Uncategorized

اندلس

اندلس

از ویکی‌پدیا، دانشنامهٔ آزاد

مختصات۳۷°۲۳′ شمالی ۵°۵۹′ غربی

آندلس
Andalucía (اسپانیایی)
بخش خودمختار
Flag
پرچم
نشان رسمی آندلس
نشان رسمی
موقعیت
موقعیت
کشور  اسپانیا
استان‌ها سویل، گرانادا، استان کوردوبا، کادیس، مالاگا، اوئلوا، خائن، آلمریا
دهستان‌ها ۷۷۰
مرکز سویل
حکومت
 • رئیس‌جمهور juntadeandalucia.es (کارگران سوسیالیست)
مساحت(۱۷٫۲٪ از اسپانیا؛ رتبه ۲ ام)
 • کل ۸۷٬۲۶۸ کیلومتر مربع (خطای عبارت: عملگر < دور از انتظار مایل مربع)
جمعیت (۲۰۱۱)
 • جمعیت ۸٬۴۲۴٬۱۰۲
 • رتبه جمعیت ۱ ام
 • ترکیب نژادی % از اسپانیا
اهلیت
منطقهٔ زمانی WET (یوتی‌سی ۰)
 • تابستان (DST) WEST (یوتی‌سی +۱)
کد ایزو ۳۱۶۶ AN
سرود ملی La bandera blanca y verde
زبان رسمی اسپانیایی
اساسنامه خودمختاری ۳۰ دسامبر ۱۹۸۱
Parliament مجلاس عمومی
کرسی‌های کنگره ۶۲ (از ۳۵۰)
کرسی‌های سنا ۴۰ (از ۲۶۴)
وبگاه

اَندَلُس (به اسپانیاییAndalucía) یکی از ۱۷ بخش خودمختار کشور اسپانیا است. پایتخت آن شهر سبیا یا سویل است.

بازمانده‌های فراوانی از معماری موری (مراکشی) در اندلس به‌جا مانده‌است ، زیرا این منطقه واپسین دژ مقاومت مورها پیش از بازپس‌گیری این سامان از سوی پادشاهان کاتولیک بود ، که در سال ۱۴۹۲ تکمیل گشت. نامدارترین این آثار کاخ الحمراء در گرانادا، مزکوئیتا در کوردوبا ، برج‌های توره دل اورو و خیرالدا در سویل می باشد. از آثار باستانی مهم آن می‌توان به مدینةالزهرا در نزدیکی کوردوبا اشاره کرد.

تاریخ[ویرایش]

مشاهیر آندلس

مسلمانان به مدت ۷۸۱ سال (از سال ۷۱۱ تا ۱۴۹۲) بر اندلس و نقاط دیگر اسپانیا حکومت کردند. در این دوران تاریخ‌نگاری مسلمانان در اندلس رشد چشمگیری یافت، که اوج آن توسط خاندان رازی است.[۱] ابداعات علمی و فرهنگی عالمانِ اندلسی بر رشد فرهنگی و صنعتی ملل مغرب‌زمین تأثیر غیرقابل انکاری داشته‌است؛ چنان‌که نهضت ترجمه علمی اروپا از اندلس آغاز شد.[۲] هرچند با سیطره اسپانیایی‌ها بر اندلس و برقراری دادگاه‌های تفتیش عقاید کلیسای کاتولیک اسپانیای آن دوران در شهر غرناطه یا همان گرانادا، رونق علوم و فنون اسلامی در اندلس از میان رفت.[۳]

تقسیمات[ویرایش]

این بخش از هشت استان تشکیل شده‌است که عبارتند از:

Hart administrativă a Andaluziei.png

شهرهای اصلی اندلس (از غرب به شرق) عبارت‌اند از:

دیگر شهرهای اندلس عبارت‌اند از:

در فارسی برخی از صورت‌های عربی جاینام‌های اندلس نیز رواج داشته‌اند ،همچون غرناطه (گرانادا)، قادص (کادیس) و قرطبه (کوردوبا).

مغام شهری در اندلس است که آن را مغامة نیز گویند و در آن معدن گل سرشوی است و از آنجا به سایر شهرهای مغرب برند.[۴]

نگارخانه[ویرایش]

فرهنگ[ویرایش]

اندلس خاستگاه موسیقی فلامنکو است.

جستارهای وابسته[ویرایش]

Uncategorized

جمهوری دوم اسپانیا

جمهوری دوم اسپانیا

از ویکی‌پدیا، دانشنامهٔ آزاد
جمهوری اسپانیا
República Españolaa
اسپانیا
۱۹۳۱–۱۹۳۹
پرچم اسپانیا
پرچم
نشان ملی اسپانیا
نشان ملی
شعار: «Plus Ultra»
«Further Beyond»
سرود: «Himno de Riego»
«Anthem of Riego»
Territories and colonies of the Spanish Republic: *   Spain, صحرا و گینه اسپانیایی    *   Protectorate of Morocco      *   International Zone of Tangier
Territories and colonies of the Spanish Republic:
پایتخت مادرید (۱۹۳۱–۱۹۳۶)
والنسیا (۱۹۳۶–۱۹۳۷)
بارسلون (۱۹۳۷–۱۹۳۹)
زبان(های) رایج اسپانیاییb
حکومت نظام چندحزبی نظام نیمه‌ریاستی
رئیس‌جمهور
• ۱۹۳۱–۱۹۳۶
Niceto Alcalá-Zamora
• ۱۹۳۶–۱۹۳۹
Manuel Azaña
نخست‌وزیر
• ۱۹۳۱
Niceto Alcalá-Zamora
• ۱۹۳۷–۱۹۳۹
Juan Negrín López
قوه مقننه مجلس نمایندگان
دوره تاریخی دوره میان‌دوجنگ
۱۴ آوریل ۱۹۳۱
۹ دسامبر ۱۹۳۱
۱۷ ژوئیه ۱۹۳۶
۱ آوریل ۱۹۳۹
واحد پول پزوتا

پیشین

پسین
Restoration (Spain)
Francoist Spain
Spanish Republican government in exile
a. Espainiako Errepublika in Basque, República Espanyola in Catalan and República Española (same spelling as in Spanish) in Galician.
b. زبان کاتالان، زبان باسکی و زبان گالیسی would gain formal officiality with the approval of the Statute of Autonomy.
تاریخ اسپانیا
Atlas Van der Hagen-KW1049B12 002-HISPANIAE ET PORTUGALIAE REGNA.jpeg
نشان درگاه درگاه اسپانیا  • گاهشمار

جمهوری دوم اسپانیا (به زبان اسپانیایی: «Segunda República Española») رژیم جمهوری که در اسپانیا ۱۹۳۱–۱۹۳۹ وجود داشت، در خلال جنگ داخلی اسپانیا و توسط فرانکو تأسیس شد. پس از دولت موقت بین آوریل و دسامبر سال ۱۹۳۱، قانون اساسی ۱۹۳۱ منجر به تأسیس جمهوری شد. جمهوری اسپانیا به طور کلی در سه دوره، دوره دوساله اول، دوره دوساله، و دولت جبهه ملی تقسیم شده است.

