم و هر دو همسرش سنگهوک و ارنوک را که برازندهٔ نگاهداری خاندان و شایستهٔ زایش و افزایش دودمان اند از وی بربایم.

اردویسور آناهیتا که همیشه خواستار زور نیازکننده و به آیین پیشکش آورنده را کامروا کند، او را کامیابی بخشید

[۱۷]

فریدون در نوشته‌های پهلوی[ویرایش]

گرچه از اوستا و همچنین گزارش طبری اینگونه بر می‌آید که وی دهاک را کشته‌است. در ادبیات پهلوی[۱۸] اینگونه نوشته شده‌است که پس از فرمان اورمزد، از کشتن اژدها منصرف می‌شود مبادا اینکه موجودات آزاردهنده‌ای از جسد او برون بیایند. او دهاک را به زنجیر می‌کشد و در کوه دماوند به بند می‌می‌کشد تا در روز پایان جهان بدست گرشاسب کشته شود[۱۹]

فریدون در شاهنامه[ویرایش]

برگی از شاهنامه طهماسبی که به ماجرای عبور فریدون از دجله می‌پردازد.
این برگه که یکی از ۲۵۸ صفحه مصور از کتاب نفیس شاهنامه طهماسبی است، در زمان شاه اسماعیل اول در قرن دهم هجری بر اساس شاهنامه فردوسی، توسط برجسته‌ترین نقاشان و خوش‌نویسان عهد صفوی تهیه شد.[۲۰]
این اثر اکنون در مالکیت موزه هنر اسلامی دوحه قرار دارد.

تبار و زایش[ویرایش]

در شاهنامه، فریدون پسر فرانک و آبتین از نژاد جمشید با فر شاهی معرفی شده‌است.

خجسته فریدون ز مادر بزاد جهان را یکی دیگر آمد نهاد
ببالید بر سان سرو سهی همی تافت زو فر شاهنشهی
جهانجوی با فرّ جمشید بود به کردار تابنده خورشید بود

آبتین پدر فریدون از قربانیان ضحاک است، مادرش فَرانک او را به دور از چشم ضحاک به یاری گاوی به نام برمایه (پُرمایه) در بیشه‌ای پرورش می‌دهد. از ترس ضحاک، مادرش در سه سالگی او را در مرز ایران و هندوستان به کوهی به نام البرز می‌برد و به دینداری می‌سپارد. ضحاک پس از آگاه شدن از جای پنهان شدن فریدون گاو برمایه را می‌کشد و دشت را به آتش می‌کشد.

جویا شدن از نژاد وسرگذشت[ویرایش]

فریدون در ۱۶ سالگی از کوه البرز به دشت می‌آید و از مادر نژاد خود را جویا می‌شود.

فرانک بدو گفت کای نامجوی بگویم ترا هر چه گفتی بگوی
تو بشناس کز مرز ایران زمین یکی مرد بدنام او آبتین
ز تخم کیان بود و بیدار بود خردمند و گرد و بی‌آزار بود
ز تهمورث گرد بودش نژاد پدر بر پدر برهمی داشت یاد

فرانک به او می‌گوید که پدر تو آبتین بود که از نژاد کیان و تهمورث بوده‌است و مردی خردمند و پهلوان و بی‌آزار بود. برای نگهداری تو و پنهان کردنت از ضحاک روزهای بدی بر ما گذشت و پدرت جانش را فدای تو کرد و مغز پدرت را خوراک دو ماری که بر کتف ضحاک بود کردند.

همراهی با کاوه و به بندکشیدن ضحاک[ویرایش]

تا هنگامی که کاوه با شورشگران به نزد فریدون ۱۶ ساله می‌روند و وی را به رزم با ضحاک برای انتقام از خون پدر می‌کشانند.[۲۱] فریدون چرم‌پارهٔ کاوه را با پرنیان و زر و گوهر می‌آراید و آن را درفش کاویانی می‌نامد و به کین‌خواهی برمی‌خیزد. برادران فریدون به فرمان او پیشه‌وران را وامی‌دارند که گرزی برای او بسازند که بالای سر آن گاوی شکل باشد. چون گرز گاوسر ساخته می‌شود، فریدون با سپاهش سوی کشور ضحاک حمله می‌برد. از رود اروند می‌گذرند و به اورشلیم می‌روند که کاخ ضحاک در آنجاست.

فریدون با گرزگاوسر – شاهنامه

سروش راز باطل شدن جادوی ضحاک را به فریدون می‌آموزد. فریدون به کاخ وارد می‌شود و از شبستان ضحاک شهرنواز و ارنواز، دختران جمشید و خوبرویان گرفتار در آنجا را رها می‌سازد.[۲۱] هنگام مواجهه با ضحاک، گرز گاوسر را بر سر او می‌کوبد ولی پیک ایزدی او را از کشتن ضحاک بازمی‌دارد و فرمان می‌دهد او را با بندی که از چرم شیر درست شده باشد دست و پای ضحاک را ببندد و در غاری در کوه دماوند زندانی کند.

به بند کشیدن ضحاک – شاهنامه

بر تخت نشستن فریدون[ویرایش]

فریدون یگانه شهریار جهان می‌شود و در مهرماه تاج کیانی بر سر می‌گذارد. او پانصد سال پادشاهی می‌کند.

نبرد با دیوان مازند[ویرایش]

فریدون پس از غلبه بر ضحاک برای واپسین‌بار با دیوان روبه‌رو می‌شود، یا به دیگر سخن با غول‌ها به مبارزه برمی‌خیزد و پس از این مبارزه، همه چیز به اندازه‌های انسانی سوق داده می‌شود.[۲۱]

همسران و پسران فریدون[ویرایش]

فریدون به همراه شهرنواز و ارنواز

فریدون شهرنواز و ارنواز دختران جمشید را که در اسارت ضحاک بودند را به همسری برمی‌گزیند و سه پسر حاصل این ازدواج‌ها است. سلم و تور از شهرناز و ایرج از ارنواز. سلم پسر بزرگتر، تور پسر میانی و ایرج پسر کهتر است.

فریدون در نوشته‌های پس از اسلام[ویرایش]

تاریخ طبری[ویرایش]

فریدون از نسل جم و نهمین فرزند جم است. او که در دنباوند زاده شده. افریدون در یکی از ولایات از ضحاک پنهان شده بود و به یاران کابی پیوست و مردم از آمدن وی خرسند شدند. جایگاه ضحاک را هنگامیکه وی در هند بود تصرف کرد و افریدون بر ضحاک چیره شد. او را به بند کرد و به کوه دنباوند بود که عجم برین باور است که تاکنون در بند آهنین شکنجه می‌کشد. برخی دیگر گفته‌اند ضحاک در مقرّ خود بوده وافریدون بن اثفیان در روز مهر از ماه مهر به جایگاه او در قلعهٔ زرنگ رفته و اروناز و سنواز، دو زن او را گرفته، فریدون با گرز به سر او زده و او را به دنباوند برده و دستور به جشن گرفتن این روز در مهرگان می‌دهد و فریدون به تخت نشست. او گروهی از جنیان را بر ضحاک برگماشت. برخی هم گفته‌اند که ضحاک را بکشت.[۲۲] فریدون نخستین کسی است که لقب کی گرفت که معنای پاک می‌باشد. افریدون مردی تنومند و نکوروی و شکوهمند و مجرب بود و بیشتر جنگ وی با گرزی بود چون سر گاو.

چون بر ضحاک دست یافت ضحاک بدو گفت :مرا به انتقام جدت جم نکش؛ و افریذون گفت :سخت بالا گرفته‌ای و خویشتن را بزرگ پنداشته‌ای که چنین طمع می‌داری و بدو یادآوری کرد که جدش بزرگتر از آن بود که همسنگ ضحاک باشد و گفت که او را در مقابل گاوی که در خانه جدش بوده‌است می‌کشد.»[۲۳]

تاریخ ثعالبی[ویرایش]

ضحاک که درمیان دو دختر جمشید خوابیده خواب می‌بیند که سه نفر بر کاخ او می‌آیند ویکی از آن‌ها با گرزی گاوسر بر سر او می‌کوبد و او را بسته و به دماوند برده و در چاه زندان می‌کند. خوابگزاران با ترس به او می‌گویند که فرزندی از خاندان شاهان که هنوز زاده نشده شاهی را از او می‌گیرد. ضحاک دستور به سربریدن هر نوزادی می‌دهد که از خاندان شاهی است. همسر آبتین از خاندان تهمورس، زاییدنش را پنهان می‌دارد. فرزند را نام افریدون کرده و ماده گاوی به نام برمایون برای شیردهی‌اش فرا می‌خواند و پیرزنی از فرزند و گاو نگهداری می‌کند. پس از پایان شیرخوارگی پدر او را به کوهی بلند می‌برد. ضحاک افریدون را از پدر می‌خواهد و چون او سر می‌تابد گردن او و گاو ماده را می‌زند. پس از قیام کاوه به محل اختفای فریدون می‌رود گرزگاوسر می‌سازند و فریدون با کاوه و پسرش قارن به کاخ ضحاک می‌روند و با گرز گاوسار بر سر او می‌کوبد و او را در زهی از پوستش به بند کشیده و به کوه دماوند می‌برد که تا روز رستاخیز محبوس باشد. در روز مهر از ماه مهر که جشن مهرگان برگزار می‌شود به تخت شاهی می‌شیند. فریدون چهره‌ای درخشان گفتاری زیبا و روان و پرتو نیکبختی خدایی دارد.[۲۴]

زین الاخبار[ویرایش]

ایزد بر افریدون بن اثفیان فرشته ای به نام نریوسنگ می‌فرستد تا با کاوه همکاری کند و ضحاک را گرفته و به کوه دباوند برده و در آن به بند کشد. لشکری با کاوه فراهم می‌آورد اما برادران فریدون به او رشک می‌برند و برای کشتن او سنگی از بالای کوه می‌غلتانند که فریدون با بانگی آن را می ایستاند. ضحاک در گنگ دژ کوشکی افسون شده دارد از حیوانات وحشی چون شیر و ببر و پلنگ و اژدها که فریدون آن افسون‌ها را باطل می‌کند و به قصر وارد می‌شود. درین هنگام ضحاک در هندوستان است که با شنیدن خبر رسیدن فریدون به کاخ اش خود را به جادو بر بام کوشک می‌رساند و می‌بیند که زنانش یعنی خواهران جمشید ارنواز و شهرناز با جمشید نشسته‌اند. با فریدون روبرو می‌شود، فریدون گرز گاوسار را برداشته و از خدواند درخواست یاری می‌کند اما ضخاک از دیوان استعانت کرد. فرشتگان به کمک فریدون شتافتند. او از پوست ضحاک زهی برگرفت و او را در آن زه بست و به سوی دماوند برد و به زنجیر آهنین بست و در چاه انداخت.[۲۵]

مجمل التواریخ[ویرایش]

افریدون پسر اتفیان پسر همایون پسر جمشید شاه، مادرش فری رنک بود، دختر طهور پادشاه جزیره بسلا ماجین.[۲۶]

فریدون و جشن مهرگان[ویرایش]

برخی جشن مهرگان را یادبودی از به تخت نشستن فریدون می‌دانند.[۲۱] تاریخ طبری، ثعالبی، آثارالباقیه[۲۷] کشته شدن ضحاک و پادشاهی فریدون را در روز مهر از ماه مهر یاد می‌کنند. سبب آن هم شاید این باشد که فریدون به مانند میترا اژدهاکش است.[۲۸]

شخصیت[ویرایش]

فریدون در ادبیات ایرانی با گونه‌ای جادوگری و پزشکی نیز پیوستگی دارد و مورد پذیرش مردم بوده‌است[۲۹]

فریدون و جادوگری[ویرایش]

فریدون قدرت شکستن طلسم کاخ ضحاک را دارد. برای آزمایش فرزاندنش خود را به شکل اژدها درمی‌آورد. بر پایه آبان یشت یک کشتی‌ران به نام پااورو Paurva را به شکل کرکس به پرواز درمی‌آورد و مانع از فرود آمدن او تا سه روز و سه شب می‌شود که کشتی‌بان برای آناهید نذر قربانی می‌کند و دوباره به شکل انسان برمی گردد.[۳۰] وی همچنین دیوان مازندر را به گاو نری می‌بندد و آن‌ها را تبدیل به سنگ می‌کند.

فریدون و پزشکی[ویرایش]

در نوشته‌های اوستایی نشانه‌های بسیاری پیداست که گویای احترام و حرمت ایرانیان برای طبابت فریدون است و او یک پزشک شناخته می‌شود.[۵] در بند ۱۳۱ از فروردین یشت، آمده‌است که برای ازمیان بردن گری، تب، آبگونه‌های چرکین گوناگون و آسیبهایی که از مار پدید آمد، فریدون ستود می‌شود.[۳۱] در دینکرد هفتم از فریدون به عنوان پزشکی که دردها را راند نام برده می‌شود. طبری وی را نخستین کسی می‌داند که به طب و نجوم پرداخته‌است. برخی تعاویذ و افسون‌های نوشته شده به زبان پهلوی، پازند و پارسی در گذشته توسط زردشتیان هند و ایران که به فریدون برای شفای امراض توسل می‌جستند نشانگر سابقهٔ فریدون به عنوان یک طبیب در اذهان می‌باشد.

فریدون و ناسپاسی از ایزد[ویرایش]

هرچند که در متن‌های پهلوی جزء گناهکاران به‌شمار رفته و حتی آمده‌است که او نخست بی‌مرگ آفریده شده بود، ولی به دلیل دست یازیدن به گناه میرا شد.[۳۲] گناه وی نافرمانی از ایزد برشمرده شده و شاید به دلیل ترجیح او به فرزند کوچکترش یعنی ایرج بوده باشد.[۷]

دربارهٔ او در شاهنامه آمده‌است:

فریدون فرخ فرشته نبود ز مشک و ز عنبر سرشته نبود
به داد و دهش یافت آن نیکوئی تو داد و دهش کن فریدون توئی

پایتخت فریدون در شاهنامه[ویرایش]

فریدون جنیدی بنابر ابیات شاهنامه پایتخت فریدون پیشدادی را در شهر باستانی کوس در طبرستان دانسته‌است.[۱]

ز آمل گذر سوی تمیشه کرد نشست اندر آن نامور بیشه کرد
کجا کز جهان کوس خوانی ورا جز این نیز نامی ندانی ورا

بنابر پژوهش‌های فریدون جنیدی، کوس یکی از شهرهای باستانی ایران در طبرستان بوده که موقعیت جغرافیایی آن در شهرستان شهرستان نور استان مازندران امروزی قرار داشته‌است. شهر تمیشه نیز از شهرهای طبرستان بود که بدست سپاهیان عرب نابود شد و از شهر کوس نیز پس از ویرانی دو روستای کوچک در شهرستان نور مازندران امروزی به نام‌های کوسه زر و کوسه مله بر جای مانده‌است.[۱]

سلاله حاکمیت[ویرایش]

پادشاه پیشین:
ضحاک
فریدون
فهرست شاهان پیشدادی
جانشین:
منوچهر

جستارهای وابسته[ویرایش]

Uncategorized

ضحاک

ضحاک

از ویکی‌پدیا، دانشنامهٔ آزاد
ضحاک
Faridun defeats Zahhak.jpg
نسخه خطی شاهنامه: فریدون ضحاک را شکست می‌دهد
اطلاعات کلی
نام ضحاک
نام کامل ضحاک
نام‌های دیگر آژی‌دَهاک، زهاک ماردوش ، دَهاک
منصب پادشاه
لقب شاه اعراب
نژاد عرب
آئین ناپاک‌دین
تخت‌گاه بابل
پرچم درفش‌سیاه
ملیت سامی
سایر اطلاعات
شناخته شده ماردوش
پیش از فریدون
پس از جمشید
دوران سلطنت ۱۰۰۰ سال[۱]
جنگ‌ها ۲ بار
نبرد اول جمشید
نبرد دوم فریدون شاه
خانواده
نام پدر مرداس
الهام دهنده ابلیس

ضَحّاک یا اژدهاک (اوستایی: اَژی‌دهاکه/AŽI DAHĀKA؛ ارمنی: اَدَهَک/Àdahak)[۲] از پادشاهان افسانه‌ای ایران است. نام وی در اوستا به صورت اژی‌دَهاک آمده‌است و معنای آن «مار اهریمنی» است. در شاهنامه پسر مرداس از تبار اعراب و فرمانروای دشت نیزه‌وران است. او پس از کشتن پدرش بر تخت می‌نشیند. ایرانیان که از ستم‌های جمشید، پادشاه ایران، به ستوه آمده‌اند، به نزد ضحاک می‌روند و او را به شاهی برمی‌گزینند. ابلیس، دستیار ضحاک، دو بوسه بر دوش ضحاک می‌دهد و دو مار از جای بوسه‌ها بیرون می‌جهد. پس از این واقعه ابلیس نسخه‌ای تجویز می‌کند که باید هر روز مغز دو جوان را خوراک مارها سازد تا گزندی به او نرسد.

ضحاک در اوستا[ویرایش]

ضحاک بر تخت شاهی

در اوستا[۳] ضحاک یا اژی دهاک، اژدهایی سه‌سر است که ثریتونا (فریدون) با او می‌جنگد. تنها در نوشته‌های پس از اوستاست که او را به شکلِ انسان می‌بینیم.

در فرهنگِ واژه‌های اَوستا[۴] واژهٔ دَهَه کَهَ برابر با ویران‌گر، نابود سازنده و واژهٔ دَهاکَه برابر با گزیدن، نیش زدن، اژدها و واژهٔ اژی دهاک برابر با مار نیش‌زننده، زهاک (ضحاک) آمده‌است. در پی‌نوشت واژهٔ اژی دهاک در فرهنگِ واژه‌های اَوستا می‌خوانیم:

در شاهنامه، فردوسی او را مردی شناسانده که دو مار به انگیزهٔ بوسهٔ اهریمن از شانه‌هایش درآمده بود و سالیان دراز در ایران به ستمکاری و کشتار جوانان ایران و سودجویی از مغز آنان برای خورش مارهای روی شانه‌هایش می‌پرداخت، تا سرانجام با رستاخیز کاوه آهنگر و فریدون پور آبتین، زهاک دستگیر و در البرزکوه زندانی گردید. واژهٔ اژدها یک واژهٔ اسطوره‌ای است و آن باید کوه آتش‌فشان ویران‌گر و نابودکننده باشد.[۵]

در اوستا چگونگیِ نبردهای ضحاک با سه دشمنش، آتش (آتَر)، جم (یمه)، و فریدون (ثری ایدون) گزارش شده‌است.

در اوستا ضحاک با پاژنامِ (صفت) ثری زَفَن برابر با سه پوزه و سه دهن و ثری کَمِرِذ برابر با سه کله یا سر نیز آمده‌است.

در اوستا، یشت ۱۹–۳۷ چنین می‌خوانیم:

(فریدون) که کشت

(مار) زهاک سه پوزهٔ سه سر را

با شش چشم و هزار گونه دریافت (ادراک)، آن دیو بسیار توانای دروغگو را.

بر پایه‌گذارش اوستا، ضحاک مردی سه‌سر، سه‌پوزه و شش‌چشم و دارای هزارگونه چالاکی و از مردم بابل است، سرزمینی که ایرانیان طایفه‌ای عرب‌نژاد از ساکنان آنجا را تازی می‌نامیدند؛ نامی که بعدها به همه اعراب دادند. در اوستا همچنین آمده‌است که ضحاک در سرزمین بوری بر چکاد (قله) کوهی برای اَرِدویسوَر اَناهیتا، فدیه و پیشکش بسیار کرد و از وی خواست که او را یاری دهد تا هر هفت کشور را از آدمی تهی سازد ولی او خواهش او را برنیاورد. در آبان یشت، کردهٔ ۸ چنین می‌خوانیم:

۲۹

«اَژیدَهاکِ» سه پوزه در زمین «بَوری» صد اسب و هزار گاو و ده هزار گوسفند او را پیشکش آورد…

۳۰

و از وی خواستار شد:

ای اَرِدویسوَر اَناهیتا! ای نیک! ای تواناترین!

مرا این کامیابی ارزانی دار که من هفت کشور را از مردمان تهی کنم.

در اوستا زاده شدنِ فریدون، ارمغانی است که به آبتین -پدر فریدون- و در پی ساختن نوشابهٔ هوم برای دومین بار در جهان به دستش، به او داده شده‌است و همان گاه ارمغان پیروزیِ او بر اژی دهاک نیز داده شده‌است. در یسنا، هاتِ ۹ چنین می‌خوانیم:

(۶)

ای هَومِ!

کدامین کس، دیگر باره در میان مردمان جهان استومند، از تو نوشابه برگرفت؟ کدام پاداش بدو داده شد و کدام بهروزی بدو رسید؟

(۷)

آنگاه هَومِ اَشَوَن دور دارنده مرگ، مرا پاسخ گفت:

دومین بار در میان مردمان جهان استومند، «آبتین» از من نوشابه برگرفت و این پاداش بدو داده شد و این بهروزی بدو رسید که او را پسری زاده شد:

«فریدون» از خاندان توانا…

(۸)

… آن که «اژی دهاک» را فرو کوفت؛ [اژی دهاک] سه پوزه سه کله شش چشم را، آن دارنده هزار [گونه] چالاکی را،

آن دیو بسیار زورمند دروج را، آن دروند آسیب‌رسان جهان را، آن زورمندترین دروجی را که اهریمن برای تباه کردن جهان اشه، به پتیارگی در جهان استومند بیافرید.

همچنین داستان خواستار شدن فریدون از اهورامزدا پیروزی بر ضحاک را، در آبان یشت، کردهٔ ۸ چنین می‌خوانیم:

(۳۳)

فریدون پسر آبتین از خاندان توانا، در سرزمین چهار گوشهی وَرِنَ، صد اسب و هزار گاو و ده هزار گوسفند او را پیشکش آورد…

(۳۴)

و از وی خواستار شد:

ای اَرِدویسوَر اَناهیتا! ای نیک! ای تواناترین!

