Uncategorized

اسکاتلند

اسکاتلند

از ویکی‌پدیا، دانشنامهٔ آزاد

مختصات۵۵°۵۷′ شمالی ۳°۱۲′ غربی

اسکاتلند
Alba / Scotland
اسکاتلند
نشان ملی اسکاتلند
نشان ملی
شعار: در تلاشم برای دفاع، خداوندا از من دفاع کن
موقعیت اسکاتلند
پایتخت ادینبرو
۵۵°۵۷′ شمالی ۳°۱۲′ غربی
بزرگترین شهر گلاسگو
زبان(های) رسمی انگلیسی، گیلیک اسکاتلندی، اسکاتس
حکومت مشروطه سلطنتی
• • ملکه
• وزیر
• نخست‌وزیر
ملکه الیزابت دوم
نیکلا استرجن
بوریس جانسون
مساحت
• کل
۷۸٬۳۸۷ کیلومترمربع (۳۰٬۲۶۵مایل‌مربع)
• آبها (٪)
۱٬۹۱
جمعیت
• سرشماری
۵٬۳۲۷٬۷۰۰[۱]
• تراکم
۶۵ /به ازای هر کیلومترمربع (۱۶۸٫۳ /مایل‌مربع)
تولید ناخالص داخلی (GDP)  برابری قدرت خرید (PPP) برآورد ۲۰۱۴
• کل
۲۴۶ میلیارد دلار
واحد پول پوند استرلینگ (GBP)
منطقه زمانی GMT
• تابستان (ساعت تابستانی)
BST
پیش‌شماره تلفنی ۴۴
دامنه سطح‌بالا .uk

اسکاتلند (به انگلیسیScotland به گیلیک اسکاتلندیAlba) کشوری است در شمال غرب اروپا که یک‌سوم شمالی بریتانیای کبیر را دربر می‌گیرد. اسکاتلند دومین کشور بزرگ بریتانیاست که از انگلستان کوچکتر است ولی به لحاظ پهناوری و جمعیت آن از مجموع ولز و ایرلند شمالی بیشتر است.

اسکاتلند همراه با انگلستان، ولز و ایرلند شمالی کشور بریتانیای کبیر را تشکیل می‌دهد. در کنار خاک اصلی، اسکاتلند هم‌چنین ۷۹۰ جزیره دارد که جزایر شمالی و هِبریدیز از آن جمله هستند.[۲] از این تعداد ۹۳ جزیره با داشتن %۲ جمعیت کشور، مسکونی هستند.[۳]

پایتخت اسکاتلند شهر تاریخی ادینبرو یا ادینبورگ است.

در آب‌های اسکاتلند در دریای شمال ذخایر مهمی از نفت خام وجود دارد.

اسکاتلند و انگلستان تا سال ۱۷۰۷ کشورهایی با پادشاهی مستقل بودند اما در تاریخ یکم ماه مه ۱۷۰۷ دو کشور طی توافقنامه‌ای با هم متحد شده، کشور «پادشاهی متحد بریتانیای کبیر» را به وجود آوردند.

پرچم کنونی بریتانیای کبیر از ترکیب پرچم اسکاتلند (زمینه آبی، ضربدر سفید) و پرچم انگلستان (زمینه سفید، صلیب سرخ) به وجود آمده‌است.

تاریخچه[ویرایش]

نشان سلطنتی اسکاتلند

پادشاهی اسکاتلند در سده‌های میانه کشوری مستقل بود. پیوند اسکاتلند با انگلستان به شکل رسمی در سال ۱۶۰۳ آغاز شد که جیمز ششم، پادشاه اسکاتلند تاج‌وتخت انگلستان را به ارث برد و به شاه جیمز اول در این کشور هم بدل شد. اسکاتلند و انگلستان هنوز روی کاغذ از هم جدا بودند اما تاج پادشاهی هر دوی این کشورها را به‌طوری اتفاقی یک نفر بر سر گذاشت. این شرایط تا تصویب «قانون اتحاد بریتانیا» در سال ۱۷۰۷ که پادشاهی‌های انگلستان و اسکاتلند را تا امروز به یکدیگر ملحق ساخته، ادامه داشت.[۴] پیش از سال ۱۷۰۷ تماس بسیار اندک یا حتی همدلی بسیار کمتری میان این دو کشور وجود داشت. تمام اسکاتلندی‌ها پرسبیتری یا یعقوبی یهودی و این به تنهایی برای ایجاد بیگانگی میان آن‌ها و چهار پنجم از جمعیت انگلستان بسنده بود. اسکاتلندی‌های بسیار اندکی به جنوب سفر می‌کردند و تعداد انگلیسی‌هایی که روانهٔ شمال می‌شدند حتی از آن‌ها هم کمتر بود. فرانسه، متحد سنتی اسکاتلند، دشمن سنتی انگلستان بود. عالمان و روحانیان اسکاتلندی برای ادامهٔ تحصیلات و الهام‌گیری‌های فکری به دانشگاه‌ها و حوزه‌های علمیهٔ اروپای قاره‌ای می‌نگریستند و نه به انگلستان.[۴]

دست کم سه شورش خونبار یعقوبی‌ها در سال‌های ۱۶۹۰، ۱۷۱۵ و ۱۷۴۵ بنیان‌های اسکاتلند را به لرزه درآورد. در پی این رخدادها اشراف اسکاتلند قدرت نظام ارباب رعیت باقی‌مانده خود را از دست دادند و مناطق اسکاتلند کوهستانی (هایلند) فتح شدند و تحت کنترل درآمدند. کلیسای اسکاتلند به ندرت فشار پدید آمده در روابط تازهٔ خود با کلیسای اسقفی را تحمل می‌کرد و دست آخر دچار چنددستگی شد.[۵]

سیاست[ویرایش]

با وجود آنکه اسکاتلند در امور سیاسی بین‌المللی مانند عضویت در اتحادیه اروپا و عضویت در سازمان ملل متحد و برخی از امور داخلی نظیر برخی از انتخابات‌ها نظیر انتخابات سراسری بریتانیا به عنوان بخشی از پادشاهی متحد به حساب می‌آید؛ ولی دارای نظام حقوقی و نظام آموزشی مستقل از انگلستان، ولز و ایرلند شمالی است.

دولت محلی اسکاتلند نظام بهداری و درمانی عمومی را همچنان رایگان نگهداشته‌است و دانشجویان اسکاتلندی نیز از پرداخت شهریه‌های دانشگاهی معاف هستند.[۶]

همه‌پرسی تاریخی در مورد استقلال اسکاتلند روز پنجشنبه ۱۸ سپتامبر ۲۰۱۴ میلادی (۲۷ شهریور ۱۳۹۳) برگزار شد که مردم به آن %۵۵ رأی مخالف دادند.[۷] با این که احزاب سنتی بریتانیا یعنی حزب محافظه کار، کارگر و لیبرال دموکرات مخالف جدایی از بریتانیا هستند اما حزب سبزها گفته‌است از برنامه حزب ملی اسکاتلند برای استقلال حمایت خواهد کرد. دولت محلی اسکاتلند با حفظ برنامه‌های عدالت اجتماعی، ایجاد شرایط رقابتی و دسترسی به درآمد نفت و گاز دریای شمال قادر خواهد بود در صورت رأی موافق مردم، پس از ۳۰۷ سال یکپارچگی با انگلستان، کشور مستقل اسکاتلند را بار دیگر تأسیس کند.[۶]

از عواملی که از احساسات استقلال‌طلبی اسکاتلندی‌ها در دهه اخیر کاسته آغاز فعالیت پارلمان اسکاتلند بود که در طی روند قدرت‌سپاری به دولت محلی عملاً اختیارات گسترده‌تری نسبت به مجلس شورای ملی ولز کسب کرد.[۸]

نظام قضایی اسکاتلند از بریتانیا مستقل است، بر روی نظام آموزشی خود کنترل کامل دارد، تا اندازه‌ای اندک از اختیار تغییر میزان مالیات‌ها و از نهادی معادل وزارت کشور برخوردار است که بجز مسئله مواد مخدر، سلاح، قمار و مهاجرت در باقی موارد می‌تواند تصمیم‌گیری کند. با این حال غیبت احزاب اسکاتلندی (همانند احزاب ولز یا ایرلند شمالی) در مناظره‌های انتخاباتی در میان اسکاتلندی‌ها نوعی حس انزوا ایجاد کرده‌است.[۸]

نمای داخلی پارلمان اسکاتلند.

جغرافیا[ویرایش]

نقشه اسکاتلند.

اسکاتلند از شمال با دریای نروژ، از شرق با دریای شمال، از جنوب غربی با دریای ایرلند و از غرب با اقیانوس اطلس شمالی مرز آبی دارد. علاوه بر سرزمین اصلی اسکاتلند در جزیره بریتانیا، اسکاتلند شامل ۷۹۰ جزیره کوچک و بزرگ است. آب‌های ساحلی این کشور، عمدتاً در دریای شمال، منبع بزرگ‌ترین ذخایر نفت خام و گاز طبیعی در بین کشورهای اروپا است.

بخش بزرگی از بلندی‌های بریتانیا در اسکاتلند واقع شده و ناحیه‌ای سرسبز و پوشیده از چمنزار است که قسمت عمده جنگل‌های کشور را دربرگرفته‌است. رودهای زیادی در آن جریان دارند که از آن جمله می‌توان به رودهای دی، کلیاد و توئید اشاره نمود. بلندترین نقطه آن قله بن نویس با ۱۳۴۳ متر ارتفاع است.

نمایی از روستای گلنفینان، در منطقه لوچابور اسکاتلند

اقتصاد[ویرایش]

مرکز اصلی بانک سلطنتی اسکاتلند (RBS) – یکی از ۵ بانک بزرگ جهان – در ادینبرو قرار دارد. شهر گلاسگو بزرگ‌ترین شهر اسکاتلند و یکی از ۳ شهر بزرگ کشور بریتانیا است. گلاسگو و حومهٔ آن حدود ۴۱ درصد کل جمعیت اسکاتلند را در خود جای داده‌است. سومین شهر بزرگ اسکاتلند و مرکز فعالیت صنعت نفت بریتانیا شهر ابردین در شمال شرق اسکاتلند است.

سقوط بانک سلطنتی اسکاتلند و هلیفکس که بزرگترین موسسه‌های مالی فعال در اسکاتلند نیز تلقی می‌شدند باعث شد تا هزاران نفر شغل خود را از دست دادند اما این دو بانک به نوعی توسط دولت بریتانیا از ورشکستگی نجات یافتند.[۸]

براوردهای آماری[ویرایش]

نگاهی به آمارهای اصلی نشان می‌دهد که هزینه‌های دولت به ازاء هر فرد در اسکاتلند، بیشتر از هزینه‌های متوسط در بریتانیا است. در سال ۲۰۱۱ این رقم در اسکاتلند ۱۲۱۰۰ پوند و در کل بریتانیا ۱۰۹۰۰ پوند بوده‌است.

سهم اسکاتلند در درآمد بریتانیا از محل مالیات ۸٫۲ درصد است. این رقم بازتاب درصد جمعیت آنجا نسبت به بریتانیاست که معادل ۸٫۳ درصد است. «گزارش مخارج و درآمد دولت محلی اسکاتلند» نشان دهنده جزئیات بیشتری در این زمینه است.[۳]

برآورد میزان بدهی اسکاتلند مشکل است. طبق گزارش مخارج و درآمد دولت محلی اسکاتلند، با توجه به جمعیت اسکاتلند، سهم آن در بدهی بریتانیا ۹۲ میلیارد پوند است و این میزان ۶۲ درصد تولید ناخالص داخلی است؛ ولی محاسبه با استفاده از توازن مالی، میزان تخمینی این بدهی ۵۶ میلیارد پوند خواهد بود که ۳۸ درصد از تولید ناخالص داخلی اسکاتلند است. شیوه‌های محاسبه دیگر، رقم‌های متفاوتی به دست خواهد داد.[۳]

۷٫۵ درصد جمعیت فعال اقتصادی در اسکاتلند بیکار هستند میزان بی‌کاری در کل بریتانیا ۷٫۸ درصد است.[۳]

دستمزد هفتگی معمول در اسکاتلند ۴۹۸ پوند است؛ این رقم از میزان دستمزد در انگلستان کمتر ولی از ولز و ایرلند شمالی بیشتر است.[۳]

نظرسنجی «هزینه‌های زندگی و مواد غذایی» نشان می‌دهد در حالی که اسکاتلندی‌ها، نسبت به کل بریتانیا، به‌طور متوسط مقدار کمتری برای خرید مواد غذایی هزینه می‌کنند، ولی پول بیشتری برای خرید دخانیات و مشروبات الکلی صرف می‌کنند.[۳]

اقتصاد نفت[ویرایش]

هر چند انحصار بهره‌برداری از نفت دریای شمال، دریایی که در مجاورت اسکاتلند قرار دارد کماکان در دست بریتانیا باقی‌مانده‌است اما اسکاتلند در طی قرن بیستم با رشد صنایع سنگین مانند کشتی‌سازی در گلاسکو قدرت گرفت.[۸] در دهه ۷۰ و ۸۰ میلادی حمایت دولت بریتانیا از این صنایع از بین رفت و عمده کارخانه‌های فعال در این صنایع مجبور به تعطیلی شدند اما صنعت و فرهنگ کارگری، ذهنیت سیاسی مردم را شکل داده بود.[۸]

اگر درآمد حاصل از نفت در آمار مربوط به تولید ناخالص داخلی لحاظ شود اسکاتلند به‌طور کلی درآمد سرانه بیشتری نسبت به بریتانیا دارد. طبق تخمین دولت محلی اسکاتلند این رقم ۲۶٬۴۲۴ پوند در مقایسه با ۲۲٬۳۳۶ پوند در بریتانیاست. اگر درآمد نفت در تولید ناخالص داخلی لحاظ نشود، تفاوت زیادی بین دو رقم نیست؛ به‌طوری‌که تولید ناخالص داخلی سرانه در اسکاتلند ۲۰٬۵۷۱ و در بریتانیا ۲۰٬۸۷۳ پوند خواهد بود.[۸]

آمار مربوط به منابع نفت و گاز دریای شمال متغیر است. درآمد بریتانیا به‌طور کل از منابع نفت از ۱٫۵ میلیارد پوند در سال ۱۹۹۱ و ۱۹۹۲، تا ۲۷ میلیارد پوند در سال ۲۰۱۱ تا ۲۰۱۲ تغییر کرده‌است. طبق برآوردها، ۱۰ تا ۲۰ درصد از درآمد اسکاتلند از محل مالیات مبتنی بر نفت است در حالی که این رقم برای کل بریتانیا ۱٫۵ درصد است.[۳]

پیش‌بینی‌های موجود دربارهٔ ذخایر نفتی بسیار متفاوت است. طبق اعلام اداره آمار ملی بریتانیا، ارزش ذخایر نفتی که هنوز مورد بهره‌برداری قرار نگرفته، ۱۲۰ میلیارد پوند است در حالی که برآورد دولت محلی اسکاتلند حاکی است که ارزش ذخایر نفت و گاز دریای شمال، ۱۵۰۰ میلیارد پوند به قیمت عمده فروشی است.[۳]

شهرها[ویرایش]

پایتخت اسکاتلند شهر تاریخی ادینبورگ یا ادینبرو است. ادینبرو دومین شهر بزرگ اسکاتلند و یکی از مراکز مهم اقتصادی و بانکداری اروپا است. این شهر در عصر روشنفکری اسکاتلند در سده هیجده باعث شد تا اسکاتلند به یکی از کانون‌های بازرگانی، فکری و صنعتی اروپا تبدیل شود. جریان روشنفکری و «روشنگری اسکاتلندی» از ۱۷۴۰ تا ۱۷۹۰ بال و پر یافت. بر خلاف آنچه در فرانسه رخ داد بسیاری از طلایه‌داران این نهضت در اسکاتلند از دانشگاهیان بودند.[۵]

گلاسگو که بزرگ‌ترین شهر اسکاتلند است از شهرهای مهم صنعتی بریتانیا به‌شمار می‌آید.

مردم[ویرایش]

اسکاتلند ۵ میلیون و ۳۳۰ هزار نفر جمعیت دارد. یعنی حدود ۸٫۳ درصد از جمعیت بریتانیا در اسکاتلند زندگی می‌کنند. حدود ۲٪ جمعیت اسکاتلند در جزیره‌ها زندگی می‌کنند.[۳] زبان رسمی آن انگلیسی است. زبان‌های گیلیک اسکاتلندی و اسکاتس نیز دو زبانی هستند که به عنوان زبان محلی در اسکاتلند رسمیت دارند. گیلیک اسکاتلندی از ریشه زبان‌های سلتی و اسکاتس از ریشه زبان‌های ژرمنی غربی است.

مطابق با نتایج سرشماری سال ۲۰۱۱ میلادی حدود ۵۴ درصد مردم اسکاتلند ابراز داشته‌اند که مسیحی هستند، در حالیکه حدود ۳۷ درصد خود را بی‌دین اعلام نموده‌اند. حدود ۲ درصد اعلام نموده‌اند که به یکی از دین‌های اسلام، یهودیت، هندو، بودائی و … اعتقاد دارند. ۷ درصد باقی‌مانده نیز از ابراز دین خود اجتناب نموده‌اند.[۹]

هَگیس، غذای سنتی اسکاتلندی‌ها که با دل و قلوه چرخ شده گوسفند و پیاز و ادویه تهیه می‌شود، دامن مردانه موسوم به کیلت، لهجه محلی و موسیقی و هنر اسکاتلندی به‌طور عام از ویژگی‌های فرهنگی متمایز در اسکاتلند است. موسیقی محلی بیشتر با نی‌انبان نواخته می‌شود و آبجو و ویسکی از اصلی‌ترین نوشیدنی‌های الکلی در اسکاتلند هستند.

اسکاتلند به ویژه در قرن بیستم از خاستگاه‌های اندیشه‌های چپی بود و حتی تفکرات کمونیستی هم تا اندازه‌ای در این منطقه رواج یافت. آنچه به تثبیت این اندیشه‌ها کمک کرد مخالفت دیرینه اسکاتلندی‌ها با سلطه‌جویی انگلستان بود که ریشه‌هایی مشترک با چپ‌گرایی یافت.[۱۰]

طبق تازه‌ترین آمار مربوط به امید به زندگی (متوسط طول عمر) انتظار می‌رود مردانی که در سال ۲۰۱۰ در اسکاتلند متولد شده‌اند، ۷۶ سال عمر کنند که ۶۰ سال آن وضعیت سلامتی شان خوب خواهد بود. زنانی که در سال ۲۰۱۰ به دنیا آمده‌اند، به‌طور متوسط ۸۰ سال عمر می‌کنند که ۶۴ سال آن را به سلامت هستند. امید به زندگی در کل بریتانیا کمتر است. اسکاتلند جزو آن دسته کشورهایی است که کمترین میزان امید به زندگی را در اروپای غربی دارند.[۳]

جشنواره کتاب ادینبرو از مهم‌ترین رویدادهای فرهنگی بریتانیاست و هر سال در ماه اوت هم‌زمان با بعضی جشنواره‌های هنری دیگر از جمله جشنواره جاز و جشنواره هنرهای نمایشی در این شهر برگزار می‌شود.[۱۱]

شون کانری از بازیگران نقش جیمز باند از طرفداران حزب ملی اسکاتلند است که خواهان استقلال این کشور از انگلستان است. او در باهاما سکونت دارد و گفته‌است تا زمانی که اسکاتلند مستقل نشود در سرزمین خود اقامت نخواهد کرد.[۱۱]

استقلال از بریتانیا[ویرایش]

اگرچه با بازگشایی پارلمان اسکاتلند در سال ۱۹۹۹ این کشور بیش از پیش مستقل شد، اما اختلاف نظرهای سیاسی و اجتماعی با بریتانیا و همچنین کشف، استخراج و درآمد نفت اسکاتلند باعث ادامه بحث‌ها پیرامون استقلال بیشتر شد. در نهایت با توافق دولت محلی اسکاتلند و بریتانیا موضوع استقلال در تاریخ ۱۸ سپتامبر ۲۰۱۴ به رأی عمومی گذاشته شد و بیش از ۵۵ درصد مشارکت‌کنندگان در این رای‌گیری به ماندن اسکاتلند در پادشاهی متحده رأی مثبت دادند.[۱۲][۱۳][۱۴]

گاهشمار[ویرایش]

رویدادهای مهم دربارهٔ تاریخ اسکاتلند عبارتنداز:[۱۵]

سال(ها) رویداد
۱۲۹۶–۱۳۵۷ جنگ‌های استقلال‌طلبانه با انگلستان
۱۳۱۴ استقلال عملی از بریتانیا به رهبری رابرت بروس، شاه اسکاتلند
۱۵۶۰ اعلام پروتستانیسم به عنوان مذهب رسمی اسکاتلند
۱۶۰۳ وحدت سلطنت انگلستان و اسکاتلند با پادشاهی جیمز اول انگلستان و ششم اسکاتلند
۱۷۰۷ اجرای قانون وحدت انگلستان و اسکاتلند و تشکیل کشور بریتانیای کبیر، انحلال پارلمان و دولت اسکاتلند
۱۸۰۰ وحدت ایرلند و بریتانیای کبیر و تشکیل پادشاهی متحده
۱۹۹۹ ایجاد مجدد پارلمان و دولت محلی اسکاتلند پس از برگزاری همه‌پرسی
۲۰۱۴ همه‌پرسی استقلال اسکاتلند از پادشاهی متحده

پیوند به بیرون[ویرایش]

Uncategorized

دانمارک

دانمارک

از ویکی‌پدیا، دانشنامهٔ آزاد

مختصات۵۶° شمالی ۱۰° شرقی

پادشاهی دانمارک
Kongeriget Danmark
دانمارک
شعار: (سلطنتی): “یاری ایزد، مهر مردم، نیرومندی دانمارک”
موقعیت دانمارک
دانمارک در اتحادیه اروپا
پایتخت کپنهاگ
۵۵°۴۳′ شمالی ۱۲°۳۴′ شرقی
بزرگترین شهر کپنهاگن
زبان(های) رسمی زبان دانمارکی
حکومت پادشاهی مشروطه
مارگارت دوم
میته فردریکسون
بنیان‌گذاری ۹۸۰ (میلادی)
مساحت
• کل
۴۳٬۰۹۴ کیلومترمربع (۱۶٬۶۳۹ مایل‌مربع) (۱۳۴ام)
• آبها (٪)
۱٫۶
جمعیت
• سرشماری
۵٬۴۴۷٬۰۸۴ (۱۰۹ام)
• تراکم
۱۲۸٫۴۸ /به ازای هر کیلومترمربع (۳۳۲٫۸ /مایل‌مربع) (۷۸ام)
تولید ناخالص داخلی (GDP)  برابری قدرت خرید (PPP) برآورد ۲۰۰۶
• کل
۱۹۸٫۵ میلیارد دلار (۴۵ام)
• سرانه
۳۷٬۰۰۰ دلار (۶ام)
شاخص توسعه انسانی (۲۰۰۴) ۰٫۹۴۳
۱۵ام(بالا)
واحد پول کرون دانمارک (DKK)
منطقه زمانی CET
• تابستان (ساعت تابستانی)
CEST
پیش‌شماره تلفنی ۴۵
دامنه سطح‌بالا .dk

دانمارک (به دانمارکیDanmark) با نام رسمی پادشاهی دانمارک (به دانمارکیKongeriget Danmark) کشوری است در شمال اروپا و پایتخت آن کپنهاگ است. جمعیت این کشور در سال ۲۰۱۹ حدود ۵/۸ میلیون نفر برآورد شده‌است. زبان رسمی آن دانمارکی است. زبان‌های فاروئی، گرینلندی و آلمانی نیز به عنوان زبان‌های محلی در این کشور رسمیت دارند. واحد پول این کشور کرون دانمارک است و با اینکه این کشور در سال ۱۹۷۳ به اتحادیه اروپا پیوسته اما به منطقه یورو نپیوسته‌است. ۸۰ ٪ مردم دانمارک مسیحی پروتستان هستند.

جزایر فارو و گرینلند بخشی از پادشاهی دانمارک به‌شمار می‌آیند اما به ترتیب در سال‌های ۱۹۴۸ و ۱۹۷۹ به آن‌ها خودگردانی اعطا شده‌است. دانمارک جنوبی‌ترین کشور اسکاندیناوی است و تنها مرزی که دارد با کشور آلمان است. پلی دریایی به نام پل اورسوند، دانمارک را به سوئد متصل می‌کند.

دانمارک از اعضای مؤسس سازمان ملل و ناتو است. کشور دانمارک دارای دولت رفاه‌است و از نظر کم بودن اختلاف درآمد مردم، در رتبه اول جهان قرار دارد. دانمارک از نظر درآمد سرانه در رتبه هفتم جهان قرار دارد و در بررسی‌های سالانه، مردم آن مکرراً به عنوان «راضی‌ترین» مردم جهان اعلام می‌شوند و همچنین در سال ۲۰۱۶ شرکت یونیورسام با انتشار شاخص سالانه شادی، کشور دانمارک را در رتبه نخست شادترین و راضی‌ترین نیروی کار در دنیا قرار داد. این کشور به عنوان کشوری با کمترین فساد اداری در جهان به‌شمار می‌آید.

پرچم این کشور که شامل یک صلیب سپید در میان آن است قدیمی‌ترین پرچمی در جهان است که از سال ۱۸۲۱ تا به حال استفاده می‌شود. صلیب سپید این پرچم را در پرچم کشورهای انگلیس، سوئد، نروژ، فنلاند و ایسلند هم می‌توان دید.

کشور پادشاهی دانمارک بعد از کشور ژاپن دارای قدیمی‌ترین خاندان پادشاهی است. دانمارک دو سرود ملی دارد: یکی سرود شهروندان (با نام سرزمینی است دوست‌داشتنی) و دیگری سرود سلطنتی (به نام شاه کریستیان نزد دکل رفیع ایستاد).

تاریخ[ویرایش]

دوران کهن[ویرایش]

دانمارک از حدود ۱۲٬۵۰۰ سال پیش مسکونی بوده و پیشینه کشاورزی در این سرزمین به ۳۹۰۰ پیش از میلاد بازمی‌گردد.

به باور تاریخدانان، پیش از مهاجرت مردم دانمارکی که گروهی از ژرمن‌ها هستند، قوم دیگری از ژرمن‌ها به نام ژوت‌ها به این منطقه آمده‌بودند و ژوتلند و جزایر پیرامون آن را مسکونی کرده‌بودند. ژوت‌ها به همراه آنگل‌ها و ساکسون‌ها سه قوم نیرومند ژرمن در زمان خود به‌شمار می‌آمدند.