جمهوری دوم اسپانیا زمانی تشکیل شد که پس از برگزاری انتخابات شهرداری‌ها توسط شاه آلفونسو سیزدهم اکثر کرسی‌ها با کسب اکثریت آرا در اختیار نامزدهای ضد سلطنت قرار گرفت و مردم اسپانیا آغاز جمهوری را جشن گرفتند که به موجب فشار سیاسی تغییر رژیم سیاسی اعلام شد. دولت جدید در خلال سال‌های پایانی رو به زوال رفت تا که در ۱ آوریل ۱۹۳۹ با تسلیم آخرین نیروهای جمهوری خواه به نیکولاس شورشی منجر به پایان جنگ‌های داخلی اسپانیا شد. دولت در تبعید جمهوری دوم اسپانیایی در سفارت در مکزیک تا سال ۱۹۷۶ پنهان بود. در هر حال پس از بازگشت دموکراسی در اسپانیا، دولت به طور رسمی در سال بعد منحل شد.

Uncategorized

دیه‌گو ولاسکس

دیه‌گو ولاسکس

از ویکی‌پدیا، دانشنامهٔ آزاد
دیه‌گو ولاسکس
دیه‌گو ولاسکوئز
خودنگاره، حوالی ۱۶۴۰ م.
زادهٔ دیه‌گو رودریگز دِ سیلوا ای ولاسکوئز[۱]
۶ ژوئن ۱۵۹۹
سویل، اندلس، اسپانیا
درگذشت ۶ اوت ۱۶۶۰ (۶۱ سال)
مادرید، اسپانیا
ملیت اسپانیایی اسپانیا
شاگرد فرانسیسکو گویا، پابلو پیکاسو و سالوادور دالی
شناخته‌شده برای نقاشی
کارهای برجسته آینه ونوس (۵۱–۱۶۴۷)

پرتره پاپ اینوسنت دهم (۱۶۵۰)

ندیمه‌ها (۱۶۵۶)

جنبش باروک

دیه‌گو رودریگز دِ سیلوا ای ولاسکوئز (به اسپانیاییDiego Rodríguez de Silva y Velázquez)‏ (زاده ۶ ژوئن ۱۵۹۹ – درگذشته ۶ اوت ۱۶۶۰) نقاش اسپانیایی محبوب دربار فیلیپ چهارم بود. او به خاطر نقاشی‌های پُرتره‌اش از دودمان سلطنتی اسپانیا، دربار واتیکان و اشراف اروپایی، به شهرت فراوانی دست یافت. در سده ۱۹ آثار وی الگوی هنرمندان واقع‌گرا و دریافتگر، به ویژه ادوار مانه، فرانسیسکو گویا، پابلو پیکاسو و سالوادور دالی قرار گرفت.

نگارخانه[ویرایش]

Uncategorized

عبدالرحمن دوم

عبدالرحمن دوم

از ویکی‌پدیا، دانشنامهٔ آزاد
عبدالرحمن دوم
چهارمین امیر امارت اموی در اندلس
Monumento a Abderramán I en Murcia.jpg
مجسمه عبدالرحمن دوم در مورسیا
امیر امارت قرطبه در اندلس
سلطنت ۸۲۱–۸۵۲
رسیدن به امارت اندلس ۲۱ مه ۸۲۱ (۲۹ سال)
پس از حکم یکم
پیش از محمد یکم
زادروز ۱ ژانویهٔ ۷۹۲
طلیطله
درگذشت ۱ ژانویهٔ ۸۵۲ (۶۰ سال)
قرطبه
آرامگاه
همسر تهتز
فرزند(ها) پسرها: • محمد • حکم • سلیمان • مطرف • منذر • هشام • یحیی • مروان • مسلمه • امیه • عبدالملک • اصبغ • عبیدالله • سعید • بکر • عبدالعزیز • عاصی • عبدالله • عمر • طریف • ولید • عبدالجبار • احمد • عباس • موسی • قاسم • اسماعیل • یزید • اسحاق • عبد واحد • غمر • ابراهیم • عمرو • یعقوب • مغیره • عثمان • غریض
دخترها: • اسماء • عاتکه • عایشه • ام اصبغ • ام هشام • فاطمه • عبده • امه العزیز • ام کلثوم • ام عمرو • زینب • عُبیده • ناشده • قسیمه • عتیکه • کنزه • عزیزه • ام حکیم • میّه • ولاده • ام ابان • امه وهاب • ظبی • امه رحیم • رقیه • ام عثمان • ام موسی • امه رحمن • رحیمه • هُشیمه • امه ملک • بُریهه • تملال • منی • حکیمه • ام سلمه • آمنه • علیه
نام کامل
کنیه: (ابومطرف)
نام عربی:عبدالرحمن بن حکم بن هشام بن عبدالرحمن بن معاویه بن هشام بن عبدالملک بن مروان بن حکم بن ابی عاصی بن امیه
دودمان اموی (شاخه اندلس)
پدر حکم
مادر حلاوه (ام ولد)
دین و مذهب سنی (مالکی)

عبدالرحمن بن حکم (۱۷۶–۲۳۸ ه‍.ق / ۷۹۲–۸۵۲ م) از امرای اموی حاکم بر اندلس بود که پایتختش در قرطبه قرار داشت. او در سن ۳۱ سالگی، مقارن با ۲۷ ذی‌الحجه سال ۲۰۶ هجری/ مه ۸۲۲ میلادی، پس از حکم بن هشام به امارت قرطبه رسید. عبدالرحمن در دورهٔ حکومت ۳۱ سالهٔ خود حوادث گوناگونی را پشت‌سر گذاشت و اقدامات متعددی انجام داد. وی در دورهٔ زمامداری خود، جنگ‌های متعددی را با سرزمین‌های اروپایی، بخصوص فرانک‌ها، ترتیب داد و لشکرکشی‌های فراوانی را انجام داد که به واسطهٔ آن توانست سرزمین‌هایی را به تصرف درآورد یا به کسب غنائم و درآمدهای فراوان بپردازد و همچنین بردگان و اسرای زیادی را به خدمت بگیرد. او همچنین در سلسله عملیات‌هایی به سرکوب شورش‌های متعدد پرداخت و توانست با تحمل مشکلاتی، بر شورشیان فائق آید. از دیگر رویدادهای مهم عصر وی نیز، برخورد مسلمانان با نورمانها بود که در ابتدا به علت غافل‌گیری و ضعف در تجهیزات متحمل شکست‌هایی گشتند، اما در ادامه توانستند بر این دشمنان جدید، پیروز گردند و حتی در آینده نیز آنان را در تهاجم به مرزهای امارت قرطبه، ناکام بگذارند. رویداد مهم دیگری که قابل ذکر است، درگیری‌های مذهبی در این دوره می‌باشد که ره‌آورد فشارهای مسلمانان بر مسیحیان و تحرکات عناصر متعصب در میان مسیحیان بود که به بروز شکاف‌ها و مشکلاتی در جامعه منجر گشت و حکومت اندلس را به خود مشغول نمود. وی به اقدامات عمرانی و ساخت امارات نیز اهمیت می‌داده و در دورهٔ حکومتش به اقدامات متعددی در این زمینه مبادرت ورزیده‌است که ساخت مسجد جامع اشبیلیه و قلعه یا دیوار آن از جملهٔ این اقدامات می‌باشد. به‌کارگیری افراد کاردان نیز از دیگر ویژگی‌های حکومت وی می‌باشد.