مرا این کامیابی ارزانی دار که من بر «اَژیدهاک» – [اژیدهاکِ] سه پوزهی سه کلهی شش چشم، آن دارندهی هزار [گونه] چالاکی، آن دیو بسیار آرزومندِ دروج، آن دُروَند ِ آسیب رسانِ جهان و آن زورمندترین دروجی که اَهریمن برای تباه کردن جهانِ اَشَه، به پتیارگی در جهان اَستومَند بیافرید – پیروز شوم و هر دو همسرش «سَنگهَوک» و «اَرنَوَک» را – که برازندهی نگاهداری خاندان و شایستهی زایش و افزایش دودمانند – از وی بِرُبایم.

(۳۵)

اَرِدویسوَر اَناهیتا – که همیشه خواستار زَور نیازکننده و به‌آیین پیشکش آورنده را کامروا کند – او را کامیابی بخشید.

ولی پس از چیرگی فریدون بر ضحاک، اهورمزدا فریدون را از کشتن ضحاک بازداشت و گفت: «اگر تو ضحاک را بکشی زمین از باشندگان موذی و زیان‌آور پر خواهد شد.» پس فریدون ضحاک را به بند کشید و در غاری به چکاد دماوند بیاویخت.

درپایان زمان، ضحاک زنجیر خود را خواهد گسست و یک سوم از مردم و ستوران را نابود خواهد کرد. آن گاه اهورامزدا گرشاسب را از زابلستان برمی‌انگیزد تا آن نابکار را از میان بردارد. گمان می‌رود که داستان این نجات از خاطره هجوم تازیان که پیش از به پادشاهی رسیدن مادها و هخامنشیان بارها به ایران حمله آوردند سرچشمه گرفته باشد. به گمانی دیگر، ممکن است این افسانه منشأ طبیعی داشته باشد، زیرا در روزگاران گذشته کوه دماوند آتش‌فشانی فعال بود که هرچند یک بار به خروش درمی‌آمد و رودهای گدازه از آن به‌سان مارهایی دهشتناک و آتشین سرازیر می‌شدند. داستان به بند کشیده شدن ضحاک در دماوند شاید هم‌زمان با فروکش کردن فوران گدازه های دماوند پیدا شده باشد. همچنان که هراس همیشگی از بند گسستن دوباره ضحاک نیز نشانی از نگرانی پیرامون فعالیت دوباره این آتش‌فشان دارد.

سبب آن‌که فریدون ضحاک را نمی‌کشد در سوتگر نسک چنین آمده‌است که چون فریدون چند بار کوشش به کشتن او می‌کند و زهاک از پای درنمی‌آید، سرانجام اهورامزدا به او پیام می‌دهد که زهاک نباید کشته شود زیرا با کشته شدن او هزاران جانور موذی مانند مار و عقرب و خزنده‌های زهرآگین از بدنش در جهان پراکنده خواهند شد. پس بهتر آن‌که فریدون او را در کوهی به بند کشد.

ضحاک در نوشته‌های پهلوی (فارسی میانه)[ویرایش]

در نوشته‌های پهلوی چون بُندهش ۶–۳۱ او را گاه دهاک و گاه اژی دهاک می‌خوانند و تا آن جا پیش می‌رود که تا چهارده پشت او را برمی‌شمارد و سرانجام او را به اهریمن می‌رساند.

در نوشته‌های پهلوی، ضحاک با پاژنام (صفت) بیور اسب برابر با دارندهٔ هزار اسب (اسبان بسیار) نیز آمده‌است.

بر پایه‌گذارش نوشته‌های فارسی میانه، دماوند (دُمباوند) جایگاه به بند کشیده شدن ضحاک است.

چگونگی برخاستن ضحاک در پایان زمان و نبرد او با گرشاسپ در اوستای کنونی نیست؛ اما گزارش این نبرد واپسین و سرنوشت ضحاک در “زند وهومن یسن” که خود گزارشی از هفتمین فرگرد “سوتگر نسک” مفقود اوستای کهن است آمده است:

در هزارهٔ هوشیدر ماه (دومین هزاره از سه هزارهٔ نجات بخشی جهان در جهان بینی زرتشتی) مردم در پزشکی چنان ماهر باشند و دارو و درمان چنان به کار آورند و برند که جز به مرگ دادستانی (مرگ مقدّر) نمیرند، اگر چه به شمشیر و کارد بزنند و کشند… پس بی‌دینی، از روی کین برخیزد و به بالای آن کوه دماوند به سوی بیور اسب (ضحاک) رود و گوید: اکنون نُه هزار سال است، فریدون زنده نیست، چرا تو این بند نگسلی و برنخیزی که این جهان پر از مردم است… اژدها از بیم فریدون نخست آن بند را نگسلد تا آن که آن بد کار آن بند را وچوب را از بُن بگسلد. پس زورِ دهاک افزوده شود، بند را از بُن بگسلد، به تازش ایستد (یورش آغاز کند)، همان‌جا آن بد کار را ببلعد و گناه را کردن را در جهان رواج دهد و بی‌شمار گناهِ گران کند. یک سوم از مردم و گاو و گوسپند و آفریدگان دیگر اهورامزدا را ببلعد و آب و آتش و گیاه را تباه کند.

پس آب و آتش و گیاه پیش اورمزد خدای به گِله ایستند و بنالند که فریدون را باز زنده کن تا اژدها را بکشد، چه اگر تو ای اورمزد این نکنی ما در جهان نتوانیم بود. آتش گوید روشنی ندهم، و آب گوید که روان نشوم، و پس من دادار اورمزد به سروش و ایزد نریو سنگ گویم که: تن گرشاسپ سام را بجنبانند تا برخیزد. پس سروش و ایزد نریو سنگ به سوی گرشاسپ روند، سه بار بانگ کنند، بار چهارم سام با پیروزگری برخیزد، به نبرد اژدها رودو او (اژدها) سخن گرشاسپ نشنود، و گرشاسپ گُرز پیروزگر بر سر اژدها بکوبد و او را بزند و بکشد. پس رنج و پتیاره از این جهان برود تا هزاره را به پایان رسانم. پس سوشیانس آفرینش را دوباره پاک بسازد و رستاخیز و تنِ پسین باشد.

بر پایهٔ روایات کُهن پهلوی، پهلوانی که می‌تواند ضحاک را یکسره از بین ببرد، گرشاسب، پهلوان افسانه‌ای ایران است که در هزارهٔ چهارم، ضحاک را که بند گسسته و جهان را برآشفته‌است از پای در خواهد انداخت:

«در آن هزاره، ضحاک از بند برهد؛ و فرمانروایی بر دیوان و مردمان را فراز گیرد. چنین گوید که: «هر که آب و آتش و گیاه را نیازارد، پس بیاورید؛ تا او را بجویم.» و آتش و آب و گیاه از بدی که مردمان بر آنان کنند، پیش هرمزد شکوه کنند؛ و گویند که: «فریدون را برخیزان تا ضحاک را بکشد؛ چه اگر جز این باشد، به زمین نباشیم.» پس هرمزد با امشاسپندان به نزدیک روان فریدون رود. بدو گوید که: «برخیز و ضحاک را بکش!» روان فریدون گوید که: «من کشتن نتوانم. نزد روان سامان گرشاسب روید.» پس هرمزد با امشاسپندان به نزدیک روان سامان رود؛ سامان گرشاسب را برخیزاند؛ و او ضحاک را بکشد.» (روایت پهلوی، ترجمه مهشید میرفخرایی، مؤسسه مطالعات و تحقیقات فرهنگی تهران، ۱۳۶۷، ص ۶۰)

ضحاک در شاهنامه فردوسی[ویرایش]

دوران ضحاک هزار سال بود. رفته‌رفته خردمندی و راستی نهان گشت و خرافات و گزند آشکارا. ضحاک دختران جمشید شهرناز و ارنواز را به همسری گرفت. در آن زمان هر شب دو مرد را می‌گرفتند و از مغز سر آنان خوراک برای ماران ضحاک فراهم می‌آوردند. روزی دو تن به نام‌های ارمایل و گرمایل چاره اندیشیدند تا به آشپزخانه ضحاک راه یابند تا روزی یک نفر که خونشان را می‌ریزند، رها سازند. چون دژخیمان دو مرد جوان را برای کشتن آورده و بر زمین افکندند، یکی را کشتند و مغزش را با مغز سر گوسفند آمیخته و به دیگری گفتند که در کوه و بیابان پنهان شود. بدین سان هر ماه سی جوان را آزاد می‌ساختند و چندین بُز و میش بدیشان دادند تا راه دشت‌ها را پیش گیرند.

ضحاک در دیگر نوشته‌های پس از اسلام[ویرایش]

مُعجَم البلدان[ویرایش]

یاقوت حَمَوی در معجم البلدان پس از گزارشی کوتاه پیرامون شکوه و بزرگی و بلندی دماوند می‌نویسد که ضحاک مار دوش را فریدون یا به گفتهٔ خودش، افریدون ابن اثفیان الاصبهانی، در دماوند به بند کشیده‌است. از آن جا که پذیرفتن باور مردم کوچه و بازار برای یاقوت دشوار می‌نماید، خود از کوه بالا می‌رود تا به چشم خویش آن را ببیند. او می‌نویسد که:

من با زحمت و خطر جانی فراوان تا نیمهٔ آن کوه رسیدم و گمان نمی‌کنم تا آن روز کسی از من بالاتر رفته باشد. نگاه کردم، چشمه‌ای از سرب مذاب بود که پیرامون آن چشمه سرب‌ها خشکیده بودند و هنگامی که خورشید به آن‌ها می‌تابید چون آتش می‌درخشیدند. میان کوه غارها و گودال‌هایی بود که وزش بادها از سوی‌های گوناگون در آن‌ها تولید پژواک‌ها و آهنگ‌های گوناگون درفواصل معین می‌کرد. یک بار چون شیههٔ اسب به گوش می‌رسید، یک بار چون عرعر خر و گاهی چون بانگ بلند و رسای مردمان که به کلی نا مفهوم می‌نمود و اهالی محل آن را زبان مردم بدوی می‌دانستند. دودهایی را که به نفس ضحاک تعبیر می‌کنند، بخاری است که از آن چشمهٔ مذاب برمی‌خیزد.[۶]

مروج الذهب[ویرایش]

مسعودی در مروج الذهب از به بند کشیده شدن ضحاک در کوه دماوند به دست فریدون و دود و دمه و برفچهٔ همیشگی بر چکاد (قلّه) دماوند و از رودی به رنگ زرد مانند زر که از پایینش جریان دارد سخن می‌گوید.[۷]

علی ابن زید[ویرایش]

به گزارش علی ابن زید (؟):

از این کوه (دماوند) گوگرد خارج می‌شود که پارسیان معتقدند که آن زهر بیور اسب (ضحاک) است. آنان هفتاد سوراخ بر می‌شمرند که از آن بخار گوگرد متصاعد می‌شود. مردی اظهار می‌داشت که این دمه، نفس بیور اسب است.[۸]

اخبار الطوال[ویرایش]

به گزارش ابو حنیفه دینوری در اخبار الطوال:

.. و او (نمرود = فریدون) تمام خویشاوندان ضحاک را در سرزمین بابل فرو گرفت و بر کشور و پادشاهی ضحاک پیروز شد و چون این خبر به ضحاک رسید به سوی نمرود آمد که نمرود بر او پیروز شد و با گرز آهنی ضربتی بر فرق ضحاک زد و او را زخمی ساخت. سپس او را استوار بست و در غاری در دماوند افکند و غار را مسدود ساخت. پادشاهی بر نمرود استوار و پایدار شد و نمرود همان کس است که ایرانیان او را فریدون خوانند.[۹]

المسالک و الممالک[ویرایش]

به گزارش اصطخری در المسالک و الممالک:

کی ضحاک در این کوه (دماوند) است و هر شب جادوان برآورند.[۱۰]

تاریخ طبری[ویرایش]

به گزارش محمد بن جریر طبری در تاریخ طبری:

ضحاک را هفت سر بوده و هم‌اکنون در کوه دماوند در بند است، ارباب تواریخ و سیَر بر آن‌اند که او بر تمام اقطار عالم دست یافته و ساحر و فاجر بود…

او در ادامه می‌نویسد:

… شنیده‌ام که ضحاک همان نمرود بابلی بوده و ابراهیم خلیل الرحمان در عهد او به دنیا آمده و او همان کسی است که آهنگ سوزانیدن وی کرد… فریدون در دماوند متولد شده و هنگامی سوی که وی غایب و به هندوستان رفته بوده… چون ضحاک از ماجرا آگاه شد سوی فریدون در حرکت آمد. لیکن خداوند نیروی او سلب کرد و دولتش زوال یافت. فریدون بر او حمله کرد و دست و بازوی او را ببست… پس از ان او را به کوه دماوند برد و به چاه افکند.[۱۱]

تاریخ گردیزی[ویرایش]

به گفته گردیزی در تاریخ گردیزی:

….. و افریدون ضحاک را بگرفت و از پوستش زهی بر گرفت و او را بدان ببست و به سوی کوه دماوند برد و و اندر راه فریدون را خواب برد. مر بنداد بن فیروز را فرمود تا ضحاک را نگه دارد که ابن بنداد معروف بود به دلیری و شیر مردی؛ و افریدون بخفت. ضحاک مر بنداد را گفت: اگر تو مرا رها کنی نیمی از پادشاهی تو را دهم. افریدون بشنید و برخاست و بندهای دیگر بر وی نهاد… پس او را به کوه دماوند برد.[۱۲]

تاریخ قم[ویرایش]

به گزارش ابن اثیر در تاریخ قم ضحاک از بند فریدون بگریخت و:

افریدون در پی او برفت. او را یافت به موضعی که امروزه برابر قم است و معدن نمک است و در آن جا به قضای حاجت نشسته بود و غایط او نمک شده و معدن نمک گشت.[۱۳]

آثار الباقیه[ویرایش]

به گزارش ابوریحان بیرونی در آثار الباقیه:

چون فریدون، ضحاک (بیوراسب) را از میان برد، گاوهای اثفیان (فریدون) را که ضحاک در موقعی که او را محاصره کرده بود و نمی‌گذاشت اثفیان به آن‌ها دست رسی داشته باشد را رها کرد و به خانه بازگردانید.[۱۴]

گزارش تاریخ طبری از این داستان به گونهٔ دیگری است:

فریدون پس از در بند کردن ضحاک بدو گفت: من تو را چون گاوی که در خانهٔ جدّم ذبح می‌شد می‌کشم.[۱۵]

تجارب الامم[ویرایش]

این گزارش در تجارب الامم این گونه آمده‌است که فریدون در پاسخ بیوراسب که از او خواست: مرا به کین نیای خود، جم مکش؛ گفت:…… من تو را به خون خواهی گاو نری که در خانهٔ نیای من بود می‌کشم.[۱۶]

در دیگر نوشته‌های فارسی میانه که در آن‌ها گزارش‌های داستان ضحاک آمده‌است:

التنبیه والاشراف (مسعودی، ترجمه ابولقاسم پاینده، ص ۸۲)، تاریخ ثعالبی (ترجمهٔ محمد فضایلی، پارهٔ نخست، ص ۲۷–۳۵)، آفرینش و تاریخ (مطهر ابن طاهر مقدسی، ترجمهٔ محمد رضا شفیعی کدکنی، ج۳- ص ۱۲۲–۱۲۳)، فارسنامه ابن بلخی (به اهتمام گای لسترنج و رینولد نیکلسون، ص۳۶–۳۷)، زین الاخبار گردیزی (زین الاخبار، ص۳۶–۳۹)، مجمل التواریخ و القصص (به تصحیح ملک الشعرا بهار، ص ۲۶–۲۷)، تاریخ کامل ابن اثیر (ترجمهٔ سید حسن روحانی، ص ۸۱–۸۲)، تاریخ طبرستان (محمد ابن اسفندیار کاتب، به تصحیح عباس اقبال، ص ۵۷–۵۸)، تاریخ گزیده (حمدالله مستوفی، به اهتمام عبد الحسین نوایی، ص۸۳–۸۴)، تاریخ قم (حسن ابن محمد حسن قمی، ترجمهٔ عبد الملک قمی، به تصحیح جلال الدین تهرانی) و روضة الصفا.[۱۷]

تاریخ بلعمی (به تصحیح ملک الشعرا بهار و پروین گنابادی، ص ۱۴۶–۱۴۷)، تجارب الامم (ابو علی مسکویه رازی، ترجمه ابولقاسم امامی، ص۵۹)، آثار الباقیه (ابوریحان بیرونی، ترجمه اکبر دانا سرشت، ص۳۳۹)، طبقات ناصری[۱۸] و تاریخ بناکتی[۱۹] اشاره شده‌است.

ضحاک در فرهنگ عمید[ویرایش]

(به فتح ضاد و حاء مشدد) دهاک، ده‌آک، اژدهاک، بنابر داستان شاهنامه پنجمین پادشاه پیشدادی که جمشید را کشت و جانشین او شد، مردی بدسرشت و ستمگر بود، دو مار از دو کتف او روییده بود که خوراک آن‌ها مغز سر آدمی بود و هر روز دو نفر را می‌کشت و مغز سرشان را به مارها می‌داد، عاقبت مردم به پیشوایی کاوه آهنگر بر او شوریدند و فریدون را به پادشاهی برگزیدند، فریدون ضحاک را گرفت و در کوه دماوند بند کرد[۲۰]

Uncategorized

گرشاسپ (پهلوان)

گرشاسپ (پهلوان)

از ویکی‌پدیا، دانشنامهٔ آزاد
گرشاسپ (پهلوان)
مجسمه گرشاسپ و اژدها در میدان حر، تهران
اطلاعات کلی
نام گرشاسپ
منصب نگهبان تاج و تخت فریدون
لقب گرشاسپ پهلوان
ملیت ایران
دوره پیشدادی
نبرد اول جنگ سلم و تور
نبرد دوم جزیره اژدهاها
خانواده
نام پدر اترت
همسر دختر شاه روم

گرشاسپ پهلوان بزرگِ ایرانی و نیای بزرگ رستم و نامور به اژدهاکُش است. منظومهٔ گرشاسپ‌نامه از اسدی طوسی در شرح دلاوری‌های اوست. این پهلوان از چهره‌های نامدار اساطیر ایران است. او را نباید با گرشاسپ پادشاه پیشدادی اشتباه گرفت. گرشاسب یکی از مشهورترین پهلوانان ایرانی است که بخش‌های مهمی از ادبیات اسطوره‌ایی و حماسی ایران به توصیف اعمال او و فرزندانش است. در اوستا نام او گرشاسب و لقب وی نریمان و از قبیله سام است.

گرشاسپ در اوستا[ویرایش]

نام گرشاسپ از اوستایی کِرِساسپَ گرفته شده و به معنی «دارندهٔ اسب لاغر» است. اَترَت (ثریته) پدر گرشاسپ از خاندان سام سومین کسی از مردمان بود که نوشابه آیینی هوم را آماده کرد و به پاداش این کار مقدس دو پسر به نام‌های گرشاسپ و اورواخشیه به او عطا شد.

صفت‌های گرشاسپ در اَوستا[ویرایش]

در اوستا، از گرشاسپ با صفت‌های زبردست، گیس‌وَر (موبلند) و گُرزبُردار (حامل گرز) یاد می‌شود.

نامیرایی[ویرایش]

گرشاسپ از جاودانگان و در شمار یاوران سوشیانت (موجود موعود آخرالزمان) است. او نمرده‌است و تا روزگار سوشیانت در خواب خواهد بود. در این هنگام ضحاک از بند فریدون می‌گریزد و گرشاسپ او را برای همیشه نابود خواهد کرد.

گرشاسپ در شاهنامه[ویرایش]

گرشاسپ از پهلوانان مقدم شاهنامه بوده و در زمان فریدون از او در کنار معدود پهلوانانی چون شاپور، سام‌نریمان و قارن‌رزم‌زن یاد می‌گردد. چون منوچهر جانشین سلطنت ایران در آیندهٔ نزدیک گشت، این موضوع برای سلم و تور پسران فریدون گران آمد و در صدد برآمدند منوچهر را نیز مانند ایرج دعوت نموده تا به حیات او خاتمه دهند تا وارث قانونی تخت فریدون شوند. توسط قاصدی از پدر در خواست نمودند تا منوچهر را نزد ایشان گسیل نماید تا از کردار زشت گذشته از بابت قتل ایرج پوزش آورند و جبران نمایند. اما فریدون به قاصد گفت جز شمشیر در میان نخواهد بود و قاصد برگشت اینگونه از فریدون و ایرانیان نزد تور و سلم خبر آورد:

فرستاده گفت آنکه روشن بهار بدید و ببیند در شهریار
بهاریست خرّم در اردیبهشت همه خاک عنبر همه زرّ خشت
سپهر برین کاخ و میدان اوست بهشت برین روی خندان اوست
به بالای ایوان او راغ نیست به پهنای میدان او باغ نیست[۱]
چو رفتم به نزدیک ایوان فراز سرش با ستاره همی گفت راز
. .
نشسته بر شاه بر دست راست[۲] تو گویی زبان و دل پادشاست
به پیش اندرون قارن زرم‌زن به دست چپ‌ش سرو شاه یمن
چو شاه یمن سرو دستورشان چو پیروز گرشاسپ گنجورشان

جستارهای وابسته[ویرایش]

Uncategorized

هرکول

هرکول

از ویکی‌پدیا، دانشنامهٔ آزاد
اساطیر یونان باستان
Hercules Farnese 3637104088 9c95d7fe3c b.jpg
هرکول
یونانی: Ἡρακλῆς
فرانسوی: Héraclès
جنسیت: مذکر
پدر: زئوس
مادر: آلکمنه
همسر: مگارا، اومفال، دیانیرا و هبه
فرزندان: تلفوس، هولوس
وابستگان: آیاکوس، آنجلوس، آفرودیته، آرس، آپولون، آرتمیس، آتنا، ایلی‌ثیا، اینایو، اریس، ارسا، هلن، هفایستوس، هرمس، مینوس، پاندیا، پرسفونه، پرسئوس، رادامانتوس، خاریتس، هورای، لیتای، موزها، مویرای
تولد: تبای
مرگ: کوه ٱئنا، منطقه فوکس، یونان
ویژگی‌ها: قدرت شگفت‌آور
موضوع‌های اساطیر یونان باستان
آ ا ب پ ت ج چ خ د ر ز ژ س
ش ف ک گ ل م ن و ه ی

مجسمه رومی برنزی طلاکاری شده هرکول در سال ۱۸۶۴ در نزدیکی تئاتر پمپی پیدا شده

مجسمه هرکول در بیستون، کرمانشاه

مجسمه هرکول در دوره اشکانیان واقع در موزه شوش

هرکول (به لاتینHercules) نام رومی او، یا هراکلس (به یونانیἩρακλῆς, Hēraklēs) به معنی شکوه هرا،[۱] نام بزرگترین پهلوان اسطوره‌ای یونان و روم باستان فرزند پادشاه خدایان زئوس و آلکمنه بود. او نام‌آورترین قهرمان اسطوره‌ای یونان است.[۲] او جد خاندانی سلطنتی به نام هراکلیدای، مظهر مردانگی و قهرمان المپ نشینان علیه هیولاهای زیرزمینی بود. هرکول آخرین پسر فناپذیر زئوس و همچنین تنها کسی بود که از مادری فانی به دنیا آمده بود، و پس از مرگش تبدیل به خدا شد. هرکول در ابتدا توسط والدینش آلکیدس (به یونانیἈλκείδης, Alkeidēs) نام‌گذاری شد، اما بعدها نام او فقط برای خشنودی نامادری‌اش هرا به هرکول یا شکوه برای هرا تغییر یافت. بر طبق اساطیر اتروسکی، هرکول را هرکله نامیدند، و در عوض اینکه فرزند زنی فانی باشد، هر دو والدینش نامیرا بودند و او را پسر تینیا و یونی می‌پنداشتند. تینیا ایزد آسمان‌ها و قابل قیاس با ژوپیتر در اساطیر رومی یا زئوس یونانی است، در حالی که یونی، معادل یونو در اساطیر روم و هرا در اساطیر یونان است.