از سده سوم به بعد در این منطقه به مرور سازه‌های دفاعی دانه‌ویرکه ساخته شد و با ظهور شاهان دانمارکی، تلاش‌های ساخت‌وساز در سال ۷۳۷ گسترده‌تر شد. دانمارکی‌ها از سده هشتم تا دهم میلادی به عنوان وایکینگ شناخته می‌شدند. دانمارکی‌ها همراه با نروژی‌ها و سوئدی‌ها به اقصی نقاط اروپا حمله برده و به غارت و تجارت پرداختند. وایکینگ‌های دانمارکی بیشتر در جزایر بریتانیا و غرب اروپا فعالیت داشتند.

سده‌های میانه[ویرایش]

به‌سال ۱۳۱۹ و در ۱۵ ژوئن، شاه «والدمار دوّم» دانمارکی که او را فاتح می‌نامیدند در تنگنای بدی گرفتار شده بود. در این وضعیت، اسقف‌های دانمارکی که همراه لشکر جنگی بودند، بر تپه‌ای گرد آمده و به دعا پرداختند. بنا بر داستان‌های در این هنگام، ناگاه ابرها کنار رفتند و پارچهٔ سرخ‌رنگ بزرگی از آسمان به زیر افتاد که صلیب سپید رنگی برآن دیده می‌شد. به قول داستان‌ها این نشانه‌ای عینی از جانب خداوند بود که نشان می‌داد او برای دانمارکی‌ها ببخشنده و خیرخواه خواهد بود.

تاریخ روشن و آشکار دانمارک به سده دهم میلادی بازمی‌گردد. در اوایل سده یازدهم کنوت Knud den store فرزند سوین فتوحات زیادی را در اروپا برای دانمارک کسب کرد که از آن جمله انگلستان و نروژ بود.

پس از مرگ کنوت، دانمارک مدت‌ها درگیر کشمکش‌های داخلی بود. در طی سده‌های دوازده و سیزدهم میلادی نیز بر وسعت متصرفات دانمارک افزوده شد و به خاطر وجود پادشاهانی مانند والدمار یکم و دوم بود در قرن چهاردهم والدمار چهارم پادشاه وقت، کوشش‌های زیادی را برای عظمت دانمارک آغاز کرد که تا اندازه‌ای هم به پیشرفت‌هایی نایل آمد ولی سرانجام مغلوب رقبای اروپائیش گردید.

در سال ۱۳۹۷ میلادی پادشاه وقت ملکه مارگریت (دختر والدمار چهارم) اتحادیه کالمار را بین دانمارک و سوئد و نروژ برقرار ساخت. اتحاد با نروژ تا سال ۱۸۱۴ دوام داشت ولی اتحاد با سوئد در سال ۱۵۲۳ پایان یافت. در سال ۱۴۴۸ کریستیان اول به پادشاهی دانمارک رسید. او از خاندان اولندنبورگ بوده و نواحی شلسویگ و هولشتاین (دو ناحیه در جنوب دانمارک که در آن زمان دوک‌نشین آلمانی بودند) را تحت تسلط دانمارک درآورد.

پس از کرستیان اول پسرش ژان و سپس پسر ژان، کریستیان دوم به پادشاهی رسیدند. کریستیان دوم در سال ۱۵۱۳ به سلطنت دانمارک رسید. وی در سال ۱۵۲۰ با اقداماتی که انجام داد سوئد را تسخیر و ضمیمه دانمارک کرد. اما سوئدی‌ها در سال ۱۵۲۳ متحد شده و با لغو قرارداد کالمار کشور خود را مستقل اعلام نمودند. در همان سال اشراف دانمارک علیه کریستیان قیام نموده و پس از سرنگون کردن او عمویش فردریک اول را به سلطنت منصوب کردند.

در سال ۱۵۳۴ میلادی پس از مرگ فردریک اول (۱۵۳۳)، فرزند او کریستیان سوم به پادشاهی دانمارک (و همچنین نروژ) رسید. وی با کمک گوستاو اول پادشاه سوئد نیروهای لویک را که به دانمارک تجاوز کرده بودند شکست داد (۱۵۳۶). او مذهب لوتری را در دانمارک تثبیت کرده و به نروژی‌ها نیز تحمیل نمود. در دوران سلطنت او دانمارک به عظمت زیادی رسید. در سال ۱۵۵۹ فردریک دوم فرزند کریستیان سوم به پادشاهی رسید. در زمان وی اصلاحات اقتصادی و سیاسی زیادی انجام گرفت و دانمارک دارای نیروی دریایی گردید. پس از وی، پسر اول کریستیان چهارم به پادشاهی کشور رسید (۱۵۵۸). لیکن به علت خردسالی وی، تا سال ۱۵۹۶ حکومت در دست نایب السلطنه‌اش بود که در آن سال خود حکومت را به دست گرفت. در زمان سلطنت ۶۰ ساله وی، بارها با سوئد جنگید؛ و همچنین در جنگ‌های سی ساله درگیر شد ولی سیاست اقتصادی وی باعث رونق بازارهای کشور گردید.

در سال ۱۶۴۸ فرزند کریستیان با نام فردریک سوم به تخت نشست. در زمان او نیز جنگ‌هایی با سوئد واقع شد. جانشین کریستیان فرزند وی، فردریک چهارم بود. وی نیز طی جنگ‌هایی با سوئد کوشید تا نواحی شلسویگ و سوئد جنوبی را به دست بیآورد ولی فقط موفق به دست آوردن ناحیه اولی شد. پس از او به ترتیب: کریستیان ششم (۱۷۳۰ میلادی)، فردریک پنجم (۱۷۴۶)، کریستیان هفتم (۱۷۶۶)، و سپس فردریک ششم (۱۸۰۸) به سلطنت دانمارک و نروژ رسیدند.

تاریخ معاصر[ویرایش]

در زمان فردریک ششم جنگ‌هایی میان دانمارک و انگلستان درگرفت. در سال‌های ۱۵ – ۱۸۱۴ برپایه پیمان وین، نروژ از دانمارک تجزیه شد و ضمیمه سوئد گردید؛ ولی سایر مستعمرات همچنان در دست دانمارک باقی‌ماند. پس از فردریک ششم حکومت به دست یکی از خویشان او (کریستیان هشتم) افتاد. در این دوره دانمارک پیشرفت‌های اقتصادی فراوانی یافت. پس از درگذشت وی (۱۸۴۸) پسرش فردریک هفتم و سپس کریستیان نهم (۱۸۶۳) به سلطنت رسیدند. کریستیان نهم که از خاندان سوندربورگ گلوکسبورگ بود در کنفرانس سال ۱۸۵۲ لندن مقامش در ولایتعهدی تثبت شده بود. او در آغاز سلطنتش در سال ۱۸۶۳ ناحیه شلسویگ – هولشتاین را به دانمارک الحاق نمود. در نتیجه این عمل جنگی میان دانمارک با پروس (آلمان) و اتریش روی داد که موجب از دست رفتن ناحیه نام‌برده و چند منطقه دیگر شد. در طول پادشاهی کریستیان نهم فعالیت آزادی‌خواهان برای تدوین قانون اساسی جدید تشدید شد.

پس از کریستیان نهم فرزندش فردریک هشتم در سال ۱۹۰۶ به سلطنت رسید. وی بیشتر به مسائل نظامی توجه داشت. بعد از وی کریستیان دهم در سال ۱۹۱۲ به سلطنت نشست. دانمارک در جنگ جهانی اول بی‌طرف باقی‌ماند ولی در طی جنگ جهانی دوم، در سال‌های ۴۵ – ۱۹۴۰ به اشغال آلمان نازی درآمده و کریستیان تحت نظر قرار گرفت. در پایان جنگ جهانی دوم دانمارک از اشغال آلمان نازی خارج شد. در سال ۱۹۴۷ با درگذشت کریستیان دهم، فردریک نهم پادشاه شد. در زمان او دانمارک به حد اعلای پیشرفت‌های اقتصادی و سیاسی خویش رسید. در سال ۱۹۷۲ با مرگ فردریک نهم، دختر وی مارگرت دوم به پادشاهی رسید.

ولی در ۱۹۲۰ و طی یک رای‌گیری، قسمت شمالی شلسویگ به دانمارک پس داده شد. در قرن بیستم، آخرین مستعمرات دانمارک یا فروخته شد (جزایر ویرجین) یا به استقلال رسید (ایسلند) یا خود مختار گشت (گرینلند و جزایر فارو). این کشور در جنگ جهانی دوم به اشغال آلمان نازی درآمد (۱۹۴۰تا ۱۹۴۵) و از آن پس یکی از اعضای اتحاد غربی بوده‌است. از دههٔ ۱۹۶۰ روابط دانمارک به‌طور فزاینده‌ای با آلمان و بریتانیا بوده‌است تا با کشورهای شمالی (نروژ و سوئد) که با آن‌ها روابط منفی دارد. دانمارک در ۱۹۷۳ به جامعهٔ اروپا ملحق شد، ولی پیامد پیوستن به این بازار مشترک دسته‌بندی هر چه بیشتر بین احزاب سیاسی کشور بوده و تشکیل دولت‌های ائتلافی و اقلیت را فرایندی وقت‌گیر و مشکل ساخته‌است. عدم پذیرش پیمان ماستریخت (۱۹۹۲) از سوی رأی دهندگان دانمارکی اقدام برای اتحاد اروپا را زیر سؤال برد.

جغرافیا[ویرایش]

نقشه ناهمواری‌های دانمارک.

دانمارک بخشی از اسکاندیناوی است. دانمارک، ۴۳٬۰۶۹ کیلومتر مربع مساحت دارد و از خاور به دریای بالتیک، از باختر به دریای شمال، از جنوب به کشور آلمان و از شمال به تنگه اسکاژراک محدود می‌شود. به دلیل شمار زیاد جزایر، دانمارک دارای خط طولانی ساحلی به درازای ۷٫۴۱۳ کیلومتر است. بیشتر نقاط دانمارک در نزدیکی ساحل دریا قرار دارند و بخش اعظم خاک کشور دانمارک را زمین‌های کشاورزی تشکیل می‌دهند. خاک اصلی دانمارک سرزمینی فاقد کوهستان است و بلندترین نقطه طبیعی آن موله‌هوی (Møllehøj) نام دارد که ارتفاع آن از سطح دریا ۱۷۰٫۸۶ متر[۱][۲] است.[۳]

دانمارک سرزمینی کم ارتفاع بوده و بر روی هم از جلگه‌ای سرسبز و بسیار حاصلخیز، و مراتع فراوان تشکیل یافته‌است. رودهای آن کوتاه ولی پرآب است، از جمله استورو، اسکیرن، وارده و گودنا. بلندترین نقطه کشور ۱۷۳ متر ارتفاع دارد. آب و هوای آن معتدل و مرطوب و پرباران است.

مهم‌ترین شهرهای دانمارک عبارت‌اند از کپنهاگ (پایتخت) در جزیره شیلند، آرهوس، آلبورگ و اسبیا در شبه جزیره یولند و اودنسه در جزیره فون.

خاک اصلی دانمارک از یک شبه جزیره به نام شبه جزیره یولند (به دانمارکی: یولند jylland) و ۴۰۶ جزیره شکل گرفته‌است. تنها ۷۶ جزیره مسکونی هستند و بسیاری از جزیره‌ها کوچک هستند و افراد کمی در آن‌ها سکونت دارند. مهم‌ترین آن‌ها جزیره شیلند (به دانمارکیSjælland)، جزیره فون (به دانمارکیFyn) و برنهلم (bornholm) (شرقی‌ترین مکان دانمارک) هستند.[۳]

جزایر فارو و گرینلند بخشی از اتحاد مشترک پادشاهی دانمارک* بوده، ولی خودمختار می‌باشند. یعنی مردم آن‌ها شهروند دانمارک محسوب شده و نمایندگان خود را برای «پارلمان دانمارک» انتخاب می‌کنند و علاوه بر آن مجامع دموکراتیک خود را دارند.

تقسیمات کشوری[ویرایش]

در تقسیمات کشوری جدید دانمارک که در سال ۲۰۰۷ انجام شد، خاک اصلی کشور دانمارک به پنج استان (که در دانمارکی Region نامیده می‌شود) تقسیم گردید.

خاک اصلی دانمارک به پنج استان و ۹۸ شهرستان تقسیم شده‌است. استان‌های دانمارک عبارتند از هووه استد یعنی پایتخت، نوردیولند یعنی یولند شمالی، میدیولند، شیلند، و سوددانمارک یعنی دانمارک جنوبی.

گرینلند و جزایر فارو نیز دو قلمرو برون‌مرزی و خودگردان دانمارک به‌شمار می‌آیند.

استان‌ها شهرستان‌ها
نام فارسی نام دانمارکی معنی نام مرکز استان بزرگ‌ترین شهر جمعیت
(۱ ژانویه ۲۰۰۸)
مساحت
(کیلومتر مربع)
تراکم جمعیت
(بر کیلومتر مربع)
تعداد شهرستان‌ها
هوودستادن Hovedstaden منطقه پایتختی هیلرود کپنهاگ ۱٬۶۴۵٬۸۲۵ ۲٬۵۶۱ ۶۴۲٫۶ ۲۹
میدیولند Midtjylland منطقه مرکزی ویبورگ آرهوس ۱٬۲۳۷٬۰۴۱ ۱۳٬۱۴۲ ۹۴٫۲ ۱۹
نوردیولند Nordjylland یولند شمالی آلبورگ آلبورگ ۵۷۸٬۸۳۹ ۷٬۹۲۷ ۷۳٫۲ ۱۱
شیلند Sjælland منطقه سرزمین دریا سورو روسکیلده ۸۱۹٬۴۲۷ ۷٬۲۷۳ ۱۱۲٫۷ ۱۷
سوددانمارک Syddanmark منطقه دانمارک جنوبی ویله اودنسه ۱٬۱۹۴٬۶۵۹ ۱۲٬۱۹۱ ۹۷٫۹۹ ۲۲

سیاست[ویرایش]

این کشور حکومت مشروطهٔ پادشاهی دارد و از سال ۱۹۴۵ در سازمان ملل متحد عضو است.

نظام دموکراسی دانمارک بر اساس قانون اساسی دانمارک در سال ۱۸۴۹ بنیاد گذاشته شده‌است. این قانون اساسی در تمام این سال‌ها تغییر کرده‌است که آخرین بار آن سال ۱۹۴۵ بوده، به عنوان مثال در سال ۱۹۱۵، حق رأی به زنان نیز اعطا شد. قانون اساسی کنونی در سال ۱۹۵۳ تعدیل شده‌است، ولی بیشتر اصول آن از شکل اولیه خود بدون تغییر باقی مانده‌است.

پارلمان دانمارک که فُلکِتین (Folketinget) نام دارد قوانین دانمارک را به رأی گذاشته و تصویب می‌کند. پارلمان دانمارک دارای ۱۷۹ عضو می‌باشد که از احزاب سیاسی مختلف برخاسته‌اند. اعضای پارلمان در هر نوبت برای یک دوره خدمت چهار ساله انتخاب می‌شوند. با این حال نخست‌وزیر می‌تواند قبل از این دوره چهار ساله پارلمان را منحل کرده و خواستار انتخابات عمومی شود.

دو تن از اعضای پارلمان دانمارک در گرینلند و دو تن از آن‌ها در جزایر فارو انتخاب می‌شوند.

در انتخابات سپتامبر ۲۰۱۱ (شهریور ۱۳۹۰) در دانمارک سوسیال دموکرات‌ها به رهبری هله تورنینگ اشمیت، با فاصله اندکی توانستند پیروز شوند و با این کار، دولت راست میانه پس از یک دهه حکومت، جای خود را به احزاب چپ و اولین نخست‌وزیر زن در دانمارک داد.

هله تورنینگ اشمیت، جایگزین لارس لوک راسموسن شد و راسموسن را متهم کرد که با اعمال سیاست‌های غلط باعث افزایش کسری بودجه شده‌است. هله تورنینگ اشمیت در این انتخابات قول داد قوانین مهاجرتی سختگیرانه را تغییر دهد، سیاست‌های مالیاتی و هزینه‌های عمومی را اصلاح کند.[۴]

در دانمارک «حزب مردم» از حدود سال ۲۰۰۱ با نمایندگان خود در مجلس حامی یک دولت اقلیت دست راستی است توانسته با این حمایت تا حدود زیادی بر سیاست‌های مهاجرتی دولت تأثیر بگذارد و آن را به سوی سخت‌تر شدن سوق دهد.

در دانمارک قانون اساسی دانمارک یا حکومت مردمی در سال ۱۸۴۹ بنیاد گذاشته شد. این قانون جانشین حکومت مطلق شد که بر طبق آن پادشاه از سال ۱۶۶۰ اختیار تام را داشت.

پایه آن، قانون اساسی ژوئن ۱۸۴۹ بود که اولین قانون اساسی دمکراتیک دانمارک بود. با وجود تغییرات در قانون اساسی، اصول آن را می‌توان هنوز در قانون اساسی فعلی مورخ ۱۹۵۳ یافت. با تغییر قانون اساسی در سال ۱۹۱۵ به زنان حق رأی داده شد.[۵]

دانمارک یکسری عهدنامه‌های بین‌المللی به منظور دفاع از حقوق بشر را امضاء کرده‌است. مثلاً قطعنامه‌های سازمان ملل علیه شکنجه، مبارزه با هر نوع تبعیض نژادی، هر نوع تبعیض علیه زنان و حقوق کودکان را امضا کرده‌است.[۵]

دانمارک با عضویت در شورای اروپا به عهدنامه حقوق بشر اروپا پیوسته‌است که خود تأثیر فراوانی روی قوانین دانمارک دارد. از سال ۱۹۷۳ دانمارک عضو اتحادیه اروپا – که سابقاً بازار مشترک اروپا نامیده می‌شد – بوده‌است. در طی دوران عضویت دانمارک، اتحادیه اروپا در فعالیت‌های بیشماری نفوذ پیدا کرده‌است و مردم دانمارک اغلب در مسائل مربوط به رابطه کشور با اتحادیه اروپا به دو دسته تقسیم شده‌اند.[۵] دانمارک با عضویت خود در سازمان ملل در کمک به نیازمندان و برقراری صلح و ایجاد رشد و پیشرفت در دنیا و پیشبرد احترام به حقوق بشر کوشیده‌است.[۵] عضویت دانمارک در سازمان نظامی ناتو و سازمان همکاری‌های اقتصادی و بنیادی جهان غرب (او ای سی دی) این کشور را به ایالات متحده آمریکا، کانادا و یکسری کشورهای اروپایی نزدیکتر کرده‌است.[۵]

دانمارک یکی از کشورهای معدودی است که بیش از میزان تعیین شده سازمان ملل برابر هفت دهم درصد از درآمد ناخالص ملی را صرف همکاری‌های بنیادی در کشورهای فقیر قاره آفریقا، آسیا و آمریکای لاتین می‌کند.[۵] این کمک مالی از طریق سازمان ملل و دیگر سازمان‌های بین‌المللی و همچنین مستقیماً از دانمارک به کشورهای دریافت‌کننده تقدیم می‌شود. این کمک بر پایه همکاری با ممالک دریافت‌کننده قرار دارد تا آنان شخصاً مسئولیت رشد و پیشرفت جوامع خود را بعهده بگیرند.[۵]

اقتصاد[ویرایش]

توربین‌های بادی نزدیک ساحل کپنهاگ

فراورده‌های لبنی و گوشتی، کشتی و نفتکش، توربین‌های بادی، پوست سمور و روباه، اسباب‌بازی، دارو و تجهیزات پزشکی مهم‌ترین کالاهای صادراتی دانمارک هستند.

واحد پولی دانمارک کرون دانمارک است.

از نظر شاخص فساد اقتصادی، دانمارک (به همراه کشورهای دیگری همچون فنلاند و نیوزیلند) سال‌های زیادی به عنوان کشور نمونه که کمترین فساد اقتصادی را داشته‌است، معرفی شده‌است.[۶]

دانمارک به عنوان یکی از کشورهای اتحادیه اروپا که از واحد پول یورو استفاده نمی‌کند با رکود اقتصادی شدیدی روبه‌روست. این کشور از جنگ جهانی دوم تاکنون با چنین رکودی مواجه نبوده‌است.

بحران اقتصادی سبب شده که مازاد مالی به کسری بودجه تبدیل شود و تصور می‌شود که این کسری در سال ۲۰۱۲ معادل ۴٫۶ درصد تولید ناخالص داخلی باشد.

مردم[ویرایش]

بیشینهٔ مردم دانمارک اسکاندیناویایی و با مردم سوئد و نروژ خویشاوندند. اسکاندیناویایی‌ها از تبار وایکینگ‌ها و شاخه‌ای از نژاد ژرمن هستند. ۸٫۵٪ مردم مهاجرانی هستند که بیشتر از کشورهای جنوب آسیا و خاورمیانه به دانمارک آمده‌اند. جمعیت دانمارک بیش از ۵٬۴ میلیون نفر است. ۸۵ درصد از این جمعیت در شهرها زندگی می‌کنند. تقریباً ۱٬۶ میلیون نفر در پایتخت آن کپنهاگ و حوزه کپنهاگ بزرگ زندگی می‌کنند. دومین شهر بزرگ دانمارک آرهوس (Århus) با جمعیتی در حدود۳۰۰۰۰۰ نفر می‌باشد. زبان رایج در سراسر کشور دانمارکی است. تقریباً ۵ درصد از کل جمعیت دانمارک یعنی حدود ۲۷۰۰۰۰ نفر خارجی هستند – که شامل مردم کشورهای شمال اروپا، اروپای مرکزی، آمریکای شمالی، خاورمیانه و آفریقا و آسیای جنوبی می‌شوند.[۳]

طبق تحقیقات سازمان یونسکو مردم دانمارک بعد از مردم کشور نروژ به خوشبخت‌ترین مردم روی زمین شهرت دارند ولی طی چندین سال متوالی اخیر مقام اول در رضایتمندی از زندگی را کسب کرده‌اند.

زبان رسمی کشور، زبان دانمارکی است که از خانواده زبان‌های هندواروپایی، شاخه زبانهای ژرمنی بوده و با زبان‌های سوئدی و نروژی زیرشاخه شمالی زبان‌های ژرمن را می‌سازد.

تحصیل در دانمارک رایگان و برای کودکان ۷ تا ۱۶ ساله (دوره ابتدایی و سیکل اول متوسطه) اجباری است. حدود ۹۰ درصد دانش آموزان ۷–۱۶ ساله در مدارس دولتی و ۱۰ درصد بقیه در مدارس خصوصی که تحت حمایت مالی دولت هستند، تحصیل می‌کنند. تا کلاس هفتم محتوای آموزش برای همه دانش آموزان یکسان است. اما دانش آموزان ممکن است در پایه‌های هشتم تا دهم در دروس ریاضی، انگلیسی، آلمانی فیزیک و شیمی، به کلاس‌های با سطوح پایه و پیشرفته هدایت شوند. تحصیل در پایه دهم اختیاری است. دانش آموزان می‌توانند پس از گذراندن پایه نهم مدرسه را ترک کنند. پایه دهم با دو هدف آماده‌سازی دانش آموزان برای زندگی خارج از مدرسه و دادن دانش لازم برای تحصیل در دوره‌های بالاتر در نظر گرفته شده‌است.

در تمام مدارس دانمارک، دانش آموزان به صورت طبیعی و بر اساس سن به کلاس بالاتر ارتقاء می‌یابند. در هفت سال اول تحصیل هیچگونه امتحانی وجود ندارد و هیچگونه نمره‌ای به دانش‌آموزان داده نمی‌شود.

در پایه‌های هشتم تا دهم نمره در مقیاس ۱۰، ممکن است به دانش آموزان داده شود. در پایان کلاس نهم و در پایان کلاس دهم امتحان وجود دارد که در دروس مختلف به عمل می‌آید. دانش آموزان در شرکت یا عدم شرکت در این امتحانات آزادند و به هر حال نمره قبولی وجود ندارد.[۷]

دین[ویرایش]

۸۰٫۴ درصد مردم پیرو کلیسای پروتستان لوتری (لوتران) هستند به غیر از کلیسای مردمی پروتستان، جوامع مذهبی بسیاری در دانمارک هست. برآورد شده‌است که حدود۱۵۰ جامعه مذهبی بزرگ و کوچک در دانمارک وجود دارد. کاتولیک‌ها، مسلمانان و یهودیان اکثریت جمعیت دانمارک را تشکیل می‌دهند.

در دانمارک، تمام افراد تا زمانی که قانون را رعایت کنند، می‌توانند آزادانه به امور دینی خود پرداخته و عقاید خود در مورد زندگی را دنبال نمایند. تمام افراد آزادند که عقاید یا وابستگی‌های مذهبی خود را تغییر دهند – و این کار را می‌توانند به عنوان مثال با ترک یک جامعه مذهبی و عضویت در یک جامعه مذهبی دیگر انجام دهند.

به دنبال چاپ کاریکاتورهای پیامبر اسلام در دانمارک و اعتراض‌های مسلمانان به این حرکت، مجامع فرهنگی آن کشور برنامه‌های مختلفی را برای آشنایی بیشتر مردم با اسلام و دیدگاه‌های آن به اجرا می‌گذارند که طرح انتخاب ملکه روسری دانمارک نیز، یکی از برنامه‌های تشویقی جوانان برای پیوستن به این مباحث است.[۸] یک شبکه تلویزیونی در دانمارک اعلام کرد، خانم هدی فلاح، دختر عراقی مقیم آن کشور را به عنوان نفر برگزیده ملکه روسری دانمارک در سال ۲۰۰۸ معرفی کرد. جایزه نفر اول مسابقه یک دستگاه آی پاد، یک روسری طراحی شده به‌وسیله Danish fashion boutique و یک سال آبونمان رایگان مجله انگلیسی «دختر مسلمان» است.[۸]

مسابقه روسری در حالی انجام می‌شود که دولت دانمارک در تلاش است، استفاده از نمادهای مختلف مذهبی، از جمله حجاب، صلیب، عرقچین یهودی و عمامه هندی را در کشور ممنوع کند.[۸]

بر طبق نظر سنجی ۲۰۱۰ یوروبارومتر، ۲۸ درصد از شهروندان دانمارک پاسخ دادند که آن‌ها «باور به وجود خدا دارند»، ۴۷ درصد پاسخ دادند که «آنها معتقدند که نوعی روح یا قدرت حیات وجود دارد» و ۲۴ درصد پاسخ دادند که «باور ندارم که هیچ نوع روح، خدا یا قدرت حیات وجود دارد».[۹][۱۰] نظرسنجی دیگر که در سال ۲۰۰۹ انجام شد، دریافت که ۲۵ درصد دانمارکی‌ها باور دارند که عیسی پسرخدا است و ۱۸ درصد معتقدند که او منجی جهان است.[۱۱]

فرهنگ[ویرایش]

ساندویچ دانمارکی (اسموربرود) بر روی نان چاودار تیره.