نسب[ویرایش]

نسب عبدالرحمن را اینگونه ذکر می‌نمایند: عبدالرحمن بن حکم بن هشام بن عبدالرحمن.[۱] پدر او حکم، یکی از حاکمان مقتدر اموی در اندلس بود که شورش‌های بر ضد خود را به شدت سرکوب نمود و به تقویت پایه‌های حکومت امویان در اندلس همت گماشت. پیشینیان او نیز، از حکام اموی مستقر در اندلس بودند که حکومت خود را از طریق اعمال سیاست‌های گوناگون و به خصوص با تکیه بر نیروی نظامی به دست آوردند و برای عبدالرحمن به میراث گذاشتند.[۲] ، مادر وی نیز کنیز بود که حلاوه نام داشت. پس از مرگ حکم، عبدالرحمن که فرزند ارشد وی بود؛ بر سریر حکومت تکیه زد و به مدت ۳۱ سال، با کفایت و درایت، بر اندلس و سرزمین‌های اطراف حکمرانی نمود.[۳]

تولد، کودکی و جوانی[ویرایش]

عبدالرحمن بن حکم در سال ۱۷۶ هجری/ ۷۹۲ میلادی در شهری موسوم به طلیطله، از کنیزکی به نام حلاوه متولد گشت. او از جمله فرزندان محبوب حکم بن هشام بود که توسط وی به جانشینی برگزیده شد.[۴] حکم نیز به تربیتش همت گماشت و به ارتقای سطح دانش و فرهنگش از طریق تعلیمات گوناگون پرداخت. عبدالرحمن نیز به واسطهٔ علاقه‌ای که نسبت به یادگیری علوم مختلف نشان می‌داد و ذهن فعال و توانایی که دارا بود، در همان دوران جوانی به کسب معلومات در زمینه‌های متعدد پرداخت که تأثیر این آموزش‌ها را می‌توان در دورهٔ حکومت وی مشاهده نمود.[۵]

دوران حکومت[ویرایش]

قلمرو امارت قرطبه در سال 910 میلادی

نبردهای خارجی[ویرایش]

  • عبدالرحمن در سال ۲۰۸ هجری/ ۸۲۳ میلادی لشکری را به فرماندهی عبدالکریم بن عبدالواحد بن مغیث تدارک دید و آن را با هدف جهاد راهی البه و قلاع نمود.[۶] سردار عبدالرحمن نیز به تلافی حملات آلفونسوی دوم، شاه لئون، و تعدادی از مردمان کوهستان به مرزها و خرابی‌هایی که به بار آوردند، به قلاع و البه یورش برد و در چندین جبهه، مسیحیان را وادار به هزیمت نمود. او همچنین شهر لئون را به آتش کشید و با دریافت تعهد از بزرگان آن ناحیه مبنی بر خودداری از اقدامات خرابکارانه، به همراه اسیران و غنائم بسیار، به قرطبه مراجعت نمود.[۷]
  • در سال ۲۰۹ هجری/ ۸۲۴ میلادی بنی قسی یا بنی موسی از فرمانروایان تطیله، با موافقت حکومت قرطبه، به یاری بشکنس که در مقابل حملهٔ لویی یکم، پادشاه فرانک‌ها، از مسلمانان استمداد طلبیده بودند، شتافتند و آنان را دچار شکست سختی نمودند که در جریان این جنگ سرداران نار و ابلو به اسارت درآمدند. بنابر روایت منابع، این جنگ در نواحی بنبلونه و دامنهٔ کوه‌های پیرنه رخ داد و به پیروزی مسلمانان و متحدانشان منجر گشت.[۸]
  • در سال ۲۱۲ هجری/ ۸۲۷ میلادی فرانک‌ها به تحرکاتی در حدود ثغر اعلی دست زدند و حملاتی را بدانجا نمودند. به همین علت در این سال، عبدالرحمن لشکری به فرماندهی عبیدالله بن عبدالله بلنسی به شمال اعزام نمود. این لشکر به سرزمین‌های فرانک‌ها هجوم برد و به سمت فطلونیه حرکت نمود. عبیدالله در چندین جنگ آنان را دچار هزیمت نمود و تا جبرونه پیشروی نمود و پس از پراکنده‌ساختن مسیحیان در آن نواحی، بازگردید.[۹]
  • عبدالرحمن در میان این جنگ‌ها، گاهی به سرکوب شورش‌هایی نیز مبادرت می‌ورزید که ذکر خواهند شد. او پس از سرکوب شورش‌ها، بار دیگر برنامهٔ جهاد را تجدید نمود و سال‌های بعدی را به ارسال لشکرهای متعدد به سرزمین‌های شمالی، مشغول گشت.[۱۰]
  • در سال ۲۲۹ هجری/ ۸۴۳ میلادی، سرزمین اندلس با تهدید جدیدی روبرو گشت، که نورمانها بودند.[۱۱] آنان در این سال به سواحل لئون هجوم بردند و آنجا را مکان تاخت و تاز قرار دادند. حاکم لئون نیز لشکری را به جنگ آنان فرستاد، نورمانها را به عقب راند و کشتی‌هایشان را به آتش کشید. نورمانها به آب‌های جنوبی و غربی اندلس هجوم بردند و در طلب غنیمت و اسیر، آن مناطق را محل تاخت و تاز قرار دادند و در نخستین رویارویی‌ها، مسلمانان را به عقب راندند و سواحل اندلس را فتح کردند. در همان زمان دسته‌ای از ناوهای آنان به اشبیلیه حمله کردند و مناطق اطراف آن را نیز مورد هجوم قرار دادند. مردم این نواحی به علت عدم آمادگی نظامی و امکانات، موفق به دفع آنان نشدند و شهر اشبیلیه به تصرف نورمانها درآمد و در آن به قتل و غارت پرداختند. در اثر این رویدادها و نامه‌ای که حاکم آن ناحیه، وهب بن حزم، به عبدالرحمن نوشت و طلب یاری نمود، او نیروهای خود را با شتاب، تحت فرماندهی عبدالله بن کلیب و محمد بن رستم، به سمت اشبیلیه روانه ساخت. همچنین حاجب خود را در راس قوای قرطبه، بدان ناحیه اعزام نمود و مسلمانان را از هر نقطه برای جهاد با نورمانها فراخواند که نیروهای متحد تحت فرماندهی نصر خضی قرار گرفتند. پس از آن برای نورمانها نیز قوای کمکی رسید و میان طرفین جنگ درگرفت که در نخستین جنگ‌ها پیروزی ازآن نورمانها گشت. در بیست و پنجم صفر سال ۲۳۰ هجری میان مسلمانان و نورمانها نبرد سختی درگرفت که سرانجام مسلمانان به فرماندهی محمد بن رستم موفق به تحمیل شکست سختی بر نورمانها گشتند. در جریان این جنگ تعداد زیادی از سربازان و سرداران نورمانها کشته شدند. پس از آن، نورمانها به کشتی‌های خود رفته و به سمت جنوب حرکت نمودند و مسلمانان نیز با تعقیب آنان به آزادی اسرای خود از طریق پرداخت مال می‌پرداختند.[۱۲] نورمانها برای انتقام از مسلمانان شهرهای لبله و باجه را غارت نمودند و پس از اقامتی چند هفته‌ای در آن نواحی و وحشت آفرینی‌های متعدد، اندلس را ترک کردند. پس از این واقعه، عبدالرحمن با ارسال نامه‌هایی به اطراف پیروزی خود بر نورمانها را اعلام نمود و سرداران خود را مورد مرحمت قرار داد.[۱۳]
  • مدت کوتاهی پس از شکست نورمانها، حمله به سرزمین‌های شمالی از سرگرفته شد. عبدالرحمن در تابستان، لشکری را به فرماندهی فرزندش، هشام بن عبدالرحمن و وزیرش، عیسی بن شهید، به شمال اعزام نمود. این لشکر در پامپلونا|بنبلونه به نبرد پرداخت. در تابستان سال بعد نیز لشکری به فرماندهی فرزند دیگر عبدالرحمن، محمد به سمت شمال حرکت نمود. لشکر محمد، پس از محاصرهٔ لیون و قتل و غارت بسیار در سال ۲۳۱ هجری/ ۸۴۵ میلادی، مراجعت نمود.[۱۴]
  • در سال ۲۳۴ هجری/ ۸۴۸ میلادی، در پی تعرض ساکنان جزایر میورقه و منورقه به کشتی مجاهدان مسلمان، عبدالرحمن، ناوگان بزرگی را بدان ناحیه اعزام نمود که پس از وصول به آن جزایر و تصرفشان، به کشتار و اسیر نمودن ساکنان آن پرداختند. در نتیجه مردم این دو جزیره با ارسال فرستادگانی و قبول پرداخت جزیه و تعهد به عدم پیمان‌شکنی، از عبدالرحمن امان گرفتند.[۱۵]
  • در سال ۲۳۷ هجری/ ۸۵۱ میلادی در شمال، میان مسلمانان و اهالی گاسکونی درگیری رخ داد زیرا آنان به سرزمین‌های مجاور ثغر اعلی تجاوز نمودند. موسی بن موسی والی تطیله مسئولیت برخورد با آنان را بر عهده گرفت و در جنگی که در جنوب بنلبونه و در نزدیکی بقیره صورت پذیرفت، نخست مسلمانان دچار شکست شدند و موسی زخم‌های متعددی برداشت اما در روز بعد نبرد را از سر بگرفت و با شجاعت و دلاوری که به خرج داد، موفق شد تا دشمن را منهزم سازد و تعداد زیادی از ایشان را به قتل رساند، که این واقعه در روایات اسلامی معروف به موقعه البیضاء می‌باشد.[۱۶]