استعداد او قدرت شگفت‌انگیز و شجاعتی بود که داشت، اما از دانش و خرد بهره چندانی نداشت. هنگامی که در گهواره بود دو مار را خفه کرد و در سنین نوجوانی توانست شیری را از پا درآورد. او هرگز در هیچ‌یک از شهرهایی که به ماجراجویی می‌پرداخت، مقیم نشد و سرگردانی‌های او باعث شد فراسوی مرزهای یونان، مثل آفریقا و آسیای صغیر را درنوردد. هرکول در دوران باستان محبوبیت فراوان داشت، و موضوع داستان‌ها و آثار هنری بی‌شمار بود. هر چند منسجم‌ترین منابع ادبی مربوط به دلاوری‌های او به قرن سوم بازمی‌گردد، اما منابع پراکنده، و شواهد به دست آمده از منابع هنری روشن می‌سازند که اغلب ماجراهای او اگر نه همهٔ آن‌ها از نخستین دوران‌ها معروف بوده‌است. از مشخصه‌های هرکول می‌توان به سلاحش که گرزی بود از جنس چوب زیتون و لباسی که از پوست شیر درست شده بود اشاره کرد.[۳]

تولد و دوران کودکی[ویرایش]

تِبس و آرگوس هر دو ادعا می‌کنند که هرکول زاده آنجاست و ادعای تبسی‌ها به‌طور گسترده‌تری پذیرفته شده‌است، اما دلایلی وجود دارد که می‌توان عقیده داشت آرگوس زادگاه او بوده‌است. زئوس تصمیم گرفت فرزندی به دنیا آورد که قهرمانی را برای خدایان و فناپذیران به ارمغان بیاورد و از این رو آلکمنه، همسر آمفیتروئون را به عنوان مادر او انتخاب کرد. زمانی که آمفیتروئون مشغول نبرد بود، زئوس خود را به شکل او درآورد و با آلکمنه هم‌بستر شد. آمفیتروئون در همان شب از نبرد بازگشت و به‌طور معمول او نیز با آلکمنه هم‌بستر شد. در نتیجه این نزدیکی‌ها او دوقلو به دنیا آورد:هرکول برای زئوس و ایفیکلس برای آمفیتروئون. پس از به دنیا آمدن هرکول، زئوس سوگند یاد کرد که این پسر یکی از نوادگان پرسئوس است و روزی خواهد رسید که او بر تمام یونان حکمرانی خواهد کرد، اما هرا توسط ایلی‌ثیا الههٔ وضع حمل، تولد هرکول را عقب و تولد ائوروستئوس (یکی دیگر از نوادگان پرسئوس) را پیش انداخت و به این ترتیب ائوروستئوس پادشاه یونان شد.[۴] آلکمنه از ترس انتقام‌جویی هرا سریعاً تولد هرکول را افشا کرد، اما نوزاد توسط الهه عقل و خرد آتنا (در برخی تفسیرات دیگر توسط هرمس) به نزد هرا آورده شد و او را درمیان سینه‌های هرا قرار دادند. هرا که آن نوزاد را تشخیص نداده بود از روی ترحم از او پرستاری می‌کرد. هرکول به شدت سینه‌های هرا را می‌مکید، به‌طوری‌که هرا از شدت درد نوزاد را پس زد و در نتیجه شیرش به آسمان فوران کرد و راه شیری را پدید آورد. اما با خوردن این شیر الهی، هرکول قدرت‌های مافوق‌طبیعی به دست آورده بود. در همین حین آتنا کودک را در اختیار گرفت و به آغوش مادرش بازگرداند و از آن پس هرکول توسط والدینش بزرگ شد.

بعد از این ماجراها، آمفیتروئون به کودک مشکوک شده و چنین شد که با تئیریاس پیغمبر نابینایان، مشورت کرد. تئیریاس به او گفت هرکول فرزند زئوس است و سرنوشت او چنین است که تبدیل به یک قهرمان شود. سپس آمفیتروئون با دقت از کودک مراقبت نمود و بهترین استادان و مربیان ورزشی را برای او انتخاب کرد. راندن ارابه را از پدرش آمفیتروئون، کشتی گرفتن را از اوتولوکوس، هنر کمانداری را از ایریتوس، شمشیرزنی را از کستور و چنگ نوازی را از لینوس (یا ایمولپوس) آموخت. هرکول نیز درعوض با کار کردن در مزرعه به پدر خود کمک می‌کرد و همین مسئله به قویتر شدن او نیز می‌انجامید. او شمشیرش را از هرمس، تیر و کمانش را از آپولو، زره سینه‌اش را از هفائستوس و جامه‌اش را از آتنا دریافت کرده بود.

آموزش هنر موسیقی به این پهلوان جوان عاقبت فاجعه باری به همراه داشت. هنگامی که استادش لینوس، به دلیل عدم توجه به درس‌های موسیقی با این جوان برخورد نمود، هرکول نیز برای تلافی کردن بوسیلهٔ چنگ ضربه‌ای بر سر لینوس وارد کرد که بلافاصله سبب مرگش شد. هرکول با خوش‌شانسی از جرم قتل تبرئه شد، اما آمفیتروئون برای جلوگیری از دردسرهای بیشتر او را به چراندن گوسفندها در مزرعه‌ای واقع در حومه شهر تسپیئای فرستاد.[۵]

جوانی[ویرایش]

هرکول دیگر بزرگ شده بود و اولین آزمایش واقعی قدرت او کشتن شیری واقع در کوه‌های کیثارون بود. هیولایی که باعث نابودی گله آمفیتروئون شده بود و هرکول مشکل کوچکی برای خلاص شدن از دست هیولا داشت. سرانجام او شیر را کشته و پوستش را می‌کند، در بعضی تفسیرات این همان پوستی است که او به تن دارد (در منابعی دیگر این پوست شیر نیمیان است که او برتن اوست). در این میان که هرکول از خانه بدور بود، تبس درگیر جنگی با اورکمنوس‌ها شده بود. هرکول بیدرنگ تبسی‌ها را با سلاح‌های داخل معابد مسلح نمود. هنگامی که پیروزی نزدیک بود، هرکول اورکمنوس‌ها را در آب غرق کرد. آتنا با مشاهده دلاوری‌های هرکول در این جنگ، به یکی از متحدان او در طول زندگیش مبدل گشت. اما نه آتنا و نه هرکول توانایی نجات آمفیتروئون که جانش را در این جنگ از دست داده بود را نداشتند.

دختران تسپیوس[ویرایش]

تسپیوس پادشاه و بنیان‌گذار تسپیای در بویوتیا، با هرکول قرار گذاشت، در ازای کشتن شیری که به گله دام‌هایش حمله کرده بود دخترانش را به او تقدیم کند. شکار شیر پنجاه روز به طول انجامید و به مدت پنجاه روز هرکول در هر شب با یکی از دختران شاه تسپیوس همخواب می‌شد. بعدها فرزندان هرکول از دختران تسپیوس با نام تسپیادس «Thespiades» خوانده شدند. دو تن از آن‌ها در تبس باقی ماندند و هفت تن دیگر در تسپیای و بقیه فرزندانش به یولائوس برای تأسیس مستعمره ساردینیا پیوستند.

پس از مدتی، هرکول با مگارا، دختر بزرگ کرئون پادشاه شهر تِبس ازدواج کرد. کرئون برای قدردانی از هرکول به خاطره دفاع از تِبس در مقابل اُرکومنوس در یک جنگ تن به تن، دختر خود مگارا را به او تقدیم کرد و آن دو با یکدیگر به وطن خود و خانهٔ آمفیتروئون بازگشتند. مگارا اولین همسر هرکول بود و برای او یک پسر و دو دختر به نام‌های تریماخوس، دیکون و کرئونیتیادس[۶] را به دنیا آورد، (در برخی از نسخه‌ها تعداد فرزندان آن‌ها هشت نفر ذکر شده‌است).[۷] در این حین لیکوس، فرزند پوزئیدون، اهل دیرفیس در وابیه، کرئون را به قتل رساند و قدرت را در تِبس به دست گرفت. گفته شده او قصد کشتن مگارا را نیز داشت اما هرکول که از نیت او با خبر شده بود او را کشت.

هرا که به خوبی از توانایی‌های در حال رشد هرکول آگاه شده بود، تصمیم گرفت دوباره برای رسوایی او نقشه‌ای طرح کند، و این چنین شد که هرکول را به یک جنون ناگهانی دچار نمود.[۸]

دوازده‌خوان هرکول[ویرایش]

نوشتار اصلی: دوازده‌خوان هرکول

دشمن اصلی هرکول هرا بود. هنگام کودکی هرا دو مار را در گهوارهٔ هرکول قرار داد اما او با قدرت زیادی که داشت آن‌ها را خفه کرد. او بالاخره هرکول را دیوانه کرد. به سبب بی‌عقلی، هرکول به برادرزاده خود یولائوس حمله کرد اما او توانست جان سالم به در ببرد. او شروع به تیراندازی به جانوران خیالی ساخته ذهنش کرد و در انتها همسر خود مگارا و سه فرزندشان را به قتل رساند (در برخی از تفسیرات فقط فرزندان او کشته شدند و مگارا بعدها با مردی دیگر ازدواج کرده‌بود). هرکول بسیار غمگین بود و به محض بهبود یافتن و برای جبران کار خود با پیشگوی معبد آپولو مشورت و از او سؤال کرد چگونه می‌تواند شرف و عزت خود را بازیابد. پیشگو به او گفت نزد ائوروستئوس پادشاه موکنای برو و دوازده سال او را خدمت کن. ائوروستئوس هیچ کار دشواری به ذهنش نمی‌رسید که پسر قدرتمند زئوس از پس آن برنیاید، بنابراین هرا از کاخ خود در المپ پایین آمد تا به او کمک کند. با همکاری یکدیگر دوازده وظیفه برای ناپسری فناپذیر هرا در نظر گرفتند که به دوازده‌خوان هرکول معروف است. شش خوان اول همگی در شبه جزیرهٔ پلوپونز اتفاق افتاد، اما خوان‌های بعدی، هرکول را به مکان‌های مختلفی در حواشی دنیای یونانی و فراسوی آن برد. در کلیهٔ این خوان‌ها، هرکول با تنفر هرا مواجه بود که همواره به فرزندان زئوس از زنان دیگر حسادت می‌ورزید. از طرف دیگر، آتنا ایزدبانوی عقل و خرد، یکی از حامیان پرشور او بود؛ هرکول از همراهی و یاری گاه‌وبیگاه برادرزادهٔ خود یولائوس نیز بهره می‌گرفت. این دوازده‌خوان عبارتند از:

  1. کشتن شیر نیمیایی، هیولایی که هیچ سلاحی قادر به نفوذ در پوستش نبود. هرکول آن را بدون هیچ دردسری خفه کرد.
  2. کشتن مار نه سر هیدرا. وقتی یک سر هیدرا بریده می‌شد دو سر جدید به جای آن می‌رویید و یکی از سرهای آن جاودانه بود و با هیچ سلاحی آسیب نمی‌دید. هرکول ۸ سر آن را سوزاند و سر جاودانه را زیر تخته سنگی قرار داد.
  3. گرفتن گوزن کرینیا. پس از چند ماه تعقیب و گریز بالاخره آن را در تله انداخت.
  4. کشتن گراز وحشی اریمانتوس. جدالی وحشیانه اما فوق‌العاده آسان؛ هرکول برنده شد.
  5. تمیز کردن اصطبل شاه آوگیاس. هرکول با جاری کردن رودی در نزدیکی اصطبل موفق به شستن آن شد.
  6. کشتن پرندگان گوشت‌خوار در سواحل استومفالوس. هرکول پرندگان را ترسانده و به پرواز درآورد. سپس با پیکان‌های خود، تعداد زیادی از آن‌ها را کشت.
  7. گرفتن و کشتن گاو وحشی واقع در کریت.
  8. گرفتن مادیان‌های دیومدس.
  9. به دست آوردن کمربند هیپولیتا، ملکه آمازون‌ها (که درحقیقت کار آسانی نبود).
  10. گرفتن گله گروئون. او جنگجویی غول‌پیکر بود دارای سه سر، سه بدن و شش دست که در مجموع بر روی پاهایی سوار بودند. او دارای گله گاوی باشکوه به رنگ قرمز بود که توسط یک چوپان و سگی دوسر به نام ارثروس (که برادر سربروس بود) محافظت می‌شد. هرکول هردو آن‌ها را کشت و سپس به جنگ با گروئون پرداخت و او را با تیری زهرآلود از پای درآورد.
  11. به دست آوردن سیب‌های زرین از باغ هسپریدس، که همیشه به وسیلهٔ اژدهای صد سر لادون نگهبانی می‌شد. هرکول اطلس را با پیشنهاد نگه داشتن زمین فریب داد تا سیب‌ها را برایش بیاورد. وقتی او با سیب‌ها بازگشت، هرکول از او خواست که زمین را برای چند لحظه نگه دارد تا او بتواند بالینی برای درد شانه‌هایش بیاورد. اطلس این کار را کرد، و هرکول با سیب‌هایش آنجا را ترک کرد.
  12. آوردن سربروس، سگ سه سر هادس، بر روی سطح زمین.[۹][۱۰]

بالاخره، بعد از دوازده سال و دوازده‌خوان، هرکول یک انسان آزاد بود.

ماجراجویی‌های دیگر هرکول[ویرایش]

هرکول در حال کشتن آنتایوس

هرکول بعد از پشت سر گذاشتن دوازده‌خوان به آرگونوت‌ها برای پیدا کردن پشم زرین پیوست. در این بین هرکول شیفتهٔ پرنسس یولا، دختر ائوروتوس گشت. شاه ائوروتوس یک کماندار ماهر بود و به پسرانش چگونگی کار کردن با تیر و کمان را آموزش داده بود. ائوروتوس قول داده بود که هر فردی که بتواند بر پسرانش در رقابت کمانداری غلبه کند، دخترش را به او می‌دهد. هرکول در این رقابت برنده شد، اما ائوروتوس به قول خود عمل نکرد. هرکول نیز شاه و تمام پسرانش به غیر از یکی از آن‌ها به نام ایفیتوس را کشت و یولا را نیز ربود. ایفیتوس تبدیل به یکی از بهترین دوستان هرکول گشت اما یکبار دیگر هرا او را دچار جنون نمود و هرکول ایفیتوس را از دیوارهای شهر تیرینس به پایین پرتاب کرد و موجب مرگ او شد. در نسخه‌های دیگر ائوروتوس متوجه شد برخی از اسب‌های او ربوده شدند و او هرکول را مسئول این ماجرا می‌دانست. ایفیتوس که حرف‌های پدرش را باور نداشت تصمیم گرفت برای آشکار ساختن این موضوع نزد هرکول برود. هرکول نیز او را برای شام به خانهٔ خود دعوت کرد اما به‌طور اتفاقی او را کشت. به دلیل اینکه در یونان، کشتن میهمان در خانه جرمی نابخشودنی به‌شمار می‌رفت، او مجرم شناخته شد. هرکول دوباره برای رهایی از این عذاب به نزد یکی از پیشگوهای معبد دلفی به نام «Xenoclea» رفت، اما او حاضر به صحبت کردن با فردی بی‌دین نبود. هرکول که به شدت خشمگین شده بود او را تهدید کرد و صندلی سه‌پایه را به سمت او پرتاب کرد. کشیش آپولون را به معبد فراخواند. آپولون با هرکول که به خدایان حمله کرده بود روبرو شد و در این حین زئوس مجبور شد با آذرخش خود جلوی پسرانش را بگیرد. پادشاه خدایان اعلام کرد هرکول یکباره دیگر برای قتل یک انسان و اهانت به معبد آپولون محکوم به مجازات است و قرار شد به مدت سه سال به بردگی اومفال، ملکهٔ لیدیه درآید. ملکه او را از هرمس، ایزد پیام‌رسان یونانی به عنوان برده خریداری کرد. هرکول مجبور بود یکسال بردهٔ او باشد، و به ناچار کارهای مخصوص زنان را انجام می‌داد و همچنین جامهٔ زنانه به تن می‌کرد، در حالی که خود ملکه پوست شیر نیمیایی را برتن داشت و گرز چوب زیتونی هرکول را با خود حمل می‌کرد. اما پس از مدتی، اومفال او را آزاد کرد و همسرش شد و صاحب چندین فرزند شدند.[۱۱] این درست زمانی بود که شکار گراز کالیدونیان در حال انجام بود، و هرکول از این شکار بلندآوازه جاماند.

ماجرای بعدی او با رفتن به لیبی باستان آغاز شد، مکانی که آنتایوس در آنجا فرمانروایی می‌کرد. آنتایوس فرزند گایا و پوزئیدون بود و قدرت خارق‌العاده‌ای داشت که از تماس با مادرش (زمین) به دست می‌آورد. او با هر بیگانه‌ای که به سرزمینش وارد می‌شد کشتی می‌گرفت و چون زمین‌می‌خورد قدرت تازه می‌یافت و برهمه چیره می‌گشت، اما هرکول سرانجام او را از زمین بلند کرد و آن‌قدر فشار داد تا کشته شد. پس از شکست آنتیوس، هرکول لیبی را که در آن زمان با حیوانات وحشی احاطه شده بود تسخیر کرد. او قسمت‌های بزرگی از بیابان را برای کشت و زراعت به ارمغان آورد و آن زمین‌ها را تبدیل به زمین کشت، باغ‌های انگور و زیتون نمود. از طرفی حاکمان خودکامه‌ای که فقط به فکر خود و شهرشان بودند و همچنین کسانی را که به قانون احترام نمی‌گذاشتند را مجازات می‌کرد و چنین شد که لیبی باستان به رفاه و کامیابی رسید. او سپس به مصر رفته، جایی که بوزیریس فرمانروا بود و عادت داشت بیگانه‌ها را قربانی کند. اما هرکول او را نیز با گرزش کشت.

هرکول به دوستان خود بسیار وفادار بود. او بارها زندگی خود را برای کمک به آن‌ها به مخاطره افکند که چشمگین‌ترین آن‌ها روایت آلکستیس بود. آدمتوس، پادشاه فرای در تسالی با آپولون قرار گذاشته بود که وقتی زمان مرگش فرا رسید، اجازه داشته باشد که زنده بماند، مشروط بر اینکه شخصی دیگر را پیدا کند که حاضر باشد به جای او بمیرد. اما هنگامی که آدمتوس در آستانهٔ مرگ قرار گرفت، معلوم شد که پیدا کردن یک داوطلب دشوارتر از آن است که او گمان می‌کرد. پس از آنکه والدین پیرش خودخواهانه از قربانی شدن به جای او امتناع کردند، همسرش آلکستیس اصرار می‌ورزید که او باید به جای شوهرش بمیرد. هنگامی که هرکول وارد صحنه شد آلکستیس به جهان زیرین رفته بود، اما هرکول مصرانه به جستجوی او برآمد. در این جستجو با مرگ دست و پنجه نرم کرد و سرانجام پیروز شد، و پیروزمندانه آلکستیس را به جهان زندگان بازگرداند.

بر طبق گفته‌های هزیود و آیسخولوس، هرکول کسی بود که با کشتن عقاب، پرومته را از عذابی که توسط زئوس برای ربودن آتش از خدایان و دادن آن به انسان‌های فانی دچار شده بود، نجات داد. هر روز عقابی می‌آمد و جگر پرومته را می‌خورد و شب جگر از نو می‌رویید. هرکول به کوه‌های قفقاز رفته و با پرتاب تیری عقاب را کشته و پرومته تیتان را از بند زنجیرهایش نجات داد. پرومته نیز در عوض او را در انجام مأموریت‌هایش یاری نمود.