در سال ۱۹۶۹ دانمارک نخستین کشور جهان بود که پورنوگرافی را قانوناً آزاد کرد. پارلمان دانمارک در ۱۸ خرداد ۱۳۹۱ (۷ ژوئن ۲۰۱۲) به ازدواج همجنسگرایان رأی مثبت داد.[۱۲]

برابری اجتماعی، میانه‌روی و وقت‌شناسی از جنبه‌های مهم روش زندگی دانمارکی است.[۱۳]

دانمارک متشکل از جمعیتها است و در جهان دانمارک جزو کشورهایی است که بالاترین تعداد عضویت در انجمن‌ها و جمعیتها را دارد. ۷۳٪ افراد دست کم عضو ۲ انجمن یا کلوپ هستند.[۱۴] از دهه ۱۹۹۰ فیلم‌های دانمارکی توجه بین‌المللی را به خود جلب کرده و کارل تئودور درایر از کارگردان‌های معروف این کشور در عرصه بین‌المللی است.

فوتبال، پرطرفدارترین ورزش دانمارک است. قایقرانی و دیگر ورزش‌های آبی نیز طرفداران فراوان دارد، و هم‌چنین هندبال، بدمینتون و ژیمناستیک. گروهی از مردم نیز به ورزش اتومبیل‌رانی علاقه‌مندند. یکی از قهرمانان مسابقات ۲۴ ساعته لا مانس، تام کریستنسن اهل دانمارک است. دانمارک یکی از کشورهایی است که در جهان دارای بیشترین تعداد دوچرخه‌سوار می‌باشد. در ساعات شلوغی ترافیک شهر، تعداد زیادی دوچرخه سوار- والدینی که فرزندان خود را حمل می‌کنند – را در راه منزل یا محل کار، مهدکودک و کودکستان مشاهده خواهید نمود.[۳]

آشپزی[ویرایش]

آشپزی دانمارکی مانند سایر کشورهای شمال اروپا و همچنین شمال آلمان، عمدتاً شامل گوشت قرمز و ماهی است. این ناشی از پیشینه کشاورزی کشور، و همچنین جغرافیای کشور و زمستان‌های سرد و طولانی آن است. با مصرف سرانه ۱۴۵٫۹ کیلوگرم گوشت در سال ۲۰۰۲، دانمارکی‌ها در آن سال گوشتخوارترین مردم جهان به‌شمار آمدند.[۱۵] ساندویچ‌های باز، معروف به عنوان اسموربرود (smørrebrød) را می‌توان غذای ویژه دانمارک به‌شمار آورد. آبجوهای کارلسبرگ و توبورگ دانمارک معروف هستند.

در دانمارک مزاح در روابط مردمی نقش بسزایی دارد. به‌علاوه بسیاری نیز طعنه می‌زنند. به این دلیل نحوه صحبت بخصوص در بسیاری از محیط‌های کار تند بنظر می‌آید. افراد می‌توانند چیزهایی به یکدیگر بگویند که به گوش شنونده ناخوشایند است و به راحتی باعث ترس و وحشت یک فرد جدید می‌شود؛ ولی اغلب نشانه رفاقت و احترام متقابل است، گرچه یکدیگر را کمی مسخره می‌کنند.[۷]

مشاهیر دانمارک[ویرایش]

بدون شک پرآوازه‌ترین نویسنده دانمارکی در سطح جهان هانس کریستین آندرسن (دانمارکی: H.C. Andersen)، نویسنده افسانه‌های مشهوری چون پری کوچک دریایی (دانمارکی: Den Lille Havfrue) و جوجه اردک زشت (دانمارکی: Den Grimme Ælling)، می‌باشد.

بقیه نویسندگان مشهور دانمارکی عبارت‌اند از: سورن کیرکه گارد (دانمارکی: Søren Kierkegaard)(نویسنده و فیلسوف)، کارِن بلیکسن (دانمارکی:Karen Blixen) و یوهانس ویلهلم ینسن (دانمارکی: Johannes V. Jensen).

پرآوازه‌ترین موسیقی دانان دانمارکی کارل نیلسن (دانمارکی: Carl Nielsen)، بنت فابریسوس بی یِره (دانمارکی: Bent Fabricius-Bjerre)، یورِن اینگمَن (دانمارکی: Jørgen Ingmann)، سافری دوو (دانمارکی: Safri Duo)، آکوا (Aqua (musik)|Aqua) و توی باکس (Toy-Box) می‌باشند.

دیگر شخصیت‌های سرشناس دانمارکی:

Uncategorized

ناتو

ناتو

از ویکی‌پدیا، دانشنامهٔ آزاد

مختصات۵۰°۵۲′۳۴٫۱۶″ شمالی ۴°۲۵′۱۹٫۲۴″ شرقیسازمان پیمان آتلانتیک شمالی یا ناتو[۱] (به انگلیسیNorth Atlantic Treaty Organization با مخفف NATO) (به فرانسوی:Organisation du traité de l’Atlantique Nord با مخفف OTAN)، در ۴ آوریل ۱۹۴۹ میلادی (۱۵ فروردین ۱۳۲۸) با هدف دفاع جمعی در واشینگتن دی.سی. پایه‌گذاری شد و هم‌اکنون ۳۰ عضو دارد.[۲]

سازمان پیمان آتلانتیک شمالی
North Atlantic Treaty Organization (انگلیسی)

Organisation du traité de l’Atlantique nord (فرانسوی)

NATO OTAN landscape logo.svg
نشان
Flag of NATO.svg
North Atlantic Treaty Organization (orthographic projection).svg
کشورهای عضو ناتو
کوته‌نوشت (ناتو) NATO (انگلیسی)

(اوتان) OTAN (فرانسوی)

شعار Animus in consulendo liber
بنیان‌گذاری ۴ آوریل ۱۹۴۹
گونه پیمان نظامی
ستاد بروکسل، بلژیک
شمار اعضا
ینس استولتنبرگ
مارشال رئیس هوا استوارت پیچ، نیروی هوایی سلطنتی بریتانیا
ژنرال تود د. ولترز، نیروی هوایی ایالات متحده آمریکا
ژنرال آندره لاناتا، نیروی هوایی فرانسه
هزینه‌ها (۲۰۱۸) ۱ تریلیون دلار آمریکا[۳]
وبگاه

قلب پیمان ناتو مادهٔ ۵ آن است که در آن کشورهای امضاکننده توافق کرده‌اند حمله نظامی علیه یک یا چند کشور عضو در اروپا یا آمریکای شمالی را به عنوان حمله به تمامی کشورهای عضو تلقی کنند و به مقابله آن برخیزند.[۴]

مطابق ماده ۱۴ و پایانی این پیمان، متون انگلیسی و فرانسوی آن هر دو معتبر هستند، پیمان نزد دولت ایالات متحده آمریکا سپرده می‌شود و مطابق وظیفه دولت ایالات متحده نیز نسخه‌های مورد تایید آن را برای دولت‌های امضاکننده پیمان می‌فرستد.[۵] این پیمان در حال حاضر بزرگترین پیمان نظامی در جهان است و با پیوستن مونته‌نگرو[۶]و مقدونیه شمالی به ۳۰ کشور رسید.

تأسیس[ویرایش]

پیمان واشینگتن که بعدها به پیمان آتلانتیک شمالی شناخته شد پس از مذاکراتی که از ژوئیه ۱۹۴۸ در واشینگتن آغاز شده بود در ۴ آوریل ۱۹۴۹ میان آمریکا، اعضای پیمان بروکسل (بریتانیا، فرانسه، هلند، بلژیک و لوکزامبورگ) و دیگر کشورهای بلوک سرمایه‌داری که به این پیمان دعوت شده بودند (کانادا، دانمارک، ایسلند، ایتالیا، نروژ و پرتغال) به امضا رسید.

پیش از آن سنای آمریکا در پاسخ به دخالت شوروی در کودتای چکسلواکی با تصویب قطعنامه واندنبرگ-کنالی در ۱۱ ژوئن ۱۹۴۸ به دولت آمریکا اجازه پذیرفتن تعهداتی در خارج از مرزهای آمریکا را داده بود.

شوروی در پاسخ به ناتو پیمان ورشو را تشکیل داد.[۷]

گسترش اولیه[ویرایش]

به منظور جلوگیری از حمله نیروهای آلمان شرقی و شوروی به آلمان غربی، نه تنها تقویت پیمان ناتو بلکه سپردن امور آن به دست ایالات متحده آمریکا نیز ضرورت یافته بود. در دسامبر ۱۹۵۰ ژنرال آیزنهاور به فرماندهی نیروهای ناتو در اروپا منصوب شد و دو سال پس از آن فرماندهی ناتو به وجود آمد و در فوریه ۱۹۵۲ در نشست لیسبون که مهمترین گردهمایی اعضای ناتو پس از نشست واشینگتن بود ضرورت تقویت و الحاق آلمان به ناتو مطرح شد. همچنین قرار شد نیروهای ناتو طی دو سال از ۲۵ هنگ به ۹۶ هنگ افزایش یابد و اروپا به پنج ناحیه تقسیم شود.[۸]

در همین سال ترکیه و یونان به ناتو پیوستند و طرحی برای الحاق آلمان پیشنهاد شد (طرح پلون جامعه دفاع اروپا). این طرح با مخالفت فرانسه در ۱۹۵۴ شکست خورد و آلمان در ۱۹۵۵ از طریق اتحادیه اروپای غربی وارد ناتو شد.[۹]

گسترش پس از جنگ سرد[ویرایش]

از سال ۱۹۹۹ تا ۲۰۰۴ میلادی، ۱۰ کشور کمونیستی سابق به عضویت ناتو درآمدند و شمار اعضای ناتو به ۲۶ کشور افزایش یافت.[۱۰] در سال ۲۰۰۸ تلاش‌هایی برای گسترش ناتو به حوزه بالتیک و پیشروی مرزهای ناتو به نزدیکی مرزهای روسیه انجام گرفت که در این بین با شروع مذاکرات برای عضویت سه کشور آلبانی، کرواسی و جمهوری مقدونیه در ناتو موافقت شد.[۱۱] ولی درابتدا مخالفت‌هایی با عضویت گرجستان و اکراین که هم‌مرز با روسیه می‌باشند صورت گرفت در نهایت پس از شروع جنگ اوستیای جنوبی ۲۰۰۸ حمایت‌ها برای عضویت گرجستان افزایش یافت.[۱۲]

پیوستن مونته‌نگرو[ویرایش]

روز دوشنبه ۵ ژوئن ۲۰۱۷ توماس شانون معاون وزیر امور خارجه آمریکا سند ورود مونته‌نگرو برای الحاق به پیمان آتلانتیک شمالی را پذیرفت. دوسکو مارکویچ نخست‌وزیر مونته‌نگرو رسماً این سند را به ناتو ارائه خواهد کرد. به این ترتیب مونته‌نگرو بیست و نهمین عضو ناتو خواهد شد دبیرکل ناتو ینس استولتنبرگ برای استقبال از مونته‌نگرو به عنوان جدیدترین عضو این معاهده در این مراسم شرکت خواهد کرد. روز ۷ ژوئن پرچم مونته‌نگرو بر فراز مرکز فرماندهی ناتو برای اولین بار برافراشته شد.[۱۳]

پیوستن مقدونیه شمالی[ویرایش]

سازمان پیمان آتلانتیک شمالی (ناتو) روز جمعه ۲۷ مارس ۲۰۲۰ اعلام کرد که مقدونیه شمالی رسما به این پیمان نظامی پیوست.

ناتو در بیانیه‌ای که در شهر بروکسل، مقر اصلی آن منتشر شد گفت مقدونیه شمالی با تسلیم «مجوز پیوستن خود به این پیمان» به وزارت خارجه آمریکا رسما به عضویت ناتو درآمد.[۱۴]

در افغانستان و عراق[ویرایش]

پس از آغاز جنگ افغانستان و جنگ عراق نیروهای ناتو حوزه فعالیت‌های خود را به داخل مرزهای این دو کشور نیز گسترش دادند. فعالیت ناتو در عراق منحصر به آموزش نظامی می‌شود. در افغانستان و در سال ۲۰۰۶ پس از درخواست هلند و آلمان نیروهای ناتو جایگزین نیروهای ایساف متعلق به سازمان ملل شدند. ناتو در سال ۲۰۰۸ رهبری ۴۷ هزار نیرو از ۴۰ کشور جهان را در افغانستان بر عهده داشت.[۱۰]

کشمکش با روسیه[ویرایش]

طرح گسترش ناتو به نزدیکی مرزهای روسیه باعث نگرانی دولت روسیه شد.[۱۵] پس از شروع جنگ اوستیای جنوبی ۲۰۰۸ و امضای قرارداد سپر موشکی آمریکا با لهستان این نگرانی‌ها افزایش پیدا کرد و در نهایت به کاهش روابط روسیه و ناتو در قالب شورای مشورتی و عدم شرکت روسیه در مانور مشترک نظامی با ناتو شد.[۱۶]

انتقادها[ویرایش]

حامد کرزای رئیس‌جمهور پیشین افغانستان از عدم هماهنگی بین نیروهای افغانستان و ناتو انتقاد کرده و اعلام کرده که این موضوع در مواردی باعث کشته شدن شهروندان غیرنظامی افغانستان در عملیات نیروهای ناتو شده‌است.[۱۷]

هفتادمین سالگرد[ویرایش]

در ۴ آوریل ۲۰۱۹ آیین بزرگداشت هفتادمین سالگرد تاسیس ناتو در واشینگتن دی سی آمریکا برگزار شد.

کشورهای سهیم[ویرایش]

نقشه وابستگی‌های ناتو در اروپا نقشه مشارکت ناتو در سطح جهان
A map of Europe with countries in blue, cyan, orange, and yellow based on their NATO affiliation. A world map with countries in blue, cyan, orange, yellow, purple, and green, based on their NATO affiliation.

جستارهای وابسته[ویرایش]

Uncategorized

ایسلند

ایسلند

از ویکی‌پدیا، دانشنامهٔ آزاد

مختصات۶۴°۰۸′ شمالی ۲۱°۵۶′ غربی

جمهوری ایسلند
Lýðveldið Íceland
ایسلند
موقعیت ایسلند
پایتخت
و بزرگترین شهر
ریکیاویک
۶۴°۰۸′ شمالی ۲۱°۵۶′ غربی
زبان(های) رسمی ایسلندی

حکومت جمهوری چندحزبی
گونی یوهانسن
سیگور اینگی یوهانسون
بنیان‌گذاری ۱ فوریه ۱۹۰۴
۱ دسامبر ۱۹۱۸
۱۷ ژوئن ۱۹۴۴ میلادی
مساحت
• کل
۱۰۲٬۷۷۵ کیلومترمربع (۳۹٬۶۸۲مایل‌مربع) (۱۰۷ام)
• آبها (٪)
۲٫۷
جمعیت
• سرشماری
۳۵۰۷۱۰ (۱۷۲ام)
• تراکم
۱٫۳ /به ازای هر کیلومترمربع (۳٫۴ /مایل‌مربع) (۱۹۵ام)
تولید ناخالص داخلی (GDP)  برابری قدرت خرید (PPP) برآورد ۲۰۰۶
• کل
۱۲٬۱۷۲ میلیارد دلار (۱۳۲ام)
• سرانه
۴۰٬۲۷۷ دلار (۲۰۰۵ میلادی) (۵ام)
شاخص توسعه انسانی (۲۰۰۷) ۰٫۹۶۸
نخست(بالا)
واحد پول کرونای ایسلند (ISK)
• تابستان (ساعت تابستانی)
GMT
پیش‌شماره تلفنی ۳۵۴
دامنه سطح‌بالا .is

ایسلند (به ایسلندیÍsland) با نام رسمی جمهوری ایسلند (به ایسلندیLýðveldið Ísland) شمالی‌ترین کشور اروپا و کشوری است جزیره‌ای در شمال اقیانوس اطلس. پایتخت و بزرگ‌ترین شهر آن ریکیاویک و جمعیت این کشور ۳۵۰۷۱۰ (مارس ۲۰۱۸) نفر است. واحد پول این کشور کرونای ایسلند نام دارد و زبان رسمی آن زبان ایسلندی است. ۹۳٫۳۶ درصد مردم آن را ایسلندی‌ها تشکیل می‌دهند که از تبار ژرمن هستند و مابقی عمدتاً از مهاجران دیگر کشورهای اروپایی هستند. حدود ۸۸ درصد از مردم این کشور مسیحی و بیشترشان پیرو آیین پروتستان هستند.[۱]

کشور ایسلند در تاریخ ۱ دسامبر ۱۹۱۸ از دانمارک مستقل شده‌است.

ایسلند که تا قرن بیستم از فقیرترین کشورهای جهان بود در سال‌های پس از جنگ جهانی دوم با صنعتی کردن ماهیگیری خود و دریافت کمک از طرح مارشال به رفاه دست یافت و توانست در دههٔ ۱۹۹۰ تبدیل به یکی از مرفه‌ترین کشورهای جهان شود و حتی از لحاظ شاخص توسعه انسانی در سال ۲۰۰۵ رتبهٔ اول را در میان کشورهای جهان به‌دست‌آورد.[۲] ایسلند دارای بازاری آزاد است و میزان مالیات در این کشور نسبت به دیگر اعضای سازمان همکاری اقتصادی و توسعه نسبتاً پایین است.

در سال ۲۰۰۸ نظام بانکداری کشور با دشواری عظیمی روبه‌رو شد و این امر به ناآرامی سیاسی انجامید و آثار این بحران هنوز به‌طور کامل رفع نشده‌است. با این وجود بنا به اعلام سازمان ملل، ایسلند در سال ۲۰۱۱ چهاردهمین کشور توسعه‌یافته در جهان بود.

ایسلند با مساحت ۱۰۳٬۰۷۰ کیلومتر مربع کمی بزرگتر از کرهٔ جنوبی است و کناره‌های حاشیه‌ای جزیره در جنوب غرب جزیره ایسلند، دوسوم جمعیت این کشور را در خود جای داده‌است. زمین این کشور از نظر آتشفشانی و زمین‌شناختی فعال است و در آن آبفشان‌های بسیار یافت می‌شود و انرژی زمین‌گرمایی نیز در بسیاری از نقاط آن در دسترس است.

منطقه ایسلند که کمی پایین‌تر از مدار قطبی واقع شده آب‌وهوای سرد و قطبی دارد ولی حضور جبهه‌هایی از هوای معتدل از سرمای شدید این جزیره کاسته‌است. منطقه داخلی جزیره بیشتر از فلاتی تشکیل شده که با ماسه‌زارها، کوه‌ها و یخچال‌ها پوشیده شده‌است. شمار زیادی از رودخانه‌هایی که از این یخچال‌ها سرچشمه می‌گیرند نیز با گذر از زمین‌های پست‌تر به سوی دریا سرازیر می‌شوند.

اسکان دائمی انسان در ایسلند از سال ۸۷۴ آغاز شد یعنی زمانی که اینگولفور آرنارسون، یک رئیس قبیله از نروژ با افراد خود به این جزیره آمده و به‌طور دائمی در آن مستقر شد. پیش از او افراد دیگری به‌طور فصلی و موقت به جزیره ایسلند می‌آمدند.

ایسلند از سال ۱۲۶۲ تا ۱۹۱۸ جزئی از پادشاهی نروژ و پس از آن بخشی از پادشاهی دانمارک بود و در سال ۱۹۱۸ به استقلال رسید. هم‌اینک ایسلند کم‌جمعیت‌ترین کشور عضو پیمان ناتو است و تنها عضو این سازمان است که ارتش دائمی ندارد. سفارت دانمارک در تهران امور مربوط به صدور روادید ایسلند را انجام می‌دهد. کشور ایسلند عضو اتحاد شنگن می‌باشد.

تاریخ[ویرایش]

نخستین کسانی که در ایسلند سکنی گزیدند گروهی از کشیش‌های ایرلندی بودند که در سده‌های هفتم و هشتم میلادی به این جزیره آمدند. این کشیش‌ها اما در سده نهم به‌دست وایکینگ‌ها از ایسلند رانده شدند. وایکینگ‌های نورس (نروژی) در دهه ۸۶۹ میلادی ایسلند را کشف کردند. بر پایه روایات قدیمی، نخستین وایکینگی که ایسلند را کشف کرد مردی بود به نام «نادودور» که در راه رسیدن به جزایر فارو راه خود را گم کرده و پس از مدت زیادی سفر دریایی به ایسلند رسید.[۳] نخستین تلاش وایکینگ‌ها برای سکونت دائمی در ایسلند توسط شخصی به نام «فلوکی ویلگروآسون» صورت گرفت. او در شمال غرب جزیره به خشکی آمد اما زمستان سخت آن سال حیوانات اهلی همراه او را کشت و او به نروژ بازگشت. «فلوکی ویلگروآسون» کسی بود که نام ایسلند، به معنای «سرزمین یخ» را به این جزیره داد.[۴]

مهاجران بعدی با هدف سکونت دائمی از حدود سال ۸۷۱ از نروژ و کوچ‌نشین‌های وایکینگ در جزایر بریتانیا به سوی ایسلند آمدند و فردی نروژی به نام «اینگولفور آرنارسون» آن‌ها را رهبری می‌کرد. آرنارسون با خانواده و برده‌ها و حیوانات خود در ریکیاویک مستقر شد.[۵]

در سال ۹۳۰ میلادی جمعیت ایسلند به حدود ۳۰ تا ۴۰ هزار نفر رسید. در این سال نخستین جرگه ریش‌سفیدان این کشور تحت عنوان آلدینگ در محلی به نام دینگوتلیر تشکیل شد و از آن زمان تاکنون پارلمان ایسلند آلدینگ نام دارد.[۳]

ایسلند از سال ۱۲۶۲ تا ۱۹۱۸ جزئی از پادشاهی نروژ و پس از آن بخشی از پادشاهی دانمارک بود. ملی‌گرایی ایسلندی در قرن نوزدهم رشد کرد، و در ۱۹۱۸ این کشور از دانمارک مستقل شد. با این حال، دو کشور به واسطهٔ پادشاهی مشترکشان به هم پیوسته بودند. در جنگ جهانی دوم پیوند دانمارک گسسته شد و در ۱۹۴۴ جمهوری اعلام شد. در دهه‌های ۱۹۵۰ و ۱۹۷۰، اختلاف دربارهٔ حق ماهیگیری در آب‌های ساحلی ایسلند منجر به درگیری با نیروی دریایی بریتانیا گشت. این درگیری‌ها که به جنگ‌های روغن‌ماهی معروف شد سه جنگ را در بر می‌گرفت:

  • جنگ اول ۱۹۵۸
  • جنگ دوم ۱۹۷۳–۱۹۷۲
  • جنگ سوم ۱۹۷۶–۱۹۷۵

جغرافیا[ویرایش]

چشمه‌های آبگرم لیرنیوکور (Leirhnjúkur) ایسلند

کشور ایسلند با مساحت ۱۰۲٫۸۱۹ کیلومتر مربع هیجدهمین جزیرهٔ بزرگ جهان و دومین جزیرهٔ بزرگ اروپا، پس از بریتانیای کبیر است. این کشور شامل یک جزیرهٔ بزرگ و ۳۰ جزیره کوچک در اقیانوس اطلس شمالی است که اندکی پایین‌تر از مدار شمالگان قرار گرفته‌اند. فاصله ایسلند به قاره اروپا نزدیک‌تر است تا به آمریکای شمالی و به همین خاطر عموماً از نظر تاریخی، سیاسی، و فرهنگی به عنوان جزیره‌ای اروپایی در نظر گرفته شده‌است. فاصلهٔ ایسلند تا نروژ ۹۷۰ کیلومتر، تا اسکاتلند ۷۹۸ کیلومتر و تا گرینلند ۲۸۷ کیلومتر می‌باشد. ایسلند منطقه‌ای آتشفشانی است، که چشمه‌های آب گرم زیادی داشته و پوششی از یخ و خاکسترهای آتشفشانی، سطح جزیره را دربر گرفته‌است. ایسلند ۴٬۹۷۰ کیلومتر ساحل دارد که شامل شمار زیادی آبدره است و بیشتر سکونتگاه‌های ایسلند نیز در همین آب‌دره‌ها تشکیل شده‌اند.

ایسلند دارای آب و هوای سرد و قطبی است، اما تا حدی تحت تأثیر جبهه‌هایی از هوای معتدل قرار دارد. جریان‌های آب گرم گلف استریم در کرانه‌های جنوبی ایسلند سبب افزایش نسبی دما و جلوگیری از یخبندان‌های گسترده در زمستان می‌شود. بیش از نیمی از پهناوری جزیرهٔ اصلی ایسلند، فلاتی است که ۴۰۰ متر از سطح دریا بلندی دارد و فاقد پوشش گیاهی چشمگیر است. دوازده درصد پهنهٔ ایسلند پوشیده از یخکوه است، که انباشته‌ای از بارش‌های زمستانی برف در ایسلند هستند. یک دهم رویهٔ ایسلند پوشیده از بقایای فوران‌های آتشفشانی است که در حدود ده هزار سال گذشته روی داده‌اند. ۲۵ آتشفشان فعال در ایسلند وجود دارند که مهمترین آن‌ها عبارتند از: اورائِفا یوکُل (Oraefa Jokull) با بلندی ۲۱۱۹ متر، هِلکا (Helka) با ۱۵۲۰ بلندی متر، و سنائِفِلس یوکُل (Snaefells Jokull) با بلندی ۱۱۴۶ متر. در حدود ۳۰۰ چاه بخار در کشور ایسلند پراکنده هستند که منابع بالقوهٔ زمین‌گرمایی به‌شمار می‌آیند و از آن‌ها برای تولید برق و انرژی گرمایی استفاده می‌شود.