شورش‌ها[ویرایش]

عبدالرحمن از آغاز حکومت خود درگیر مشکلات عدیده‌ای بود که شورش‌های داخلی یکی از آن موارد می‌باشد. از مشغله‌های وی بازپس‌گیری کنترل سرزمین‌های طلیطله بود. همچنین از دیگر منابع شورش‌های داخلی می‌توان به موالی و بربرها اشاره نمود. چنانچه در درهٔ ایبرو، خاندان بنی قسی به‌طور منظم علیه قدرت مرکزی عبدالرحمن شورش کردند.[۱۷]

  • آغاز فرمانروایی عبدالرحمن، مصادف با شورش عموی پدر وی بود که عبدالله بلنسی نام داشت. این شخص در سال ۲۰۷ هجری استان تدمیر را اشغال نمود و اقطاع خود را طلب کرد و عده‌ای را نیز به دور خود گرد آورد. او در فکر حمله به قرطبه نیز بود اما به علت بیماری در سال ۲۰۸ هجری درگذشت. عبدالرحمن استان تدمیر را تصرف نمود و زن و فرزندان عبدالله را تحت سرپرستی خود گرفت، که بدین صورت شورشی که مدت‌ها در جریان بود خاموش گشت.[۱۸]
  • آتش فتنه در تدمیر به علت کشته‌شدن شخصی مضری توسط فردی یمنی و درگیری دو طرف بر سر این مسئله، همچنان شعله‌ور بماند و به کشته‌شدن تعداد زیادی از طرفین درگیر انجامید. پس یحیی بن عبدالله با دریافت حکم امارت آن نواحی از عبدالرحمن، به سمت تدمیر حرکت نمود، اما در برقراری آرامش در آن قسمت‌ها ناکام ماند. رهبر یمنیان که ابوالشماخ نام داشت بر تدمیر مسلط گشت و به رقابت با حکومت قرطبه پرداخت و آمد و شد سفرا نیز در این میان بی‌تاثیر بود، تا سرانجام او و سایر بزرگان در سال ۲۱۳ هجری اعلام فرمانبرداری نمودند و امان خواستند، که بدین ترتیب سرانجام آتش فتنه خاموش گشت.[۱۹]
  • چند روز پس از به تخت نشستن عبدالرحمن در محرم سال ۲۰۷ هجری، قیامی مردمی شکل گرفت که متشکل از اهل ذمه و غیره بود. اینان از البیره آمده بودند و از عبدالرحمن تقاضا داشتند تا باژ و ساو (به نوعی می‌توان خراج گفت) که اسقف بر آنان معین نموده بود را به آنان ببخشد، که در ادامه، مسیحیان قرطبه نیز با آنان همراه گشتند و به سمت قصر عبدالرحمن به راه افتادند. در ابتدا عبدالرحمن عده‌ای از غلامان را برای کنترل این جنبش گسیل نمود، اما پس از وقوع درگیری میان دو گروه، قسمتی از لشکر را برای سرکوبی آنان اعزام نمود، که عدهٔ زیادی را کشتند و باقی افراد نیز از معرکه گریختند.[۲۰]
  • در سال‌های بعدی چندین شورش محلی بزرگ به مرکزیت طلیطله و مارده در قلمرو عبدالرحمن رخ داد. دو سرزمین یاد شده به علت استحکامات کوهستانی و دوری از مرکز حکومت، مکان مناسبی برای وقوع شورش محسوب می‌گشتند. بربرها تحت فرماندهی دو تن از رهبران خود به نام‌های محمود بن عبدالجبار بن راحله و سلیمان بن مرتین قیام نمودند.[۲۱] مسیحیان به آنان پیوستند و پادشاه فرانک‌ها نیز که همیشه مترصد چنین فرصت‌هایی بود به آنان قول مساعدت داد.[۲۲] محمود، عامل مارده را به قتل رساند و در آن نواحی به کشتار و تاراج مشغول گشت و هربار از چنگ گروه‌هایی که از سمت عبدالرحمن برای مقابله با وی می‌آمدند، گریخته و به شهر پناه می‌برد و پس از مراجعت آنان، بار دیگر به اعمال سابق خود مشغول می‌گشت. در سال ۲۱۸ هجری/ ۸۳۳ میلادی، عبدالرحمن شخصاً به جنگ با وی آمد.[۲۳] محمود به همراه سلیمان و یارانش از مارده خارج شدند و در دژ فرنکش مستقر شدند. سلیمان از امور کناره گرفت و محمود خود، اختیار تمام امور را به دست گرفت. او سپس به اکشونیه و پس از آن به بطلیوس رفت و در ادامه در باجه فرود آمد. مردم این دیار به مقابله با او پرداختند اما محمود به همراه خواهر خود که دارای آوازه‌ای در زیبایی و شجاعت در آن دوره بود بر آنان فائق آمد. او در باجه مستقر شد و با دشمنان که او را دربر گرفته بودند مبارزه می‌نمود تا سرانجام گروه‌های جنگجویی که یکی پس از دیگری از سمت عبدالرحمن بر وی فرود می‌آمدند، عرصه را بر او تنگ کرده و محمود با ناامیدی به همراه یاران و خواهر خود به آلفونسوی دوم که حاکم لیون بود پناه برد. آلفونسو او را گرامی داشت و در گوشه‌ای او را مکان داد اما پس از اطلاع یافتن از پشیمانی محمود و اقدام او برای درخواست بخشش از عبدالرحمن و ترس از اقدامات بعدی او، لشکری را به سمت او گسیل نمود و با وجود پایداری محمود او را از پای درآورد و خانواده و یارانش را نیز اسیر نمود. خواهر محمود نیز در تقسیم اسرا به اسقفی رسید و پس از مسیحی شدن اجباری، به همسری او درآمد و بعدها صاحب فرزندی گشت که در آینده اسقف شد.[۲۴] با پایان شورش محمود، عبدالرحمن موفق به نصب حاکمان اموی وفادار در سه پایتخت مرزی مریدا، طلیطله (تولدو) و سرقسطه (ساراگوسا) گشت.[۲۵]