هرکول و حمله به تروا[ویرایش]

پیش از جنگ تروآ، هرکول سفری دیگر به تروا داشت. لائومدون، پادشاه تروا مورد خشم پوزئیدون و آپولون قرار گرفته بود، به همین علت آپولون برای انتقام تروا را به طاعون مبتلا کرد و پوزئیدون نیز هیولایی دریایی به این شهر فرستاد. لائومدون پس از مشورت با پیش‌گو، قرار شد برای خلاص شدن از دست هیولا، دخترش هسیونه را به عنوان قربانی به صخره ببندد و پیشکش هیولا کند. اما هرکول هسیونه را پیدا کرد و نجاتش داد، سپس در مقابل گرفتن دو اسب شگفت‌انگیزش که از زئوس در قبال ربودن پسرش گانومده به او داده بود قبول کرد هیولا را از بین ببرد. لائومدون قبول کرد و هرکول به کمک آتنا هیولا را کشت. لائومدون بسیار سپاسگزاری نمود اما سعی کرد هرکول را فریب دهد. او دو اسب معمولی را به جای اسب‌های شگفت‌انگیزش به هرکول داد. پودارسز پسر لائومدون، با صدای بلند به اعتراض پرداخت اما لائومدون به او توجه نکرد. پس هرکول با لشکری برای گرفتن انتقام به تروا حمله کرد، لائومدون را کشت و پسرش پودارسز به جای او نشست و نام خود را به پریاموس تغییر داد.

بعد از این ماجراها، هرکول برای باز پس گرفتن سلطنت و قدرت در برابر گیگانت‌ها، به زئوس و دیگر المپ‌نشینان پیوست. مشارکت او در این جنگ الزامی بود، به دلیل پیشگویی که شده بود برای شکست دادن هیولاها فقط به یک فانی نیاز بود. المپ‌نشینان با کمک هرکول توانستند گیگانت‌ها را شکست دهند و هر یک را در زیر آتشفشانی در سرتاسر جهان به خاک سپردند.

هرکول تصمیم گرفت دیگر زمان انتخاب همسری دیگر فرارسیده، به همین منظور به روستای تبس رفت تا با دیانیرا دختر پادشاه کالیدون اوینئوس، ازدواج کند. او با خدای رودها آکلوس برسر دیانیرا مبارزه کرد و او را شکست داد. آن‌ها در صلح و صفا در کالیدون زندگی می‌کردند تا اینکه روزی هرکول به اشتباه ساقی‌ای را به قتل رساند و آن‌ها مجبور شدند به تراخیس فرار کنند. دیانیرا فرزندان زیادی برای هرکول به دنیا آورد. مدتی بعد یک سانتور مرد (حیوان افسانه‌ای با بالاتنهٔ انسان و پایین‌تنه اسب) به نام نسوس دیانیرا را ربود، اما هرکول با پرتاب تیر زهرآلودی به قلب نسوس او را آزاد کرد. نسوس هنگام مرگ به دیانیرا گفت قسمتی از خون او را نگه دارد و وقتی حس کرد دارد هرکول را از دست می‌دهد، از آن به عنوان داروی عشق بر روی هرکول استفاده کند. بعد از گذشت چندین ماه دیانیرا فکر کرد زن دیگری وارد زندگی او و هرکول شده‌است، بنابراین دیانیرا یکی از لباس‌های هرکول را با خون نسوس شست و به او داد تا به تن کند. نسوس به او دروغ گفته بود و خون همچون زهر در تن هرکول اثر کرد. بعد از این ماجرا هرکول به المپ برده شد و به او وعده زندگی ابدی دادند و با دیگر خدایان زندگی کرد. او در المپ با هبه ایزدبانوی جوانی، فرزند زئوس و هرا ازدواج کرد.

هرکول در آثار هنری[ویرایش]

در هنر یونانی، هرکول یکی از نخستین قهرمانان اساطیری است که چهره‌اش در سده ۸ پیش از میلاد تصویر شده‌است، و بر روی سکه‌های ایالات و شهرها نیز چهرهٔ او نقش گردیده که معمولاً در گهواره است و ماری را خفه می‌کند. همچنین دروازه ورودی به دریای مدیترانه از اقیانوس اطلس، جایی که راس نقطه جنوبی اسپانیا و نقطه شمالی مراکش روبروی یکدیگر قرار دارند، در زبان کلاسیک با عنوان ستون‌های هرکول شناخته می‌شوند. او به عنوان نماد وطن‌پرستی ملی، تنها قهرمانی است که در سراسر یونان ستوده می‌شود و همچنین تنها قهرمانی است که به جاودانگی نایل شد.

جستارهای وابسته[ویرایش]

Uncategorized

هنر

هنر

از ویکی‌پدیا، دانشنامهٔ آزاد

از بالا چپ جهت عقربهٔ ساعت: یک خودنگاره توسط ونسان ونگوگ، یک مجسمهٔ آفریقایی، نقاشی زایش ونوس اثر ساندرو بوتیچلی، شیر ژاپنی «میشا »

هنر یا تِکنِس (به یونانیΤέχνες) مجموعه‌ای از آثار یا فرآیندهای ساخت انسان است که در جهت اثرگذاری بر احساسات و هوش انسانی یا به‌منظور انتقال یک معنا یا مفهوم، خلق می‌شوند. همچنین می‌توان گفت هنر توانایی و مهارت خلق زیبایی است. از مهم‌ترین رشته‌های هنری می‌توان به هنرهای تجسمی «نقاشی، طراحی، تندیس‌گری، عکاسی و چاپ»، هنرهای نمایشی «تئاتر و رقص»، موسیقی، ادبیات «شعر، داستان»، سینما و معماری اشاره کرد. واژهٔ هنر در زبان سانسکریت، ترکیبی از دو واژۀ «سو» به‌معنی نیک و «نر» یا «نره» به‌معنای زن و مرد است. در زبان اوستایی «س» به «ه» تبدیل شده و واژهٔ «هون» ایجاد گشته‌است که در زبان پهلوی یا فارسی میانه به شکل امروزی «هنر» درآمده‌است که به‌معنای انسان کامل و فرزانه است.[نیازمند منبع] در زبان یونانی هنر، تِکنِس (به یونانیΤέχνες) گفته می‌شود که این اسم بطور اشتباه وام‌واژه تِکنالجی (به انگلیسیtechnology) به معنای «فناوری» در زبان انگلیسی شده است.[۱]

دانشنامهٔ بریتانیکا هنر را به‌عنوان «استفاده از توانایی و تخیل در خلق آثار زیبا، محیطی یا تجاربی که می‌توان با دیگران تقسیم شود» تعریف می‌کند.

در یک طبقه‌بندی جدید بر اساس کتاب استراتژی بازاریابی هنر از مهدی خادمی می‌توانیم تعاریف هنر را به دو دسته کارکردی و رویه ای تقسیم‌بندی کنیم. کارکردی ها عنوان می‌کنند که هنر برای تحویل یک هدف طراحی شده‌است و چیزی هنر محسوب می‌شود که بتواند دارنده آن را در راه دست یابی به هدف کمک نماید و وظیفه آن فراهم کردن تجربه‌های زیبایی شناختی لذت بخش است. در مقابل رویه گرایان عنوان می‌کنند چیزی به عنوان اثر هنری محسوب می‌شود که بر طبق فرمول یا فرآیندی مناسب ساخته شده باشد؛ صرف نظر از این که هنر چه هدف و مقصودی دارد، هنر می‌تواند در ابتدا کارکردی باشد اما در نهایت به صورت رویه ای عمل کند.

مانرو بریسیدی (۱۹۸۲) یک تعریف کارکردی از هنر ارائه می‌دهد:

«اثر هنری ترکیبی از شرایط مورد نظر است که به منظور ارائه تجربه‌های زیبایی شناختی ارزشمند قادر به نشان دادن ویژگی‌های زیبایی شناختی هنر باشد.»

در حالی که کارکردی ها ارزش هنر را وابسته به ماهیت آن می‌دانند، تعریف رویه گرایان صرفاً توصیفی بوده و مبتنی بر ارزیابی نیست. از تعاریف رویه ای ارائه شده می‌توان به تعریف دیکی اشاره کرد که یک تعریف سازمانی محسوب می‌شود. او در درجه اول اثر هنری را به عنوان «اثر تصنعی» و در درجه دوم به عنوان «مجموعه ای از جنبه‌های کلیدی که از طرف برخی از نامزدها برای قدردانی از افراد فعال در منظومه هنر اعطا می‌شود» می‌بیند.[۲]

در ادبیات ایران در دورهٔ اسلامی این معنا دوباره دگرگون شد و هنر به معنای دلیری، کمال، فضیلت، هوشیاری، فضل، تقوی، دانش و کیاست و… به کار رفت، که دارای بار معنایی عام بود:

  • به دشمن نمایم هنر هرچه هست * ز مردی و پیروزی و زور دست
  • چون غرض آمد هنر پوشیده شد * صد حجاب از دل به سوی دیده شد
  • با دانش است فخر نه با ثروت و عقار * تنها هنر تفاوت انسان و چهار پاست

از دیوان “”پروین اعتصامی“”

هنرهای تجسمی[ویرایش]

هنر زیبایی بدن، کیرکه جام را به ادیسه پیشکش می‌کند. اثر جان ویلیام واترهاوس

مبانی هنرهای تجسمی دارای عناصری هستند که شامل:

نقطه، خط، سطح، حجم، فرم «شکل»، رنگ، نور، بافت، ریتم، حرکت «فضا و زمان»، ترکیب «ترکیب بندی»، تناسب، تعادل «توازن»، تباین «تضاد یا کنتراست»

برج برادوی در ووسترشایر، انگلستان، نمونه‌ای کلاسیک از سازه تزئینی.

تقسیم‌بندی‌های هنر متنوع است؛ یکی از آن‌ها در حالت کلی آثار هنری را به دو دستهٔ هنرهای زیبا و هنرهای کاربردی تقسیم می‌کند:

  • هنرهای کاربردی: منظور از هنرهای مفید هنرهایی است که نخست، کارکرد و سودمندی آن‌ها اهمیت دارد و هدف از خلقشان کاربردشان بوده‌است. مانند: طراحی خودرو، معماری، طراحی صنعتی.
  • هنرهای زیبا: منظور از هنرهای زیبا هنرهایی است که تنها به دلیل زیبا بودنشان خلق شده‌اند. به عبارتی «نه به خاطر چیزی دیگر، بلکه به خاطر خودشان به وجود آمده‌اند». مانند: نقاشی، مجسمه‌سازی، موسیقی، رقص.[۳]

واژه هنر امروزه در زبان فارسی در معنایی متفاوت از گذشته به کار می‌رود و بیشتر منظور از آن اشاره به نتیجه خلق انسان‌ها در زمینه هنرهای زیبا است. معنای این واژه امروز معادلی برای واژه هنرهای زیبا در زبان انگلیسی است. به‌طور سنتی مجموعه هنرهای زیبا به ۷ دسته تقسیم می‌شوند:

  1. موسیقی
  2. هنرهای دستیمجسمه‌سازی، شیشه‌گری، و …
  3. هنرهای ترسیمی: نقاشی، خطاطی، عکاسی و …
  4. ادبیاتشعر، داستان، نمایشنامه، فیلمنامه و نثر
  5. معماری
  6. رقص و حرکات نمایشی
  7. هنرهای نمایشیسینما، تئاتر و …

نمونه دیگر تقسیم‌بندی هفت هنر به ترتیب زمان ایجاد یا توسعه عبارتند از:

  1. نقاشی
  2. هنرهای تجسمی «نقاشی، طراحی، تندیس‌گری، عکاسی و چاپ»
  3. معماری
  4. ادبیات
  5. موسیقی
  6. تئاتر
  7. سینما

وجوه مشترک آثار هنری عبارت‌اند از:

  • تخیل به عنوان مهم‌ترین عامل در شکل‌گیری اثر هنری است
  • همه آثار هنری از عاطفه و احساس هنرمند سرچشمه می‌گیرند نه از تفکر منطقی و عقلانی او
  • چندمعنایی بودن و منشور مانندی، وجه اشتراک سوم تمام آثار هنری است.

این جنبه از خصایص آثار هنری، در واقع از دو ویژگی قبلی که برشمردیم، نتیجه می‌شود. بدین معنی که هر پدیده‌ای که عنصر اصلی سازنده آن تخیل و عاطفه باشد، بی شک نمی‌تواند معنایی منجمد و تک بعدی داشته باشد. از این روست که هر کس در برابر آثار هنری می‌ایستد؛ دریافت و استنباط خاصی دارد. آثار هنری به سادگی می‌توانند بیان‌کننده زیبایی حقیقی یا احساسات باشند. اثری که هنر بر روح انسان می‌گذارد، تغییری عمیق و ماندگار و طولانی است. در نتیجه هر گاه خواهان اثرگذاری ماندگار باشیم، می‌توانیم از هر یک از رشته‌های هنری به فراخور نیازمان بهره ببریم. همان‌طور که در روانشناسی این بحث به اثبات رسیده‌است، جهان از مجموعه‌ای از افراد تشکیل شده‌است، پس اگر بخواهیم در سریعترین حالت بر تعداد زیادی از افراد تأثیر بگذاریم، می‌توانیم از اسباب هنر استفاده کنیم. هنر موسیقی و هنرهای نمایشی چون از طریق حس شنوایی و حس بینایی به سرعت درک می‌شوند، می‌توانند توأم با یکدیگر به سرعت، و در ابعادی جهانی تأثیری ژرف، عمیق، ماندگار و طولانی در جوامع به وجود آورند.

هنرهای صناعی[ویرایش]

هنرهای صناعی یا سنتی، هنرها و صنایع ظریفه‌ای هستند که در طول سده‌های متمادی با حفظ ریشه‌ها و سنت‌های خود رشد کرده مراحل شکل‌گیری خود را گذرانده یا می‌گذرانند و نشان دهنده فرهنگ یک ملت است.

هنرهای سنتی ایران را می‌توان به گروه‌های زیر تقسیم کرد:

  1. شعر و ادبیات
  2. موسیقی
  3. معماری و هنرهای وابسته
  4. نمایش‌های سنتی و آیینی
  5. صنایع مستظرفه

صنایع ظریف[ویرایش]

صنعت و صنایع ظریف مقیاسی برای سنجیدن درجهٔ تکامل معنوی و روحی یک ملت است. در این جهان میان هزاران محسوسات که ما در زیر نفوذ حواس پنجگانهٔ خود از وجود و چگونگی آن‌ها باخبر می‌شویم؛ بعضی چیزها هست که ما بی‌اختیار آن‌ها را بیشتر دوست می‌داریم. روح ما و قلب ما مجذوب آن‌ها می‌شود بدون آنکه از آن‌ها یک فایدهٔ عملی و آنی برای ما حاصل گردد. مثلاً وقتی که در جلوی یک پردهٔ نقاشی که ثمرهٔ قوای دماغی و روحی یک صنعتکار را نشان می‌دهد می‌ایستیم، ساعتها مشغول تماشای آن و غرق حیرت و تعجب می‌شویم.[۴]

که بجز موارد بالا همه آثار هنری را شامل می‌شود. هنر مقدس همواره دو غایت بنیادی داشته‌است. اول زیبایی صورت عبادات و دوم نگهبانی و حفاظت از آن. دومین ممیزه هنر مقدس بدان حقیقت رجوع می‌کند که اسلام صرف زیبایی را مطلوب تلقی نکرده، بلکه زیبایی را با کمال مورد تأمل قرار می‌دهد. آنچه منشأ نقوش پراکنده و مایه پراکندگی خاطر است در قلمرو هنر اسلامی نفی می‌شود، از اینجا هرگونه آرایش زرین یا جامه‌های فاخر در عبادات طرد می‌گردند.

به تعبیر بورکهارت آداب دینی هنر الهی است. از آنجا که گونه‌ای جلوه‌گری و سمبولیسم در سطحی از شکلها و حالتهای آدمی برای جستجوی راهی به ماورای همه مظاهر و اعیان وجود است. در مسیحیت این آداب نیایشی است -مانند عشای ربانی و آداب خاص مسیحی- متضمن هنر مقدس یعنی معماری و شمایل نگاری مسیحی که از برجسته‌ترین مظاهر هنر مسیحی هستند. با توجه به معنای ذاتی عبادات اسلامی، و هنری که به زیبا کردن آن متوجه است، در عالم اسلامی به گونه‌ای دیگر فیضان و انعکاس هنری آداب دینی را می‌بینیم، یعنی جدا از مفهوم شمایل نگاری در عبادات مسیحی که درضمن نوعی هنر تلقی می‌شود.[۵] معمولاً از عبارت هنرهای صناعی برای بیان آن بخش از صنایع دستی که بیش از فن به هنر وابسته‌اند استفاده می‌شود.

منابع[ویرایش]

  1.  Tirgan Festival (اوت ۲۷, ۲۰۱۹). «مصاحبه شاهین نجفی در جشنواره تیرگان».
  2.  «استراتژی بازاریابی هنر»www.citehpub.com. دریافت‌شده در ۲۰۱۹-۰۱-۰۳.
  3.  هنر چیست؟
  4.  http://www.noormags.ir/view/fa/articlepage/415266[پیوند مرده]
  5.  «نسخه آرشیو شده». بایگانی‌شده از اصلی در ۱۸ مارس ۲۰۱۳. دریافت‌شده در ۱۵ ژانویه ۲۰۱۳.

en:Art

جستارهای وابسته[ویرایش]

Uncategorized

استان بارسلون

استان بارسلون

از ویکی‌پدیا، دانشنامهٔ آزاد
استان بارسلون
(به اسپانیاییProvincia de Barcelona)
استان
پرچم استان بارسلون
پرچم
نشان رسمی استان بارسلون
نشان
استان بارسلون
استان بارسلون
مختصات: ۴۱°۴۰′ شمالی ۲°۰۰′ غربیمختصات۴۱°۴۰′ شمالی ۲°۰۰′ غربی
کشور  اسپانیا
بخش خودمختار Flag of Catalonia.svg کاتالونیا
دهستان‌ها ۳۱۱
مرکز استان بارسلون
حکومت
 • رئیس جمهور
مساحت
 • کل ۷٬۷۳۳ کیلومتر مربع (۳٬۰۰۰ مایل مربع)
جمعیت (۲۰۱۰)
 • جمعیت ۷۱۲,۶۸
 • تراکم ۹٫۲/کیلومتر مربع (۲۴/مایل مربع)
کد پستی 08
کد ایزو ۳۱۶۶ ES-B
وبگاه

استان بارسلون (به اسپانیاییBarcelona) (کاتالانی|Província de Barcelona)، استانی در شرق اسپانیا، در میان بخش خودمختار کاتالونیا است.

جغرافیا[ویرایش]

با استان‌های تاراگونا، لیدا، گیرونا و همچنین دریای مدیترانه هم‌مرز است.

مرکز آن شهر بارسلون است.

جمعیت و مساحت[ویرایش]

نزدیک ۵٬۳۵۰٬۰۰۰ نفر در استان زندگی می‌کنند (۲۰۰۶) که از میان آن‌ها ۱٬۵۹۳٬۰۷۵ نفر ساکن کلان‌شهر بارسلون هستند. این استان ۳۱۱ دهستان دارد و به خاطر معماری‌اش مشهور است.

Uncategorized

اسپانیا

اسپانیا

از ویکی‌پدیا، دانشنامهٔ آزاد

مختصات۴۰°۲۶′ شمالی ۳°۴۲′ غربی

کشور پادشاهی اسپانیا
Reino de España
اسپانیا
شعار: فراتر از آن
سرود: مارچا ریل
فهرست
0:00
موقعیت اسپانیا
اسپانیا (سبز)
اتحادیه اروپا (سبز کم رنگ)
اروپا (خاکستری تیره)
پایتخت
و بزرگترین شهر
مادرید
۵۲°۳۱′ شمالی ۱۳°۲۴′ شرقی
زبان(های) رسمی اسپانیایی
حکومت پادشاهی مشروطه
فیلیپ ششم
پدرو سانچز
بنیان‌گذاری ۱۴۶۹
۱۵۱۶
۱۷۱۶
۱۸۱۲
مساحت
• کل
۵۰۵٬۹۹۰ کیلومترمربع (۱۹۵٬۳۶۰مایل‌مربع) (۵۱ام)
• آبها (٪)
۱٫۰۴
جمعیت
• سرشماری
۴۶٬۷۵۲٬۰۰۰ (۳۰ام)
• تراکم
۹۲ /به ازای هر کیلومترمربع (۲۳۸٫۳ /مایل‌مربع) (۱۱۲ام)
تولید ناخالص داخلی (GDP)  برابری قدرت خرید (PPP) برآورد ۲۰۱۹
• کل
۱٫۵۸۳ تریلیون دلار (۱۲ام)
• سرانه
۳۴٬۲۸۱ دلار (۳۰ام)
شاخص توسعه انسانی (۲۰۱۷) ۰٫۸۹۱
۲۶ام(بالا)
واحد پول یورو (€)۱ (EUR)
منطقه زمانی CET
• تابستان (ساعت تابستانی)
CEST
پیش‌شماره تلفنی ۳۴
دامنه سطح‌بالا es.
۱ تا پیش از سال ۲۰۰۲: پزوتا

اسپانیا، (به اسپانیاییEspaña) با نام رسمی پادشاهی اسپانیا (به اسپانیاییReino de Españaکشوری مستقل در شبه جزیره ایبری واقع در اروپای غربی و عضو اتحادیه اروپا است. سرزمین اصلی اسپانیا از جنوب و شرق با دریای مدیترانه و جبل الطارق، از شمال و شمال شرق با فرانسه، آندورا و خلیج بیسکای و از غرب و شمال غرب با پرتغال و اقیانوس اطلس هم‌مرز است. مرز اسپانیا با پرتغال «به طول ۱۲۱۴ کیلومتر» طولانی‌ترین مرز یکپارچه در اتحادیه اروپا است.