ایسلند دارای نزدیک به ۱۸۰۰ دریاچه است که دریاچهٔ پینگوالاواتن (Pingvallavaten) با پهناوری ۸۴ کیلومتر مربع و ژرفای ۱۱۴ متر بزرگترین آن‌هاست. هم‌چنین بیش از ۲۵۰ رودخانه در سطح جزیره جریان دارد که طولانی‌ترین آن‌ها رودخانهٔ پیورسا (Pjorsa) با ۲۳۷ کیلومتر طول است.

تقسیمات کشوری[ویرایش]

کشور ایسلند هشت استان دارد:

Regions of Iceland.png
عدد نام استان نام به ایسلندی معنی نام جمعیت مرکز
۱ هوفودبورگارسودید Höfuðborgarsvæðið منطقه پایتختی ۲۱۳٬۶۱۹ ریکیاویک
۲ سودورنس Suðurnes شبه جزیره جنوبی ۲۲٬۵۰۹ کِفلاویک
۳ وستورلاند Vesturland سرزمین غرب ۱۵٬۷۶۶ بورگارنس
۴ وست‌فیردیر Vestfirðir آبدره‌های غرب ۶٬۸۸۳ ایسافیوردور
۵ نوردورلاند وسترا Norðurland vestra شمالستان غرب ۷٬۱۲۸ سودارکروکور
۶ نوردورلاند ایسترا Norðurland eystra شمالستان شرق ۲۹٬۳۶۱ آکوریری
۷ آستورلاند Austurland سرزمین شرق ۱۲٬۴۵۲ اگیلس‌استادیر
۸ سودورلاند Suðurland سرزمین جنوب ۲۴٬۸۱۱ سلفوس

شهرها[ویرایش]

سیاست[ویرایش]

ساختمان پارلمان ایسلند

نخست‌وزیرهای کشورهای نوردیک در سال ۲۰۱۰، یوهانا سیگورداردوتیر نخست‌وزیر ایسلند نفر وسط

حکومت ایسلند جمهوری پارلمانی ِ با پارلمان تک‌مجلسی است، که نمایندگان آن با رأی مردم برای یک دورهٔ چهارساله انتخاب می‌شوند. این مجلس که به زبان ایسلندی آلثینگی نامیده می‌شود، نخستین بار در سال ۱۸۴۵ میلادی به عنوان یک نهاد مشورتی به پادشاه دانمارک گشایش یافت. پیش از آن بین سال‌های ۹۳۰ تا ۱۷۹۹ میلادی یک مجمع ملی در ایسلند فعالیت می‌کرد و تأسیس السینگ را معمولاً بازگشایی آن مجمع تعبیر می‌کنند. به همین دلیل برخی ایسلند را صاحب «قدیمی‌ترین دمکراسی پارلمانی» دنیا دانسته‌اند.[۶]

رئیس کشور ایسلند رئیس‌جمهور است که با رأی مردم برای یک دوره چهارساله انتخاب می‌شود و محدودیتی برای دوره‌های ریاست‌جمهوری او وجود ندارد. البته رئیس‌جمهور بیشتر نقش تشریفاتی دارد و از اختیارات چندانی برخوردار نیست. با این حال قادر است مصوبات مجلس را وتو کرده و آن‌ها را به همه‌پرسی بگذارد. همچنین اگر رهبران احزاب پیروز در انتخابات مجلس نتوانند در یک بازهٔ زمانی مشخص نخست‌وزیر و دیگر اعضای کابینه را تعیین کنند، رئیس‌جمهور خودش کابینه را معرفی می‌کند که این اتفاق از زمان تأسیس جمهوری ایسلند در سال ۱۹۴۴ روی نداده‌است. حکومت ایسلند همیشه ائتلافی بوده و در طول دوران جمهوری در این کشور هیچگاه حزبی نتوانسته بیش از ۵۰ درصد آرا را به دست آورد و همواره دو یا چند حزب دولتی ائتلافی را تشکیل داده‌اند.

ایسلند نخستین کشوری است که یک حزب کاملاً تشکیل یافته از زنان در آن تأسیس شده‌است. این حزب «ائتلاف زنان» نام داشت که در سال ۱۹۸۳ با هدف پیشبرد نیازهای سیاسی، اقتصادی و اجتماعی زنان پایه‌گذاری شد و هرچند در سال ۱۹۹۹ به فعالیت خود پایان دارد و در ائتلاف سوسیال دمکراتیک ادغام شد اما تأثیر بادوامی بر سپهر سیاسی ایسلند گذارد و باعث افزایش حضور زنان در مجلس این کشور شد. ایسلند همچنین نخستین کشوری است که در سال ۱۹۸۰ یک زن در انتخابات مردمی به عنوان رئیس‌جمهور آن انتخاب شد. ویگدیس فینبوگادوتیر که در این سال رئیس‌جمهور ایسلند شد تا سال ۱۹۹۶ در این مقام باقی ماند.

ایسلند عضو سازمان ملل متحد و ناتو است و دارای روابط دیپلماتیک با تقریباً تمامی کشورهای دنیاست اما به‌طور خاص با کشورهای نوردیک (فنلاند، سوئد، نروژ و دانمارک)، آلمان، ایالات متحده، کانادا و اعضای دیگر ناتو روابط نزدیک دارد. ایسلند عضو اتحادیه اروپا نیست اما در سال ۲۰۰۹ درخواست عضویت در این اتحادیه را ارائه کرد. اما در سال ۲۰۱۳ دو حزب حاکم کشور (حزب مرکزگرای ترقی‌خواه و حزب راست‌گرای استقلال) اعلام کردند که با برگزاری یک همه‌پرسی نظر مردم کشور در مورد عضویت در اتحادیه اروپا را جویا خواهند شد. در ماه مارس ۲۰۱۵ دولت ایسلند بدون ارائه هیچ دلیلی اعلام کرد که دیگر تمایلی برای عضویت در اتحادیه اروپا ندارد.[۷]

ایسلند ارتش دائمی ندارد. تا سال ۲۰۰۶ نیروی هوایی آمریکا پایگاهی در این کشور داشت و چهار تا شش هواپیمای رهگیر را در آن مستقر کرده بود. پس از تعطیلی این پایگاه جنگنده‌های ناتو به صورت دوره‌ای مأموریت‌های گشت و مراقبت را در حریم هوایی این کشور انجام می‌دهند.[۸] ایسلند در جنگ عراق در سال ۲۰۰۳ مشارکت داشت و یک واحد خنثی‌سازی بمب از گارد ساحلی خود را به عراق اعزام کرد. این کشور در جنگ افغانستان (۲۰۰۱–۲۰۱۴) و بمباران سال ۱۹۹۹ یوگسلاوی نیز مشارکت داشت.

ایسلندی‌ها در سال ۱۹۸۶ میزبان نشست تاریخی ریگان و گورباچف بودند که اهمیت زیادی در پایان دادن به جنگ سرد داشت. بیشتر اختلافات بین‌المللی ایسلند در تاریخ این کشور به مسئله حق ماهیگیری مربوط بوده‌است.

اقتصاد[ویرایش]

اقتصاد ایسلند برپایهٔ ماهیگیری و صنایع شیلات، کشاورزی، گردشگری و منابع انرژی تجدیدپذیر برق‌آبی و زمین‌گرمایی استوار است. سیب‌زمینی، مهمترین فراوردهٔ کشاورزی ایسلند است. تولید ناخالص داخلی ایسلند، در سال ۲۰۰۷ میلادی، ۱۱٫۸۹ میلیارد دلار می‌باشد که در مقایسه با سال گذشته ۱٫۸ درصد رشد داشته‌است. صادرات ایسلند، بیشتر شامل ماهی، فلز آلومینیم، فراورده‌های حیوانی و کانی سیلیس است که بیشتر این فراورده‌ها را به کشورهای هلند، بریتانیا، اسپانیا، ایالات متحده و آلمان صادر می‌کند. نیز از کشورهای ایالات متحده، آلمان، چین، دانمارک، سوئد، ژاپن و هلند، ماشین‌آلات، فراورده‌های نفتی، مواد خوراکی و پوشاک وارد می‌کند.

ایسلند بالاترین تولید سرانه برق را در بین تمامی کشورهای دنیا دارد و نزدیک به ۱۰۰ درصد برق و ۸۵ درصد کل انرژی مصرفی خود را از منابع انرژی تجدیدپذیر به دست می‌آورد. تقریباً تمام برق کشور در نیروگاه‌های برق‌آبی و زمین‌گرمایی تولید می‌شوند،[۹] و ایسلند تنها کشور دنیا در این زمینه است.[۱۰] این کشور مقداری فراورده‌های نفتی را نیز برای حمل و نقل و ناوگان ماهیگیری خود وارد می‌کند. ایسلند یکی از معدود کشورهای دنیاست که توانایی تولید هیدروژن کافی به قیمت قابل قبول را دارد و در آن ایستگاه‌های فروش انرژی هیدروژن برای خودروهایی که از سوخت هیدروژن استفاده می‌کنند، ساخته شده‌است. از سال ۲۰۱۲ گفتگوهایی بین این کشور و بریتانیا برای برقراری یک خط انتقال برق به منظور صادرات برق این کشور انجام شده‌است.

مردم[ویرایش]

رشد جمعیت در ایسلند ۱۷۰۳–۲۰۱۷ بنا بر آمار ایسلند

بر اساس آمار ۲۰۱۲ کشور ایسلند ۳۱۳٬۳۷۶ نفر جمعیت داشته که میانگین سنی ایشان ۳۴٬۵ سال بوده‌است. امید به زندگی برای زنان در این کشور ۸۲٫۶۲ سال و برای مردان ۷۸٫۳۳ سال بوده‌است. هم‌اکنون جمعیت این کشور ۳۵۰۷۱۰ (مارس ۲۰۱۸) نفر است.

ایسلندی‌ها طبق قانون اساسی ایسلند از آزادی دینی برخوردارند گرچه کلیسای ایسلند، که لوتری است، کلیسای رسمی است.

ایسلند کشوری بسیار سکولار است: همچون دیگر کشورهای نوردیک میزان فعالیت مذهبی مردم نسبتاً پایین است.[۱۱][۱۲]

دین در ایسلند – ۲۰۱۲[۱]
دین درصد
کلیسای پروتستان ایسلند
۷۶٫۸۱%
پروتستانهای دیگر
۵٫۶۹%
کاتولیک
۳٫۲۷%
شاخه‌های دیگر مسیحیت
۲٫۲۸%
غیرمسیحی
۰٫۹%
نامشخص
۶٫۱%
بی‌دین
۴٫۹۴%

فرهنگ[ویرایش]

فرهنگ ایسلند از مهاجران وایکینگ سده نهم این ناحیه سرچشمه می‌گیرد. ایسلندی‌ها به میراث نیاکان وایکینگ خود افتخار می‌کنند و شجره‌نامه بسیاری از آنان به نخستین مهاجران بازمی‌گردد. زبان ایسلندی به زبان وایکینگ‌ها یعنی زبان نورس قدیم نزدیک است و از این‌رو ایسلندی‌ها به راحتی می‌توانند ساگاها – تاریخ و فولکلور مهاجران اولیه ایسلند- که به قرون وسطی تعلق دارند را بخوانند.[۱۳]

دورافتادگی و سده‌ها انزوا باعث شده تا فرهنگ نوردیک این کشور به‌نسبت دست‌نخورده بماند و زبان ایسلندی نیز (به‌جز زبان فاروئی) از دیگر زبان‌های اسکاندیناوی به زبان نورس قدیم نزدیک‌تر باقی مانده‌است.

ایسلندی‌ها هم‌چنین نسبت به دیگر کشورهای اسکاندیناوی و اروپا اهمیت بیشتری برای استقلال و خودکفایی قائلند؛ در یک نظرسنجی که از سوی کمیسیون اروپایی انجام شد، ۸۵ درصد از ایسلندی‌ها استقلال را «بسیار مهم» توصیف کردند در حالی‌که این درصد برای نروژی‌ها ۴۷ درصد، برای دانمارکی‌ها ۴۹ درصد و میانگین آن در میان کشورهای اتحادیه اروپا ۵۳ درصد بود.[۱۴] ایسلندی‌ها هم‌چنین از تعهد کاری قوی برخوردارند و ساعات کاری روزانه آن‌ها از طولانی‌ترین ساعات کاری در میان کشورهای صنعتی است.[۱۵]

برابری‌خواهی در ایسلند از اهمیت بالایی برخوردار است و اختلاف درآمد در میان مردم آن از پایین‌ترین‌ها در جهان است. برابری میان زنان و مردان نیز در این کشور از وضعیت بسیار خوبی برخوردار است و ایسلند در میان سه کشور برتر در این زمینه است.[۱۶]

بر اساس آمار سال ۲۰۱۳ شاخص صلح جهانی ایسلند با توجه به نداشتن ارتش، آمار ناچیز جرم و جنایت و ثبات قابل توجه سیاسی-اقتصادی مسالمت‌آمیزترین فضا را در بین تمامی کشورهای دنیا داشته‌است.[۱۷] ایسلند یکی از کشورهاییست که کمترین آمار جرم و جنایت را دارد به‌طوری‌که حتی نیروهای پلیس معمولاً غیر مسلح هستند. در سال ۲۰۱۳ برای اولین بار در تاریخ این کشور شخصی در درگیری مسلحانه با پلیس کشته شد.[۱۸]

Uncategorized

اروپا

اروپا

از ویکی‌پدیا، دانشنامهٔ آزاد
Europe (orthographic projection).svg
مساحت ۱۰٬۱۸۰٬۰۰۰ کیلومتر مربع
جمعیت ۷۳۱ میلیون نفر
ترکم جمعیت ۷۰ نفر در کیلومتر مربع
کشورها ۵۰ (فهرست کشورها)
زبان‌ها فهرست زبان‌ها
منطقه زمانی گرینویچ تا گرینویچ+۵
اینترنت دامنه سطح‌بالا eu. (اتحادیه اروپا)
بزرگترین شهرها فهرست کلان‌شهرهای اروپا

قاره اروپا، در نیم‌کره شمالی زمین قرار دارد و پس از قاره اقیانوسیه، دومین قاره کوچک جهان است. قاره اروپا با قاره آسیا در یک پهنه خشکی قرار گرفته‌اند و با یک‌دیگر خشکی بزرگ اوراسیا را تشکیل می‌دهند. مرز طبیعی میان اروپا و آسیا را کوه‌های اورال تشکیل می‌دهند.
مساحت اروپا حدود ۱۰ میلیون کیلومتر مربع است و بیش از ۷۳۰ میلیون نفر جمعیت دارد که یازده درصد از جمعیت جهان را تشکیل می‌دهند.[۱] با وجود مساحت نسبتاً کم خود، اروپا پس از آسیا دومین قاره جهان از نظر تراکم جمعیت است. اروپا در اصل شبه جزیره‌ای در شمال غرب اوراسیا و در شمال قاره آفریقا است. اروپا که به دلیل قرار گرفتن در منطقهٔ معتدل شمالی به قاره سبز معروف است بین آب‌های دریای خزر و دریای سیاه در جنوب شرقی، مدیترانه در جنوب، اقیانوس اطلس در غرب و دریای آدریاتیک در شمال قرار دارد. اروپا هم‌چنین جزایر بسیاری دارد که از جزایر بزرگ آن می‌توان به جزایر بریتانیا و ایسلند اشاره کرد. شماری از شهرهای مهم و تاریخی جهان ازجمله لندن، رم، مسکو، استکهلم ، استانبول، پاریس، و برلین در اروپا قرار گرفته‌اند.

یک‌سوم از زمین‌های این قاره قابل کشاورزی است که این درصدی بسیار بالاتر از دیگر قاره‌های جهان است. آب‌وهوای آن نیز در کل معتدل است و انسان از ده‌ها هزار سال پیش از قاره اروپا سکونت یافته‌است. وجود جریان آب گرم موسوم به گلف استریم که از اقیانوس به آب‌های غربی اروپا جریان دارد باعث معتدل شدن آب‌وهوای آن شده‌است. بیشتر مردم قاره اروپا سفیدپوست هستند و درصد بالای آن‌ها به زبان‌های هندواروپایی سخن می‌گویند.

پهنه اروپا به‌طور کل کم‌ارتفاع است اما کوهستان‌های آلپ، پیرنه، کارپات و بالکان از این قاعده مستثنا است. رودهای اصلی اروپا عبارتند از ولگا، دانوب، راین، رون، و البه. بزرگ‌ترین رود اروپا ولگا است. این رودها در جابه‌جایی مردم و کالا کمک زیادی به اهالی این قاره می‌کند.

از دیدگاه سیاسی قاره اروپا را به‌طور معمول به اروپای غربی و اروپای شرقی تقسیم می‌کنند. بیشتر کشورهای اروپای شرقی ازجمله روسیه، در دوره‌ای در زمره کشورهای بلوک شرق به‌شمار می‌آمدند و بخشی از آن‌ها نیز در میان کشورهای اتحاد شوروی بودند. خاک روسیه که بزرگ‌ترین کشور جهان است در هر دو قاره آسیا و اروپا گسترده شده‌است. با وجودی که بیشتر خاک روسیه در قسمت آسیایی آن قرار دارد، بیشتر جمعیت این کشور در بخش اروپایی که در غرب کوه‌های آرال است زندگی می‌کنند.

واژه[ویرایش]

واژهٔ اروپا را برگرفته از واژهٔ سامی به‌معنی غروب دانسته‌اند که از ریشهٔ اکدی erebu وارد زبان‌های اروپایی شده‌است.[۲]

منشأ نام اروپا به نخستین دوره‌های تاریخی مربوط می‌شود در زبان سامی جهت طلوع آفتاب را آچو (Acu) یا آسو(Asu) و سمتی را که خورشید غروب می‌کرد ارب(Erb) یا اریب(Irib) می‌نامیدند. همین کلمات به محض آنکه از زبان فنیقها به زبان یونانیان نفوذ کرد به کلمه آسیا و اروپا تبدیل گردید. به این ترتیب که کلمه اولی به سرزمین‌های مشرق دریای اژه و واژه اروپا به ممالک مغرب دریای اژه اطلاق می‌گردد.[۳]

جغرافیا[ویرایش]

نقشه توپوگرافیک قاره اروپا.

بعد از قارهٔ اقیانوسیه قاره اروپا با ۱۰ میلیون کیلومتر مربع کوچک‌ترین قاره زمین است. اروپا از شمال به اقیانوس منجمد شمالی و از جنوب به دریای مدیرانه و دریای سیاه و از طرف غرب به اقیانوس اطلس محدود شده‌است و مشخص کردن سمت شرقی به قارهٔ آسیا متصل است.

قارهٔ اروپا در میان مدارهای ۳۵ تا ۷۵ جغرافیایی قرار گرفته‌است.

در مناطق شمالی اروپا کوه‌ها از نظر زمین‌شناسی فرسوده و قدیمی اند، ارتفاع آن‌ها کم است و دارای قلّه‌های گنبدی شکل‌اند. در این مناطق، جلگه‌های پهناور و دریاچه‌های بسیاری وجود دارد. به این منطقه از اروپا که فرسایش، طی یک دورهٔ بسیار طولانی، بلندی‌های آن را صاف کرده و ناهمواری‌های ملایم در آن به وجود آورده‌است،اروپای پیر می‌گویند.[۴]

در جنوب اروپا چین خوردگی ها و رشته کوه های بلند دیده می شود قله کوه ها نوک تیز و دامنه کوه ها اغلب داری شیب تند درهای تنگ می باشد به این منطقه اروپا که در آن اتشفشان ها وزمین لرزه هایی نیز رخ می دهد (اروپای جوان) می گویند

آب فراوان موجب پیدایش جنگل‌های سرسبز و رواج کشاورزی و دامداری در این قاره شده‌است. از این رو، این سرزمین پرآب و سرسبز از گذشته‌های دور، محل زندگی انسان و بسیاری از جانوران بوده‌است و به همین علت به این قاره، قاره سبز گفته می‌شود.[۵]

تعریف سیاسی اروپا[ویرایش]

تاریخ اروپا[ویرایش]

یونانیان[ویرایش]

یونان باستان از صدها دولت‌شهر مستقل تشکیل می‌شد. از سده هشتم پیش از میلاد، یونانی‌ها ساخت شهرهای جدید در سراسر مدیترانه را آغاز کردند. این مستعمره‌های یونانی با شاهنشاهی نیرومند ایران در تماس بودند. در نتیجه تشنج بین یونان و ایران افزایش یافته و در سال ۵۰۰ (پیش از میلاد)، جنگی بین آن‌ها درگرفت. در سال ۴۷۹ (پیش از میلاد) ارتش متحد دولت – شهرهای یونان، از ارتش قدرتمند ایران شکست خورد.

آکروپولیس[ویرایش]

باقیمانده‌های آکروپولیس، آتن امروزی را در بر می‌گیرد. آتن ثروتمندترین و بزرگ‌ترین ناحیه شهری یونان بود. شهروندان این شهر از یک دموکراسی ابتدایی (دولت مردمی) برخوردار بودند. تا پیش از قرن پنجم قبل از میلاد، ناحیه شهری اسپارت بیشتر نواحی جنوب یونان را تحت کنترل داشت. این ناحیه را منطقه «پلویونی» می‌نامند. زندگی اسپارتی‌ها در جنگ می‌گذشت. همه شهروندان مذکر و بالغ، اعضاء تمام وقت ارتش محسوب می‌شدند. زن‌ها آموزش‌های فیزیکی می‌دیدند تا بتوانند فرزندانی قوی و نیرومند به دنیا بیاورند. هنگامی که شهروندان اسپارتی مشغول پرداختن به امور جنگی بودند، بردگان روی زمین‌ها کشاورزی می‌کردند. اولین مسابقات المپیک، در شهر المپیا، در جنوب یونان برگزار شد.

رومیان[ویرایش]

امپراتوری روم در اوج اقتدار

حکومت اولین امپراتور روم، آگوستوس در سال ۲۷ (پیش از میلاد) آغاز شد. این حکومت شاهد آغاز پکس رومانا، یا دوران ثبات سیاسی و شکوه و جلال فراوان که حدود ۲۰۰ سال ادامه داشت، بود. در طول این دوره، امپراتور روم به مدیترانه و بخش اعظم اروپای غربی حکومت می‌کرد. امپراتوری به شکل کاملی سازماندهی شده بود و به خوبی اداره و کنترل می‌شد. یک شبکه از راه‌ها، سرزمین‌های امپراتوری را به پایتخت، رم، متصل می‌کرد. لژیون آموزش دیده روم از تمام نقاط بحرانی در طول مرزهایش دفاع می‌کرد. شهروندان رومی از یک قانون مشترک، فرهنگ مشترک و زبان مشترک لاتینی، بهره‌مند بودند.

تا سال ۴۵۰ رومیان باستان، انگلستان را ترک کرده بودند و به جای آن‌ها تعداد زیادی از مردم شمال اروپا در آن‌جا اقامت داشتند. اقوامی که در آن‌جا سکونت داشتند متعلق به چهار قبیله، آنگلها، یوتها، فرزینها و ساکسونها بودند. این ساکنان، «آنگلوساکسون» نامیده شدند. قبرهای منطقه ساتن هو با یادداشت‌های راهبانی مثل عالی‌جناب «بید»، اطلاعات مربوط به تاریخ آن‌ها را بیان می‌کند. قرن‌ها بعد، شاهان آنگلوساکسون مانند آلفردکبیر با مهاجمان وایکینگ جنگیدند. در دنیای رومی‌ها سایو بودن افراد (شهروند رومی)، اهمیت زیادی داشت. ابتدا، مقام شهروند فقط به افرادی که در درون شهرها زندگی می‌کردند، داده می‌شد. در سال ۸۹ (پیش از میلاد)، مقام شهروند به تمام ایتالیایی‌ها اعطا شد. تا پیش از ۲۱۲، مقام شهروند رومی به همه مردان آزادی که در محدوده امپراتوری روم زندگی می‌کردند، اعطا شد. مقام شهروندی به بردگان و زن‌ها داده نمی‌شد.

اروپای قرون وسطی[ویرایش]

تا سده ۱۳ (میلادی)، قلعه‌های متعلق به شوالیه‌ها بیش از هرچیز دیگری در پهنه اروپا خودنمایی می‌کرد. شوالیه‌ها از زندگی مرفهی برخوردار بودند که با زندگی دهقانانی که روی زمین‌های آن‌ها کار می‌کردند، تفاوت زیادی داشت. شهرهایی در اطراف قلعه‌ها به وجود آمدند و توسعه یافتند. بازرگانان برای تجارت از راه‌های سخت گذر سفر می‌کردند. زائران سفرهایی طولانی را برای زیارت اماکن مقدس انجام می‌دادند. زندگی دشوار بود و جنگ، قحطی و طاعون همواره جان مردم را تهدید می‌کرد. در اواخر قرن پانزدهم میلادی، آخرین بخش از قلمرو مسلمانان اسپانیایی گرانادا یا همان شهر قرناطه در اندلس، به حکمرانان مسیحی آن دیار، فردیناند فرمانروای آراگون و ایزابلا[نیازمند ابهام‌زدایی] فرمانروای کاستیل، تسلیم شد. در همان سال، با حمایت مالی فردیناند و ایزابلا، کریستف کلمب از اقیانوس اطلس گذشت و به جزایر هند غربی (در نزدیکی سواحل آمریکا) رسید. در اروپای قرون وسطی، کاری که مردم انجام می‌دادند، غذایی که می‌خوردند، لباسی که می‌پوشیدند و محلی که در آن زندگی می‌کردند، همگی بستگی به جایگاه اجتماعی آن‌ها داشت. حدوداً از تاریخ ۸۰۰ تا ۱۰۵۰ به مدت سه قرن، جنگجویان وایکینگ با کشتی‌های دراز و براق خود، اروپا را به وحشت می‌انداختند. آن‌ها از اسکاندیناوی برای جستجوی نقره، بردگان و زمین به دریا می‌رفتند. گروهی به بریتانیا و فرانسه حمله می‌کردند، در حالی‌که دیگران روسیه و رودخانه‌های دوردست آسیا را مورد تاخت و تاز قرار می‌دادند. وایکینگ‌ها کاشفان دلیر و شجاعی بودند. آن‌ها با شجاعت از میان امواج خروشان اقیانوس اطلس عبور کرده، ایسلند و گروئنلند را کشف کردند و حتی به شمال آمریکا نیز قدم گذاشتند.

دوره جنگ‌های صلیبی[ویرایش]

اثر تذهیبی متعلق به قرن ۱۵ام که پاپ اوربان دوم را در حال موعظه جمعیت برای بازپس‌گیری سرزمین‌های مقدس نشان می‌دهد.