  • در سال ۲۱۴ هجری/ ۸۲۹ میلادی در طلیطله شورشی به رهبری یکی از عوام که هاشم ضراب نام داشت، رخ داد. در طلیطله عدهٔ زیادی از عوام به دور او گرد آمدند و ماجراجویان و افراد زیادی نیز به وی پیوستند. او در ابتدا، با حمله به سرزمین‌های اطراف، برای خود شهرتی کسب نمود. سپس با پیوستن عده‌ای دیگر به او، به بربرهای شنت‌بریه حمله برده و عده‌ای از آنان را به قتل رساند.[۲۶] محمد بن رستم که از سرداران و عاملان عبدالرحمن بود، از سمت او مأمور به سرکوب هاشم گشت. او چندین جنگ با هاشم نمود. سال بعد نیز عبدالرحمن، نیروی کمکی برای محمد بن رستم ارسال نمود که با یاری آنان محمد بن رستم در نزدیکی دژ سمسطا به جنگ سختی با شورشیان پرداخت که سرانجام آنان شکست یافتند و هاشم به همراه بسیاری از یارانش کشته شدند که تاریخ این رویداد را ۲۱۶ هجری/ ۸۳۱ میلادی ذکر می‌نمایند.[۲۷]
  • طلیطله همچنان در آشوب به سر می‌برد و عبدالرحمن برای کنترل کامل بر آن، در سال ۲۱۹ هجری/ ۸۳۴ میلادی لشکری را به فرماندهی امیه بن حکم به آن ناحیه اعزام نمود. امیه طلیطله را محاصره نمود و برای به زانو درآوردن مردم اقدام به نابودی کشت و زرع اطراف شهر نمود اما ساکنان، همچنان به مقاومت می‌پرداختند. امیه از آنجا رفت و قسمتی از لشکر خود را تحت فرماندهی یکی از سردارانش که میسره نام داشت، مأمور محاصرهٔ آنجا نمود. مردم طلیطله برای جنگ با میسره از شهر بیرون آمدند و پس از جنگی که میان آنان درگرفت، مردم با تحمل تعداد زیادی تلفات و کشته به شهر مراجعت نمودند. در سال ۲۲۰ هجری عبدالرحمن خود به طلیطله آمد که با مقاومت شدید ساکنان آن مواجه گشت. پس لشکر خود را در قلعه رباح سکونت داد و خود به سمت مغرب حرکت نمود تا با وصول به مارده به تعقیب سیلمان مرتین، رهبر بربرها، که شورش‌های متعددی را در آن نواحی رهبری می‌کرد بپردازد. سرانجام عبدالرحمن او را محاصره نمود اما ، سلیمان از اسب افتاد و مرد و با مرگ وی، شورشیان پراکنده گشتند و آتش شورش خاموش گشت.[۲۸] در سال بعد، عبدالرحمن لشکری را به فرماندهی ولید بن حکم به طلیطله فرستاد؛ ولید شهر را محاصره نمود و با ادامهٔ محاصره و تنگ کردن حلقهٔ محاصره، ساکنان را به تنگ آورد. سرانجام ولید به شهر حمله نمود و با تخریب باروها و عملیات نظامی و همچنین چندین علل که در این امر مؤثر بودند، در سال ۲۲۲ هجری/ ۸۳۷ میلادی طلیطله را فتح نمود.[۲۹]
  • عبدالرحمن در سال ۲۲۵ هجری/ ۸۴۰ میلادی و ۲۲۷ هجری/ ۸۴۲ میلادی در راس لشکر صائفه به سمت شمال حرکت نمود. موسی بن موسی بن قسی، عامل تطیله، طغیان کرده بود و با عقد پیمان دوستی با امیر ناوار که گارسیا نام داشت به جنگ با لشکر امیر قرطبه می‌پرداخت و در اطراف دست به تاراج و کشتار می‌زد. عبدالرحمن نیز به ناوار لشکرکشی نمود و تا پامپلونا|بنبلونه را طی کرد و در آنجا اقدام به تاراج و تخریب نمود و عدهٔ کثیری را به اسارت درآورد.[۳۰] در سال بعد، عبدالرحمن به همراه پسران خود، محمد و مطرف به سمت شمال لشکرکشی نمود. او پس از محاصره و تصرف تطیله به سرزمین بشکنس لشکرکشی نمود. در آنجا با سپاه عظیم گارسیا و موسی بن موسی روبرو گشت و پس از وقوع نبرد، شکست سنگینی بر آنان وارد آورد که به سبب آن، عدهٔ زیادی از لشکر گارسیا و موسی کشته شدند و خودشان نیز مجروح گشتند. عبدالرحمن سپس به پامپلونا|بنبلونه لشکر کشید و آنجا را هدف تاراج و کشتار قرار داد و شهر را نیز ویران نمود به طوری که سرانجام بشکنس مجبور به درخواست مصالحه و امان شدند. عبدالرحمن نیز پیروزمندانه، در حالی که حکومت خود را در آن نواحی استوار نموده بود، به قرطبه بازگشت. این واقعه در سال ۲۲۸ هجری/ ۸۴۲ میلادی اتفاق افتاد.[۳۱]
  • در سال ۲۳۳ هجری/ ۸۴۷ میلادی موسی بن موسی بن قسی عهدشکنی کرده و بار دیگر اقدام به شورش نمود. او در اطراف تطیله، طرسونه و برجه، آشوب‌هایی را ایجاد کرد و برادرش فرتون انیکیز نیز به یاری‌اش شتافت. عبدالرحمن نیز لشکر صائفه را تحت فرماندهی عباس بن ولید، به جنگ با وی گسیل داشت. عباس در همهٔ مکان‌ها او را تحت فشار قرار داد تا سرانجام دگربار، موسی بن موسی به همراه برادرش، ابراز فرمانبری و صلح نمود و پسر خود اسماعیل را نیز برای ضمانت و به عنوان گروگان فرستاد. عبدالرحمن نیز فرمانبرداری او را قبول نمود و وی را در امارتش ابقاء کرد.[۳۲]

درگیری‌های مذهبی[ویرایش]