زبان رسمی مردم اسپانیا، اسپانیایی است. اسپانیایی زبان مادری ۴۸۳ میلیون نفر شناخته می‌شود و تعداد کل سخنوران این زبان به ۵۷۰ میلیون نفر می‌رسد.[۲] قلمروی اسپانیا افزون بر سرزمین اصلی شامل جزایر بالئارس در دریای مدیترانه، جزایر قناری در سواحل آفریقایی اقیانوس اطلس، دو شهر خودمختار سبته و ملیلیه در آفریقای شمالی هم‌مرز با کشور مراکش و چندین جزیره مسکونی و غیر مسکونی دیگراز جمله آلبوران، شافاریناس، آلوزماس و ولز د لا گومرا می‌باشد. با مساحت ۵۰۵٬۹۹۰ کیلومتر مربع، اسپانیا کمی بزرگتر از ترکمنستان و از لحاظ بزرگی دومین کشور بزرگ اروپای غربی و پنجمین کشور بزرگ اروپاست.

انسان خردمند نخستین بار در حدود ۳۵۰۰۰ سال پیش قدم به شبه جزیره ایبریا گذاشت. در حدود ۲۰۰ سال پیش از میلاد این منطقه تحت فرمان حکومت روم قرار گرفت و هیسپانیا نامیده می‌شد. هیسپانیا در قرون وسطی توسط قبایل ژرمن و پس از آن توسط مورها تصرف شد. در قرن پانزدهم پس از ازدواج‌های بین حکومتی فرمانروایان کاتولیک و اتحاد این حکومت‌ها و همچنین سقوط کامل آندلس و بازپس‌گیری آن از دست موروهای مسلمان در سال ۱۴۹۲ اسپانیا به شکل کشوری یکپارچه پدیدار شد. در اوایل دوران جدید اسپانیا به یک امپراتوری پر قدرت جهانی تبدیل شد و اسپانیایی‌ها به عنوان یکی از نخستین فاتحان دنیای جدید به قاره آمریکا وارد و در آنجا ساکن شدند. بیش از پانصد میلیون نفر اسپانیایی زبان ساکن در آمریکا میراثی است که اسپانیایی‌ها در این قاره بر جای گذاشتند.

اسپانیای امروزی کشوری دموکراتیک و دارای حکومتی پارلمانی تحت قانون اساسی پادشاهی است. اسپانیا یک کشور توسعه‌یافته و سیزدهمین اقتصاد بزرگ دنیا از نظر تولید ناخالص داخلی می‌باشد. این کشور همچنین دارای سطح بالای استاندارد زندگی است. اسپانیا در سازمان ملل متحد، ناتو، سازمان تجارت جهانی، سازمان همکاری اقتصادی و توسعه و اتحادیه اروپا عضو است.

نام[ویرایش]

ریشه نام رومی هیسپانیا، که نام کنونی اسپانیا از این واژه گرفته شده، نامشخص است. هیسپانیا شاید از گویش شاعرانه واژه یونانی هیسپریا گرفته شده باشد که به معنای «سرزمین غرب» یا «سرزمین غروب خورشید» می‌باشد.[۳]

هیسپانیا ممکن است از واژه پونیکی ای-شپانیا به معنای «جزیره خرگوش‌ها»، «سرزمین خرگوش‌ها» یا «لبه»، که به یاد آورنده موقعیت اسپانیا در لبه اروپا می‌باشد، گرفته شده باشد؛ سکه‌های کشف شده در اسپانیا از دوره هادریان نیز تصویر زنی همراه یک خرگوش را نشان می‌دهد.[۴] به گفته برخی هیسپانیا از واژه باسکی ازپانا به معنای «لبه» یا «مرز» گرفته شده‌است که موقعیت جغرافیایی اسپانیا را در لبه یا مرز قاره اروپا متذکر می‌شود.[۳]

پژوهشگر و تاریخ‌نگار دوره رنسانس آنتونیو دی نبریخا معتقد است هیسپانیا از واژه ایبریایی هیسپالیس به معنای «شهر دنیای باختری» گفته شده‌است. خسوس لوییز کونخیلوس معتقد است نام اسپانیا از واژه اسپن که از اسپای که واژه‌ای است به زبان فنیقی به معنای «ذوب و شکل‌دهی فلز» گرفته شده‌است و «ای-سپن-یا» نیز به معنای «سرزمین ذوب و شکل‌دهی فلزات» است.[۵]

پیشینه[ویرایش]

نقاشی‌های غار آلتامیرا،[۶] در کانتابریا.

قدیمی‌ترین ساکنان شبه‌جزیره ایبریا تشکیل دهندگان تمدّن‌های ایبری، باسکی و سلتی بوده‌اند. در حدود ۲۰۰ سال پیش از میلاد از این منطقه تحت فرمان حکومت روم قرار گرفت و در اوایل قرون وسطی ژرمن‌ها ایبریا را تصرف کردند. پس از ژرمن‌ها ایبریا توسط مورها مهاجم تصرف شد. پس از آن حکومت‌های کوچک مسیحی به تدریج و طی چند قرن زمام امور را در ایبریا به دست گرفتند. آخرین بقایای مورها در همان سالی که کریستوف کلمب به قاره آمریکا رسید، سقوط کردند. امپراتوری جهانی اسپانیا با تبدیل این کشور به قدرتمندترین کشور اروپا و ابرقدرت جهان آغاز شد و برای یک ونیم قرن ادامه یافت.

جنگ‌های پی در پی و ادامه‌دار و وجود مشکلات فراوان در نهایت باعث زوال و اضمحلال امپراتوری شد. حمله ناپلئون به اسپانیا منجر به هرج ومرج شد و جنبش‌های استقلال‌طلب و جدایی‌خواه را که در سراسر امپراتوری پراکنده بودند، بیدار کرد و باعث بی‌ثباتی سیاسی شد. پیش از جنگ جهانی دوم جنگ داخل ویرانگر اسپانیا به وقوع پیوست و پس از آن کشور تحت فرمان حکومتی استبدادی قرار گرفت. در نهایت دموکراسی در قالب قانون اساسی شاهنشاهی پارلمانی حاکم شد. بعدها اسپانیا به اتحادیه اروپا پیوست و دوره رنسانس فرهنگی و رشد باثبات اقتصادی را تجربه کرد.

زمان پیش از تاریخ[ویرایش]

گنجینه ویلنا (فرهنگ آرگاری) یکی از بزرگترین اندوخته‌های باستانی طلا مربوط به عصر برنز در اروپا

پژوهش‌های باستان‌شناسی در کوه‌های آتاپوئرکا نشان می‌دهد که شبه جزیره ایبریا ۱/۲ میلیون سال پیش محل زندگی انسان‌سانان بوده‌است.[۷] ۳۵۰۰۰ سال پیش انسان نخستین بار از شمال به این سرزمین قدم نهاد.[۸] شناخته‌شده‌ترین اثر این انسان‌های پیش از تاریخ نقاشی‌های معروف غار آلتامیرا در منطقه کانتاباریا در شمال ایبریا است که در حدود ۳۵۶۰۰ تا ۱۳۵۰۰ سال پیش از میلاد توسط انسان‌های کرومانیون یا شاید نئاندرتالها کشیده شده‌اند.[۶][۹] از شواهد باستان‌شناسی و ژنتیکی بر می‌آید که ایبریا پناهگاهی برای ساکنان شمال پس از آخرین عصر یخبندان بوده‌است.

ساکنان تاریخی ایبریا ایبریایی‌ها و سلت‌ها بودند. ایبریایی‌ها در کرانه‌های مدیترانه از شمال شرق تا جنوب شرق ساکن بودند. سلت‌ها در کرانه‌ها اطلس از شمال غرب تا جنوب غرب و در شمال و مرکز (سلتیبریان‌ها) شبه جزیره زندگی می‌کردند. باسکی‌ها نیز مناطق غربی کوه‌های پیرنیس را اشغال کردند.

در جنوب ایبریا شهری نیمه افسانه‌ای به نام تارتسوس پدیدار شد (۱۱۰۰ سال پیش از میلاد) که طبق نگاشته‌های استرابون و کتاب سلیمان تجارت وسایل ساخته شده از طلا و نقره را با فنیقی‌ها و یونانی‌ها انجام می‌داده‌است. بین سال‌های ۸۰۰ تا ۳۰۰ پیش از میلاد فنیقی‌ها و یونانیان تجارتخانه‌هایی را در طول سواحل مدیترانه ایجاد کردند. کارتاژها نیز مدت کوتاهی کنترل بیشتر کناره‌ها مدیترانه‌ای ایبریا را در دست گرفتند تا این که در جنگ‌های پونیک از رومی‌ها شکست خوردند.[۱۰]

امپراتوری روم و پادشاهی گوتیک[ویرایش]

آب‌گذر سگوبیا مربوط به دوره روم.

در طی دومین جنگ پونیک، امپراتوری روم کلنی‌های تجاری کارتاژی‌ها را در کرانه‌های مدیترانه میان سال‌های ۲۱۰ تا ۲۰۵ پیش از میلاد تصرف کرد. اشغال کامل ایبریا دو قرن به درازا انجامید و رومی‌ها به مدت شش سده مهار این شبه جزیره را در دست داشتند.

تاج یکی از پادشاهان گوتیک (۶۵۳–۶۷۲)

استیلای روم با زبان، قانون و جاده رومی تکمیل شد.[۱۱]

فرهنگ باشندگان سلتی و ایبریایی رفته‌رفته رومی شد. رهبران محلی در طبقه اشرافی روم پذیرفته شدند.[۱۰][۱۲] هیسپانیا نقش یک انبار غله و غذا را برای بازار روم ایفا می‌کرد و لنگرگاه‌های آن محبل صادرات طلا، پشم، روغن زیتون و شراب بود. کشاورزی با ابداع طرح‌های آبیاری جدید گسترش یافت به‌طوری برخی از آن‌ها تاکنون مورد استفاده قرار می‌گیرد. هادریانوس، تراژان و تئودئوس اول از امپراتورهای روم زاده هیسپانیا بودند و همچنین سنکا فیلسوف بزرگ پیش از میلاد اهل این منطقه بود.[۱۳] مسیحیت در سده نخست پس از میلاد وارد این سرزمین شد و در سده دوم میلادی فراگیر شد.[۱۰] بیشتر بنیان‌های زبانی و مذهبی و قوانین اسپانیای امروزی ریشه در این دوره دارد.[۱۱]

اضمحلال فرمان‌رانی امپراتوری روم در هیسپانیا از سال ۴۰۹ آغاز شد. هنگامی که سوئبی‌های ژرمن، و وندال‌ها به همراه الان‌های سرمتی از رود راین گذشتند و سرزمین گل را غارت کردند و مردم آن جا را به ایبریا راندند. سوئبی‌ها کشوری را در شمال ایبریا جایی که امروزه گالیسیا و شمال پرتغال را فرا می‌گیرد، بنیان نهادند. با سقوط رومی‌ها بنیان‌های اقتصادی و اجتماعی نیز سقوط کرد و ویران شد اما حکومت‌های جایگزین بسیاری از قوانین و رسوم امپراتوری پیشین را حفظ کردند مانند مسیحیت.

گروهای از قبایل وندال به نام هاسدینگی نیز حکومتی را در گالیسیا بنیان نهادند. دیگر قبیله وندال به نام اسلینگی نیز منطقه‌ای در جنوب را اشغال کردند که تاکنون نام آن‌ها یعنی واندالوسیا یا واژه امروزی آن اندلس بر آن مانده‌است.

ایبریای اسلامی[ویرایش]

در قرن هشتم تقریباً همه شبه جزیره ایبری توسط موروهای مسلمان که از شمال آفریقا آمده بودند، فتح شد. (۷۱۱–۷۱۸) این فتوحات بخشی از کشورگشایی‌های خلیفه اموی بود. تنها بخش کوچکی در نواحی کوهستانی شمال غرب شبه جزیره در برابر هجوم مسلمانان دست به مقاوت زد.

طبق قوانین اسلامی، مسیحیان و یهودیان به عنوان اقلیت مذهبی شناخته شدند و به مسیحیان و یهودیان اجازه داده شد تا به عنوان اهل کتاب رسوم دینی خود بپردازند اما آن‌ها باید مالیات ویژه‌ای را می‌پرداختند و نسبت به مسلمانان از حقوق اجتماعی پایینتری برخوردار بودند.[۱۴][۱۵]

گرایش به اسلام کم‌کم‌رو به فزونی گذاشت. اعتقاد بر این است که تا پایان قرن دهم مولدون‌ها (مسلمانان ایبریایی) بیشتر جمعیت این شبه جزیره را تشکیل می‌دادند.[۱۶][۱۷]

سرسرای ستون دار مسجد قرطبه.

جامعه اسلامی در شبه جزیره ایبری خود متنوع و دچار تنش‌های اجتماعی بود. بربرهای اهل شمال آفریقا که هسته اصلی ارتش خلیفه در اندلس را تشکیل می‌دادند، با رهبران عرب در خاورمیانه به مشکل برخوردند و به ستیز و منازعه پرداختند. با گذشت زمان جوامع موروی مسلمان در مناطق مختلف به ویژه در دره رودخانه گوادالکیویر (وادی الکبیر)، دشت‌های ساحلی والنسیا، دره رودخانه ایبرو و مناطق کوهستانی گرانادا بر پا شدند.[۱۷]

کوردوبا، پایتخت خلیفه، بزرگترین و ثروتمندترین شهر اروپای غربی بود. بازرگانی و فرهنگ مدیترانه‌ای شکوفا شد. مسلمانان یک سنت فکری غنی را از خاورمیانه و شمال آفریقا وارد کردند. دانشمندان و پژوهشگران مسلمان و یهودی نقش مهمی در احیا و گسترش آموزش کلاسیک یونانی در اروپای غربی ایفا کردند. فرهنگ رومی شبه جزیره ایبری با فرهنگ اسلامی و یهودی درآمیخت و فرهنگ ممتازی را در منطقه ایجاد کرد.[۱۷] بیرون شهرها بیشتر جمعیت را در خود جای داده بود. نظام زمینداری رومی در دوران اسلامی تقریباً دست نخورده باقی ماند.

در قرن یازدهم، تشکیل امارت‌های جداگانه ملوک‌الطوایفی رقیب در بین مسلمانان به دولت‌های کوچک مسیحی اجازه داد تا قلمروی خود را گسترش دهند.[۱۷] با ورود فرقه‌های اسلامی موحدون و مرابطان از شمال آفریقا و وضع قوانین سختگیرانه اسلامی یکپارچگی را به جامعه مسلمانان بازگشت. اتحاد دوباره کشور اسلامی تا حدود یک قرن پابرجا ماند.

در سال ۱۴۶۹ م. اتحاد دو مملکت مسیحی کاستیا و آراگون با وصلت ایزابلای یکم کاستیا و فردیناند دوم آراگون متحقق شد. گسترش دامنه‌های تحت سلطه مسیحیان با تکمیل تصرف جزایر قناری توسط کاستیا در سال ۱۴۷۸ م. ادامه یافت، و بعد از آن نیز با امضای کاپیتولاسیون تحویل گرانادا در ۱۴۹۲ م. توسط ملک ابوعبدالله محمد دوازدهم، که طبق آن پادشاهان کاتولیک ایزابلا و فردیناند موظف رعایت دین اسلامی ساکنین گرانادا شدند. با تحویل گرانادا آخرین هسته سلطه اسلامی در شبه‌جزیرهٔ ایبری پس از ۷۸۱ سال از میان رفت. در همان سال، کریستف کلمب با سرمایه‌گذاری ملکه ایزابلا کاشف جهان نو شد و باز در همان سال نیز فرمانروایان کاتولیک دستور به ترک مذهب و گرایش به مسیحیت میا اخراج یهودیان از اسپانیا بعد از بیش از دو هزار سال سابقه حضور شبه‌جزیره ایبری. مدتی پس از اخراج یهودیان، مسلمانان نیز مجبور به ترک مذهب یا به خروج از اسپانیا شدند. برای تعقیب انحرافات از مذهب کاتولیک و تقیهٔ یهودیان و مسلمانان، ملکه ایزابلا از سال ۱۴۸۰ م. دادگاه انگیزیسیون را تأسیس کرده بود. روند تمرکز قدرت در شبه‌جزیره با تصرف ناوارا توسط ملک فردیناند در سال ۱۵۱۲ ادامه یافت، که این امر باعث شکل‌گیری مرزهای اصلی اسپانیای کنونی شد.

امپراتوری اسپانیا[ویرایش]

امپراتوری اسپانیا در دوره اتحاد ایبریا بین سال‌های ۱۵۸۱ تا ۱۶۴۰

اتحاد دو پادشاهی آراگون و کاستیل به واسطه ازدواج ملکه کاستیل و شاه آراگون پایه‌های امپراتوری اسپانیا و اسپانیای امروزی را استوار کرد گرچه هر یک از ممالک پادشاهی به عنوان یک کشور جداگانه با سیاست، قانون، واحد پول و زبان جداگانه باقی ماند.[۱۸][۱۹] اسپانیا در قرن شانزدهم و بیشتر قرن هفدهم قدرت برتر اروپا بود. این موقعیت با ثروت حاصل از بازرگانی و مستعمرات تقویت شد. قدرت و شکوه امپراتوری در دوره دو تن از پادشاهان دودمان هابسبورگ اسپانیا، کارلوس یکم (بین ۱۵۱۶ تا ۱۵۵۶ میلادی) و فلیپ دوم (بین ۱۵۵۶ تا ۱۵۹۸ میلادی)، به اوج خود رسید. در این دوره حوادث مهم تاریخی همچون جنگ‌های ایتالیا، شورش اهالی کاستیل علیه شاه کارلوس، شورش هلند، شورش موریسکوها در گرانادا، جنگ با عثمانی، جنگ با انگلستان و جنگ با فرانسه به وقوع پیوست.[۲۰]

امپراتوری اسپانیا با تصرف بخش بزرگی از قاره آمریکا، جزایر منطقه آسیا اقیانوسیه، مناطقی از ایتالیا، شهرهایی در شمال آفریقا، همچنین بخشی که امروزه فرانسه، آلمان، بلژیک، لوکزامبورگ و هلند را تشکیل می‌دهد، بسیار بزرگ شد. اسپانیا نخستین امپراتوری‌ای بود که به امپراتوری بی‌غروب ملقب شد.

یک کشتی بادبانی اسپانیایی در قرن هفدهم

قرون شانزدهم و هفدهم عصر کاوش بود، با سفرهای اکتشافی جسورانه دریایی و زمینی. این سفرها و اکتشافات مسیرهای بازرگانی جدیدی را بین اقیانوس‌ها گشود و دوره استعمار اروپاییان را آغاز کرد. اکتشاف‌گران اسپانیایی در کنار فلزات گران‌بها، ادویه، لوازم تجملی و محصولات جدید کشاورزی، دانش و اطلاعات ارزشمندی را از دنیاهای جدید به همراه خود می‌آوردند و نقش محوری در افزایش دانش اروپاییان از جهان ایفا کردند.[۲۱] از شکوفایی فرهنگی آن دوره امروزه با عنوان عصر طلایی اسپانیا یاد می‌شود. اوج‌گیری انسان‌گرایی، اصلاح‌طلبی پروتستانی و اکتشاف‌های جدید جغرافیایی منجر به شکل‌گیری جنبش بانفوذ روشن‌فکری به نام مکتب سالامانکا شد.

در اواخر قرن شانزدهم و نیمه نخست قرن هفدهم، اسپانیا با چالش‌های سختی از همه جوانب روبرو بود. دزدان دریایی بربر مسلمان زیر سایه امپراتوری در حال اوج‌گیری عثمانی جریان عادی زندگی را در بسیاری از مناطق ساحلی اسپانیا مختل می‌کردند و این به منزله احیای خطر حمله مسلمانان بود.[۲۲] این جریانات در حال به وقوع می‌پیوست که اسپانیا اغلب در حال جنگ با فرانسه بود.

جنبش اصلاحات پروتستانی و تفرقه در کلیسای کاتولیک کشور و امپراتوری را هر چه بیشتر در باتلاق جنگ‌های مذهبی فرو برد و در نتیجه امپراتوری مجبور بود تا همیشه نظامی‌گری را در سراسر اروپا و مدیترانه گسترش دهد.[۲۳]

در قرن شانزدهم و زمانی که امپراتوری در اوج قدرت بود افسانه سیاه یا تبلیغات ضد اسپانیایی توسط مبلغانی از قدرت‌های رقیب اروپایی به خصوص هلند و انگلستانِ پروتستان رواج یافت. مبلغان ضد وضعیت اخلاقی امپراتوری و اسپانیایی‌ها تبلیغ می‌کردند. تبلیغات آن‌ها در مورد میزان تفتیش عقاید و همچنین چگونگی رفتار اسپانیایی‌ها با بومیان آمریکا، غیر کاتولیک‌ها و یهودیان بیشتر اغراق‌آمیز و گاهی دروغ بود.[۲۴]

بنای تاریخی ال اسکوریال در مرکز اسپانیا

هرنان کورتس، کنکیستادور (اکتشاف‌گر) و فرماندار اسپانیای جدید.

در میانه قرن هفدهم و در حالی بیماری و جنگ اروپا را فرا گرفته بود، هابسبورگ‌های اسپانیایی قاره را در دام جنگ‌ها و اختلافات مذهبی سیاسی انداختند. این درگیری‌ها اقتصاد را از پایه و بن ویران کرد و باعث جنگ‌های استقلال خواهانه شد با وجود این امپراتوری دربرابر این جریانات جدایی خواه مقاوت می‌کرد اما در نهایت امپراتوری مجبور شد تا جدایی پرتغال و هلند را به رسمیت بشناسد. این وضعیت منجر به جنگ سی‌ساله در اروپا شد. در نیمه دوم قرن هفدهم اسپانیا وارد یک سیر نزولی نسبی شد و بخش‌هایی از قلمرویش در فرانسه و هلند را از دست داد گرچه کشورگشایی اسپانیایی‌ها در قاره‌های دیگر ادامه داشت و این روند تا قرن نوزدهم ادامه پیدا کرد.