در سال ۱۰۹۵ «پاپ اوربان دوم» همه مسیحیان اروپایی را مجبور کرد تا علیه ترکان مسلمان قیام کنند و شهر اورشلیم (بیت‌المقدس فعلی) واقع در فلسطین را بازپس گیرند. در همان سال، سپاه بزرگی مهیا و رهسپار نخستین جنگ صلیبی گردید. در سال ۱۰۹۶، بالغ بر ۱۵۰ هزار اروپایی به راستی تصمیم گرفتند که به صف اول جنگجویان صلیبی بپیوندند. جنگ‌های صلیبی یکی از پرشورترین وقایع قرون وسطی بوده‌است. در آن سال، بزرگ‌ترین سپاه‌هایی که اروپا تا آن زمان به چشم ندیده بود، به رهبری شوالیه‌های جوشن پوش، با بیرق‌های در اهتزازی که تقریباً نشان تمامی خانواده‌های اصیل اروپای غربی را بر خود داشت، سه هزار مایل راه را تا فلسطین پیمودند تا به نام کلیسای کاتولیک رومی، سرزمین مقدس را فتح کنند. آن‌ها تمامی خطرها را به جان خریدند تا شهر مقدس اورشلیم (بیت المقدّس) را فتح کنند. تعداد زیادی از جنگجویان صلیبی در طول سفر خطرناک از اروپا تا خاورمیانه جان خود را از دست دادند. آن‌ها که زنده ماندند در سال ۱۰۹۹ بیت‌المقدس را تسخیر کردند. در بین سال‌های ۱۰۹۹ تا ۱۲۵۰، شش جنگ صلیبی دیگر رخ داد اما در هیچ‌یک از آن‌ها صلیبیان موفقیتی به دست نیاورند. مسلمانان اسپانیا را به تصرف خود درآوردند

اروپای فئودالی[ویرایش]

از حدود سال ۸۰۰ تا ۱۳۰۰، بیشتر مناطق اروپای غربی توسط سیستم فئودالی سازماندهی شده بود. پادشاه، مالک تمام زمینی بود که به مناطقی به نام ملک اربابی تقسیم می‌شد و ارباب هر ملک، خراج‌گزار پادشاه محسوب می‌شد. او سوگند وفاداری یاد می‌کرد و متعهد می‌شد که برای حفاظت از اموال پادشاه، سربازانی (مردان جنگی) استخدام کند. رعیت‌ها در روستاها زندگی می‌کردند. آن‌ها سهمی از محصولات خود را به املاک شاه (خراج‌گزار شاه) می‌دادند. پاپ یکی از قدرتمندترین حاکمان اروپایی فئودالی محسوب می‌شد. او رئیس کلیسای کاتولیک رومی بود که مقدار زیادی زمین تحت مالکیت خود داشت. پاپ از همه پادشاهان انتظار داشت از او اطاعت کنند. اما هنگامی که قدرت پادشاهان و امپراتورها زیادتر شد، سعی کردند با کلیسا مبارزه کنند.

رنسانس[ویرایش]

با نوشته شدن کمدی الهی توسط دانته آلیگیری، رنسانس آغاز می‌شود.

دانش و هنر پیشرفت‌های عظیمی در ایتالیای سده ۱۵ (میلادی) و سده ۱۶ (میلادی) به وجود آورد. این احیای فرهنگی به رنسانس (یعنی «نوزایی») مشهور شده‌است. دانشمندان، شعرا و فیلسوفانی ظهور کردند که با الهام از میراث اصیل روم و یونان باستان، با دیدگاهی تازه‌تر به جهان می‌نگریستند. نقاش‌ها به مطالعه آناتومی (علم تشریح) پرداختند و اعضای بدن انسان را به شیوه‌ای واقع‌گرایانه نقاشی کردند. فرمانروایان ساختمان‌ها و آثار بزرگ هنری را سفارش دادند. این عقاید تازه به زودی در سراسر اروپا گسترش یافت. مطلوب «انسان عصر رنسانس»، فرد درخشان و همه فن حریفی بود که در موضوعات فراوانی کارآزموده باشد. لئوناردو دا وینچی و میکل آنژ مشهورترین آنان هستند؛ دستاوردهای آنان احترام‌شان را در جامعه افزایش داد.

اروپا در سده‌های ۱۶ و ۱۷[ویرایش]

مردم اروپا در طول سده ۱۶ (میلادی) و سده ۱۷ (میلادی)، عقاید سنتی را زیر سؤال بردند. دانشمندانی همچون گالیله و اسحاق نیوتن روش‌های جدید را توسعه داده و بر مبنای مشاهدات و تجارب خود به کشفیات فراوانی دست یافتند. در بسیاری از شاخه‌های دانش از جمله فیزیک، کالبدشناسی، نجوم، و ریاضیات، پیشرفت‌های بزرگی حاصل شد. نیکولاس کوپرنیک ستاره‌شناس لهستانی، کتاب «گردش افلاک آسمانی» را منتشر کرد. او در این کتاب، عقاید جدید خود را مبنی بر گردش سیارات به دور خورشید، بر خلاف نظریه گردش سیارات به دور زمین، مطرح کرد. در سده ۱۷ (میلادی)، دانشمندان متوجه این مسئله شدند که سیارات به دور خورشید حرکت می‌کنند. مدل‌های مکانیکی منظومه شمسی برای نشان دادن این موضوع ساخته می‌شدند. این دستگاه‌های جهان‌نما به نام «ارری» مشهور شد زیرا اولین بار برای «ارل ارری» ساخته شد.

انقلاب فرانسه[ویرایش]

لویی شانزدهم

در ۱۴ ژوئیه ۱۷۸۹، جماعتی از گرسنگان به زندان «باستیل» در پاریس، حمله کردند. فقرای پاریس که سان کولوت نامیده می‌شدند، از سیاست‌های لویی شانزدهم، پادشاه فرانسه، به خشم آمده بودند. لویی که با بحران مالی شدیدی دست به گریبان بود، از مجلس طبقات عمومی در خواست کرد تا مالیات‌ها را افزایش دهد. این امر، موجب بروز انقلاب فرانسه شد و به مدت ۱۰ سال این کشور را دچار هرج و مرج کرد. در ۱۷۹۱، دو سال پس از انقلاب فرانسه، حکومت دستگاه جدیدی را برای اعدام در ملاء عام به خدمت گرفت. این دستگاه که گیوتین نامیده می‌شد، برای قطع سر انسان با سرعت و بدون درد، طراحی شده بود. این ابزار اما به زودی تبدیل به سمبل خوف‌ناک دوره ترور شد. لویی شانزدهم در سال ۱۷۹۲ اعدام (با گیوتین) شد و سرانجام، در سال ۱۷۹۹، هنگامی که ژنرال ناپلئون بناپارت به قدرت رسید، انقلاب پایان پذیرفت.

نقشه اروپا در نقشه ساموئل دان

انقلاب صنعتی[ویرایش]

با اختراع ماشین بخار انقلاب صنعتی آغاز شد.

تغییرات بزرگی که در سده ۱۸ (میلادی) در انگلستان رخ داد به نام انقلاب صنعتی شناخته می‌شود. اختراعات جدیدی مثل ماشین بخار، کالاها را سریع‌تر و ارزان‌تر از قبل تولید می‌کرد. در قرن نوزدهم، گسترش صنعت به بقیه اروپا و سرزمین آمریکا رسید. راه‌آهن سرعت مسافرت را زیاد کرد. مردم زیادی در کارخانه‌ها کار و در شهرها زندگی می‌کردند.

جنگ جهانی اول[ویرایش]

Chateau Wood Ypres 1917.jpg

نقشه اروپا در سال ۱۹۴۶

در ماه اوت ۱۹۱۴ جنگ عظیمی در اروپا بین آلمان، رهبر دول محور، و نیروهای متفقین به رهبری فرانسه و بریتانیا درگرفت. هیچ‌یک از دو طرف نتوانستند به پیروزی کامل دست یابند و جنگ تا چهار سال به طول انجامید. پیش از پیروزی متفقین در نوامبر ۱۹۱۸ حدود ۱۰ میلیون نفر کشته شدند. هنگامی که در ماه اوت ۱۹۱۴ جنگ اعلام شد، میلیون‌ها تن از مردم شادمان در خیابان‌های شهرهای مهم اروپا شروع به رقص و پایکوبی کردند. مردم تصمیم حاکمان خود برای رفتن به جنگ را مورد حمایت قرار دادند. مردان جوان داوطلب برای جنگیدن، هجوم می‌آورند. با این وجود، صحنه‌های وحشت‌انگیز جنگ جهانی اول، نگرش مردم به جنگ را تغییر داد؛ یک نسل کامل از مردان جوان به خاک و خون کشیده شدند. جنگ جهانی اول، چهار امپراتوری را نابود کرد؛ امپراتوری آلمان تاج و تخت را از دست داد و جمهوری وایمار جایگزین آن شد. امپراتوری‌های شکست خورده امپراتوری اتریش – مجارستان و عثمانی از هم گسیختند و امپراتوری روسیه نیز به دست انقلابی‌های بلشویک افتاد.

جنگ جهانی دوم[ویرایش]

سربازان آلمانی در نبرد استالینگراد

در قرن بیستم بین دهه‌های ۱۹۲۰ و ۱۹۳۰ بسیاری از کشورهای اروپایی از دموکراسی دست کشیدند. حزب نازی به رهبری آدولف هیتلر در آلمان به قدرت می‌رسد و فاشیست‌ها به رهبری موسولینی بر ایتالیا حکومت می‌کنند. ابتدا بریتانیا و فرانسه کوشیدند با این دیکتاتورهای جنگ‌طلب سازش کنند. اما عاقبت در سال ۱۹۳۹ در برابر تهاجم هیتلر ایستادند و اروپا به جنگ جهانی دوم کشیده شد. در سپتامبر ۱۹۳۹، جنگ جهانی دوم در اروپا آغاز شد. آدولف هیتلر، می‌خواست تا رایش سوم به یک قدرت مطلقه در اروپا تبدیل شود. در آغاز تاکتیک حملات برق‌آسا موفقیت‌آمیز می‌نمود. اما پس از سال ۱۹۴۳، قوای متفقین، متشکل از نیروهای آمریکا، شوروی و انگلستان، بر آلمان برتری یافتند. سرانجام، آلمان در ماه مه ۱۹۴۵، نه روز پس از خودکشی هیتلر، تسلیم شد. بیش از بیست میلیون اروپایی در این جنگ کشته شدند.

اتحادیه اروپا[ویرایش]

نمودار مشارکت کشورهای اروپایی در توافق‌نامه‌های مهم اروپایی. رنگ سبز: حوزه پولی یورو، رنگ قرمز: کشورهای عضو پیمان شِنگِن، رنگ آبی: کشورهای عضو اتحادیه اروپا، رنگ بنفش: حوزه اقتصادی اروپا، رنگ زرد: انجمن تجارت آزاد اروپا.

اتحادیه اروپا یک اتحادیه اقتصادی-سیاسی است که از ۲۸ کشور اروپایی تشکیل شده‌است. منشأ اتحادیه اروپا به جامعه اقتصادی اروپا که در سال ۱۹۵۷ با توافقنامه رم بین ۶ کشور اروپایی شکل گرفت، بازمی‌گردد. از آن تاریخ با اضافه شدن اعضای جدید، اتحادیه اروپا بزرگ‌تر شده‌است. در سال ۱۹۹۳، توافق ماستریخت چارچوب قانونی کنونی اتحادیه را پایه‌گذاری کرد. اتحادیه اروپا در سال ۱۹۹۹ واحد پول مشترکی به نام یورو را معرفی کرد که تاکنون در ۱۷ کشور جایگزین پول‌های ملی شده‌است. اتحادیه اروپا با ۵۰۰ میلیون شهروند ۳۱٪ تولید ناخالص داخلی سال ۲۰۰۷ در جهان را تولید کرده‌است. (۱۵٫۸ تریلیون دلار)

جانوران[ویرایش]

در اروپا جانورانی مانند خرس، گوزن، گربه وحشی، خرگوش، روباه، گرگ، سنجاب، گراز و پرندگانی مانند عقاب، کرکس، لک‌لک، شانه به سر، مرغ سقا و بسیاری دیگر زندگی می‌کنند.[۵]

مردم[ویرایش]

مردم ساکن اروپا، از اقوام گوناگون هستند و به زبان‌های مختلفی از جمله انگلیسی، آلمانی، فرانسوی، هلندی، پرتغالی، ترکی، یونانی، روسی، مجاری، فنلاندی و سوئدی حرف می‌زنند.[۵] بنا بر اعلام سازمان جهانی بهداشت، ساکنان اروپا بیشترین میزان مصرف الکل را در سراسر جهان دارند و به همین دلیل میزان مرگ و میر به دلیل نوشیدن الکل نیز در این قاره بیش از دیگر نقاط جهان است.[۶]

ادبیات[ویرایش]

نویسندگانی مانند هانس کریستین آندرسن دانمارکی، چارلز دیکنز و خواهران برونته انگلیسی، لئو تولستوی روسی، سیمون دو بووار، ویکتور هوگو فرانسوی، لیندگرن سوئدی و کستنر آلمانی در بین مهم‌ترین شخصیت‌های ادبیات جهان جای دارند.[۵]

صنعت[ویرایش]

برندهای مشهوری مانند پژو، رنو، سیتروئن، میشلن، لورال، لویی ویتون، بنز، بی ام و، فولکس واگن، آدیداس، نیوا، زیمنس، بوش، باسف، بایر، رولکس، فراری، فیات، ورساچه، پرادا، رولزرویس و بنتلی در کشورهای اروپایی قرار دارند.[۵]

Uncategorized

مدیترانه

مدیترانه

از ویکی‌پدیا، دانشنامهٔ آزاد
(تغییرمسیر از دریای مدیترانه)
دریای مدیترانه
Mediterranee 02 EN.jpg
مختصات ۳۵° شمالی ۱۸° شرقیمختصات۳۵° شمالی ۱۸° شرقی
گونه دریا
درون‌شارش‌های کلان اقیانوس اطلس، دریای مرمره، نیل، ایبرو، رون، شلیف، پو
کشورهای حوضه
مساحتِ رو ۲٬۵۰۰٬۰۰۰ کیلومتر مربع (۹۷۰٬۰۰۰ مایل مربع)
میانگین عمق ۱٬۵۰۰ متر (۴٬۹۰۰ فوت)
بیشترین عمق ۵٬۲۶۷ متر (۱۷٬۲۸۰ فوت)
حجم آب ۳٬۷۵۰٬۰۰۰ کیلومتر مکعب (۹۰۰٬۰۰۰ مایل مکعب)
زمان ماند 80-100 years
جزیره‌ها 3300+
جاهای مسکونی اسکندریه، الجزیره، آتن، بارسلون، بیروت، کارتاژ، دوبروونیک، ازمیر، رم، اسپلیت، طنجه، تل‌آویو، طرابلس، تونس

سیمای دریای میانه از فضا، عکس از ناسا

از هم‌گسیختن قاره پانجه‌آ و شکل‌گیری قاره‌ها و دریای مدیترانه.

دریای مدیترانه (به فرانسویMer Méditerranée) یا دریای میانه (درگذشته: بحر روم و بحر سفید[۱]دریایی است که به اقیانوس اطلس متصل است و در شمال آن توسط اروپا، از جنوب آفریقا و از شرق توسط آناتولی و شام فرا گرفته شده‌است. نام مدیترانه از واژهٔ لاتین مدی (میان) + ترا (زمین) به معنی «دریای میان سرزمین‌ها» گرفته شده‌است.[۲] در منابع عربی و اسلامی از این دریا به دریای روم، دریای سفید و دریای میانه (بحرالروم، بحر متوسط، بحر ابیض) نیز یاد شده‌است. دریای فلسطین، دریای بزرگ و دریای مغرب از دیگر نام‌های قدیمی آن در متون شرقی است.[۳]

مدیترانه میان سه قاره آسیا، اروپا و آفریقا واقع است. این دریا از راه تنگه جبل الطارق به اقیانوس اطلس راه دارد و به وسیله کانال سوئز در مصر با دریای سرخ مربوط است. این دریا از لحاظ کشتیرانی و ترابری دریایی از مهم‌ترین دریاهای جهان به‌شمار می‌رود.[۴] وسعت این دریا ۲٬۵۰۰٬۰۰۰ کیلومتر مربع است. میانگین ژرفای مدیترانه ۱۵۰۰ متر و عمیق‌ترین نقطه ثبت‌شده آن ۵٬۲۶۷ متر در محلی به نام ژرفنای کالیپسو در دریای ایونی است.

دریاهای حاشیه‌ای[ویرایش]

دریای مدیترانه شامل ۱۴ دریای حاشیه‌ای و ۲۹ خلیج و ۸ تنگه و ۵ کانال است و از شرق به دریای سیاه و دریای سرخ و از غرب به اقیانوس اطلس راه دارد.[۵][۶][۷][۸][۹] دریای مرمره (و تنگه داردانل به عنوان بخشی از آن) اغلب به عنوان بخشی از دریای مدیترانه در نظر گرفته می‌شوند ولی دریای سیاه (و دریای آزوف به عنوان دریای حاشیه ای آن) به طور معمول به عنوان بخشی از دریای مدیترانه در نظر گرفته نمی‌شوند. این دریا از شرق توسط کانال سوئز به اقیانوس هند و از غرب توسط تنگه جبل‌الطارق به اقیانوس اطلس راه دارد.

ردیف نام وسعت (کیلومتر مربع) کشورهای ساحلی
۱ دریای لوانتین ۳۲۰٬۰۰۰ شش کشور
۲ دریای تیرنی ۲۷۵٬۰۰۰ ایتالیا، فرانسه
۳ دریای آدریاتیک ۲۳۵٬۰۰۰ هفت کشور
۴ دریای اژه ۲۱۴٬۰۰۰ یونان، ترکیه
۵ دریای لیبی لیبی، یونان
۶ دریای بالئار فرانسه، اسپانیا
۷ دریای یونان ۱۶۹٬۰۰۰ یونان، ایتالیا
۸ دریای آلبوران ۵۳٬۰۰۰ اسپانیا، مراکش و الجزایر
۹ دریای مرمره ۱۱٬۵۰۰ ترکیه
۱۰ دریای کرت ۸٬۳۳۶ یونان
۱۱ دریای ساردینیا ایتالیا، اسپانیا
۱۲ دریای لیگوریا ایتالیا، فرانسه
۱۳ دریای تراکیه یونان، ترکیه
۱۴ دریای میرتو یونان
کل دریای مدیترانه ۲٬۵۰۰٬۰۰۰ بیست و یک کشور
  1. شش کشور ساحلی دریای لوانتین : ترکیه، سوریه، لبنان، اسرائیل، مصر، قبرس
  2. هفت کشور ساحلی دریای آدریاتیک : آلبانی، یونان، ایتالیا، کرواسی، مونته‌نگرو، اسلوونی، بوسنی و هرزگوین
  3. سازمان آب‌نگاری بین‌المللی نام دریای ساردینیا را به‌ رسمیت نمی‌شناسد و این ناحیه را با عنوان کلی حوضه غربی دریای مدیترانه تعریف می‌کند.
  4. یونان با هفت و ایتالیا با پنج و ترکیه با چهار دریای حاشیه ای مدیترانه خط ساحلی دارد.
  5. از بین کشورهای ساحلی تنها دو کشور مالت و تونس هیچ دریای حاشیه ای ندارند و دریای ساحلی آن ها فقط به عنوان دریای مدیترانه تعریف شده است. البته تنگه سیسیل بین ایتالیا و تونس واقع شده و مالت را در کناره خود دارد که در برخی منابع از آن به عنوان دریای سیسیل یاد شده است ولی اغلب به عنوان تنگه از آن یاد شده است.

کشورهای حاشیه‌ای[ویرایش]

۲۱ کشور مستقل شامل ۱۴ کشور جنوب اروپا، ۵ کشور شمال آفریقا و ۲ کشور آسیایی لبنان و سوریه در دریای مدیترانه خط ساحلی دارند. همچنین مناطق غیرمستقل قبرس، نوار غزه و جبل الطارق نیز دارای خط ساحلی در این دریا هستند.[۱۰]

پیشینه[ویرایش]

دریای مدیترانه در نقشه ایران در زمان خلفای عباسی در این نقشه نام دریا بحر روم (سمت چپ) ذکر شده‌است. برگرفته از کتاب جغرافیای تاریخی سرزمین‌های خلافت شرقی

مدیترانه مسیری مهم برای بازرگانان و مسافران جهان قدیم بود و از همان زمان دادوستد فرهنگی و بازرگانی را میان مردمان گوناگون ممکن می‌کرد. فرهنگ‌های حاضر در محدوده این دریا از دوران باستان عبارت بوده‌اند از فرهنگ‌های میان‌رودان، ایران (هخامنشی)، مصری، فنیقی، کارتاژی، ایبریایی، یونانی، مقدونی، ایلریایی، تراکیهای، لوانتی، گالی، رومی، آلبانیایی، ارمنی، عربی، بربر، یهودی، اسلاوی و ترک.[نیازمند منبع]

دو تمدن مهم باستانی مدیترانه یکی دولت‌شهرهای یونانی بودند و دیگر فنیقیه که اولی تمدنی هندواروپایی و دومی سامی بود. زمانی که آگوستوس امپراتوری روم را بنیاد نهاد، نام مدیترانه به مرور از سوی رومیان Mare Nostrum (دریای ما) نامیده شد.

داریوش بزرگ به دلیل اهمیت راه دریایی میان مصر و ایران دستور ساخت آبراهی میان دریای سرخ و دریای مدیترانه را از راه نیل در اواخر سدهٔ ششم پیش از میلاد داد تا کشتی‌های ایرانی بتوانند به راحتی از آن عبور کنند. سرپرستی ساخت این آبراه را مهندس «ارتاخه» از مهندسان ایرانی عصر هخامنشی به عهده داشت.[۱۱]

جنگ‌های پونیک میان روم و کارتاژ که بر سر تصاحب جزیرهٔ سیسیل آغاز شده‌بود مدت‌ها منطقه مدیترانه را دچار تنش کرد و این جنگ‌ها با پیروزی رومیان به پایان رسید.

جغرافیا[ویرایش]

نام کشورهای کرانه‌ای دریای مدیترانه به ترتیب الفبا عبارت است از: آلبانی، اسپانیا، اسراییل، اسلوونی، الجزایر، ایتالیا، بوسنی و هرزگووین، ترکیه، تونس، سوریه، صربستان، مونتنگرو، فرانسه، اسرائیل، قبرس، کرواسی، لبنان، لیبی، مالت، مصر، مراکش، و یونان.

در میان این کشورها، قبرس و مالت کشورهای جزیره‌ای هستند.

دریای مدیترانه از سوی غرب توسط تنگه جبل‌الطارق (که در نوشته‌های هومر ستون‌های هرکول نامیده شده) به اقیانوس اطلس می‌پیوندد. مدیترانه در شرق به ترتیب توسط تنگه‌های داردانل و بسفر به دریای مرمره و دریای سیاه متصل است. دریای مرمره را اغلب به عنوان بخشی از دریای مدیترانه به‌شمار می‌آورند اما دریای سیاه دریایی جدا به‌شمار می‌آید.

کانال دست‌ساخت سوئز به درازای ۱۶۳ کیلومتر (۱۰۱ مایل)، مدیترانه را در سمت جنوب شرقی به دریای سرخ متصل می‌کند.

جزیره‌های بزرگ در دریای مدیترانه عبارتند از قبرس، کرت، وابیه، رودس، لسبوس، خیوس، سفالونیا، کورفو، لیمنوس، ساموس، ناکسوس و آندروس در مدیترانه شرقی؛ ساردینیا، کُرس، سیسیل، کِرِس، کرک، براچ، هوار، پاگ، کورچولا و مالت در مدیترانه مرکزی؛ و ایبیزا، مایورکا و مینورکا (جزایر بالئاری) در مدیترانه غربی.

آب و هوای معمولی مدیترانه دارای تابستان‌های گرم، مرطوب، و گاه خشک و زمستان‌های معتدل و بارانی است. فراورده‌های کشاورزی در منطقه عبارند از زیتون، انگور، پرتقال، نارنگی و چوب‌پنبه.

آلودگی[ویرایش]

طی مطالعه های بیست ساله اخیر به این نتیجه رسیده اند که دریای مدیترانه آلوده ترین دریای اروپا است.[۱۲][۱۳]

شهرها[ویرایش]

شهرهای پرجمعیت‌تر از ۲۰۰ هزار نفر که در کرانه دریای مدیترانه واقع شده‌اند:

کشور شهرها
اسپانیا بارسلون، آلیکانته، کارتاگنا، مالاگا، پالما د مایورکا، والنسیا
فرانسه مارسی، نیس، مون‌پلیه
موناکو موناکو
ایتالیا باری، کاتانیا، جنوا، مسینا، ناپل، پالرمو، رم، تارانتو، تریسته، ونیز
مالت والتا
کرواسی اسپلیت
آلبانی دراج
یونان آتن، پاتراس، پیره، سالونیک
قبرس لیماسول
ترکیه آنتالیا، اسکندرون، ازمیر، مرسین، آدانا، طرسوس
سوریه لاذقیه
لبنان بیروت، طرابلس
اسرائیل اشدود، حیفا، تل‌آویو
مناطق فلسطینی غزه
مصر اسکندریه، دمیاط، پورت‌سعید
لیبی الخمس، بنغازی، مصراته، طرابلس
تونس صفاقس، تونس
الجزایر الجزیره، عنابه، وهران
مغرب تطوان، طنجه، ناظور

جزایر دریای مدیترانه[ویرایش]

نام جزیره کشور مساحت جمعیت پایتخت/شهر مرکزی
سیسیل ایتالیا ۲۵٬۴۶۰ ۵٬۰۱۰٬۰۰۰ پالرمو
ساردنی ایتالیا ۲۴٬۰۹۰ ۱٬۶۵۶٬۰۰۰ کالیاری
قبرس قبرس ۹٬۲۵۱ ۱٬۰۸۸٬۵۰۳ نیکوزیا
کرس فرانسه ۸٬۶۸۱ ۲۷۵٬۰۰۰ آژاکسیو
کرت یونان ۸٬۳۱۲ ۶۲۴٬۰۰۰ هراکلیون[۱۴]

بحران مهاجران[ویرایش]

سازمان بین‌المللی مهاجرت، دریای مدیترانه را مرگبارترین مسیر مهاجرت‌های غیرقانونی در جهان اعلام کرده‌است. این راه تنها طریق اصلی رسیدن به سواحل کشورهای اروپایی است. اغلب مهاجران برای رسیدن به این هدف مبالغ هنگفتی به قاچاقچیان حرفه‌ای می‌پردازند. جنگ، فرار از کانون‌ها بحرانی، گرسنگی و ساختن آینده‌ای بهتر، از انگیزه‌های پناهجویان برای ورود به اروپا است. با این که «گاردهای نجات» اتحادیهٔ اروپا همواره در حال گشت در سواحل لیبی و نجات پناهجویان غرق‌شده در آب‌های مدیترانه هستند، با این حال هر سال به‌شمار غرق‌شدگان در این دریا افزوده می‌شود.[۱۵] کمیساریای عالی سازمان ملل متحد در امور پناهندگان اعلام کرد در سال ۲۰۱۸ میلادی، ۲ هزار و ۲۶۲ پناهجو در دریای مدیترانه جان خود را از دست داده یا ناپدید شده‌اند.[۱۶]

هرساله با فرارسیدن فصل تابستان و مساعد شدن وضعیت آب و هوا، سفرهای پرمخاطره در دریای مدیترانه برای رسیدن به اروپا افزایش می‌یابد. راه دریایی بین لیبی و ایتالیا اصلی‌ترین مسیر برای پناهجویانی است که می‌خواهند به اروپا بیایند. پس از توافق اتحادیه اروپا با ترکیه بر سر بازگرداندن پناهجویان از یونان به ترکیه، تعداد پناهجویانی که از یونان قصد ورود به اروپا را دارند، به‌طور چشمگیری کاهش پیدا کرده‌است. بسیاری از کسانی که از طریق آب‌های مدیترانه راهی اروپا می‌شوند، از آفریقای سیاه آمده‌اند. این انسان‌ها از فقر، خشونت و تعقیب‌های قضایی به اروپا فرار می‌کنند و اغلب تنها هستند.[۱۷] بیشتر آوارگانی که از شمال آفریقا به اروپا می‌آیند، از غرب قاره و شاخ آفریقا هستند.