بنابر روایت منابع، یکی از زخم‌های کهنه که در دورهٔ عبدالرحمن دوم سر باز کرد و موجب مشکلات عدیده‌ای برای حکومت قرطبه و جامعهٔ آن دوران گردید، طغیان احساسات دینی مسیحیان و برخورد متقابل مسلمانان با آنان بود که موجب درگیری‌های مذهبی میان پیروان این دو دین گشت و حتی چاره‌جویی‌های بزرگان دو طرف، در جهت حل این بحران، تا حدود زیادی بی‌تاثیر ماند.[۳۳] بنابر روایت، مسلمانان پس از ورود به اندلس و فتح نقاط متعدد آن، در مواجهه با جامعهٔ مسیحی آن دوران، همزیستی مسالمت‌آمیز را انتخاب نمودند و در کنار آنان با صلح و آرامش، به زندگی پرداختند. حاکمان مسلمان نیز از خدمات و تجربیات مسیحیان در دستگاه حکومت خود بهره بردند و آنان را به خدمت گرفتند. مسیحیان، در مناصب متعدد حکومتی مسلمانان نفوذ کردند و توانستند به مشاغل مختلفی دست یابند و حتی در امور نظامی نیز راه پیدا نموده و به عنوان سرباز یا افسر، در لشکر مسلمانان به خدمت پرداختند. عده‌ای دیگر از مسیحیان نیز در سایهٔ حکومت اسلامی به تجارت و بازرگانی مشغول بودند و گذران زندگی می‌کردند. اما در مقابل این عده، گروه دیگری از مسیحیان بودند که نسبت به مالکان جدید سرزمین خود، احساس کینه و بیزاری داشتند و با آنان به مخالفت‌های آشکار و نهان می‌پرداختند و از هرگونه همکاری با مسلمانان خودداری نموده و حتی به ایجاد شورش‌های دینی و اجتماعی نیز کمک می‌نمودند. این عده، از مسیحیانی که به مسلمانان یاری می‌رساندند و در خدمت آنان بودند، تبری می‌جستند و نسبت به آنان نیز بغض داشتند. البته عده‌ای از مسیحیان که به اسلام گرویده و به اصطلاح، مرتد شده بودند، مورد تنفر اکثر مسیحیان بودند.[۳۴] بنابر سخنان یکی از مورخان اروپایی، مسلمانان در ابتدا به علت نیازی که به توانایی‌ها و ظرفیت‌های مسیحیان برای ادارهٰ امور احساس می‌نمودند به جذب آنان و به‌کارگیریشان در دستگاه حکومت پرداختند و با جامعهٔ مسیحی با تسامح برخورد کردند اما پس از کسب قدرت و استواری پایه‌های حکومتشان، به ظلم و سخت‌گیری در حق مسیحیان پرداختند و با دریافت مالیاتها و وجوهات با عناوین مختلف، آنان را تحت فشار قرار می‌دادند و آنان را از حقوق اجتماعیشان محروم می‌نمودند. ، اشراف عرب در مواجهه با مسیحیان، رفتار معتدل و ملایمی در پیش گرفتند و آنان را به کارهای مختلف گماشتند اما عامهٔ مردم مسلمان که از پیروزی‌های خود سرمست بودند به توهین به مسیحیان و بزرگان آنان می‌پرداختند و اشراف نیز در جلوگیری از این حرکت ناتوان بودند که در نتیجه، آتش کینه در سینهٔ مسیحیان شعله‌ور می‌گشت که یکی از دلایل بروز اختلافات جدی میان مسلمانان و مسیحیان بود. یکی دیگر از دلایلی که بحران موجود را تشدید می‌کرد، نفوذ مسلمانان و فرهنگشان در جامعهٔ مسیحی و علاقه‌مندی جوانان به تعلیماتشان بود. قسمتی از جامعهٔ مسیحی، به خصوص طبقهٔ جوان آن، مبهوت شکوه و عظمت حاکمان اسلامی بودند که در مقایسه با بزرگان دینی مسیحیت از اقتدار بیشتری برخوردار بودند. جوانان مسیحی به فراگیری زبان عربی می‌پرداختند و با علاقه به دنبال مطالعهٔ کتب تألیف شده توسط مسلمانان بودند و فرهنگ آنان را دنبال می‌کردند که این امر موجب نگرانی و کینهٔ بزرگان و حاکمان مسیحی می‌گشت. همچنین دخالت حاکمان مسلمان در انتخاب مقامات کلیسا بر دشمنی و کینهٔ مسیحیان می‌افزود و موجب ملتهب شدن اوضاع می‌گشت.[۳۵] سرانجام مجموعهٔ این عوامل در دورهٔ عبدالرحمن موجب پیدایش درگیری‌ها و اختلافات شدیدی گشت. در این دوره، مسیحیان متعصب به چند روش به رویارویی با فرهنگ و جامعهٔ مسلمانان پرداختند. آنان در قدم اول به مسیحیانی که به همکاری با مسلمانان می‌پرداختند نسبت خائن و مزدور می‌دادند و از هرگونه ارتباط با آنان خودداری می‌نمودند. در ادامه به اعمال شدیدتر اقدام می‌کردند که نوعی اقدام شهادت‌طلبانه در نزد آنان محسوب می‌گشت و کشتگان دارای تقدس و احترام در میان آنان می‌شدند. این اقدام نیز شامل اهانت به دین اسلام و تمسخر پیامبر آن بود که این افراد در معابر و مجالس عمومی و خصوصی به انجام آن مبادرت می‌ورزیدند و حتی با وجود مجازات مرگ که برای این کار در نزد مسلمانان تعیین گشته بود از انجام این عمل ابایی نداشتند و به نوعی فداکاری و ازخودگذشتگی به زعم خود در راه دین اقدام می‌کردند. ، پرچمداران این حرکت‌های اعتراضی و اقدامات شدید نیز کشیشان و روحانیان مذهب مسیح بودند که با ورود مذهب جدید به به سرزمین اندلس و برقراری حکومت اسلامی، از نفوذ و قدرتشان کاسته شده‌بود در نتیجه به تحریک مردم و جامعه بر ضد مسلمانان می‌پرداختند و خود پیشگام حرکت‌های اعتراضی بودند و حتی دست به اقدامات شهادت‌طلبانه می‌زدند و با توهین به پیامبر اسلام در مکان‌های عمومی، با اطمینان و اصرار به استقبال چوبهٔ دار می‌رفتند. در برابر این گروه از مسیحیان، عده‌ای دیگر که به میانه‌روی و رفتاری معتدل مشهور بودند به اقدامات متقابل مبادرت ورزیدند. عده‌ای از همین مسیحیان برای سرکوب شورش‌های دینی یا مشکلاتی که در ایالات گریبانگیر حاکمان اسلامی می‌گشت به عنوان نیروی نظامی به یاری آنان می‌شتافتند و به نکوهش همکیشان متعصب خود می‌پرداختند و حتی در برابر آنان موضع می‌گرفتند. عبدالرحمن برای حل این مشکل بزرگ، شورایی از بزرگان مسیحی تشکیل داد و در آن پیامدهای اقدامات شدید و خشن عناصر تندرو را یادآوری نمود و برخورد مسلمانان را گوشزد کرد. در پایان این جلسه، بزرگان مسیحی، در طی بیانیه‌ای اینگونه اقدامات از سمت مسیحیان متعصب را محکوم کردند و جامعهٔ مسیحیت را از آن بازداشتند و بر اساس آن، کسانی که از این امر نافرمانی می‌نمودند، بازداشت می‌شدند اما عناصر و گروه‌های خاص به همراه رهبران همفکر خود توجهی به این احکام ننمودند و به اقدامات خود ادامه دادند و در این راه افراد زیادی از آنان محکوم به مرگ گردیدند که اولوخیو که از روحانیان مذهبی بود تنها یک نمونه از سرنوشت این افراد می‌باشد. اقدام عبدالرحمن در این زمینه نتوانست تأثیر چندانی داشته باشد و به مشکلات موجود خاتمه دهد اما مقداری از شدت آن کاست و تا حدودی آرامش را به جامعه بازگرداند.[۳۶][۳۷]