سیر نزولی اسپانیا در سال‌های آغازین قرن هجدهم با افزایش رقابت و ستیز بر سر تخت سلطنت به اوج خود رسید و جنگ‌های جانشینی اسپانیا به وقوع پیوست. جنگ‌های جانشینی اسپانیا درگیری‌های گسترده بین‌المللی بود که با زد و خوردهای داخلی درآمیخته بود. پادشاهی اسپانیا تاوان سنگینی به خاطر این جنگ‌ها پرداخت و قلمروی اروپایی خود و ابرقدرتی‌اش در این قاره را دست داد.[۲۵] در پی این جنگ دودمان جدیدی با رگ و ریشه فرانسوی قدرت را در اسپانیا به دست گرفتند. کشور واقعی اسپانیا زمانی تشکیل شد که نخستین پادشاه بوربون فیلیپ پنجم پادشاهی‌های کاستیل و آراگون را با هم یکپارچه کرد و بسیاری از قوانین و مقررات محلی قدیمی را برانداخت.[۲۶]

در قرن هجدهم وضعیت امپراتوری کم‌کم بهبود یافت. خاندان جدید حاکم یعنی دودمان بوربون نظام جدید مدرنیزه کردن دولت و اقتصاد را پیاده کرد. جنبش‌های روشنگری در میان برخی از نخبگان دربار و خاندان پادشاهی رسوخ کرد. کمک‌های نظامی به شورشیان در مستعمرات بریتانیا در جنگ انقلاب آمریکا وجه بین‌المللی کشور را بهبود بخشید.[۲۷]

حکمرانی ناپلئون، خیزشها و سرنگونی امپراتوری ناپلئون[ویرایش]

نبرد بایلن اثر خوزه دل الیسال. ژوئیه ۱۸۰۸ (تیر ۱۱۸۷)، نخستین شکست بزرگ ارتش ناپلئون در اسپانیا

در سال ۱۷۹۳ (۱۱۷۲) اسپانیا وارد جنگی علیه انقلابیان فرانسوی شد. اسپانیا در میدان نبرد شکست خورد و در سال ۱۷۹۵ (۱۱۷۴) صلح با فرانسه برقرار شد. در سال ۱۸۰۷ (۱۱۸۶) طی یک پیمان‌نامه مخفی بین اسپانیا و ناپلئون بناپارت اسپانیا به پرتغال و بریتانیا اعلان جنگ داد. سربازان ناپلئون برای جنگ با پرتغال وارد اسپانیا شدند و تمام استحکامات نظامی را تصرف کردند. پادشاه اسپانیا به نفع برادر ناپلئون ژوزف ناپلئون استعفا داد. اسپانیایی‌ها به ژوزف ناپلئون به عنوان پادشاه دست نشانده نگاه می‌کردند.

خیزش ۲ می ۱۸۰۸ (۱۲ اردیبهشت ۱۱۸۷) یکی از چندین قیام علیه رژیم ناپلئونی در اسپانیا بود.[۲۸] این شورش‌ها نقطه آغاز جنگ خونین شبه جزیره علیه رژیم ناپلئون بود.[۲۹] ناپلئون مجبور شد شخصاً دخالت کند. او چندین ارتش اسپانیایی را شکست داد و انگلیسی‌ها را مجبور به عقب‌نشینی کرد. گرچه اقدامات نظامی بیشتر از سوی نیروهای اسپانیایی، انگلیسی و پرتغالی و تهاجم مرگبار ناپلئون به روسیه منجر به خروج ارتش امپراتوری فرانسه از اسپانیا و بازگشت فردیناند هفتم شد.[۳۰] در خلال جنگ یک سازمان انقلابی به نام «کادیز کورتس» برای هماهنگ‌سازی مبارزات علیه رژیم ناپلئونی و آماده‌سازی یک قانون اساسی شکل گرفت.[۳۱] اعضای این سازمان از تمام اسپانیا بودند.[۳۲] در سال ۱۸۱۲ (۱۱۹۱) یک قانون اساسی تدوین شد اما پس از سرنگونی رژیم بناپارتی فردیناند هفتم پارلمان کورتس تدوینگر قانون اساسی را ملغی و حکومت پادشاهی مطلقه اعلام کرد. این رخدادها نقطه آغاز درگیری‌های سال‌های بعد بین لیبرال‌ها و محافظه‌کاران بود.

جنگ‌های دوران ناپلئون باعث بی‌ثباتی و تفرقه سیاسی و همچنین نابودی اقتصاد اسپانیا شد. در بین این ناآرامی‌ها جنگ‌های استقلال‌خواهانه در مستعمرات اسپانیا در قاره آمریکا به وقوع پیوست و به استقلال مستعمرات سابق اسپانیا در قاره آمریکا انجامید. شاه فردیناند هفتم کوشید تا حرکات استقلال‌خواهانه را سرکوب کند اما نه‌تنها با مخالفت‌ها در مستعمرات روبرو شد به در داخل اسپانیا نیز افسران لیبرال دست به شورش زدند. تا پایان سال ۱۸۲۶ (۱۲۰۴) از تمام مستعمرات اسپانیا در قاره آمریکا تنها کوبا و پورتوریکو باقی ماند.

انقلاب‌های اسپانیا[ویرایش]

در ۱۸۶۸ میلادی شورشیان به فرماندهی خوان پریم به لیبرال‌ها و جمهوری‌خواهان اسپانیایی در مادرید پیام دادند که شرایط برای شورشی بزرگ فراهم است. شورشیان ملکه ایزابلای دوم را از پادشاهی فروگرفتند و او به فرانسه رفت. این رویداد به جنگ فرانسه و پروس انجامید.

ادامه بی‌ثباتی و بحران اقتصادی در اسپانیا منجر به شکل‌گیری حرکات استقلال‌خواهانه در فیلیپین و کوبا شد. به این دنبال این مبارزات استقلال‌خواهانه ایالات متحده وارد مناقشه شد و جنگ آمریکا و اسپانیا در بهار ۱۸۹۸ (۱۲۷۷) به وقوع پیوست.

جنگ داخلی اسپانیا[ویرایش]

با آغاز قرن جدید پیشرفت‌هایی در اسپانیا به وقوع پیوست. با این حال اسپانیا نسبت به سایر اروپاییان نقش کمرنگی در تقسیم آفریقا داشت. صحرای غربی، مراکش اسپانیا و گینه استوایی تنها مستعمرات اسپانیا در آفریقا بودند. شکست‌های سنگین در طول جنگ ریف در مراکش اعتبار حکومت و شاهنشاهی را خدشه دار کرد. بین سال‌های ۱۹۲۳ تا ۱۹۳۱ (۱۳۰۲ تا ۱۳۱۰) ژنرال میگوئل پریمو ده ریورا بر اسپانیا حکومت کرد و پایان این دوره با آغاز جمهوری دوم اسپانیا هم‌زمان شد. جمهوری به استان‌های باسک، کاتالونیا و گالیسیا خود مختاری اعطا کرد و برای زنان حق رأی قائل شد. جمهوری دوم به شدت تحت حکمرانی تندروهای چپگرا بود. در شرایطی که وضع اقتصادی بدتر می‌شد سیاست اسپانیا هر چه بیشتر به سمت تندروی و خشونت در حرکت بود.

جنگ داخلی اسپانیا ۱۷ ژوئیه ۱۹۳۶ (۲۶ تیر ۱۳۱۵) آغاز شد و به مدت سه سال بین نیروهای ملی‌گرا به رهبری فرانسیسکو فرانکو که توسط آلمان نازی و ایتالیای فاشیست پشتیبانی می‌شد در برابر جمهوری خواهان که توسط مکزیک، شوروی و گروهی موسوم به «سپاه بین‌المللی» پشتیبانی می‌شدند، ادامه داشت. دولتهای غربی بنا به سیاست عدم مداخله از هیچ‌یک از طرفین حمایت نکردند. ژنرال فرانکو پیروز جنگ شد و حکومت دیکتاتوری خود آغاز کرد.

جنگ داخلی اسپانیا جنگ بی‌رحمانه‌ای بود و طرفین درگیر اعمال سبعانه‌ای را انجام دادند. جنگ جان ۵۰۰٬۰۰۰ نفر را گرفت و نیم میلیون نفر دیگر را مستقیماً درگیر کرد.

اسپانیا در زمان فرانکو[ویرایش]

فرانسیسکو فرانکو و آیزنهاور رئیس‌جمهور آمریکا، مادرید، ۱۹۵۹ (۱۳۳۷)

اسپانیای فاشیست تحت حکمرانی فرانکو در قبال جنگ جهانی دوم بی‌طرف بود گرچه به قدرت‌های محور تمایل داشت. تنها حزب قانونی در رژیم فرانکو حزب فالانژ یا اسپانیولا ترادیسیونالیستا ای د لاس خونس بود که در سال ۱۹۳۷ (۱۳۱۵) تشکیل شده بود؛ خط مشی این حزب تقابل با کمونیسم، کاتولیک گرایی و ملی‌گرایی بود. در سال ۱۹۴۹ (۱۳۲۷) نام حزب به مویممیِنتو ناسیونال” به معنای حرکت ملی تغییر پیدا کرد.

پس از جنگ جهانی دوم اسپانیا از نظر سیاسی و اقتصادی در انزوا بود و در سازمان ملل متحد حضور نداشت. اما در سال ۱۹۵۵ (۱۳۳۳) در اوج جنگ سرد اوضاع تغییر پیدا کرد و اسپانیا عضو سازمان ملل متحد شد. در آن زمان اسپانیا اهمیت راهبردی برای حضور نظامی آمریکا در شبه جزیره ایبریا و حوزه دریای مدیترانه و در نتیجه تقابل با شوروی داشت. دهه ۶۰ میلادی اسپانیا شاهد رشد بی‌سابقه نرخ‌های اقتصادی بود که از آن به عنوان معجزه اسپانیا یاد می‌شود.

اسپانیا پس از فرانکو[ویرایش]

پس از مرگ فرانکو در نوامبر ۱۹۷۵ (آبان ۱۳۵۴)، بر طبق قانون خوآن کارلوس اول به عنوان پادشاه اسپانیا و رئیس دولت جانشین وی شد. با تصویب قانون اساسی جدید اسپانیا در سال ۱۹۷۸ (۱۳۵۷) و استقرار دموکراسی در اسپانیا، حکومت با ایجاد یک سازماندهی درونی بر پایه ایجاد بخش‌های خودمختار قدرت بیشتری به مناطق و استان‌ها اعطا کرد.

در باسک ملی‌گرایان میانه‌روی باسکی در کنار ملی‌گرایان تندرو به رهبری سازمان مسلح اتا به حیات خود ادامه دادند. این گروه در سال ۱۹۵۹ (۱۳۳۸) در دوران فرانکو تشکیل شده بود اما به اقدامات خشونت‌بار خود حتی پس از استقرار دموکراسی و اعطای خودمختاری به منطقه باسک ادامه داد.

در ۲۳ فوریه ۱۹۸۱ (۴ اسفند ۱۳۵۹)، عناصر شورشی نفوذی اتا در میان نیروهای امنیتی مجلس اسپانیا در تلاش برای تحمیل یک حکومت نظامی مجلس را تصرف کردند. شاه خوآن کارلوس اول شخصاً پیگیری مسئله را بر دوش گرفت و از طریق تلویزیون ملی کودتاچیان را وادار به تسلیم کرد.

در ۳۰ مه ۱۹۸۲ (۹ خرداد ۱۳۶۱) در پی برگزاری یک همه‌پرسی اسپانیا به ناتو پیوست. در همان سال با پیروزی حزب کارگران سوسیالیست اسپانیا نخستین حزب چپ در ۴۳ سال گذشته به قدرت رسید. در سال ۱۹۸۶ (۱۳۶۴) اسپانیا به اتحادیه اقتصادی اروپا پیوست که بعدها به اتحادیه اروپا تبدیل شد. در پی انتخابات عمومی سال ۱۹۹۶ (۱۳۷۴) حزب کارگران سوسیالیست پس از ۱۴ سال حکومت شکست خورد و جای خود را به حزب مردم داد.

در هزارهٔ نو[ویرایش]

در تاریخ ۱ ژانویه ۲۰۰۲ (۱۱ دی ۱۳۸۰) دولت اسپانیا، یورو واحد پول شانزده کشور منطقه یورو را جانشین پزوتا کرد. در همان دوره اسپانیا شاهد رشد اقتصادی قوی، بالاتر از میانگین اتحادیه اروپا بود. در همان حال تحلیلگران اقتصادی هشدار می‌دادند که قیمت شگفت‌آور املاک و کسری تجارت خارجی بالا در اوج رونق احتمالاً منجر به فروپاشی اقتصادی وحشتناک کشور خواهد شد. این پیشبینی‌ها درست بود و رکود اقتصادی ناشی از رکود در بخش مسکن در سال مالی ۲۰۰۸–۲۰۰۹ کشور را فرا گرفت.[۳۳] در سال ۲۰۰۸ (۱۳۸۶) ترکیدن حباب مسکن منجر به بحران مالی در اسپانیا شد که تا سال ۲۰۱۳ (۱۳۹۲) ادامه شد.

در صبح روز ۵ شنبه ۱۱ مارس ۲۰۰۴ (۲۱ اسفند ۱۳۸۲) و در اوج ساعات شلوغی شهر مادرید ده انفجار تروریستی در شبکه راه‌آهن مادرید به وقوع پیوست. سه سال بعد و طی تحقیق و برگزاری دادگاه مشخص شد این بمبگذاری‌ها توسط گروه ستیزگر اسلامگرای محلی نزدیک به القاعده برنامه‌ریزی و اجرا شده بوده‌است.[۳۴] بر اثر این انفجار ۱۹۱ نفر کشته و ۱۸۰۰ نفر زخمی شدند.

نخست انگشت اتهام به سوی گروه جدایی‌طلب باسک اتا دراز شد اما مدارک و شواهدی آشکار شد که دخالت اسلامگرایان را ثابت می‌کرد و چون انتخابات سراسری اسپانیا قرار بود سه روز بعد انجام شود، بی‌درنگ مسائل امنیتی در صدر مجادلات بین دو حزب رقیب حزب مردم و حزب کارگران سوسیالیست قرار گرفت.[۳۵] در آن انتخابات، دولت اسپانیا و حزب حاکم مردم که به سبب اتحاد با ایالات متحده در جنگ عراق شرکت کرده بود، نتوانست اتهام‌ها را در بارهٔ دخالت نظامی در خارج و کوتاهی در حفظ امنیت از خود رفع کند و به این ترتیب حزب کارگران سوسیالیست اسپانیا به رهبری خوزه لوئیز رودریگز ساپاترو با وعده بازگرداندن ارتش اسپانیا از عراق و جدا شدن از ائتلاف بیش‌تر رای‌ها را از آن خود کرد و ساپاترو به عنوان نخست‌وزیر اسپانیا برگزیده شد.[۳۶]

در انتخابات نوامبر ۲۰۱۱، مشکلات پی آیند رکود اقتصادی مهم‌ترین موضوع کارزارهای دو حزب مطرح در اسپانیا بود. در این انتخابات ماریانو راخوی از حزب راست‌گرای مردم، پیروز شد و به نخست‌وزیری رسید.[۳۷]

در بهار ۲۰۱۴، پادشاه خوآن کارلوس نخست اعلام کرد که قصد دارد از پادشاهی کنار رود[۳۸] و این مقام را به پسر ش واگذارد. با همه مخالفت‌های جمهوری‌خواهان و معترضان به پادشاهی، فیلیپه در ۱۹ ژوئن برابر با ۲۹ خرداد بر جای پدر نشست و حکومت پادشاهی مشروطه و تاج و تخت در اسپانیا برجا ماند.

جغرافیا[ویرایش]

خلیج لاکونچا در شهر سن سباستین واقع در جزایر سانتا کلارا در استان گیپوسکوا، باسک

اسپانیا با داشتن ۵۰۵٬۹۹۲ کیلومتر مربع وسعت پنجاه و دومین کشور بزرگ جهان است. اسپانیا تقریباً ۴۷۰۰۰ کیلومتر مربع کوچکتر از فرانسه و ۸۱۰۰۰ کیلومتر مربع بزرگتر از ایالت کالیفرنیا آمریکا است. قله آتش فشانی تید که در نزدیکی شهر تنریف در جزایر قناری قرار دارد با ارتفاع ۳۷۱۸ متر بلندترین نقطه کشور اسپانیا می‌باشد.

اسپانیا بین مدار ۲۶ و ۴۴ درجه شمالی و نصف‌النهار ۵ و ۱۹ درجه شرقی قرار دارد.

اسپانیا در غرب با پرتغال، در جنوب از طریق درون‌بومهایش در شمال آفریقا (سبته، ملیلیه و پنیون د ولس د لا گومرا) با مراکش و تنگه جبل‌طارق (جز سرزمین‌های آن سوی دریاهای بریتانیا می‌باشد)، در شمالغرب در راستای کوه‌های پیرنه با فرانسه و شاهزاده نشین آندورا هم‌مرز می‌باشد. در امتداد کوه‌های پیرنه در ۱۶۰۰ متری مرز استان خرنای کاتالونیا شهر برون‌بوم ییویا درون خاک کشور فرانسه قرار دارد.

جزیره‌ها[ویرایش]

جزایر اسپانیا شامل جزایر بالئاری در دریای مدیترانه و جزایر قناری در اقیانوس اطلس می‌باشد. افزون بر این‌ها شماری جزیره غیر مسکونی دیگر در سمت مدیترانه‌ای تنگه جبل‌الطارق نیز متعلق به اسپانیا است از جمله جزایر چافاریناس، آلهوسماس و جزیره کوچک پرخیلجزیره آلبوران که بین اسپانیا و شمال آفریقا قرار دارد نیز تحت حاکمیت اسپانیا می‌باشد. جزیره کوچک فاسان که در رودخانه بیداسوآ قرار دارد تحت حاکمیت مشترک اسپانیا و فرانسه اداره می‌شود.

قله تید در تنریف واقع در جزایر قناری، بلندترین کوه اسپانیا

جمعیت جزایر:[۳۹]

کوهستان‌ها رودخانه‌ها[ویرایش]

اسپانیا کشوری کوهستانی می‌باشد و فلاتها و رشته کوه‌های بلند در آن پوشیده‌است. افزون بر کوه‌های پیرنه رشته کوهای دیگری از جمله “کانتابریان”، “ایبریکو”، “سنترال”، “تولدو”، “سییرا مورناً و “پنیبتیکو در اسپانیا وجود دارد. بلندترین نقطه سرزمین اصلی اسپانیا و شبه جزیره ایبریا قله مولهاسن با ارتفاع ۳۴۷۸ متر می‌باشد که در رشته کوه‌های سییرا نوادا قرار دارد. البته بلندترین نقطه کشور اسپانیا در مجموع قله آتشفشانی تید واقع در جزایر قناری می‌باشد. بزرگترین فلات اسپانیا مستا سنترال نام دارد که در قلب اسپانیا واقع شده‌است.

چندین رودخانه بزرگ در اسپانیا وجود دارد از جمله رودخانه‌های تاقوس، ایبرو، دورو، گوادیانا و گوادالکیویر. در طول ساحل دشتهای آبرفتی وجود دارد که بزرگترین آن دشت آبرفتی گوادالکیویر واقع در اندلس می‌باشد.

اقلیم[ویرایش]

بر اساس ویژگی‌های جغرافیایی سه اقلیم در اسپانیا وجود دارد:[۴۰][۴۱][۴۲]

افزون بر این اقلیم‌های اصلی زیر اقلیم‌های دیگری نیز وجود دارد مانند اقلیم آلپی در پیرنه و سییرا نوادا و اقلیم نیمه‌گرمسیری در جزایر قناری.

حکومت[ویرایش]

قانون اساسی ۱۹۷۸ اوج دموکراسی در اسپانیا است. تاریخ تدوین قانون اساسی در این کشور به قانون اساسی ۱۸۱۲ بازمی‌گردد. پس از مرگ ژنرال فرانکو پادشاه خوان کارلوس برای تسریع روند اصلاحات نخست‌وزیر دوران فرانکو کارلوس آریاس ناوارو را برکنار و سیاستمدار اصلاح‌طلب آدولفو سوارز را جانشین او کرد.[۴۳][۴۴] پس از برگزاری انتخابات عمومی سال ۱۹۷۷ (۱۳۵۶) و در نتیجه آن پارلمان قانون اساسی (پارلمانی که اختیار تدوین قانون اساسی را دارد) با هدف آماده‌سازی و تصویب قانون اساسی جدید تشکیل شد.[۴۵] پس از انجام همه‌پرسی در ۶ دسامبر ۱۹۷۸ (۱۵ آذر ۱۳۵۷)، ۸۸٪ رای‌دهندگان به قانون اساسی جدید رأی دادند.

بر طبق این قانون اساسی اسپانیای امروز شامل ۱۷ بخش خودمختار و دو شهر خودمختار با درجه‌های گوناگونی از خودمختاری می‌باشد با این حال این قانون اساسی، اسپانیا را صراحتاً کشوری متحد و غیرقابل تقسیم می‌داند. همچنین بر طبق قانونی اساسی اسپانیا هیچ دینی در این کشور رسمی نیست و همه مردم در اعمال و باورهای دینی خود آزادند.

اجزای حکومت[ویرایش]

اسپانیا یک پادشاهی مشروطه می‌باشد که در آن سلطنت موروثی است و دارای دو مجلس قانون‌گذاری است. به مجموع قوه قانون‌گذاری اسپانیا یعنی هر دو مجلس «شورای عالی» یا کرتس خنرالس گفته می‌شود. قوه مجریه شامل شورای وزیران به سرپرستی نخست‌وزیر می‌باشد. نخست‌وزیر اسپانیا توسط پادشاه و با تأیید کنگره نمایندگان (معادل مجلس نمایندگان) پس از انتخابات مجلس انتخاب منصوب می‌گردد. پادشاه فردی را برای نخست‌وزیری به کنگره نمایندگان معرفی می‌کند که توسط حزب دارای اکثریت در کنگره پیشنهاد شده باشد.