مرزهای دریایی[ویرایش]

در سال ۲۰۲۰ با توافق بین ترکیه و لیبی، اختلافات مرزهای آبی بین یونان و ترکیه بالا گرفت. در ناحیه قبرس و دریای لوانتین و همین طور مرزهای بین لیبی با همسایگان آبی خود اختلافاتی وجود دارد.[۱۸]

نگارخانه[ویرایش]

جستارهای وابسته[ویرایش]

Uncategorized

فریدون

فریدون

از ویکی‌پدیا، دانشنامهٔ آزاد
فریدون
Faridun by Hajji Agha Jan.jpg
فریدون اثر حاجی آقاجان
اطلاعات کلی
نام فریدون
لقب فرّخ، اژدهاکُش
منصب پادشاه
آئین کیش‌مهر
زادگاه تمیشه
تخت‌گاه شهر باستانی کوس در طبرستان[۱]
ملیت ایران
سایر اطلاعات
شناخته شده پیروزی بر ضحاک
دشمنان ضحاک
دوره پیشدادی
پیش از ایرج
پس از ضحاک
خانواده
نام پدر آبتین
نام مادر فرانک
همسران ارنواز، شهرناز
فرزندان سلم، تور، ایرج
نام‌های دیگر ثْرَئیتَونَه، فریتون
آفریدون، اَفریدون
برادران برمایه، کیانوش

فریدون (آفریدون، به پارسی میانه :فریدون، اوستایی: ثْرَئیتَونَ Θraētaona) از برجسته‌ترین چهره‌های اسطوره‌ای ایران است. او پسر آبتین و از تبار جمشید است که با یاری کاوه آهنگر بر ضحاک ستمگر چیره شده و او را در کوه دماوند زندانی می‌کند. سپس خود پادشاه جهان می‌شود و در شاهنامه فردوسی از پادشاهان پیشدادی به‌شمار می‌آید. فریدون، جهان را میان سه پسرش سلم، تور و ایرج بخش می‌کند. ایران را به ایرج می‌دهد ولی سلم و تور به ایرج رشک برده و ایرج را می‌کشند. فریدون پس از آگاهی از این رخداد ایران را به منوچهر، نوه ایرج می‌بخشد.[۲]

ریشه‌شناسی نام[ویرایش]

نگارش اوستایی فریدون، «ثْرَئیتَونَه» (زبان اوستایی Θraētaona) و نگارش پهلوی آن Frēdōn (نویسه‌گردانیplytwn’) است.[۳] در زبان پارسی این نام به گونهٔ آفریدون، فَریدون و اَفریدون نیز آمده‌است.[۲]

معنای نام فریدون[ویرایش]

بخش نخست “ثریته”, “ثری” به معنای سومین، سه است[۴] ریشه نام، شاید به معنای دارنده سه قدرت و توانایی است که دربرگیرندهٔ توان رزمی، سررشته داری از پزشکی، و هنر افسونگری و جادوگری است[۵]

همخوانی با افسانه‌های هند و اروپایی[ویرایش]

همانندیها با افسانه‌های هندی[ویرایش]

در ریگ ودا از کسی به نام تریتا به معنای «سومین» یاد می‌شود که ماجراهایش با فریدون نزدیکی دارد. همچنین لقبش تریتا آبتیه است که با اثویه پدر فریدون در اوستا همخوانی می‌کند.[۶] هر دو پهلوان کشندهٔ اژدها هستند. تریتا با اژدهایی به نام ویشوَ روپه viśvarupa می‌جنگد، این نبرد در آسمان است و بر سر گاوهایی که اژدها در غار زندانی کرده‌است. اژدها با گرز رعدآفرین تریته آپتیه کشته می‌شود و گاوها آزاد می‌شوند.

این امکان وجود دارد که در گذشته‌ای بسیار دور دو برادر از خاندان آتپیاس بوده‌اند یکی جنگجو و دیگری پزشک. در افسانه‌های ایرانی ثریتونه برجسته شده و نمودار هر دوی آن‌ها گشته‌است.[۷][۸]

همانندی‌های بسیار فریدون با خدایان هندی :ایندرا و تریته آپتیه، نشانگر این است که اسطوره فریدون برای هماهنگی با دین‌هایی چون زرتشتی و اسلام دچار دگرگونی‌هایی شده‌است.[۹]

همانندیها با افسانه‌های هیتیها[ویرایش]

چندین نمایه از افسانهٔ «سوم» در داستانی از قوم هیتی برجاست که دربارهٔ نبرد خدای توفان و ماری به نام ایلویانکا Illuyanka است.[۱۰]

همانندیها با افسانه‌های اروپایی[ویرایش]

در افسانه‌های روسی، ایوان سوم Иван Третий ماری سه سر را شکست می‌دهد.[۱۱]

فریدون در اوستا[ویرایش]

از فریدون چندین بار در اوستا یاد شده و به او لقب آثویانی داده شده‌است که به معنای از خاندان آثویه است. این واژه در پهلوی تبدیل به آستپیان شده‌است.[۱۲] نبرد بزرگ او در اوستا پیروزی در برابر اژدهایی سه سر و شش چشم به نام دهاک است.[۷] در یسنا هات ۹ بند ۷–۸، اچون آبتین نفر دومی است که نوشابه هوم ساخته، این موهبت به او می‌رسد که پسری چون فریدون داشته باشد.[۱۳]

فریدون از خاندان توانا… آن که اژیدهاک را فروکوفت سه پوزهٔ سه کلهٔ شش چشم را آن دارندهٔ هزار چالاکی را[۱۴]

فریدون در اوستا قهرمانی است که شخصیتی نیمه‌خدایی دارد و لقب او اژدهاکُش است. او پسر آبتین (اثفیان) است، بر پایه اوستا[۱۵] فریدون در وارنه زاده شده که در منابع متاخر با روستای ور در لاهیجان شناخته شده‌است. پیروزی فریدون بر ضحاک او را به جایگاه پیروزمندترین مردمان (بعد از زرتشت) می‌رساند و مایه به دست آوردن بخشی ازفرهٔ جمشید را که گریخته؛ می‌شود.[۱۳] در زامیاد یشت اینگونه آمده‌است که فرّ شاهی که از جمشید گسسته بود به فریدون رسید.

دومین بار فرّ بگسست، آن فرّ جم پسر ویونگهان به پیکر مرغ وارغن به بیرون شتافت. این فر را فریدون پسر خاندان آتبین برگرفت که جز زرتشت پیروزترین مردمان بود

[۱۶]

در آبان یشت بند ۳۴، فریدون از آناهید می‌خواهد که بر اژی دهاک پیروزی یابد و همسرانش سنگهوک و ارنوک را برباید.

فریدون پسر آتبین از خاندان توانا در سرزمین چهار گوشه ورن صد اسب و هزار گاو و ده هزار گوسفند او را پیشکش آورد و از وی خواستار شد ای اردویسور آناهیتا ای نیک ای تواناترین مرا این کامیبای ارزانی دار که من بر اژیدهاک سه پوزه سه کله شش چشم آن دارنده هزار چالاکی آن دیو بسیار زورمند دروج آن دروند آسیب رسان جهان و آن زورمندترین دروجی که اهریمن برای جهان اشه، به پتیارگی در جهان استومند بیافرید پیروز شوم و هر دو همسرش سنگهوک و ارنوک را که برازندهٔ نگاهداری خاندان و شایستهٔ زایش و افزایش دودمان اند از وی بربایم.

اردویسور آناهیتا که همیشه خواستار زور نیازکننده و به آیین پیشکش آورنده را کامروا کند، او را کامیابی بخشید

[۱۷]

فریدون در نوشته‌های پهلوی[ویرایش]

گرچه از اوستا و همچنین گزارش طبری اینگونه بر می‌آید که وی دهاک را کشته‌است. در ادبیات پهلوی[۱۸] اینگونه نوشته شده‌است که پس از فرمان اورمزد، از کشتن اژدها منصرف می‌شود مبادا اینکه موجودات آزاردهنده‌ای از جسد او برون بیایند. او دهاک را به زنجیر می‌کشد و در کوه دماوند به بند می‌می‌کشد تا در روز پایان جهان بدست گرشاسب کشته شود[۱۹]

فریدون در شاهنامه[ویرایش]

برگی از شاهنامه طهماسبی که به ماجرای عبور فریدون از دجله می‌پردازد.
این برگه که یکی از ۲۵۸ صفحه مصور از کتاب نفیس شاهنامه طهماسبی است، در زمان شاه اسماعیل اول در قرن دهم هجری بر اساس شاهنامه فردوسی، توسط برجسته‌ترین نقاشان و خوش‌نویسان عهد صفوی تهیه شد.[۲۰]
این اثر اکنون در مالکیت موزه هنر اسلامی دوحه قرار دارد.

تبار و زایش[ویرایش]

در شاهنامه، فریدون پسر فرانک و آبتین از نژاد جمشید با فر شاهی معرفی شده‌است.

خجسته فریدون ز مادر بزاد جهان را یکی دیگر آمد نهاد
ببالید بر سان سرو سهی همی تافت زو فر شاهنشهی
جهانجوی با فرّ جمشید بود به کردار تابنده خورشید بود

آبتین پدر فریدون از قربانیان ضحاک است، مادرش فَرانک او را به دور از چشم ضحاک به یاری گاوی به نام برمایه (پُرمایه) در بیشه‌ای پرورش می‌دهد. از ترس ضحاک، مادرش در سه سالگی او را در مرز ایران و هندوستان به کوهی به نام البرز می‌برد و به دینداری می‌سپارد. ضحاک پس از آگاه شدن از جای پنهان شدن فریدون گاو برمایه را می‌کشد و دشت را به آتش می‌کشد.

جویا شدن از نژاد وسرگذشت[ویرایش]

فریدون در ۱۶ سالگی از کوه البرز به دشت می‌آید و از مادر نژاد خود را جویا می‌شود.

فرانک بدو گفت کای نامجوی بگویم ترا هر چه گفتی بگوی
تو بشناس کز مرز ایران زمین یکی مرد بدنام او آبتین
ز تخم کیان بود و بیدار بود خردمند و گرد و بی‌آزار بود
ز تهمورث گرد بودش نژاد پدر بر پدر برهمی داشت یاد

فرانک به او می‌گوید که پدر تو آبتین بود که از نژاد کیان و تهمورث بوده‌است و مردی خردمند و پهلوان و بی‌آزار بود. برای نگهداری تو و پنهان کردنت از ضحاک روزهای بدی بر ما گذشت و پدرت جانش را فدای تو کرد و مغز پدرت را خوراک دو ماری که بر کتف ضحاک بود کردند.

همراهی با کاوه و به بندکشیدن ضحاک[ویرایش]

تا هنگامی که کاوه با شورشگران به نزد فریدون ۱۶ ساله می‌روند و وی را به رزم با ضحاک برای انتقام از خون پدر می‌کشانند.[۲۱] فریدون چرم‌پارهٔ کاوه را با پرنیان و زر و گوهر می‌آراید و آن را درفش کاویانی می‌نامد و به کین‌خواهی برمی‌خیزد. برادران فریدون به فرمان او پیشه‌وران را وامی‌دارند که گرزی برای او بسازند که بالای سر آن گاوی شکل باشد. چون گرز گاوسر ساخته می‌شود، فریدون با سپاهش سوی کشور ضحاک حمله می‌برد. از رود اروند می‌گذرند و به اورشلیم می‌روند که کاخ ضحاک در آنجاست.

فریدون با گرزگاوسر – شاهنامه

سروش راز باطل شدن جادوی ضحاک را به فریدون می‌آموزد. فریدون به کاخ وارد می‌شود و از شبستان ضحاک شهرنواز و ارنواز، دختران جمشید و خوبرویان گرفتار در آنجا را رها می‌سازد.[۲۱] هنگام مواجهه با ضحاک، گرز گاوسر را بر سر او می‌کوبد ولی پیک ایزدی او را از کشتن ضحاک بازمی‌دارد و فرمان می‌دهد او را با بندی که از چرم شیر درست شده باشد دست و پای ضحاک را ببندد و در غاری در کوه دماوند زندانی کند.

به بند کشیدن ضحاک – شاهنامه

بر تخت نشستن فریدون[ویرایش]

فریدون یگانه شهریار جهان می‌شود و در مهرماه تاج کیانی بر سر می‌گذارد. او پانصد سال پادشاهی می‌کند.

نبرد با دیوان مازند[ویرایش]

فریدون پس از غلبه بر ضحاک برای واپسین‌بار با دیوان روبه‌رو می‌شود، یا به دیگر سخن با غول‌ها به مبارزه برمی‌خیزد و پس از این مبارزه، همه چیز به اندازه‌های انسانی سوق داده می‌شود.[۲۱]

همسران و پسران فریدون[ویرایش]

فریدون به همراه شهرنواز و ارنواز

فریدون شهرنواز و ارنواز دختران جمشید را که در اسارت ضحاک بودند را به همسری برمی‌گزیند و سه پسر حاصل این ازدواج‌ها است. سلم و تور از شهرناز و ایرج از ارنواز. سلم پسر بزرگتر، تور پسر میانی و ایرج پسر کهتر است.

فریدون در نوشته‌های پس از اسلام[ویرایش]

تاریخ طبری[ویرایش]

فریدون از نسل جم و نهمین فرزند جم است. او که در دنباوند زاده شده. افریدون در یکی از ولایات از ضحاک پنهان شده بود و به یاران کابی پیوست و مردم از آمدن وی خرسند شدند. جایگاه ضحاک را هنگامیکه وی در هند بود تصرف کرد و افریدون بر ضحاک چیره شد. او را به بند کرد و به کوه دنباوند بود که عجم برین باور است که تاکنون در بند آهنین شکنجه می‌کشد. برخی دیگر گفته‌اند ضحاک در مقرّ خود بوده وافریدون بن اثفیان در روز مهر از ماه مهر به جایگاه او در قلعهٔ زرنگ رفته و اروناز و سنواز، دو زن او را گرفته، فریدون با گرز به سر او زده و او را به دنباوند برده و دستور به جشن گرفتن این روز در مهرگان می‌دهد و فریدون به تخت نشست. او گروهی از جنیان را بر ضحاک برگماشت. برخی هم گفته‌اند که ضحاک را بکشت.[۲۲] فریدون نخستین کسی است که لقب کی گرفت که معنای پاک می‌باشد. افریدون مردی تنومند و نکوروی و شکوهمند و مجرب بود و بیشتر جنگ وی با گرزی بود چون سر گاو.

چون بر ضحاک دست یافت ضحاک بدو گفت :مرا به انتقام جدت جم نکش؛ و افریذون گفت :سخت بالا گرفته‌ای و خویشتن را بزرگ پنداشته‌ای که چنین طمع می‌داری و بدو یادآوری کرد که جدش بزرگتر از آن بود که همسنگ ضحاک باشد و گفت که او را در مقابل گاوی که در خانه جدش بوده‌است می‌کشد.»[۲۳]

تاریخ ثعالبی[ویرایش]

ضحاک که درمیان دو دختر جمشید خوابیده خواب می‌بیند که سه نفر بر کاخ او می‌آیند ویکی از آن‌ها با گرزی گاوسر بر سر او می‌کوبد و او را بسته و به دماوند برده و در چاه زندان می‌کند. خوابگزاران با ترس به او می‌گویند که فرزندی از خاندان شاهان که هنوز زاده نشده شاهی را از او می‌گیرد. ضحاک دستور به سربریدن هر نوزادی می‌دهد که از خاندان شاهی است. همسر آبتین از خاندان تهمورس، زاییدنش را پنهان می‌دارد. فرزند را نام افریدون کرده و ماده گاوی به نام برمایون برای شیردهی‌اش فرا می‌خواند و پیرزنی از فرزند و گاو نگهداری می‌کند. پس از پایان شیرخوارگی پدر او را به کوهی بلند می‌برد. ضحاک افریدون را از پدر می‌خواهد و چون او سر می‌تابد گردن او و گاو ماده را می‌زند. پس از قیام کاوه به محل اختفای فریدون می‌رود گرزگاوسر می‌سازند و فریدون با کاوه و پسرش قارن به کاخ ضحاک می‌روند و با گرز گاوسار بر سر او می‌کوبد و او را در زهی از پوستش به بند کشیده و به کوه دماوند می‌برد که تا روز رستاخیز محبوس باشد. در روز مهر از ماه مهر که جشن مهرگان برگزار می‌شود به تخت شاهی می‌شیند. فریدون چهره‌ای درخشان گفتاری زیبا و روان و پرتو نیکبختی خدایی دارد.[۲۴]

زین الاخبار[ویرایش]

ایزد بر افریدون بن اثفیان فرشته ای به نام نریوسنگ می‌فرستد تا با کاوه همکاری کند و ضحاک را گرفته و به کوه دباوند برده و در آن به بند کشد. لشکری با کاوه فراهم می‌آورد اما برادران فریدون به او رشک می‌برند و برای کشتن او سنگی از بالای کوه می‌غلتانند که فریدون با بانگی آن را می ایستاند. ضحاک در گنگ دژ کوشکی افسون شده دارد از حیوانات وحشی چون شیر و ببر و پلنگ و اژدها که فریدون آن افسون‌ها را باطل می‌کند و به قصر وارد می‌شود. درین هنگام ضحاک در هندوستان است که با شنیدن خبر رسیدن فریدون به کاخ اش خود را به جادو بر بام کوشک می‌رساند و می‌بیند که زنانش یعنی خواهران جمشید ارنواز و شهرناز با جمشید نشسته‌اند. با فریدون روبرو می‌شود، فریدون گرز گاوسار را برداشته و از خدواند درخواست یاری می‌کند اما ضخاک از دیوان استعانت کرد. فرشتگان به کمک فریدون شتافتند. او از پوست ضحاک زهی برگرفت و او را در آن زه بست و به سوی دماوند برد و به زنجیر آهنین بست و در چاه انداخت.[۲۵]

مجمل التواریخ[ویرایش]

افریدون پسر اتفیان پسر همایون پسر جمشید شاه، مادرش فری رنک بود، دختر طهور پادشاه جزیره بسلا ماجین.[۲۶]

فریدون و جشن مهرگان[ویرایش]

برخی جشن مهرگان را یادبودی از به تخت نشستن فریدون می‌دانند.[۲۱] تاریخ طبری، ثعالبی، آثارالباقیه[۲۷] کشته شدن ضحاک و پادشاهی فریدون را در روز مهر از ماه مهر یاد می‌کنند. سبب آن هم شاید این باشد که فریدون به مانند میترا اژدهاکش است.[۲۸]

شخصیت[ویرایش]

فریدون در ادبیات ایرانی با گونه‌ای جادوگری و پزشکی نیز پیوستگی دارد و مورد پذیرش مردم بوده‌است[۲۹]

فریدون و جادوگری[ویرایش]

فریدون قدرت شکستن طلسم کاخ ضحاک را دارد. برای آزمایش فرزاندنش خود را به شکل اژدها درمی‌آورد. بر پایه آبان یشت یک کشتی‌ران به نام پااورو Paurva را به شکل کرکس به پرواز درمی‌آورد و مانع از فرود آمدن او تا سه روز و سه شب می‌شود که کشتی‌بان برای آناهید نذر قربانی می‌کند و دوباره به شکل انسان برمی گردد.[۳۰] وی همچنین دیوان مازندر را به گاو نری می‌بندد و آن‌ها را تبدیل به سنگ می‌کند.

فریدون و پزشکی[ویرایش]

در نوشته‌های اوستایی نشانه‌های بسیاری پیداست که گویای احترام و حرمت ایرانیان برای طبابت فریدون است و او یک پزشک شناخته می‌شود.[۵] در بند ۱۳۱ از فروردین یشت، آمده‌است که برای ازمیان بردن گری، تب، آبگونه‌های چرکین گوناگون و آسیبهایی که از مار پدید آمد، فریدون ستود می‌شود.[۳۱] در دینکرد هفتم از فریدون به عنوان پزشکی که دردها را راند نام برده می‌شود. طبری وی را نخستین کسی می‌داند که به طب و نجوم پرداخته‌است. برخی تعاویذ و افسون‌های نوشته شده به زبان پهلوی، پازند و پارسی در گذشته توسط زردشتیان هند و ایران که به فریدون برای شفای امراض توسل می‌جستند نشانگر سابقهٔ فریدون به عنوان یک طبیب در اذهان می‌باشد.

فریدون و ناسپاسی از ایزد[ویرایش]

هرچند که در متن‌های پهلوی جزء گناهکاران به‌شمار رفته و حتی آمده‌است که او نخست بی‌مرگ آفریده شده بود، ولی به دلیل دست یازیدن به گناه میرا شد.[۳۲] گناه وی نافرمانی از ایزد برشمرده شده و شاید به دلیل ترجیح او به فرزند کوچکترش یعنی ایرج بوده باشد.[۷]

دربارهٔ او در شاهنامه آمده‌است:

فریدون فرخ فرشته نبود ز مشک و ز عنبر سرشته نبود
به داد و دهش یافت آن نیکوئی تو داد و دهش کن فریدون توئی

پایتخت فریدون در شاهنامه[ویرایش]

فریدون جنیدی بنابر ابیات شاهنامه پایتخت فریدون پیشدادی را در شهر باستانی کوس در طبرستان دانسته‌است.[۱]

ز آمل گذر سوی تمیشه کرد نشست اندر آن نامور بیشه کرد
کجا کز جهان کوس خوانی ورا جز این نیز نامی ندانی ورا

بنابر پژوهش‌های فریدون جنیدی، کوس یکی از شهرهای باستانی ایران در طبرستان بوده که موقعیت جغرافیایی آن در شهرستان شهرستان نور استان مازندران امروزی قرار داشته‌است. شهر تمیشه نیز از شهرهای طبرستان بود که بدست سپاهیان عرب نابود شد و از شهر کوس نیز پس از ویرانی دو روستای کوچک در شهرستان نور مازندران امروزی به نام‌های کوسه زر و کوسه مله بر جای مانده‌است.[۱]

سلاله حاکمیت[ویرایش]

پادشاه پیشین:
ضحاک
فریدون
فهرست شاهان پیشدادی
جانشین:
منوچهر

جستارهای وابسته[ویرایش]

Uncategorized

ضحاک

ضحاک

از ویکی‌پدیا، دانشنامهٔ آزاد
ضحاک
Faridun defeats Zahhak.jpg
نسخه خطی شاهنامه: فریدون ضحاک را شکست می‌دهد
اطلاعات کلی
نام ضحاک
نام کامل ضحاک
نام‌های دیگر آژی‌دَهاک، زهاک ماردوش ، دَهاک
منصب پادشاه
لقب شاه اعراب
نژاد عرب
آئین ناپاک‌دین
تخت‌گاه بابل
پرچم درفش‌سیاه
ملیت سامی
سایر اطلاعات
شناخته شده ماردوش
پیش از فریدون
پس از جمشید
دوران سلطنت ۱۰۰۰ سال[۱]
جنگ‌ها ۲ بار
نبرد اول جمشید
نبرد دوم فریدون شاه
خانواده
نام پدر مرداس
الهام دهنده ابلیس

ضَحّاک یا اژدهاک (اوستایی: اَژی‌دهاکه/AŽI DAHĀKA؛ ارمنی: اَدَهَک/Àdahak)[۲] از پادشاهان افسانه‌ای ایران است. نام وی در اوستا به صورت اژی‌دَهاک آمده‌است و معنای آن «مار اهریمنی» است. در شاهنامه پسر مرداس از تبار اعراب و فرمانروای دشت نیزه‌وران است. او پس از کشتن پدرش بر تخت می‌نشیند. ایرانیان که از ستم‌های جمشید، پادشاه ایران، به ستوه آمده‌اند، به نزد ضحاک می‌روند و او را به شاهی برمی‌گزینند. ابلیس، دستیار ضحاک، دو بوسه بر دوش ضحاک می‌دهد و دو مار از جای بوسه‌ها بیرون می‌جهد. پس از این واقعه ابلیس نسخه‌ای تجویز می‌کند که باید هر روز مغز دو جوان را خوراک مارها سازد تا گزندی به او نرسد.

ضحاک در اوستا[ویرایش]

ضحاک بر تخت شاهی

در اوستا[۳] ضحاک یا اژی دهاک، اژدهایی سه‌سر است که ثریتونا (فریدون) با او می‌جنگد. تنها در نوشته‌های پس از اوستاست که او را به شکلِ انسان می‌بینیم.