مرگ عبدالرحمن[ویرایش]

عبدالرحمن دوم سرانجام پس از ۳۱ سال حکومت بر قرطبه و سرزمین‌های اطراف در سن ۶۲ سالگی و در تاریخ سوم ربیع‌الثانی ۲۳۸ هجری/ ۲۳ سپتامبر ۸۵۲ میلادی درگذشت و پس از او، فرزندش، محمد بن عبدالرحمن به حکومت رسید.[۳۸] نقش انگشتر عبدالرحمن بدین صورت بوده‌است: عبدالرحمن بقضی‌الله راض.[۳۹]

منش و شخصیت عبدالرحمن[ویرایش]

عبدالرحمن دوم، مردی با چهره‌ای تیره و قدی بلند بود. دارای چهره‌ای جذاب و باوقار بوده‌است. در میان بینی‌اش برآمدگی وجود داشته‌است و چشمانش سیاه و درشت بوده‌است. او از چهره‌ای زیبا و ریشی دراز برخوردار بوده‌است.[۴۰] وی همچنین علاقهٔ زیادی به مطالعه و جمع‌آوری کتب نشان می‌داد و در راه کسب دانش و فراگیری علوم مختلف، دارای شوق و استعداد فراوانی بود و در بسیاری از علوم دستی داشت. عبدالرحمن مردی ادیب و علم‌دوست بود و در عین حال کاتبی توانا به‌شمار می‌رفت و علاوه بر آن در فقه و شریعت نیز دارای معلوماتی بود و در کنار آن شعر نیز می‌گفت.[۴۱] او به نجوم و ستاره‌شناسی علاقه داشت و اینگونه آثار را دنبال می‌کرد. از استادان وی در این راه، به عباس بن فرناس، عبیدالله بن شمر و عبدالواحد بن اسحاق ضبی اشاره نموده‌اند.[۴۲]

فرهنگ و هنر در دوره عبدالرحمن[ویرایش]

در دورهٔ او، شعرا و دانشمندان در سرزمین‌های اسلامی با آرامش خیال به فعالیت می‌پرداختند و تعدادی از مشاهیر نیز در دربار وی به خدمت مشغول بودند. او همچنین به شعر و موسیقی علاقه وافری داشت و اینگونه افراد در قصر او حضور داشتند و لازم است ذکر شود که علاقهٔ او به این امر و هزینه‌هایی که در این راه صرف نمود به اعتلای موسیقی و غنا در سرزمین اندلس در آن زمان، کمک شایانی نمود و دورهٔ عبدالرحمن را از دوره‌های درخشان در این حوزه قرار داد.[۴۳] در عهد او از شاعران، ادیبان و دانشمندان برای حضور در این سرزمین دعوت به عمل می‌آمد و رنج عزیمتشان با مبلغی هنگفت جبران می‌شد چنانکه حتی بغداد نیز ریاضیدانان، علمای هیات، هنرمندان و رقصندگان خویش را به قرطبه گسیل می‌داشت و در کنار این موارد سیل کتاب‌هایی که حاوی جریان فکری هنری بودند نیز وارد قرطبه شده و بر روی مردمان مغرب زمین تأثیر می‌گذاشتند.[۴۴] از جمله کسانی که به عنوان شاعر و موسیقیدان در دربار وی حضور داشتند می‌توان به این افراد اشاره نمود: ابوالحسن علی بن نافع زریاب، عباس بن ناصح الجزیری، عبدالله بن شمر بن نمیر و عبیدالله بن قرلمان بن بدر.[۴۵] از دیگر نکاتی که دربارهٔ او ذکر می‌کنند این است که کنیزانی را با دقت و سلیقه از اقوام مختلف، به دور خود جمع کرده بود و به آنان علاقه داشت. کنیزان، غلامان و خواجگان در حکومت وی دارای نفوذ فراوانی بودند به خصوص یکی از آنان که طروب نام داشت و سوگلی عبدالرحمن بود که به همراه ناصر در اواخر عمر عبدالرحمن از قدرت و نفوذ فوق‌العاده‌ای برخوردار گشت. او از کنیزان متعدد خود دارای فرزندان دختر و پسر زیادی بود که اسامی آنان در بعضی از کتب به صورت کامل بیان گشته‌است.[۴۶] همچنین عبدالرحمن به نزدیکان خود به شدت علاقه داشته و محبت می‌ورزید و کسانی که از خاندان او به حکومتش پناهنده می‌گشتند را با آغوش باز پذیرا می‌شد و به آنان بخشش‌های فراوان می‌نمود که می‌توان به مراجعهٔ عده‌ای از خاندان بنی‌مروان بدو اشاره کرد.[۴۷] عبدالرحمن دوم را به ظن قوی اولین حاکم واقعاً مسلمان شبه جزیره می‌دانند که زیر فشار و نفوذ مالکیان و فقیهانشان به حکومت پرداخت، اما به‌طور کامل از اقداماتش در تأیید و تشویق ادبیات و علوم دست نشست، چرا که در عصر او مدنیت عربی اسلامی همچون نماد پیشرفت و غنای معنوی بود. او بنیان‌گذار نهضت عربی‌مآبی و در نتیجه گرویدن بسیاری از مردم حاضر در جو فرهنگ آریانسیم به دین اسلام بود چرا که در آن دوران آریانیسم در آن سرزمین رونق و نفوذ زیادی داشت.[۴۸]

شیوهٔ حکمرانی[ویرایش]

برقراری تشریفات[ویرایش]

عبدالرحمن به علت دارا بودن پدری مانند حکم بن هشام، که به دلاوری و اراده مشهور بود، احساس بزرگی می‌نمود و خود را از عامهٔ مردم جدا می‌نمود و همچنین علاقهٔ فراوانی به تجملات و تشریفات نشان می‌داد که در نتیجهٔ آن سلسله آداب و رسومات خاصی بر دربار او حاکم گردید و دارای شکوه و منزلتی در اندلس گشت که نظر عوام و خواص را به خود جلب نمود. اقدامات عبدالرحمن در زمینهٔ توسعهٔ تشریفات و حاکم نمودن آن بر تمام حکومتش، موجب پیدایش نظمی خاص بر روابط میان او و دیگران و همچنین مناسبات میان کارگزاران وی شد به طوری که هر گروه از کارکنان حکومت و وزرا دارای سلسله تشریفات و روابط معین و مکان‌هایی خاص برای برقراری جلسات و انجام امور خود بودند. لازم است ذکر شود که این تصمیمات و تشریفات بر روابط میان دربار و کسبه و مشاغل نیز تأثیر گذاشت و به نوعی تعامل و پاسخگویی میان آنان منجر گشت.[۴۹]

انتصابات[ویرایش]

عبدالرحمن در انتخاب وزیران و کارگزاران خود، دقت خاصی به خرج می‌داد و به انتخاب افراد کاردان و لایق می‌پرداخت و بنابر ذکر منابع، خدمتگزاران و صاحب‌منصبان دربار او، از مردان بزرگ و لایق آن دوره بودند که در قصر عبدالرحمن گرد آمده بودند و او از وجود آنان بهره‌مند می‌گشت. لازم است ذکر شود که بعضی از آنان، از خدمتگزاران پدر او بودند که به واسطهٔ وصیت حکم یا لیاقت و شایستگی ذاتی خویش، توانستند به دربار عبدالرحمن راه یابند و به خدمت بپردازند.[۵۰]