قوه قانون‌گذاری شامل کنگره نمایندگان با ۳۵۰ عضو و مجلس سنا با ۲۵۹ عضو می‌باشد که هر دو به انتخاب مردم به مدت چهار سال فعالیت می‌کنند به جز ۵۱ عضو مجلس سنا توسط مجلس‌های منطقه‌ای بخش‌های خودمختار منصوب می‌شوند.

اسپانیا یکی تمرکززدایی شده‌ترین کشورهای اروپایی است. تمام بخش‌های خودمختار در اسپانیا دارای مجلس منتخب مستقل، دولت و ادارت دولتی مستقل، بودجه مستقل، نظام آموزشی و بهداشتی مستقل می‌باشند. بر افزون بر این‌ها باسک و ناوارا دارای نظام مالی مستقل خود هستند. در بخش‌های خودمختار کاتالونیا و باسک نیروی پلیس محلی جانشین پلیس ملی شده‌است.

تقسیمات کشوری[ویرایش]

اسپانیا ۱۷ بخش خودمختار و دو شهر خودمختار دارد که هر دو گروه بالاترین درجه تقسیمات کشوری محسوب می‌شوند. از سوی دیگر کشور اسپانیا به ۵۰ استان نیز تقسیم شده‌است که به این ترتیب هر کدام از بخش‌های خودمختار خود به یک یا چند استان تقسیم گردیده‌اند. علاوه بر این هر استان به تعدادی شهرستان تقسیم شده‌است.[۴۶]

روابط خارجی[ویرایش]

پس از مرگ فرانکو در سال ۱۹۷۵ (۱۳۵۴) و بازگشت اسپانیا به دموکراسی، سیاست خارجی این کشور دچار تغییر شد و انزوای سیاسی دوران فرانکو جای خود را به گسترش دیپلماسی داد. در سال ۱۹۸۶ (۱۳۶۵) اسپانیا به اتحادیه اقتصادی اروپا پیوست و با کشورهای غربی وارد معاملات امنیتی شد.

اسپانیا در سال ۱۹۸۶ به اتحادیه اقتصادی اروپا پیوست.

اسپانیا به عنوان یکی از اعضای ناتو در فعالیت‌های امنیتی چند جانبه بین‌المللی شرکت داشته‌است. عضویت این کشور در اتحادیه اروپا یکی مهم‌ترین بخش‌های سیاست خارجی اسپانیا است. حتی در مواجه با بسیاری از بحران‌های فراروی کشورهای اروپای غربی، اسپانیا ترجیح داده‌است تا اقداماتش را با سازوکارهای سیاسی اتحادیه اروپا هماهنگ کند.

اسپانیا روابط ویژه خود را با فیلیپین و کشورهای آمریکای جنوبی و مرکزی حفظ کرده‌است. سیاست روابط خارجی اسپانیا با این کشورها بر پایه ایجاد و تقویت یک جامعه ایبری-لاتین و تقویت روابط زبانی، فرهنگی، بازرگانی و تاریخی بین شبه‌جزیره ایبریا و کشورهای آمریکای لاتین استوار است.

مناقشات ارضی[ویرایش]

اسپانیا مدعی مالکیت بر جبل طارق است در حالی که این منطقه یکی از سرزمین‌های آن سوی دریاهای بریتانیا محسوب می‌شود. در سال ۱۷۰۴ (۱۰۸۳) در خلال جنگ‌های جانشینی اسپانیا این شهر به دست نیروهای هلندی انگلیسی که برای کارل ششم، امپراتور مقدس روم می‌جنگیدند، تسخیر شد.

وضعیت قانونی این منطقه در سال ۱۷۱۳ (۱۰۹۲) در پیمان‌نامه اوترخت مشخص شد و طبق آن اسپانیا برای همیشه جبل طارق را به پادشاهی بریتانیا واگذار کرد.[۴۷] از دهه ۱۹۴۰ میلادی اسپانیا خواستار بازپس‌گیری این منطقه شده‌است. بیشتر مردم جبل طارق مخالف پیوستن به اسپانیا یا حاکمیت مشترک دو کشور هستند.[۴۸] سازمان ملل طی قطعنامه‌هایی از دو کشور اسپانیا و بریتانیا خواسته‌است تا با انجام مذاکره به توافق برسند.[۴۹][۵۰]

جزایر ساواگه منطقه دیگری است که مورد ادعای اسپانیا می‌باشد. این جزایر جزو خاک پرتغال می‌باشند و این کشور ادعای همسایه خود اسپانیا را بر جزایر ساواگه بی‌اساس می‌داند. بر طبق ادعای اسپانیایی‌ها ساواگه مجموعه‌ای از صخره‌ها است و جزیره محسوب نمی‌شود پس هیچ آب سرزمینی‌ای برای پرتغال در این منطقه وجود ندارد. در ژوئیه ۲۰۱۳ اسپانیا طی نامه‌ای این نظر خود را به اطلاع سازمان ملل رساند.

اسپانیا مدعی حاکمیت بر جزیره کوچک و خالی از سکنه پرخیل نیز می‌باشد. پرخیل در ۲۵۰ متری ساحل مراکش، ۸ کیلومتری سبته و ۱۳ کیلومتری سرزمین اصلی اسپانیا قرار دارد. در سال ۲۰۰۲ (۱۳۸۱) اختلاف اسپانیا با مراکش بر سر حاکمیت بر این جزیره منجر به حادثه‌ای مسلحانه شد که با توافق طرفین به ادامه وضع موجود فیصله یافت. این جزیره هم‌اکنون کاملاً خالی از سکنه است و پرچم هیچ کشوری در آن دیده نمی‌شود.

مناطقی از خاک اسپانیا نیز مورد ادعای سایر کشورهاست. مراکش مدعی بر حاکمیت خود بر دو جزیره سبته و ملیله است و پرتغال حاکمیت اسپانیا بر شهر اولیونزا را به رسمیت نمی‌شناسد.

نیروهای نظامی اسپانیا

نیروهای مسلح[ویرایش]

نیروهای نظامی اسپانیا (به اسپانیاییFuerzas Armadas Españolas) شامل نیروی زمینی، نیروی هوایی و نیروی دریایی می‌باشد. نیروهای نظامی اسپانیا تحت فرمان فرماندهی کل قوا پادشاه فیلیپ ششم می‌باشند.

اقتصاد[ویرایش]

پیش از بحران مالی[ویرایش]

اقتصاد سرمایه‌داریِ مختلط اسپانیا سیزدهمین اقتصاد بزرگ جهان، پنجمین اقتصاد بزرگ اتحادیه اروپا و چهارمین اقتصاد بزرگ منطقه یورو می‌باشد.

در آغاز دهه ۱۹۹۰ برخی شرکت‌های اسپانیایی به شرکت‌هایی چند ملیتی تبدیل شدند. بیشتر فعالیت این شرکت‌ها در حوزه کشورهای آمریکای لاتین بود. هم‌اکنون نیز اسپانیا پس از آمریکا بزرگ‌ترین سرمایه‌گذار خارجی در آمریکای لاتین محسوب می‌شود. برخی دیگر از شرکت‌های اسپانیایی حوزه فعالیت خود را به آسیا و کشورهای هند و چین نیز گسترش داده‌اند. این گسترش جهانی برای اسپانیا برتری رقابتی در برابر دیگر همسایه‌های اروپایی محسوب می‌شود. دلیل این امر ممکن است در درجه اول تمایل به زبان و فرهنگ اسپانیایی در آسیا و آفریقا و همچنین وجود فرهنگ مشارکتی که ریسک کردن در بازارهای ناپایدار را به اسپانیایی‌ها یاد داد باشد.

پس گذشت دوره بحران اقتصادی در اوایل دهه ۱۹۹۰ اسپانیا شاهد رشد اقتصادی خوبی بود. این رشد اقتصاد بالا به دولت کمک کرد تا بدهی‌های خارجی‌اش را کاهش دهد و همچنین باعث شد نرخ بیکاری در این کشور به‌طور قابل توجهی کاهش یابد. در سال ۱۹۹۹ (۱۳۷۸) اسپانیا در شرایطی به منطقه یورو پیوست که بودجه دولت متعادل و نرخ تورم تحت کنترل بود.

یکی از شعبه‌های فروشگاه‌های زارا در لندن

پیش آغاز بحران شدید اقتصادی اخیر دولت نخست‌وزیر پیشین خوزه ماریا اسنار در الحاق اسپانیا به کشورهای پایه‌گذار یورو موفق بود. نرخ بیکاری در اکتبر ۲۰۰۶ برابر با ۶/۷٪ بود که در مقایسه با سایر کشورهای اروپایی و در مقایسه با نرخ بیکاری در اوایل دهه ۱۹۹۰ (حدود ۲۰٪) نرخ پایینی محسوب می‌شد. نقاط ضعف همیشگی اقتصاد اسپانیا تورم بالا،[۵۱] وجود یک بازار سیاه وسیع[۵۲] و نظام آموزشی ضعیف (که بر اساس گزارش‌های سازمان همکاری اقتصادی و توسعه یکی از ضعیف‌ترین نظام‌های آموزشی در میان کشورهای توسعه یافته می‌باشد) هستند.[۵۳]

شرکت‌های اسپانیایی در زمینه‌های گوناگونی فعال هستند. مهم‌ترین آن‌ها عبارتند از ایبردرولا که یکی از بزرگترین شرکت فعال در زمینه انرژی‌های برگشت‌پذیر می‌باشد.[۵۴]؛ شرکت‌های تلفونیکاٰ، ابنگوا، موندراگون، مویستار، هیسدسات، ایندرا که در زمینه فناوری ارتباطات متخصص هستند؛ شرکت‌های کونستروکسیونس ای اوکسیلیار د فروکاریلس و تالگو که در صنعت راه‌آهن و ترابری ریلی فعالند؛ شرکت‌های نساجی مانند ایندیتکس، شرکت‌های پتروشیمی مانند رپسول و شرکت‌های فعال در زمینه ساخت زیربناها مانند فروویال، آکسیونا، گروه آسی‌اس، اوبراسکون هارته لاین و فومنتو د کونستروکسیونس ای کونتراتس؛ با ذکر این نکته که ۶۰ درصد شرکت‌های بین‌المللی فعال در زمینه زیربناهای حمل و نقل اسپانیایی هستند.

رونق و رکود در بازار مسکن[ویرایش]

با انتخاب یورو به جای پزو در آغاز قرن جدید اقتصاد اسپانیا شاهد کاهش نرخ بهره به کمترین میزان خود در تاریخ بود. رشد بازار مسکن که از سال ۱۹۹۷ (۱۳۷۶) آغاز شده بود، شتاب گرفته و در عرض چند سال به یک حباب تبدیل شد. بازار املاک توسط بانک‌های موسوم کاخا (بانک‌های پس‌انداز منطقه‌ای تحت نظارت دولت‌های منطقه‌ای) تأمین مالی و با نرخه بهره پایینی که در تاریخ بی‌نظیر بود و رشد شدید مهاجرت تقویت می‌شد. اقتصاد اسپانیا به خاطر دور بودنش از نرخ رشد صفر مجازی نسبت به دیگر شرکای اروپایی‌اش اعتبار داشت.[۵۵] اقتصادی که بیش نیمی از شغل‌های جدید ایجاد شده در اتحادیه اروپا را در پنج ساله منتهی به پایان سال ۲۰۰۵ (۱۳۸۴) ایجاد کرده بود.[۵۶][۵۷]

حباب مسکن اسپانیا در سال ۲۰۰۸ (۱۳۸۷) ترکید و باعث فروپاشی اقتصادی بخش‌های مربوط به مسکن و ساخت و ساز، اخراج گسترده کارکنان و کارگران و توقف روند تقاضای کالا و خدمات شد. تا پایان ماه مه ۲۰۰۹ (اردیبهشت ۱۳۸۸) نرخ بی‌کاری به ۱۸/۷٪ رسید. (۳۷٪ در بین جوانان)[۵۸][۵۹][۶۰]

بانک‌ها و موسسه‌های مالی اسپانیا در ابتدا تلاش کردند تا از بحران پیش آمده برای همتایان بریتانیایی و آمریکایی خود دوری کنند. بانک‌های بین‌المللی اسپانیا، بانک سانتاندر و بانک بی‌بی‌وی‌ای که سبدهای سهام متنوع بین‌المللی داشتند خیلی سریع فعالیت خود را در بازار پر خطر مسکن محدود کردند. با این حال با عمیق‌تر شدن رکود اقتصادی و افت قیمت مسکن، بدهی سنگین رو به افزایش بانک‌های پس‌انداز منطقه‌ای، دولت و بانک مرکزی را مجبور به مداخله از طریق تدوین طرح‌های تثبیتی کرد و در نهایت در سال ۲۰۱۲ (۱۳۹۱) دولت مجبور شد از بانک مرکزی اروپا کمک مالی دریافت کند.

کیفیت زندگی[ویرایش]

بر اساس پژوهش‌های انجام شده در سال ۲۰۰۵ (۱۳۸۴) اسپانیا از نظر کیفیت زندگی پس از کشورهایی مانند فرانسه، آلمان، بریتانیا و کره جنوبی در بین ده کشور نخست جهان قرار دارد.[۶۱]

در سال‌های اخیر بی‌کاری به بزرگترین نگرانی جامعه اسپانیا تبدیل شده‌است. نرخ بی‌کاری در سال‌های ۲۰۰۶ و ۲۰۰۷ (۱۳۸۵ و ۱۳۸۶) ۸٪ بود که پس از بحران مالی به ۲۰٪ در سال ۲۰۱۰ (۱۳۸۹) و ۲۵٪ (۵۶٪ در بین جوانان) در سال ۲۰۱۳ (۱۳۹۲) رسید.[۶۲]

کشاورزی[ویرایش]

زمین‌های کشاورزی به دو روش کلی مورد بهره‌برداری قرار گرفته‌اند. زمین‌هایی که با تکیه بر کشت بدون آبیاری و تنها به وسیلهٔ بارندگی به عنوان منبع آب مورد استفاده قرار می‌گیرند که این زمین‌ها ۸۵٪ کل زمین‌های زیر کشت را تشکیل می‌دهد. مناطق مرطوب شمال و شمال‌غرب تحت این روش مورد بهره‌برداری قرار می‌گیرند. مناطق حاصلخیزتر به روش کشت با آبیاری مورد استفاده قرار می‌گیرند که تا سال ۱۹۸۶ (۱۳۶۵) ۳ میلیون هکتار از مساحت کشور را پوشانده بودند که دولت امیدوار است که سطح زیر کشت به روش دو برابر شود. یکی از مناطق قابل توجه از نظر گسترش کشاورزی استان آلمریا می‌باشد – یکی از خشک‌ترین و متروک‌ترین استان‌های اسپانیا – که محصولات زمستانی متنوعی شامل میوه و سبزیجات را به اروپا صادر می‌کند.

با وجود این که ۱۷٪ سطح زیر کشت زمین‌های کشاورزی در اسپانیا به روش آبیاری مورد استفاده قرار می‌گیرند اما ۴۰ تا ۴۵ درصد ارزش خالص کل محصولات و ۵۰ درصد حجم کل صادرات مربوط به این بخش از کشاورزی است. بیش از نیمی از مساحت زیر کشت در این بخش به ذرت، درختان میوه و تره‌بار اختصاص دارد. دیگر محصولات شامل انگور، پنبه، چغندر قند، سیب زمینی، حبوبات، زیتون، انبه، توت فرنگی، گوجه فرنگی و علوفه دام می‌باشد.

گردشگری[ویرایش]

در طول چهار دهه گذشته صنعت گردشگری اسپانیا بسیار پیشرفت کرده‌است به‌طوری‌که به دومین صنعت گردشگری بزرگ دنیا بدل شده‌است و در سال ۲۰۰۶ ارزش آن حدود ۴۰ میلیارد یورو برابر با ۵٪ تولید ناخالص داخلی کشور بوده‌است.[۶۳][۶۴] امروزه اقلیم، آثار تاریخی و فرهنگی[۶۵]، موقعیت جغرافیایی و امکانات رفاهی اسپانیا باعث شده تا گردشگری به یکی از صنایع اصلی و همچنین منبع درآمد و اشتغال ثابت برای این کشور بدل شود. سازوکار رتبه‌بندی هتل‌ها و اقامتگاه‌ها در اسپانیا بسیار سختگیرانه‌تر از دیگر کشورهای اروپایی است و به همین دلیل هتل‌های اسپانیایی سطح بالاتر و گرانتر از دیگر کشورهای اروپایی است.[۶۶]

انرژی[ویرایش]

نخستین نیروگاه خورشیدی تجاری جهان در استان سویا

اسپانیا یکی از کشورهای پیشرو در تولید انرژی‌های تجدید پذیر است. اسپانیا در سال ۲۰۰۹ (۱۳۸۸) با افتتاح یک نیروگاه بزرگ خورشیدی به نام لا فلوریدا در منطقه آلوارادو با پیشی‌گرفتن از ایالات متحده به بزرگترین تولیدکننده انرژی برق از خورشید تبدیل شد.[۶۷][۶۸] همچنین اسپانیا در میان کشورهای اروپایی بیشترین مقدار برق را از انرژی بادی تولید می‌کند. در سال ۲۰۱۰ (۱۳۸۹) میزان تولید برق از این روش ۴۲٬۹۷۶ گیگاوات ساعت برابر با ۱۶٪ کل برق تولید شده در اسپانیا بود.[۶۹][۷۰][۷۱] در ۹ نوامبر ۲۰۱۰ (۱۸ آبان ۱۳۸۹) میزان تولید برق از انرژی بادی به صورت آنی به اوج خود در تاریخ کشور رسید به‌طوری‌که ۵۳٪ از نیاز برق سرزمین اصلی اسپانیا را پوشش می‌داد[۷۲] و این انرژی تولید شده برابر با انرژی تولید شده توسط ۱۴ واکنشگاه هسته‌ای می‌باشد.[۷۳] دیگر انرژی‌های برگشت‌پذیری که در اسپانیا به کارگیری می‌شوند عبارتند از انرژی برق‌آبی، بیومس و انرژی دریایی (۲ نیروگاه انرژی دریایی در حال ساخت می‌باشد).

منابع انرژی تجدید ناپذیری که در اسپانیا استفاده می‌شوند شامل انرژی هسته‌ای (۸ نیروگاه)، گاز طبیعی، زغال سنگ و نفت می‌باشند.

ترابری[ویرایش]

راه‌آهن تندروی مادرید-وایادولید

ترمینال فرودگاه مادرید

شبکه بزرگراه‌های اسپانیا عمدتاً بر شش بزرگراهی که مادرید را به باسک، کاتالونیا، والنسیا، آندلس، اکسترمادورا و گالیسیا متصل می‌کنند متمرکز است. همچنین بزرگراه‌های فرول به ویگو در خط ساحلی اقیانوس اطلس، اویدو به سن سباستین در خط ساحلی کانتابریا و خرنا به کادیس در خط ساحلی مدیترانه اطراف اسپانیا را به هم متصل می‌کند.

اسپانیا پس از چین دومین شبکه بزرگ قطار تندروی جهان و بزرگترین شبکه بزرگ قطار تندروی اروپا را در اختیار دارد.[۷۴][۷۵][۷۶] شبکه قطار تندروی اسپانیا در مجموع ۳۵۰۰ کیلومتر طول دارد که با سرعت ۳۰۰ کیلومتر در ساعت بین شهرهای مالاگا، سویا، مادرید، بارسلونا، والنسیا و وایادولید در تردد است. به‌طور میانگین شبکه قطار تندروی اسپانیا پر سرعت‌ترین شبکه قطار تندروی جهان است که پس از اسپانیا شبکه قطار تندروی ژاپن، شینکانسن و شبکه قطار تندروی فرانسه، ت ژ و در رده‌های بعدی قرار دارند.[۷۷] از نظر وقت‌شناسی قطار تندروی اسپانیا پس از ژاپن دوم است. (۹۸/۵۴٪ رسیدن به موقع)[۷۸] در صورتی که برنامه‌های جاه‌طلبانه گسترش شبکه قطار تندرو به ثمر بنشیند در سال ۲۰۲۰ (۱۳۹۸) طول این شبکه به ۷۰۰۰ کیلومتر خواهد رسید و تقریباً تمام شهرهای مهم در کمتر از سه الی چهار ساعت به مادرید دسترسی پیدا خواهند کرد.

۴۷ فرودگاه در اسپانیا وجود دارد. پررفت‌وآمدترین آن‌ها فرودگاه مادرید-باراخاس است که با ۴۵ میلیون مسافر در سال ۲۰۱۲ نوزدهمین فرودگاه پررفت‌وآمدترین جهان و چهارمین در اروپا محسوب می‌شود. دیگر فرودگاه مهم این کشور فرودگاه بارسلونا-ال پرات می‌باشد که با ۳۵ میلیون مسافر در سال ۲۰۱۲ سی و چهارمین فرودگاه پررفت‌وآمدترین جهان محسوب می‌شود. دیگر فرودگاه‌های اصلی اسپانیا در شهرهای مایورکا (با ۲۳ میلیون مسافر)، مالاگا (با ۱۳ میلیون مسافر)، لاس پالماس (با ۱۱ میلیون مسافر)، آلیکانته (با ۱۰ میلیون مسافر) قرار دارند. سایر فرودگاه‌ها بین ۴ تا ۱۰ میلیون مسافر جابه‌جا می‌کنند و در شهرهای تنریف، والنسیا، سویا، بیلبائو، ایبیزا، لانزاروته و فوئرته‌ونتورا قرار دارند. ۳۰ فرودگاه دیگر نیز کمتر از ۴ میلیون مسافر در سال جابه‌جا می‌کنند.