در فرهنگِ واژه‌های اَوستا[۴] واژهٔ دَهَه کَهَ برابر با ویران‌گر، نابود سازنده و واژهٔ دَهاکَه برابر با گزیدن، نیش زدن، اژدها و واژهٔ اژی دهاک برابر با مار نیش‌زننده، زهاک (ضحاک) آمده‌است. در پی‌نوشت واژهٔ اژی دهاک در فرهنگِ واژه‌های اَوستا می‌خوانیم:

در شاهنامه، فردوسی او را مردی شناسانده که دو مار به انگیزهٔ بوسهٔ اهریمن از شانه‌هایش درآمده بود و سالیان دراز در ایران به ستمکاری و کشتار جوانان ایران و سودجویی از مغز آنان برای خورش مارهای روی شانه‌هایش می‌پرداخت، تا سرانجام با رستاخیز کاوه آهنگر و فریدون پور آبتین، زهاک دستگیر و در البرزکوه زندانی گردید. واژهٔ اژدها یک واژهٔ اسطوره‌ای است و آن باید کوه آتش‌فشان ویران‌گر و نابودکننده باشد.[۵]

در اوستا چگونگیِ نبردهای ضحاک با سه دشمنش، آتش (آتَر)، جم (یمه)، و فریدون (ثری ایدون) گزارش شده‌است.

در اوستا ضحاک با پاژنامِ (صفت) ثری زَفَن برابر با سه پوزه و سه دهن و ثری کَمِرِذ برابر با سه کله یا سر نیز آمده‌است.

در اوستا، یشت ۱۹–۳۷ چنین می‌خوانیم:

(فریدون) که کشت

(مار) زهاک سه پوزهٔ سه سر را

با شش چشم و هزار گونه دریافت (ادراک)، آن دیو بسیار توانای دروغگو را.

بر پایه‌گذارش اوستا، ضحاک مردی سه‌سر، سه‌پوزه و شش‌چشم و دارای هزارگونه چالاکی و از مردم بابل است، سرزمینی که ایرانیان طایفه‌ای عرب‌نژاد از ساکنان آنجا را تازی می‌نامیدند؛ نامی که بعدها به همه اعراب دادند. در اوستا همچنین آمده‌است که ضحاک در سرزمین بوری بر چکاد (قله) کوهی برای اَرِدویسوَر اَناهیتا، فدیه و پیشکش بسیار کرد و از وی خواست که او را یاری دهد تا هر هفت کشور را از آدمی تهی سازد ولی او خواهش او را برنیاورد. در آبان یشت، کردهٔ ۸ چنین می‌خوانیم:

۲۹

«اَژیدَهاکِ» سه پوزه در زمین «بَوری» صد اسب و هزار گاو و ده هزار گوسفند او را پیشکش آورد…

۳۰

و از وی خواستار شد:

ای اَرِدویسوَر اَناهیتا! ای نیک! ای تواناترین!

مرا این کامیابی ارزانی دار که من هفت کشور را از مردمان تهی کنم.

در اوستا زاده شدنِ فریدون، ارمغانی است که به آبتین -پدر فریدون- و در پی ساختن نوشابهٔ هوم برای دومین بار در جهان به دستش، به او داده شده‌است و همان گاه ارمغان پیروزیِ او بر اژی دهاک نیز داده شده‌است. در یسنا، هاتِ ۹ چنین می‌خوانیم:

(۶)

ای هَومِ!

کدامین کس، دیگر باره در میان مردمان جهان استومند، از تو نوشابه برگرفت؟ کدام پاداش بدو داده شد و کدام بهروزی بدو رسید؟

(۷)

آنگاه هَومِ اَشَوَن دور دارنده مرگ، مرا پاسخ گفت:

دومین بار در میان مردمان جهان استومند، «آبتین» از من نوشابه برگرفت و این پاداش بدو داده شد و این بهروزی بدو رسید که او را پسری زاده شد:

«فریدون» از خاندان توانا…

(۸)

… آن که «اژی دهاک» را فرو کوفت؛ [اژی دهاک] سه پوزه سه کله شش چشم را، آن دارنده هزار [گونه] چالاکی را،

آن دیو بسیار زورمند دروج را، آن دروند آسیب‌رسان جهان را، آن زورمندترین دروجی را که اهریمن برای تباه کردن جهان اشه، به پتیارگی در جهان استومند بیافرید.

همچنین داستان خواستار شدن فریدون از اهورامزدا پیروزی بر ضحاک را، در آبان یشت، کردهٔ ۸ چنین می‌خوانیم:

(۳۳)

فریدون پسر آبتین از خاندان توانا، در سرزمین چهار گوشهی وَرِنَ، صد اسب و هزار گاو و ده هزار گوسفند او را پیشکش آورد…

(۳۴)

و از وی خواستار شد:

ای اَرِدویسوَر اَناهیتا! ای نیک! ای تواناترین!

مرا این کامیابی ارزانی دار که من بر «اَژیدهاک» – [اژیدهاکِ] سه پوزهی سه کلهی شش چشم، آن دارندهی هزار [گونه] چالاکی، آن دیو بسیار آرزومندِ دروج، آن دُروَند ِ آسیب رسانِ جهان و آن زورمندترین دروجی که اَهریمن برای تباه کردن جهانِ اَشَه، به پتیارگی در جهان اَستومَند بیافرید – پیروز شوم و هر دو همسرش «سَنگهَوک» و «اَرنَوَک» را – که برازندهی نگاهداری خاندان و شایستهی زایش و افزایش دودمانند – از وی بِرُبایم.

(۳۵)

اَرِدویسوَر اَناهیتا – که همیشه خواستار زَور نیازکننده و به‌آیین پیشکش آورنده را کامروا کند – او را کامیابی بخشید.

ولی پس از چیرگی فریدون بر ضحاک، اهورمزدا فریدون را از کشتن ضحاک بازداشت و گفت: «اگر تو ضحاک را بکشی زمین از باشندگان موذی و زیان‌آور پر خواهد شد.» پس فریدون ضحاک را به بند کشید و در غاری به چکاد دماوند بیاویخت.

درپایان زمان، ضحاک زنجیر خود را خواهد گسست و یک سوم از مردم و ستوران را نابود خواهد کرد. آن گاه اهورامزدا گرشاسب را از زابلستان برمی‌انگیزد تا آن نابکار را از میان بردارد. گمان می‌رود که داستان این نجات از خاطره هجوم تازیان که پیش از به پادشاهی رسیدن مادها و هخامنشیان بارها به ایران حمله آوردند سرچشمه گرفته باشد. به گمانی دیگر، ممکن است این افسانه منشأ طبیعی داشته باشد، زیرا در روزگاران گذشته کوه دماوند آتش‌فشانی فعال بود که هرچند یک بار به خروش درمی‌آمد و رودهای گدازه از آن به‌سان مارهایی دهشتناک و آتشین سرازیر می‌شدند. داستان به بند کشیده شدن ضحاک در دماوند شاید هم‌زمان با فروکش کردن فوران گدازه های دماوند پیدا شده باشد. همچنان که هراس همیشگی از بند گسستن دوباره ضحاک نیز نشانی از نگرانی پیرامون فعالیت دوباره این آتش‌فشان دارد.

سبب آن‌که فریدون ضحاک را نمی‌کشد در سوتگر نسک چنین آمده‌است که چون فریدون چند بار کوشش به کشتن او می‌کند و زهاک از پای درنمی‌آید، سرانجام اهورامزدا به او پیام می‌دهد که زهاک نباید کشته شود زیرا با کشته شدن او هزاران جانور موذی مانند مار و عقرب و خزنده‌های زهرآگین از بدنش در جهان پراکنده خواهند شد. پس بهتر آن‌که فریدون او را در کوهی به بند کشد.

ضحاک در نوشته‌های پهلوی (فارسی میانه)[ویرایش]

در نوشته‌های پهلوی چون بُندهش ۶–۳۱ او را گاه دهاک و گاه اژی دهاک می‌خوانند و تا آن جا پیش می‌رود که تا چهارده پشت او را برمی‌شمارد و سرانجام او را به اهریمن می‌رساند.

در نوشته‌های پهلوی، ضحاک با پاژنام (صفت) بیور اسب برابر با دارندهٔ هزار اسب (اسبان بسیار) نیز آمده‌است.

بر پایه‌گذارش نوشته‌های فارسی میانه، دماوند (دُمباوند) جایگاه به بند کشیده شدن ضحاک است.

چگونگی برخاستن ضحاک در پایان زمان و نبرد او با گرشاسپ در اوستای کنونی نیست؛ اما گزارش این نبرد واپسین و سرنوشت ضحاک در “زند وهومن یسن” که خود گزارشی از هفتمین فرگرد “سوتگر نسک” مفقود اوستای کهن است آمده است:

در هزارهٔ هوشیدر ماه (دومین هزاره از سه هزارهٔ نجات بخشی جهان در جهان بینی زرتشتی) مردم در پزشکی چنان ماهر باشند و دارو و درمان چنان به کار آورند و برند که جز به مرگ دادستانی (مرگ مقدّر) نمیرند، اگر چه به شمشیر و کارد بزنند و کشند… پس بی‌دینی، از روی کین برخیزد و به بالای آن کوه دماوند به سوی بیور اسب (ضحاک) رود و گوید: اکنون نُه هزار سال است، فریدون زنده نیست، چرا تو این بند نگسلی و برنخیزی که این جهان پر از مردم است… اژدها از بیم فریدون نخست آن بند را نگسلد تا آن که آن بد کار آن بند را وچوب را از بُن بگسلد. پس زورِ دهاک افزوده شود، بند را از بُن بگسلد، به تازش ایستد (یورش آغاز کند)، همان‌جا آن بد کار را ببلعد و گناه را کردن را در جهان رواج دهد و بی‌شمار گناهِ گران کند. یک سوم از مردم و گاو و گوسپند و آفریدگان دیگر اهورامزدا را ببلعد و آب و آتش و گیاه را تباه کند.

پس آب و آتش و گیاه پیش اورمزد خدای به گِله ایستند و بنالند که فریدون را باز زنده کن تا اژدها را بکشد، چه اگر تو ای اورمزد این نکنی ما در جهان نتوانیم بود. آتش گوید روشنی ندهم، و آب گوید که روان نشوم، و پس من دادار اورمزد به سروش و ایزد نریو سنگ گویم که: تن گرشاسپ سام را بجنبانند تا برخیزد. پس سروش و ایزد نریو سنگ به سوی گرشاسپ روند، سه بار بانگ کنند، بار چهارم سام با پیروزگری برخیزد، به نبرد اژدها رودو او (اژدها) سخن گرشاسپ نشنود، و گرشاسپ گُرز پیروزگر بر سر اژدها بکوبد و او را بزند و بکشد. پس رنج و پتیاره از این جهان برود تا هزاره را به پایان رسانم. پس سوشیانس آفرینش را دوباره پاک بسازد و رستاخیز و تنِ پسین باشد.

بر پایهٔ روایات کُهن پهلوی، پهلوانی که می‌تواند ضحاک را یکسره از بین ببرد، گرشاسب، پهلوان افسانه‌ای ایران است که در هزارهٔ چهارم، ضحاک را که بند گسسته و جهان را برآشفته‌است از پای در خواهد انداخت:

«در آن هزاره، ضحاک از بند برهد؛ و فرمانروایی بر دیوان و مردمان را فراز گیرد. چنین گوید که: «هر که آب و آتش و گیاه را نیازارد، پس بیاورید؛ تا او را بجویم.» و آتش و آب و گیاه از بدی که مردمان بر آنان کنند، پیش هرمزد شکوه کنند؛ و گویند که: «فریدون را برخیزان تا ضحاک را بکشد؛ چه اگر جز این باشد، به زمین نباشیم.» پس هرمزد با امشاسپندان به نزدیک روان فریدون رود. بدو گوید که: «برخیز و ضحاک را بکش!» روان فریدون گوید که: «من کشتن نتوانم. نزد روان سامان گرشاسب روید.» پس هرمزد با امشاسپندان به نزدیک روان سامان رود؛ سامان گرشاسب را برخیزاند؛ و او ضحاک را بکشد.» (روایت پهلوی، ترجمه مهشید میرفخرایی، مؤسسه مطالعات و تحقیقات فرهنگی تهران، ۱۳۶۷، ص ۶۰)

ضحاک در شاهنامه فردوسی[ویرایش]

دوران ضحاک هزار سال بود. رفته‌رفته خردمندی و راستی نهان گشت و خرافات و گزند آشکارا. ضحاک دختران جمشید شهرناز و ارنواز را به همسری گرفت. در آن زمان هر شب دو مرد را می‌گرفتند و از مغز سر آنان خوراک برای ماران ضحاک فراهم می‌آوردند. روزی دو تن به نام‌های ارمایل و گرمایل چاره اندیشیدند تا به آشپزخانه ضحاک راه یابند تا روزی یک نفر که خونشان را می‌ریزند، رها سازند. چون دژخیمان دو مرد جوان را برای کشتن آورده و بر زمین افکندند، یکی را کشتند و مغزش را با مغز سر گوسفند آمیخته و به دیگری گفتند که در کوه و بیابان پنهان شود. بدین سان هر ماه سی جوان را آزاد می‌ساختند و چندین بُز و میش بدیشان دادند تا راه دشت‌ها را پیش گیرند.

ضحاک در دیگر نوشته‌های پس از اسلام[ویرایش]

مُعجَم البلدان[ویرایش]

یاقوت حَمَوی در معجم البلدان پس از گزارشی کوتاه پیرامون شکوه و بزرگی و بلندی دماوند می‌نویسد که ضحاک مار دوش را فریدون یا به گفتهٔ خودش، افریدون ابن اثفیان الاصبهانی، در دماوند به بند کشیده‌است. از آن جا که پذیرفتن باور مردم کوچه و بازار برای یاقوت دشوار می‌نماید، خود از کوه بالا می‌رود تا به چشم خویش آن را ببیند. او می‌نویسد که:

من با زحمت و خطر جانی فراوان تا نیمهٔ آن کوه رسیدم و گمان نمی‌کنم تا آن روز کسی از من بالاتر رفته باشد. نگاه کردم، چشمه‌ای از سرب مذاب بود که پیرامون آن چشمه سرب‌ها خشکیده بودند و هنگامی که خورشید به آن‌ها می‌تابید چون آتش می‌درخشیدند. میان کوه غارها و گودال‌هایی بود که وزش بادها از سوی‌های گوناگون در آن‌ها تولید پژواک‌ها و آهنگ‌های گوناگون درفواصل معین می‌کرد. یک بار چون شیههٔ اسب به گوش می‌رسید، یک بار چون عرعر خر و گاهی چون بانگ بلند و رسای مردمان که به کلی نا مفهوم می‌نمود و اهالی محل آن را زبان مردم بدوی می‌دانستند. دودهایی را که به نفس ضحاک تعبیر می‌کنند، بخاری است که از آن چشمهٔ مذاب برمی‌خیزد.[۶]

مروج الذهب[ویرایش]

مسعودی در مروج الذهب از به بند کشیده شدن ضحاک در کوه دماوند به دست فریدون و دود و دمه و برفچهٔ همیشگی بر چکاد (قلّه) دماوند و از رودی به رنگ زرد مانند زر که از پایینش جریان دارد سخن می‌گوید.[۷]

علی ابن زید[ویرایش]

به گزارش علی ابن زید (؟):

از این کوه (دماوند) گوگرد خارج می‌شود که پارسیان معتقدند که آن زهر بیور اسب (ضحاک) است. آنان هفتاد سوراخ بر می‌شمرند که از آن بخار گوگرد متصاعد می‌شود. مردی اظهار می‌داشت که این دمه، نفس بیور اسب است.[۸]

اخبار الطوال[ویرایش]

به گزارش ابو حنیفه دینوری در اخبار الطوال:

.. و او (نمرود = فریدون) تمام خویشاوندان ضحاک را در سرزمین بابل فرو گرفت و بر کشور و پادشاهی ضحاک پیروز شد و چون این خبر به ضحاک رسید به سوی نمرود آمد که نمرود بر او پیروز شد و با گرز آهنی ضربتی بر فرق ضحاک زد و او را زخمی ساخت. سپس او را استوار بست و در غاری در دماوند افکند و غار را مسدود ساخت. پادشاهی بر نمرود استوار و پایدار شد و نمرود همان کس است که ایرانیان او را فریدون خوانند.[۹]

المسالک و الممالک[ویرایش]

به گزارش اصطخری در المسالک و الممالک:

کی ضحاک در این کوه (دماوند) است و هر شب جادوان برآورند.[۱۰]

تاریخ طبری[ویرایش]

به گزارش محمد بن جریر طبری در تاریخ طبری:

ضحاک را هفت سر بوده و هم‌اکنون در کوه دماوند در بند است، ارباب تواریخ و سیَر بر آن‌اند که او بر تمام اقطار عالم دست یافته و ساحر و فاجر بود…

او در ادامه می‌نویسد:

… شنیده‌ام که ضحاک همان نمرود بابلی بوده و ابراهیم خلیل الرحمان در عهد او به دنیا آمده و او همان کسی است که آهنگ سوزانیدن وی کرد… فریدون در دماوند متولد شده و هنگامی سوی که وی غایب و به هندوستان رفته بوده… چون ضحاک از ماجرا آگاه شد سوی فریدون در حرکت آمد. لیکن خداوند نیروی او سلب کرد و دولتش زوال یافت. فریدون بر او حمله کرد و دست و بازوی او را ببست… پس از ان او را به کوه دماوند برد و به چاه افکند.[۱۱]

تاریخ گردیزی[ویرایش]

به گفته گردیزی در تاریخ گردیزی:

….. و افریدون ضحاک را بگرفت و از پوستش زهی بر گرفت و او را بدان ببست و به سوی کوه دماوند برد و و اندر راه فریدون را خواب برد. مر بنداد بن فیروز را فرمود تا ضحاک را نگه دارد که ابن بنداد معروف بود به دلیری و شیر مردی؛ و افریدون بخفت. ضحاک مر بنداد را گفت: اگر تو مرا رها کنی نیمی از پادشاهی تو را دهم. افریدون بشنید و برخاست و بندهای دیگر بر وی نهاد… پس او را به کوه دماوند برد.[۱۲]

تاریخ قم[ویرایش]

به گزارش ابن اثیر در تاریخ قم ضحاک از بند فریدون بگریخت و:

افریدون در پی او برفت. او را یافت به موضعی که امروزه برابر قم است و معدن نمک است و در آن جا به قضای حاجت نشسته بود و غایط او نمک شده و معدن نمک گشت.[۱۳]

آثار الباقیه[ویرایش]

به گزارش ابوریحان بیرونی در آثار الباقیه:

چون فریدون، ضحاک (بیوراسب) را از میان برد، گاوهای اثفیان (فریدون) را که ضحاک در موقعی که او را محاصره کرده بود و نمی‌گذاشت اثفیان به آن‌ها دست رسی داشته باشد را رها کرد و به خانه بازگردانید.[۱۴]

گزارش تاریخ طبری از این داستان به گونهٔ دیگری است:

فریدون پس از در بند کردن ضحاک بدو گفت: من تو را چون گاوی که در خانهٔ جدّم ذبح می‌شد می‌کشم.[۱۵]

تجارب الامم[ویرایش]

این گزارش در تجارب الامم این گونه آمده‌است که فریدون در پاسخ بیوراسب که از او خواست: مرا به کین نیای خود، جم مکش؛ گفت:…… من تو را به خون خواهی گاو نری که در خانهٔ نیای من بود می‌کشم.[۱۶]

در دیگر نوشته‌های فارسی میانه که در آن‌ها گزارش‌های داستان ضحاک آمده‌است:

التنبیه والاشراف (مسعودی، ترجمه ابولقاسم پاینده، ص ۸۲)، تاریخ ثعالبی (ترجمهٔ محمد فضایلی، پارهٔ نخست، ص ۲۷–۳۵)، آفرینش و تاریخ (مطهر ابن طاهر مقدسی، ترجمهٔ محمد رضا شفیعی کدکنی، ج۳- ص ۱۲۲–۱۲۳)، فارسنامه ابن بلخی (به اهتمام گای لسترنج و رینولد نیکلسون، ص۳۶–۳۷)، زین الاخبار گردیزی (زین الاخبار، ص۳۶–۳۹)، مجمل التواریخ و القصص (به تصحیح ملک الشعرا بهار، ص ۲۶–۲۷)، تاریخ کامل ابن اثیر (ترجمهٔ سید حسن روحانی، ص ۸۱–۸۲)، تاریخ طبرستان (محمد ابن اسفندیار کاتب، به تصحیح عباس اقبال، ص ۵۷–۵۸)، تاریخ گزیده (حمدالله مستوفی، به اهتمام عبد الحسین نوایی، ص۸۳–۸۴)، تاریخ قم (حسن ابن محمد حسن قمی، ترجمهٔ عبد الملک قمی، به تصحیح جلال الدین تهرانی) و روضة الصفا.[۱۷]

تاریخ بلعمی (به تصحیح ملک الشعرا بهار و پروین گنابادی، ص ۱۴۶–۱۴۷)، تجارب الامم (ابو علی مسکویه رازی، ترجمه ابولقاسم امامی، ص۵۹)، آثار الباقیه (ابوریحان بیرونی، ترجمه اکبر دانا سرشت، ص۳۳۹)، طبقات ناصری[۱۸] و تاریخ بناکتی[۱۹] اشاره شده‌است.

ضحاک در فرهنگ عمید[ویرایش]

(به فتح ضاد و حاء مشدد) دهاک، ده‌آک، اژدهاک، بنابر داستان شاهنامه پنجمین پادشاه پیشدادی که جمشید را کشت و جانشین او شد، مردی بدسرشت و ستمگر بود، دو مار از دو کتف او روییده بود که خوراک آن‌ها مغز سر آدمی بود و هر روز دو نفر را می‌کشت و مغز سرشان را به مارها می‌داد، عاقبت مردم به پیشوایی کاوه آهنگر بر او شوریدند و فریدون را به پادشاهی برگزیدند، فریدون ضحاک را گرفت و در کوه دماوند بند کرد[۲۰]

Uncategorized

گرشاسپ (پهلوان)

گرشاسپ (پهلوان)

از ویکی‌پدیا، دانشنامهٔ آزاد
گرشاسپ (پهلوان)
مجسمه گرشاسپ و اژدها در میدان حر، تهران
اطلاعات کلی
نام گرشاسپ
منصب نگهبان تاج و تخت فریدون
لقب گرشاسپ پهلوان
ملیت ایران
دوره پیشدادی
نبرد اول جنگ سلم و تور
نبرد دوم جزیره اژدهاها
خانواده
نام پدر اترت
همسر دختر شاه روم

گرشاسپ پهلوان بزرگِ ایرانی و نیای بزرگ رستم و نامور به اژدهاکُش است. منظومهٔ گرشاسپ‌نامه از اسدی طوسی در شرح دلاوری‌های اوست. این پهلوان از چهره‌های نامدار اساطیر ایران است. او را نباید با گرشاسپ پادشاه پیشدادی اشتباه گرفت. گرشاسب یکی از مشهورترین پهلوانان ایرانی است که بخش‌های مهمی از ادبیات اسطوره‌ایی و حماسی ایران به توصیف اعمال او و فرزندانش است. در اوستا نام او گرشاسب و لقب وی نریمان و از قبیله سام است.

گرشاسپ در اوستا[ویرایش]

نام گرشاسپ از اوستایی کِرِساسپَ گرفته شده و به معنی «دارندهٔ اسب لاغر» است. اَترَت (ثریته) پدر گرشاسپ از خاندان سام سومین کسی از مردمان بود که نوشابه آیینی هوم را آماده کرد و به پاداش این کار مقدس دو پسر به نام‌های گرشاسپ و اورواخشیه به او عطا شد.

صفت‌های گرشاسپ در اَوستا[ویرایش]

در اوستا، از گرشاسپ با صفت‌های زبردست، گیس‌وَر (موبلند) و گُرزبُردار (حامل گرز) یاد می‌شود.

نامیرایی[ویرایش]

گرشاسپ از جاودانگان و در شمار یاوران سوشیانت (موجود موعود آخرالزمان) است. او نمرده‌است و تا روزگار سوشیانت در خواب خواهد بود. در این هنگام ضحاک از بند فریدون می‌گریزد و گرشاسپ او را برای همیشه نابود خواهد کرد.