دولت اسپانیا در نظر دارد تا سال ۲۰۱۴ (۱۳۹۳) یک میلیون خودروی برقی را به منظور مصرف بهینه انرژی وارد شبکه ترابری کند.[۷۹]

جمعیت‌شناسی[ویرایش]

جمعیت اسپانیا بر اساس تخمینهای سال ۲۰۲۰ حدود ۴۶/۷ میلیون نفر است.[۸۰] تراکم جمعیت اسپانیا ۹۲ نفر در هر کیلومتر مربع می‌باشد که از بیشتر کشورهای اروپای غربی کمتر است. پراکنش جمعیت اسپانیا بسیار نابرابر می‌باشد. به جز مادرید و حومه آن بیشتر جمعیت در مناطق ساحلی زندگی می‌کنند. جمعیت اسپانیا در سال ۱۹۰۰ (۱۲۷۸) برابر با ۱۸ میلیون نفر بود که تاکنون دو برابر شده‌است. بیشتر رشد جمعیت مربوط به دهه ۱۹۶۰ تا ۱۹۷۰ است.[۸۱] در ۱۹۸۰ نرخ تولد رو به کاهش گذاشت و نرخ رشد جمعیت نیز کاهش یافت اما جمعیت باز هم رو به فزونی نهاد که دلیل آن بازگشت اسپانیایی‌هایی بود که در دهه ۱۹۷۰ به دیگر کشورهای اروپایی مهاجرت کرده بودند. در سال‌های اخیر نیز با وجود کاهش نرخ تولد به دلیل ورود خیل عظیم مهاجران که هم‌اکنون ۱۲٪ جمعیت را تشکیل می‌دهند؛ جمعیت رو به فزونی بوده‌است. بیشتر مهاجران ساکن در اسپانیا اهل آمریکای لاتین (۳۹٪)، آفریقای شمالی (۱۶٪)، اروپای شرقی (۱۵٪) و آفریقای سیاه هستند.[۸۲] در سال ۲۰۰۳ (۱۳۸۳) دولت اسپانیا با اجرای طرح سه‌ماهه عفو عمومی به عده مشخصی از افراد بیگانه فاقد مدرک، اقامت قانونی اعطا کرد.

در سال ۲۰۰۸ (۱۳۸۶) به ۸۴٬۱۷۰ نفر دز اسپانیا تابعیت داده شد که بیشتر آن‌ها اهل اکوادور، کلمبیا و مراکش بودند. بخش قابل ملاحظه‌ای از اتباع خارجی ساکن در اسپانیا از دیگر کشورهای غربی و مرکزی اروپا آمده‌اند و بیشتر آن‌ها بریتانیایی، فرانسوی، آلمانی، هلندی و نروژی هستند و بیشتر در مناطق ساحلی مدیترانه و جزایر بالئاری به گذران دوره بازنشستگی مشغول هستند.

جمعیت قابل توجهی از اسپانیایی‌تبارها در سایر نقاط جهان به ویژه در آمریکای لاتین زندگی می‌کنند. با آغاز قرن پانزدهم جمعیت زیادی از ایبریایی‌ها وارد آمریکای لاتین شدند. امروزه بیشتر سفیدپوستان آمریکای لاتین ریشه‌ای از اسپانیا و پرتغال دارند.

شهرهای بزرگ[ویرایش]

مناطق شهری[ویرایش]

پراکندگی جمعیت کشور اسپانیا

رده منطقه شهر بخش خودمختار استان جمعیت
۱ مادرید مادرید مادرید ۶٬۵۰۱٬۷۱۷
۲ بارسلونا کاتالونیا بارسلونا ۵٬۵۱۱٬۱۴۷
۳ والنسیا والنسیا والنسیا ۲٬۵۷۵٬۳۶۲
۴ سویا اندلس سویا ۱٬۹۲۷٬۱۰۹
۵ مالاگا اندلس مالاگا ۱٬۶۲۴٬۱۴۵
۶ بیلبائو باسک بیسکای ۱٫۱۵۲٫۶۵۸
۷ اویدوخیخنآبیلس آستوریاس آستوریاس ۸۴۴٬۰۰۰
۸ آلیکانتهالچه والنسیا آلیکانته ۷۹۳٬۰۰۰
۹ لاس پالماس جزایر قناری لاس پالماس ۷۵۰٬۰۰۰
۱۰ ساراگوسا آراگون ساراگوسا ۷۳۰٬۰۰۰

گروه‌های اقلیت[ویرایش]

گروه‌های اقلیتی از مستعمرات سابق به ویژه آمریکای لاتین و آفریقای شمالی و همچنین شمار کمتری از کشورهای آفریقای سیاه در اسپانیا ساکن هستند. همچنین شمار قابل توجهی از مهاجران آسیایی به ویژه مهاجرانی از خاورمیانه، آسیای جنوبی و چین و جمعیتی بزرگی از مهاجران بریتانیایی، آلمانی و فرانسوی در اسپانیا زندگی می‌کنند.

دیگر گروه اقلیتی بزرگ در اسپانیایی‌ها کولیها هستند که از قرن شانزدهم بدین سو وارد اسپانیا شده‌اند. جمعیت کولی‌ها در حدود ۷۰۰٬۰۰۰ نفر تخمین زده می‌شود.

مهاجرت[ویرایش]

بر اساس آمارهای دولت اسپانیا در سال ۲۰۱۱ (۱۳۸۹) ۵/۷ میلیون خارجی معادل ۱۲/۲٪ از کل جمعیت اسپانیا در این کشور زندگی می‌کنند. بیش از ۸۶۰٬۰۰۰ رومانیایی، ۷۷۰٬۰۰۰ مراکشی، ۳۹۰٬۰۰۰ بریتانیایی و ۳۶۰٬۰۰۰ اکوادوری در اسپانیا ساکن هستند.[۸۳] دیگر گروه‌های خارجی شامل کلمبیایی‌ها، بولیویایی‌ها، آلمانی، ایتالیایی‌ها، بلغارها و چینی‌ها می‌باشند. بیش از ۲۰۰٬۰۰۰ مهاجر از کشورهای آفریقای سیاه به ویژه از کشورهای نیجریه و سنگال در اسپانیایی زندگی می‌کنند.[۸۴] از سال ۲۰۰۰ (۱۳۷۸) بدین سو اسپانیا با رشد بالای جمعیت حاصل از موج مهاجرت روبرو بوده‌است. هجوم ناگهانی مهاجران که هم‌اکنون نیز تا حدودی ادامه دارد به ویژه ورود غیرقانونی با قایق باعث بروز تنش‌های اجتماعی در اسپانیا شده‌است.[۸۵]

شهر پالما د مایورکا جایی که جمعیت قابل توجهی از آلمانی‌ها در آنجا زندگی می‌کنند.

در بین کشورهای اروپایی اسپانیا پس از قبرس بالاترین نرخ مهاجرت را تا سال ۲۰۰۸ داشت[۸۶] به‌طوری‌که شمار مهاجران از رقم ۵۰۰٬۰۰۰ در سال ۱۹۹۶ (۱۳۷۴) به ۵/۲ میلیون نفر در سال ۲۰۰۸ (۱۳۸۶) رسید. این نرخ بالای مهاجرت به اسپانیا دلایلی دارد از جمله نزدیکی‌های فرهنگی با کشورهای آمریکای لاتین، موقعیت جغرافیایی این کشور، عدم استحکام مرزها، وجود بازار سیاه بزرگ و دوام و استحکام بخش‌های کشاورزی و ساختمانی که به نیروی کار ارزان نیاز دارد. یکی دیگر عوامل مهم مهاجرت به اسپانیا محبوبیت سواحل این کشور برای سایر اروپایی‌هاست. پیش از بروز بحران اقتصادی در اسپانیا فایننشال تایمز با انتشار گزارشی اعلام کرد که اسپانیا محبوب‌ترین مقصد برای شهروندان اروپایی غربی به منظور مهاجرت یا کار است.

در سال ۲۰۰۸ دولت اسپانیا «برنامه بازگشت داوطلبانه» را اجرا کرد که طی آن مهاجران بی‌کاری که اهل کشورهایی به غیر از کشورهای اتحادیه اروپا بودند می‌توانستند به کشورشان بازگردند و مشوق‌هایی نیز دریافت کنند. مشوق‌هایی مانند دریافت مزایای بی‌کاری و اجازه انتقال دریافتی‌های خود از نهادهای اجتماعی و دولتی به کشورشان.[۸۷] این برنامه با موفقیت چندانی روبرو نشد و در دو ماه تنها ۱۴۰۰ مهاجر از این برنامه استفاده کردند.[۸۸] کاری که این طرح‌ها و طرح‌های دیگر برای تشویق مهاجران به خروج از اسپانیا نتوانست انجام دهد توسط بحران اقتصادی و با اوج‌گیری آن طی سال‌های ۲۰۱۱ و ۲۰۱۲ انجام شد و ده‌ها هزار مهاجر به خاطر نبود کار کشور را ترک کردند. تنها در سال ۲۰۱۱ نیم میلیون نفر اسپانیا را ترک کردند.[۸۹] برای نخستین بار در قرن بیست و یکم نرخ خالص مهاجرت در اسپانیا منفی شد و ۹۰٪ افرادی که کشور را ترک کردند مهاجران خارجی بودند.[۸۹]

زبان[ویرایش]

زبان‌ها اسپانیا

  اسپانیایی زبان رسمی است و در تمام کشور به کار برده می‌شود
  کاتالانی/والنسیایی زبان رسمی منطقه‌ای
  باسکی زبان رسمی منطقه‌ای
  گالیسی زبان رسمی منطقه‌ای
  اکسیتان زبان رسمی منطقه‌ای
  آستوری به رسمیت شناخته شده
  آراگونی به رسمیت شناخته شده

اسپانیا کشوری چندزبانه است. بر طبق قانون اساسی اسپانیا از حقوق انسانی، فرهنگ، رسوم و زبان تمام مردم اسپانیا محافظت خواهد کرد.[۹۰]

اسپانیایی یا اسپانیولی (در قانون اساسی به نام کاستیلی ذکر شده‌است) زبان رسمی تمام کشور به حساب می‌آید و طبق قانون وظیفه و حق هر اسپانیایی است که این زبان را بیاموزد. بر طبق قانون اساسی تمام زبان‌های دیگر اسپانیا نیز در مناطقی به کار برده می‌شوند رسمی به حساب می‌آیند.

دیگر زبان‌های رسمی در اسپانیا عبارتند از:

از نظر درصد گویشوران زبان باسکی ۲٪، کاتالانی و والنسیایی ۱۷٪ و گالیسی ۷٪ کار برد دارد.[۹۱]

در کاتالونیا یک لهجه محلی از زبان اکسیتان به نام آرانسی از سال ۲۰۰۶ به رسمیت شناخته شده‌است که فقط ۶۷۰۰ گویشور دارد. شهر اسپانیایی ملیلیه در شمال آفریقا زبان ریفیان توسط بخش قابل توجهی از ساکنان به کار برده می‌شود.

دین[ویرایش]

ادیان در اسپانیا
مسیحیت کاتولیک
۷۰٫۹%
بی‌دین
۲۴٫۶%
دیگر ادیان
۲٫۴%
بی‌پاسخ
۲٫۱%
تماتی اعداد از × گرفته شده‌است.[۹۲]

مسیحیت کاتولیک به مدت طولانی دین اصلی اسپانیا بود. اما بر طبق قانون دیگر هیچ دینی جایگاه رسمی در قانون ندارد. با این وجود مذهب کاتولیک تنها مذهبی است که به‌طور رسمی آموزش داده می‌شود. بر اساس مطالعات مرکز پژوهش‌های جامعه‌شناسی اسپانیا ۷۱٪ از مردم این کشور خود را مسیحی کاتولیک معرفی می‌کنند. همچنین ۲۴٪ مردم بی‌دین هستند (۹/۴٪ نیز هیچ اعتقاد به وجود خدا ندارند) و سایر مذاهب نیز ۲/۷٪ از جمعیت را تشکیل می‌دهند. بیشتر اسپانیایی‌ها به‌طور منظم در مراسم‌های مذهبی شرکت نمی‌کنند. پژوهشی در اینباره نشان می‌دهد که ۵۹٪ کسانی که خود را مذهبی می‌دانند به ندرت به کلیسا می‌روند، ۱۵٪ در طول یک سال تنها چند بار به کلیسا می‌روند، ۸٪ آن‌ها چند روز در ماه و ۱۴٪ دیگر هر یکشنبه یا چند بار در هفته در کلیسا حاضر می‌شوند.[۹۲]

در مجموع ۲۲٪ از تمام جمعیت اسپانیا دست کم یکبار در ماه در مراسم‌های مذهبی شرکت می‌جویند.[۹۳] این نشان‌دهنده تمایل هر چه بیشتر جامعه اسپانیایی به سمت سکولاریسم در چند دهه گذشته‌است. هر چند ورود مهاجران از آمریکای لاتین که به مسیحیت به شدت مقید هستند به احیای کلیسای کاتولیک کمک کرده‌است.

دیگر مذاهب مسیحیت نیز پیروانی دارند. کلیسای پروتستان دارای ۱٬۲۰۰٬۰۰۰ عضو می‌باشد.[۹۴] شاهدان یهوه دارای ۱۰۵٬۰۰۰ پیرو، کلیسای عیسی مسیح قدیسان آخر الزمان دارای ۴۶٬۰۰۰ پیرو می‌باشند.[۹۵] بر اساس مطالعه انجام شده توسط اتحادیه جوامع اسلامی اسپانیا ۱٬۷۰۰٬۰۰۰ نفر با پیش‌زمینه مسلمان در اسپانیا ساکن هستند که ۳ تا ۴٪ جمعیت را تشکیل می‌دهند. بخش عظیمی از آن‌ها را مهاجرانی از مراکش و سایر کشورهای آفریقایی تشکیل می‌دهند. بیش از ۵۱۴٬۰۰۰ نفر از آن‌ها دارای تابعیت اسپانیایی هستند.[۹۶] موج جدید مهاجرت به اسپانیا باعث افزایش شمار جمعیت هندوها، بودایی‌ها، سیکها و مسلمانان شده‌است. پس از اخراج مسلمانان از اسپانیا در سال ۱۴۹۲ مسلمانان برای قرن‌ها در اسپانیا حضور نداشتند. در اواخر قرن نوزدهم و پس از ورود استعمارگران اسپانیایی به شمال غرب آفریقا به‌شماری از ساکنان مسلمان مراکش و صحرای غربی تابعیت اسپانیایی اعطا شد. در سال‌های اخیر ورود مهاجرانی از مراکش و الجزایر باعث افزایش جمعیت مسلمانان شده‌است.

یهودیان پس از اخراجشان در سال ۱۴۹۲ تا قرن نوزدهم در اسپانیا حضور نداشتند. در قرن نوزدهم به یهودیان اجازه اقامت داده شد. هم‌اکنون ۶۲٬۰۰۰ نفر معادل ۰/۱۴٪ از جمعیت یهودی هستند. بیشتر آن‌ها در طول قرن اخیر وارد اسپانیا شده‌اند اما برخی از آن‌ها نوادگان یهودیان قدیمی اسپانیایی هستند. بر طبق برخی براوردها تقریباً ۸۰٬۰۰۰ یهودی پیش از تفتیش عقاید در اسپانیا زندگی می‌کردند.

فرهنگ[ویرایش]

ال اسکوریال، اثری که در فهرست میراث جهانی یونسکو قرار دارد.

از نظر فرهنگی اسپانیا یک کشور غربی است. به خاطر وجود جنبه‌های قدرتمندی از میراث فرهنگی روم در تمام زوایای زندگی اسپانیایی‌ها، اسپانیا کشوری لاتین به حساب می‌آید. با این حال فرهنگی اسپانیایی به خاطر تاریخ و قدمت طولانی این کشور از جنبه‌های گوناگون از هنر گرفته تا کشاورزی تا آشپزی و موسیقی تحت تأثیر دیگر کشورهای اروپایی و کشورهای مدیترانه‌ای بوده‌است. ۴۴ مکان تاریخی و فرهنگی در اسپانیا در فهرست میراث جهانی یونسکو قرار دارند. اسپانیا از نظر تعداد میراث فرهنگی مورد حمایت یونسکو پس از ایتالیا و چین در رده سوم جهان قرار دارد.[۹۷]

هنر[ویرایش]

هنرمندان اسپانیایی تأثیرات به سزایی بر پیشرفت جنبش‌های هنری گوناگون اروپا داشته‌اند. البته هنر اسپانیایی به دلیل گوناگونی‌های تاریخی، جغرافیایی تأثیر زیادی نیز پذیرفته‌است. میراث مورها در اسپانیا به ویژه در آندلس هنوز مشهود است.

در زمینه نقاشی آثاری از ال گرکو، خوسپه دی ریبرا و فرانسیسکو دی زورابان که مربوط به دوران طلایی می‌باشند یافت شده‌اند. همچنین در دوران بارکو، دیگو ولاسکز چندین اثر مشهور اسپانیایی از جمله بانوان و لاس هیلاندراس را خلق کرد.

نقاشی‌های فرانسیسکو گویا مربوط به دوره جنگ استقلال اسپانیا بسیار چشمگیر است. در سبک امپرسیونیسم خواکین سورولا و همچنین در مدرنیسم پابلو پیکاسو، سالوادور دالی، خوان گری و خوان میرو نقاشان مطرح اسپانیایی به حساب می‌آیند.

سینما[ویرایش]

در طول تاریخ سینمای اسپانیا لوئیس بونیوئل نخستین کسی بود که در عرصه جهانی شناخته شد. پس از او پدرو آلمودوار در دهه هشتاد میلادی توجهات را به سوی خود جلب کرد. همچنین سینمای اسپانیا در طول تاریخ خود توسط کارگردانانی چون سگوندو دی چومون، فلورین ری، لوئیس گارسیا برلانگا، کارلوس سائورا، خولیو مدم، آلخاندرو آمنابار و برادران تروبا به موفقیت بین‌المللی دست یافته‌است. در سال‌های اخیر نیز سینمای اسپانیا به موفقیت‌های بین‌المللی از جمله دریافت جایزه اسکار توسط فیلم‌های هزارتوی پن و بازگشت دست یافته‌است.[۹۸] بازیگرانی اسپانیایی چون سارا مونتیل و پنلوپه کروز جز ستارگان هالیوودی به حساب می‌آید.

معماری[ویرایش]

کلیسای ساگرادا فامیلیا (خانواده مقدس) طراحی توسط آنتونی گادی، بارسلونا

معماری اسپانیایی به سبب گوناگونی‌های تاریخی و جغرافیایی در طول تاریخ تأثیرات زیادی پذیرفته‌است. شهر کوردوبا که توسط رومی‌ها و با معماری رومی‌وار ساخته شده بعدها با ورود مسلمانان و ساخت بناهایی با معماری عربی در دوره امویان از نمونه‌های بارز معماری اسپانیایی است. پس از اموی‌ها معماری عربی در دوره‌های بعدی حکومت‌های اسلامی به رشد خود ادامه داد و در نهایت با حکومت نصریان که کاخ‌های مشهور خود را در گرانادا بنا نهادند به پایان رسید. در دوره بین قرون ۱۲ تا ۱۷ میلادی و پس از آشنایی اروپاییان با سبک، الگو و عناصر معماری عربی سبکی به نام سبک معماری مُدَجَّنی شکل گرفت.

همزمان پادشاهی‌های مسیحی کم‌کم پدید آمدند و سبک معماری آن‌ها به مرور گسترش پیدا کرد. این سبک که سبک معماری پیش از روم بود برای مدتی در اوایل قرون جدید از تأثیر نفوذ جریان‌های معماری معاصر در اروپا در امان ماند و معماران اسپانیای مسیحی بعدها سبک‌های معماری معماری گوتیک و رومی را با هم درآمیختند. پس سبک گوتیک در سراسر قلمروی اسپانیا به طرز شگفت‌آوری رشد و گسترش یافت.

موسیقی و رقص[ویرایش]

فلامنکو سبکی از آواز، موسیقی و رقص اسپانیایی

خارج از اسپانیا موسیقی اسپانیایی با فلامنکو هم ارز در نظر گرفته می‌شود. فلامنکو یک سبک موسیقی متعلق به غرب منطقه آندلس اسپانیا است که بر خلاف دیدگاه عموم در دیگر نقاط اسپانیا مرسوم نیست. سبک‌های دیگری از موسیقی بومی در دیگر نقاط نیز رایج است. در زمینه موسیقی کلاسیک آهنگسازان برجسته‌ای چون ایساک آلبنیس، مانوئل د فایا، انریکه گرانادوس و خوانندگانی همانند پلاسیدو دومینگو، خوزه کارراس، مونتسرات کابایه، آلیسیا د لاروچا، آلفردو کرائوس، پابلو کاسالس، ریکاردو وینیاس، خوزه ایتوربی، پابلو دو ساراساته، یوردی ساوای و ترزا برگانزا اهل اسپانیا هستند. در این کشور بیش از چهل ارکستر حرفه‌ای وجود دارد از جمله ارکستر ملی اسپانیا، ارکستر سمفونیک بارسلونا و ارکستر سمفونیک مادرید و همچنین خانه‌های اپرای بزرگی چون تئاتر سلطنتی، تئاتر لوسیو و قصر هنر ملکه سوفیا در اسپانیا فعال هستند.

هزاران هوادار موسیقی هر سال برای شرکت در جشنواره شناخته شده موسیقی تابستانه سونار؛ که در سبک‌های موسیقی پاپ و تکنو فعال است؛ به اسپانیا سفر می‌کنند. دیگر جشنواره موسیقی سالانه در اسپانیا جشنواره موسیقی بنیکاسیم است که موسیقی راک و رقص را اجرا می‌کند.[۹۹]

پرطرفدارترین ابزار موسیقی یعنی گیتار ریشه‌ای اسپانیایی دارد.[۱۰۰]

آشپزی[ویرایش]

آشپزی کاتالانی، که بهترین آن در بارسلون یافت می‌شوند، از آن دست جاذبه‌هایی است که گردشگران را از نقاط مختلف دنیا به این منطقه می‌کشاند. زعفران و زیره سبز در اکثر غذاهای این منطقه دیده می‌شوند. ترکیبی از خوراکی‌های سنتی و ادویه‌های مختلف سبک بارسلونی را به وجود می‌آورند: استفاده از خوراکی‌های دریایی و گوشت با سس زیاد تخصص آشپزان این منطقه است. شام وعده اصلی است.

جستارهای وابسته[ویرایش]