گرشاسپ در شاهنامه[ویرایش]

گرشاسپ از پهلوانان مقدم شاهنامه بوده و در زمان فریدون از او در کنار معدود پهلوانانی چون شاپور، سام‌نریمان و قارن‌رزم‌زن یاد می‌گردد. چون منوچهر جانشین سلطنت ایران در آیندهٔ نزدیک گشت، این موضوع برای سلم و تور پسران فریدون گران آمد و در صدد برآمدند منوچهر را نیز مانند ایرج دعوت نموده تا به حیات او خاتمه دهند تا وارث قانونی تخت فریدون شوند. توسط قاصدی از پدر در خواست نمودند تا منوچهر را نزد ایشان گسیل نماید تا از کردار زشت گذشته از بابت قتل ایرج پوزش آورند و جبران نمایند. اما فریدون به قاصد گفت جز شمشیر در میان نخواهد بود و قاصد برگشت اینگونه از فریدون و ایرانیان نزد تور و سلم خبر آورد:

فرستاده گفت آنکه روشن بهار بدید و ببیند در شهریار
بهاریست خرّم در اردیبهشت همه خاک عنبر همه زرّ خشت
سپهر برین کاخ و میدان اوست بهشت برین روی خندان اوست
به بالای ایوان او راغ نیست به پهنای میدان او باغ نیست[۱]
چو رفتم به نزدیک ایوان فراز سرش با ستاره همی گفت راز
. .
نشسته بر شاه بر دست راست[۲] تو گویی زبان و دل پادشاست
به پیش اندرون قارن زرم‌زن به دست چپ‌ش سرو شاه یمن
چو شاه یمن سرو دستورشان چو پیروز گرشاسپ گنجورشان

جستارهای وابسته[ویرایش]

Uncategorized

هرکول

هرکول

از ویکی‌پدیا، دانشنامهٔ آزاد
اساطیر یونان باستان
Hercules Farnese 3637104088 9c95d7fe3c b.jpg
هرکول
یونانی: Ἡρακλῆς
فرانسوی: Héraclès
جنسیت: مذکر
پدر: زئوس
مادر: آلکمنه
همسر: مگارا، اومفال، دیانیرا و هبه
فرزندان: تلفوس، هولوس
وابستگان: آیاکوس، آنجلوس، آفرودیته، آرس، آپولون، آرتمیس، آتنا، ایلی‌ثیا، اینایو، اریس، ارسا، هلن، هفایستوس، هرمس، مینوس، پاندیا، پرسفونه، پرسئوس، رادامانتوس، خاریتس، هورای، لیتای، موزها، مویرای
تولد: تبای
مرگ: کوه ٱئنا، منطقه فوکس، یونان
ویژگی‌ها: قدرت شگفت‌آور
موضوع‌های اساطیر یونان باستان
آ ا ب پ ت ج چ خ د ر ز ژ س
ش ف ک گ ل م ن و ه ی

مجسمه رومی برنزی طلاکاری شده هرکول در سال ۱۸۶۴ در نزدیکی تئاتر پمپی پیدا شده

مجسمه هرکول در بیستون، کرمانشاه

مجسمه هرکول در دوره اشکانیان واقع در موزه شوش

هرکول (به لاتینHercules) نام رومی او، یا هراکلس (به یونانیἩρακλῆς, Hēraklēs) به معنی شکوه هرا،[۱] نام بزرگترین پهلوان اسطوره‌ای یونان و روم باستان فرزند پادشاه خدایان زئوس و آلکمنه بود. او نام‌آورترین قهرمان اسطوره‌ای یونان است.[۲] او جد خاندانی سلطنتی به نام هراکلیدای، مظهر مردانگی و قهرمان المپ نشینان علیه هیولاهای زیرزمینی بود. هرکول آخرین پسر فناپذیر زئوس و همچنین تنها کسی بود که از مادری فانی به دنیا آمده بود، و پس از مرگش تبدیل به خدا شد. هرکول در ابتدا توسط والدینش آلکیدس (به یونانیἈλκείδης, Alkeidēs) نام‌گذاری شد، اما بعدها نام او فقط برای خشنودی نامادری‌اش هرا به هرکول یا شکوه برای هرا تغییر یافت. بر طبق اساطیر اتروسکی، هرکول را هرکله نامیدند، و در عوض اینکه فرزند زنی فانی باشد، هر دو والدینش نامیرا بودند و او را پسر تینیا و یونی می‌پنداشتند. تینیا ایزد آسمان‌ها و قابل قیاس با ژوپیتر در اساطیر رومی یا زئوس یونانی است، در حالی که یونی، معادل یونو در اساطیر روم و هرا در اساطیر یونان است.

استعداد او قدرت شگفت‌انگیز و شجاعتی بود که داشت، اما از دانش و خرد بهره چندانی نداشت. هنگامی که در گهواره بود دو مار را خفه کرد و در سنین نوجوانی توانست شیری را از پا درآورد. او هرگز در هیچ‌یک از شهرهایی که به ماجراجویی می‌پرداخت، مقیم نشد و سرگردانی‌های او باعث شد فراسوی مرزهای یونان، مثل آفریقا و آسیای صغیر را درنوردد. هرکول در دوران باستان محبوبیت فراوان داشت، و موضوع داستان‌ها و آثار هنری بی‌شمار بود. هر چند منسجم‌ترین منابع ادبی مربوط به دلاوری‌های او به قرن سوم بازمی‌گردد، اما منابع پراکنده، و شواهد به دست آمده از منابع هنری روشن می‌سازند که اغلب ماجراهای او اگر نه همهٔ آن‌ها از نخستین دوران‌ها معروف بوده‌است. از مشخصه‌های هرکول می‌توان به سلاحش که گرزی بود از جنس چوب زیتون و لباسی که از پوست شیر درست شده بود اشاره کرد.[۳]

تولد و دوران کودکی[ویرایش]

تِبس و آرگوس هر دو ادعا می‌کنند که هرکول زاده آنجاست و ادعای تبسی‌ها به‌طور گسترده‌تری پذیرفته شده‌است، اما دلایلی وجود دارد که می‌توان عقیده داشت آرگوس زادگاه او بوده‌است. زئوس تصمیم گرفت فرزندی به دنیا آورد که قهرمانی را برای خدایان و فناپذیران به ارمغان بیاورد و از این رو آلکمنه، همسر آمفیتروئون را به عنوان مادر او انتخاب کرد. زمانی که آمفیتروئون مشغول نبرد بود، زئوس خود را به شکل او درآورد و با آلکمنه هم‌بستر شد. آمفیتروئون در همان شب از نبرد بازگشت و به‌طور معمول او نیز با آلکمنه هم‌بستر شد. در نتیجه این نزدیکی‌ها او دوقلو به دنیا آورد:هرکول برای زئوس و ایفیکلس برای آمفیتروئون. پس از به دنیا آمدن هرکول، زئوس سوگند یاد کرد که این پسر یکی از نوادگان پرسئوس است و روزی خواهد رسید که او بر تمام یونان حکمرانی خواهد کرد، اما هرا توسط ایلی‌ثیا الههٔ وضع حمل، تولد هرکول را عقب و تولد ائوروستئوس (یکی دیگر از نوادگان پرسئوس) را پیش انداخت و به این ترتیب ائوروستئوس پادشاه یونان شد.[۴] آلکمنه از ترس انتقام‌جویی هرا سریعاً تولد هرکول را افشا کرد، اما نوزاد توسط الهه عقل و خرد آتنا (در برخی تفسیرات دیگر توسط هرمس) به نزد هرا آورده شد و او را درمیان سینه‌های هرا قرار دادند. هرا که آن نوزاد را تشخیص نداده بود از روی ترحم از او پرستاری می‌کرد. هرکول به شدت سینه‌های هرا را می‌مکید، به‌طوری‌که هرا از شدت درد نوزاد را پس زد و در نتیجه شیرش به آسمان فوران کرد و راه شیری را پدید آورد. اما با خوردن این شیر الهی، هرکول قدرت‌های مافوق‌طبیعی به دست آورده بود. در همین حین آتنا کودک را در اختیار گرفت و به آغوش مادرش بازگرداند و از آن پس هرکول توسط والدینش بزرگ شد.

بعد از این ماجراها، آمفیتروئون به کودک مشکوک شده و چنین شد که با تئیریاس پیغمبر نابینایان، مشورت کرد. تئیریاس به او گفت هرکول فرزند زئوس است و سرنوشت او چنین است که تبدیل به یک قهرمان شود. سپس آمفیتروئون با دقت از کودک مراقبت نمود و بهترین استادان و مربیان ورزشی را برای او انتخاب کرد. راندن ارابه را از پدرش آمفیتروئون، کشتی گرفتن را از اوتولوکوس، هنر کمانداری را از ایریتوس، شمشیرزنی را از کستور و چنگ نوازی را از لینوس (یا ایمولپوس) آموخت. هرکول نیز درعوض با کار کردن در مزرعه به پدر خود کمک می‌کرد و همین مسئله به قویتر شدن او نیز می‌انجامید. او شمشیرش را از هرمس، تیر و کمانش را از آپولو، زره سینه‌اش را از هفائستوس و جامه‌اش را از آتنا دریافت کرده بود.

آموزش هنر موسیقی به این پهلوان جوان عاقبت فاجعه باری به همراه داشت. هنگامی که استادش لینوس، به دلیل عدم توجه به درس‌های موسیقی با این جوان برخورد نمود، هرکول نیز برای تلافی کردن بوسیلهٔ چنگ ضربه‌ای بر سر لینوس وارد کرد که بلافاصله سبب مرگش شد. هرکول با خوش‌شانسی از جرم قتل تبرئه شد، اما آمفیتروئون برای جلوگیری از دردسرهای بیشتر او را به چراندن گوسفندها در مزرعه‌ای واقع در حومه شهر تسپیئای فرستاد.[۵]

جوانی[ویرایش]

هرکول دیگر بزرگ شده بود و اولین آزمایش واقعی قدرت او کشتن شیری واقع در کوه‌های کیثارون بود. هیولایی که باعث نابودی گله آمفیتروئون شده بود و هرکول مشکل کوچکی برای خلاص شدن از دست هیولا داشت. سرانجام او شیر را کشته و پوستش را می‌کند، در بعضی تفسیرات این همان پوستی است که او به تن دارد (در منابعی دیگر این پوست شیر نیمیان است که او برتن اوست). در این میان که هرکول از خانه بدور بود، تبس درگیر جنگی با اورکمنوس‌ها شده بود. هرکول بیدرنگ تبسی‌ها را با سلاح‌های داخل معابد مسلح نمود. هنگامی که پیروزی نزدیک بود، هرکول اورکمنوس‌ها را در آب غرق کرد. آتنا با مشاهده دلاوری‌های هرکول در این جنگ، به یکی از متحدان او در طول زندگیش مبدل گشت. اما نه آتنا و نه هرکول توانایی نجات آمفیتروئون که جانش را در این جنگ از دست داده بود را نداشتند.

دختران تسپیوس[ویرایش]

تسپیوس پادشاه و بنیان‌گذار تسپیای در بویوتیا، با هرکول قرار گذاشت، در ازای کشتن شیری که به گله دام‌هایش حمله کرده بود دخترانش را به او تقدیم کند. شکار شیر پنجاه روز به طول انجامید و به مدت پنجاه روز هرکول در هر شب با یکی از دختران شاه تسپیوس همخواب می‌شد. بعدها فرزندان هرکول از دختران تسپیوس با نام تسپیادس «Thespiades» خوانده شدند. دو تن از آن‌ها در تبس باقی ماندند و هفت تن دیگر در تسپیای و بقیه فرزندانش به یولائوس برای تأسیس مستعمره ساردینیا پیوستند.

پس از مدتی، هرکول با مگارا، دختر بزرگ کرئون پادشاه شهر تِبس ازدواج کرد. کرئون برای قدردانی از هرکول به خاطره دفاع از تِبس در مقابل اُرکومنوس در یک جنگ تن به تن، دختر خود مگارا را به او تقدیم کرد و آن دو با یکدیگر به وطن خود و خانهٔ آمفیتروئون بازگشتند. مگارا اولین همسر هرکول بود و برای او یک پسر و دو دختر به نام‌های تریماخوس، دیکون و کرئونیتیادس[۶] را به دنیا آورد، (در برخی از نسخه‌ها تعداد فرزندان آن‌ها هشت نفر ذکر شده‌است).[۷] در این حین لیکوس، فرزند پوزئیدون، اهل دیرفیس در وابیه، کرئون را به قتل رساند و قدرت را در تِبس به دست گرفت. گفته شده او قصد کشتن مگارا را نیز داشت اما هرکول که از نیت او با خبر شده بود او را کشت.

هرا که به خوبی از توانایی‌های در حال رشد هرکول آگاه شده بود، تصمیم گرفت دوباره برای رسوایی او نقشه‌ای طرح کند، و این چنین شد که هرکول را به یک جنون ناگهانی دچار نمود.[۸]

دوازده‌خوان هرکول[ویرایش]

نوشتار اصلی: دوازده‌خوان هرکول

دشمن اصلی هرکول هرا بود. هنگام کودکی هرا دو مار را در گهوارهٔ هرکول قرار داد اما او با قدرت زیادی که داشت آن‌ها را خفه کرد. او بالاخره هرکول را دیوانه کرد. به سبب بی‌عقلی، هرکول به برادرزاده خود یولائوس حمله کرد اما او توانست جان سالم به در ببرد. او شروع به تیراندازی به جانوران خیالی ساخته ذهنش کرد و در انتها همسر خود مگارا و سه فرزندشان را به قتل رساند (در برخی از تفسیرات فقط فرزندان او کشته شدند و مگارا بعدها با مردی دیگر ازدواج کرده‌بود). هرکول بسیار غمگین بود و به محض بهبود یافتن و برای جبران کار خود با پیشگوی معبد آپولو مشورت و از او سؤال کرد چگونه می‌تواند شرف و عزت خود را بازیابد. پیشگو به او گفت نزد ائوروستئوس پادشاه موکنای برو و دوازده سال او را خدمت کن. ائوروستئوس هیچ کار دشواری به ذهنش نمی‌رسید که پسر قدرتمند زئوس از پس آن برنیاید، بنابراین هرا از کاخ خود در المپ پایین آمد تا به او کمک کند. با همکاری یکدیگر دوازده وظیفه برای ناپسری فناپذیر هرا در نظر گرفتند که به دوازده‌خوان هرکول معروف است. شش خوان اول همگی در شبه جزیرهٔ پلوپونز اتفاق افتاد، اما خوان‌های بعدی، هرکول را به مکان‌های مختلفی در حواشی دنیای یونانی و فراسوی آن برد. در کلیهٔ این خوان‌ها، هرکول با تنفر هرا مواجه بود که همواره به فرزندان زئوس از زنان دیگر حسادت می‌ورزید. از طرف دیگر، آتنا ایزدبانوی عقل و خرد، یکی از حامیان پرشور او بود؛ هرکول از همراهی و یاری گاه‌وبیگاه برادرزادهٔ خود یولائوس نیز بهره می‌گرفت. این دوازده‌خوان عبارتند از:

  1. کشتن شیر نیمیایی، هیولایی که هیچ سلاحی قادر به نفوذ در پوستش نبود. هرکول آن را بدون هیچ دردسری خفه کرد.
  2. کشتن مار نه سر هیدرا. وقتی یک سر هیدرا بریده می‌شد دو سر جدید به جای آن می‌رویید و یکی از سرهای آن جاودانه بود و با هیچ سلاحی آسیب نمی‌دید. هرکول ۸ سر آن را سوزاند و سر جاودانه را زیر تخته سنگی قرار داد.
  3. گرفتن گوزن کرینیا. پس از چند ماه تعقیب و گریز بالاخره آن را در تله انداخت.
  4. کشتن گراز وحشی اریمانتوس. جدالی وحشیانه اما فوق‌العاده آسان؛ هرکول برنده شد.
  5. تمیز کردن اصطبل شاه آوگیاس. هرکول با جاری کردن رودی در نزدیکی اصطبل موفق به شستن آن شد.
  6. کشتن پرندگان گوشت‌خوار در سواحل استومفالوس. هرکول پرندگان را ترسانده و به پرواز درآورد. سپس با پیکان‌های خود، تعداد زیادی از آن‌ها را کشت.
  7. گرفتن و کشتن گاو وحشی واقع در کریت.
  8. گرفتن مادیان‌های دیومدس.
  9. به دست آوردن کمربند هیپولیتا، ملکه آمازون‌ها (که درحقیقت کار آسانی نبود).
  10. گرفتن گله گروئون. او جنگجویی غول‌پیکر بود دارای سه سر، سه بدن و شش دست که در مجموع بر روی پاهایی سوار بودند. او دارای گله گاوی باشکوه به رنگ قرمز بود که توسط یک چوپان و سگی دوسر به نام ارثروس (که برادر سربروس بود) محافظت می‌شد. هرکول هردو آن‌ها را کشت و سپس به جنگ با گروئون پرداخت و او را با تیری زهرآلود از پای درآورد.
  11. به دست آوردن سیب‌های زرین از باغ هسپریدس، که همیشه به وسیلهٔ اژدهای صد سر لادون نگهبانی می‌شد. هرکول اطلس را با پیشنهاد نگه داشتن زمین فریب داد تا سیب‌ها را برایش بیاورد. وقتی او با سیب‌ها بازگشت، هرکول از او خواست که زمین را برای چند لحظه نگه دارد تا او بتواند بالینی برای درد شانه‌هایش بیاورد. اطلس این کار را کرد، و هرکول با سیب‌هایش آنجا را ترک کرد.
  12. آوردن سربروس، سگ سه سر هادس، بر روی سطح زمین.[۹][۱۰]

بالاخره، بعد از دوازده سال و دوازده‌خوان، هرکول یک انسان آزاد بود.

ماجراجویی‌های دیگر هرکول[ویرایش]

هرکول در حال کشتن آنتایوس

هرکول بعد از پشت سر گذاشتن دوازده‌خوان به آرگونوت‌ها برای پیدا کردن پشم زرین پیوست. در این بین هرکول شیفتهٔ پرنسس یولا، دختر ائوروتوس گشت. شاه ائوروتوس یک کماندار ماهر بود و به پسرانش چگونگی کار کردن با تیر و کمان را آموزش داده بود. ائوروتوس قول داده بود که هر فردی که بتواند بر پسرانش در رقابت کمانداری غلبه کند، دخترش را به او می‌دهد. هرکول در این رقابت برنده شد، اما ائوروتوس به قول خود عمل نکرد. هرکول نیز شاه و تمام پسرانش به غیر از یکی از آن‌ها به نام ایفیتوس را کشت و یولا را نیز ربود. ایفیتوس تبدیل به یکی از بهترین دوستان هرکول گشت اما یکبار دیگر هرا او را دچار جنون نمود و هرکول ایفیتوس را از دیوارهای شهر تیرینس به پایین پرتاب کرد و موجب مرگ او شد. در نسخه‌های دیگر ائوروتوس متوجه شد برخی از اسب‌های او ربوده شدند و او هرکول را مسئول این ماجرا می‌دانست. ایفیتوس که حرف‌های پدرش را باور نداشت تصمیم گرفت برای آشکار ساختن این موضوع نزد هرکول برود. هرکول نیز او را برای شام به خانهٔ خود دعوت کرد اما به‌طور اتفاقی او را کشت. به دلیل اینکه در یونان، کشتن میهمان در خانه جرمی نابخشودنی به‌شمار می‌رفت، او مجرم شناخته شد. هرکول دوباره برای رهایی از این عذاب به نزد یکی از پیشگوهای معبد دلفی به نام «Xenoclea» رفت، اما او حاضر به صحبت کردن با فردی بی‌دین نبود. هرکول که به شدت خشمگین شده بود او را تهدید کرد و صندلی سه‌پایه را به سمت او پرتاب کرد. کشیش آپولون را به معبد فراخواند. آپولون با هرکول که به خدایان حمله کرده بود روبرو شد و در این حین زئوس مجبور شد با آذرخش خود جلوی پسرانش را بگیرد. پادشاه خدایان اعلام کرد هرکول یکباره دیگر برای قتل یک انسان و اهانت به معبد آپولون محکوم به مجازات است و قرار شد به مدت سه سال به بردگی اومفال، ملکهٔ لیدیه درآید. ملکه او را از هرمس، ایزد پیام‌رسان یونانی به عنوان برده خریداری کرد. هرکول مجبور بود یکسال بردهٔ او باشد، و به ناچار کارهای مخصوص زنان را انجام می‌داد و همچنین جامهٔ زنانه به تن می‌کرد، در حالی که خود ملکه پوست شیر نیمیایی را برتن داشت و گرز چوب زیتونی هرکول را با خود حمل می‌کرد. اما پس از مدتی، اومفال او را آزاد کرد و همسرش شد و صاحب چندین فرزند شدند.[۱۱] این درست زمانی بود که شکار گراز کالیدونیان در حال انجام بود، و هرکول از این شکار بلندآوازه جاماند.

ماجرای بعدی او با رفتن به لیبی باستان آغاز شد، مکانی که آنتایوس در آنجا فرمانروایی می‌کرد. آنتایوس فرزند گایا و پوزئیدون بود و قدرت خارق‌العاده‌ای داشت که از تماس با مادرش (زمین) به دست می‌آورد. او با هر بیگانه‌ای که به سرزمینش وارد می‌شد کشتی می‌گرفت و چون زمین‌می‌خورد قدرت تازه می‌یافت و برهمه چیره می‌گشت، اما هرکول سرانجام او را از زمین بلند کرد و آن‌قدر فشار داد تا کشته شد. پس از شکست آنتیوس، هرکول لیبی را که در آن زمان با حیوانات وحشی احاطه شده بود تسخیر کرد. او قسمت‌های بزرگی از بیابان را برای کشت و زراعت به ارمغان آورد و آن زمین‌ها را تبدیل به زمین کشت، باغ‌های انگور و زیتون نمود. از طرفی حاکمان خودکامه‌ای که فقط به فکر خود و شهرشان بودند و همچنین کسانی را که به قانون احترام نمی‌گذاشتند را مجازات می‌کرد و چنین شد که لیبی باستان به رفاه و کامیابی رسید. او سپس به مصر رفته، جایی که بوزیریس فرمانروا بود و عادت داشت بیگانه‌ها را قربانی کند. اما هرکول او را نیز با گرزش کشت.

هرکول به دوستان خود بسیار وفادار بود. او بارها زندگی خود را برای کمک به آن‌ها به مخاطره افکند که چشمگین‌ترین آن‌ها روایت آلکستیس بود. آدمتوس، پادشاه فرای در تسالی با آپولون قرار گذاشته بود که وقتی زمان مرگش فرا رسید، اجازه داشته باشد که زنده بماند، مشروط بر اینکه شخصی دیگر را پیدا کند که حاضر باشد به جای او بمیرد. اما هنگامی که آدمتوس در آستانهٔ مرگ قرار گرفت، معلوم شد که پیدا کردن یک داوطلب دشوارتر از آن است که او گمان می‌کرد. پس از آنکه والدین پیرش خودخواهانه از قربانی شدن به جای او امتناع کردند، همسرش آلکستیس اصرار می‌ورزید که او باید به جای شوهرش بمیرد. هنگامی که هرکول وارد صحنه شد آلکستیس به جهان زیرین رفته بود، اما هرکول مصرانه به جستجوی او برآمد. در این جستجو با مرگ دست و پنجه نرم کرد و سرانجام پیروز شد، و پیروزمندانه آلکستیس را به جهان زندگان بازگرداند.

بر طبق گفته‌های هزیود و آیسخولوس، هرکول کسی بود که با کشتن عقاب، پرومته را از عذابی که توسط زئوس برای ربودن آتش از خدایان و دادن آن به انسان‌های فانی دچار شده بود، نجات داد. هر روز عقابی می‌آمد و جگر پرومته را می‌خورد و شب جگر از نو می‌رویید. هرکول به کوه‌های قفقاز رفته و با پرتاب تیری عقاب را کشته و پرومته تیتان را از بند زنجیرهایش نجات داد. پرومته نیز در عوض او را در انجام مأموریت‌هایش یاری نمود.

هرکول و حمله به تروا[ویرایش]

پیش از جنگ تروآ، هرکول سفری دیگر به تروا داشت. لائومدون، پادشاه تروا مورد خشم پوزئیدون و آپولون قرار گرفته بود، به همین علت آپولون برای انتقام تروا را به طاعون مبتلا کرد و پوزئیدون نیز هیولایی دریایی به این شهر فرستاد. لائومدون پس از مشورت با پیش‌گو، قرار شد برای خلاص شدن از دست هیولا، دخترش هسیونه را به عنوان قربانی به صخره ببندد و پیشکش هیولا کند. اما هرکول هسیونه را پیدا کرد و نجاتش داد، سپس در مقابل گرفتن دو اسب شگفت‌انگیزش که از زئوس در قبال ربودن پسرش گانومده به او داده بود قبول کرد هیولا را از بین ببرد. لائومدون قبول کرد و هرکول به کمک آتنا هیولا را کشت. لائومدون بسیار سپاسگزاری نمود اما سعی کرد هرکول را فریب دهد. او دو اسب معمولی را به جای اسب‌های شگفت‌انگیزش به هرکول داد. پودارسز پسر لائومدون، با صدای بلند به اعتراض پرداخت اما لائومدون به او توجه نکرد. پس هرکول با لشکری برای گرفتن انتقام به تروا حمله کرد، لائومدون را کشت و پسرش پودارسز به جای او نشست و نام خود را به پریاموس تغییر داد.

بعد از این ماجراها، هرکول برای باز پس گرفتن سلطنت و قدرت در برابر گیگانت‌ها، به زئوس و دیگر المپ‌نشینان پیوست. مشارکت او در این جنگ الزامی بود، به دلیل پیشگویی که شده بود برای شکست دادن هیولاها فقط به یک فانی نیاز بود. المپ‌نشینان با کمک هرکول توانستند گیگانت‌ها را شکست دهند و هر یک را در زیر آتشفشانی در سرتاسر جهان به خاک سپردند.

هرکول تصمیم گرفت دیگر زمان انتخاب همسری دیگر فرارسیده، به همین منظور به روستای تبس رفت تا با دیانیرا دختر پادشاه کالیدون اوینئوس، ازدواج کند. او با خدای رودها آکلوس برسر دیانیرا مبارزه کرد و او را شکست داد. آن‌ها در صلح و صفا در کالیدون زندگی می‌کردند تا اینکه روزی هرکول به اشتباه ساقی‌ای را به قتل رساند و آن‌ها مجبور شدند به تراخیس فرار کنند. دیانیرا فرزندان زیادی برای هرکول به دنیا آورد. مدتی بعد یک سانتور مرد (حیوان افسانه‌ای با بالاتنهٔ انسان و پایین‌تنه اسب) به نام نسوس دیانیرا را ربود، اما هرکول با پرتاب تیر زهرآلودی به قلب نسوس او را آزاد کرد. نسوس هنگام مرگ به دیانیرا گفت قسمتی از خون او را نگه دارد و وقتی حس کرد دارد هرکول را از دست می‌دهد، از آن به عنوان داروی عشق بر روی هرکول استفاده کند. بعد از گذشت چندین ماه دیانیرا فکر کرد زن دیگری وارد زندگی او و هرکول شده‌است، بنابراین دیانیرا یکی از لباس‌های هرکول را با خون نسوس شست و به او داد تا به تن کند. نسوس به او دروغ گفته بود و خون همچون زهر در تن هرکول اثر کرد. بعد از این ماجرا هرکول به المپ برده شد و به او وعده زندگی ابدی دادند و با دیگر خدایان زندگی کرد. او در المپ با هبه ایزدبانوی جوانی، فرزند زئوس و هرا ازدواج کرد.

هرکول در آثار هنری[ویرایش]

در هنر یونانی، هرکول یکی از نخستین قهرمانان اساطیری است که چهره‌اش در سده ۸ پیش از میلاد تصویر شده‌است، و بر روی سکه‌های ایالات و شهرها نیز چهرهٔ او نقش گردیده که معمولاً در گهواره است و ماری را خفه می‌کند. همچنین دروازه ورودی به دریای مدیترانه از اقیانوس اطلس، جایی که راس نقطه جنوبی اسپانیا و نقطه شمالی مراکش روبروی یکدیگر قرار دارند، در زبان کلاسیک با عنوان ستون‌های هرکول شناخته می‌شوند. او به عنوان نماد وطن‌پرستی ملی، تنها قهرمانی است که در سراسر یونان ستوده می‌شود و همچنین تنها قهرمانی است که به جاودانگی نایل شد.

جستارهای وابسته[ویرایش]