وزیران[ویرایش]

برخی از بزرگترین و مشهورترین مردان آن روزگار که به عنوان وزیر، در خدمت عبدالرحمن بودند بدین شرح می‌باشند: حاجب عبدالکریم، سردار عیسی بن شهید، یوسف بن بخت، هاشم بن عبدالعزیز، عبدالرحمن بن رستم، حسن بن عبدالغافر بن ابی عبده، محمد بن سیلم، محمد بن عبدالسلام بن بسیل و عبدالواحد بن یزید اسکندرانی، عبدالله بن امیه بن یزید و عبدالله بن رستم.[۵۱] ، این چند تن، از بزرگان عصر بودند که در دربار عبدالرحمن گرد آمده بودند اما از میان ایشان، دو تن، دارای مقامی عالیتر و شخصیت والاتری بودند و در دولت عبدالرحمن دارای بیشترین نفوذ و تأثیر بودند. یکی از آنان حاجب عبدالکریم بن عبدالواحد بن مغیث بود که در دورهٔ حکم نیز منصب وزارت را در اختیار داشت. او، علاوه بر قدرتی که در ادارهٔ امور دارا بود، از بزرگترین سرداران جنگی عبدالرحمن نیز بوده‌است. او در زمان تصدی وزارت، چندین بار به نبرد با دشمنان شتافت و هربار با پیروزی بازگشت. پس از مرگ او در سال ۲۰۹ هجری/ ۸۲۴ میلادی، سفیان بن عبد ربه که از بربرها بود، متصدی مقام او شد. دیگر شخصیت بزرگ دربار عبدالرحمن نیز عیسی بن شهید بود که او نیز از خدمتگزاران حکم بن هشام، پدر عبدالرحمن بود و حکم وصیت کرده بود که عبدالرحمن وزارت خود را به عیسی دهد. عبدالرحمن پس از رسیدن به منصب حکومت، وزارت خویش را به عیسی بخشید و نظارت بر مظالم را نیز بر عهدهٔ او قرار داد و همچنین اجازه صدور احکام بر رعیت را نیز بدو بخشید و پس از سفیان، مقام حاجبی را نیز در اختیارش قرار داد. از عیسی نیز به نیکی یاد می‌نمایند و صفاتی مانند بردباری و معرفت را در وصف وی به کار می‌برند. نصرالخصی که مسئولیت امور قصر را بر عهده داشت و از خواجگان و خدمتگزاران دربار عبدالرحمن بود، تلاشی وافری را در جهت تضعیف و عزل عیسی از مقامش مبذول می‌داشت.[۵۲]

دبیران[ویرایش]

همچنین در روایات از چند تن از دبیران عبدالرحمن یاد شده و بر توانایی آنان و قابلیتشان تأکید شده‌است که اسامی آنان بدین شرح می‌باشد: حاجب عبدالکریم، عبدالله بن محمد بن امیه بن ابی حوثره و محمد بن ابی سلیمان زجالی که آخرین شخص یعنی محمد، در این کار توانا بود و او را به سبب حافظهٔ نیرومندش اصمعی می‌خواندند و فرزندانش پس از او، از دبیران نام‌آور عصر خود گشتند. یکی دیگر از دبیران توانمند عبدالرحمن نیز اسقف گومز بن انطونیا، عامل اهل ذمه بود که در این کار دارای قدرت بود و عهده‌دار وظایف بزرگ از سمت عبدالرحمن گشته بود و پس از او نیز به خدمت فرزندش، محمد بن عبدالرحمن درآمد.[۵۳]

فقیهان[ویرایش]

در روزگار عبدالرحمن عده‌ای از فقها نیز در اندلس گردآمده بودند و به منظور کسب علم به مشرق سفر کردند که اسامی آنان بدین شرح می‌باشد: محمد بن یوسف بن مطروح، محمد بن حارث، عبدالاعلی بن وهب، بقی بن مخلد، محمد بن وضاح، یحیی بن ابراهیم بن مدین، عیسی بن دینار و یحیی بن یحیی. بعضی از این افراد در دورهٔ حکم بن هشام نیز به خدمت پرداخته بودند. از میان اینان، چند تن دارای قدرت و نفوذ ویژه‌ای بودند که عبدالاعلی بن وهب، یحیی بن یحیی و عبدالملک بن حبیب از آن جمله‌اند. یحیی بن یحیی شیخ قرطبه و ار بربرها بود و به قبیلهٔ مصامده تعلق داشت. در مشرق، نزد چندین تن به کسب علم پرداخت و پس از عیسی بن دینار مسئول امور فتواها گشت و تا زمان وفاتش در سال ۲۳۲ هجری، در این مقام باقی بماند. او شخصیت مورد علاقهٔ عبدالرحمن بود و عبدالرحمن با دریافت مشاوره از او به انجام امور و حل مسائل می‌پرداخت. شخصیتی که پس از او، همپایه‌اش در علم و مقام محسوب می‌گشت عبدالملک بن حبیب بود. این شخص نیز از مشاوران برجستهٔ عبدالرحمن بود و در علوم مختلف دارای مهارت بود و در زمینه‌های متعدد به تألیف کتب، پرداخته بود.[۵۴] همکاری و مشروعیتی که توسط این طبقه فراهم شد، در جهت حفظ قدرت در پایتخت ضروری بود.[۵۵]

قاضیان[ویرایش]

در زمان عبدالرحمن، عده‌ای نیز در مقام قضا، به خدمت مشغول بودند که نام آنان بدین شکل است: سعید بن محمد بن بشیر، محمد بن شراحیل معافری، ابوعمر بن بشیر، فرج بن کنانه شذونی، یحیی بن معمرلاهانی اشبیلی، اسوار بن عقبه جیانی، احمد بن زیاد، یخامر بن عثمان جیانی، معاذ بن عثمان و سعید بن سلیمان غاففی بلوطی. عده‌ای از این افراد در دورهٔ حکم بن هاشم نیز در همین مناصب حضور داشتند و در دوران حکومت عبدالرحمن به کار خود ادامه دادند. تعدادی از اشخاص این فهرست به علت اقدامات عمرانی خویش در تاریخ مشهورند و بعضی از آنان نیز به دلایلی استعفا کرده یا از قدرت برکنار شده‌اند.[۵۶]

خزانه‌داران[ویرایش]

مسکوکات دوران عبدالرحمن دوم

علاوه بر مناصب و اشخاصی که ذکر گردیدند، در روایات نام‌هایی را ذکر نموده‌اند که منصب خزانه‌داری عبدالرحمن را بر عهده داشتند و در نگهداری بیت‌المال بسیار دقیق بوده‌اند و با دقت و حساسیت به وظایف خود عمل می‌نموده‌اند و حتی بعضی مواقع از اجابت درخواست‌ها و دستورها عبدالرحمن در جهت بخشش هدایایی که برای بعضی از اشخاص در نظر می‌گرفت و به نظر آنان معقول و صحیح نبود، خودداری می‌کردند که البته موجب خوشحالی عبدالرحمن از امانت‌داری و عملکرد صحیح آنان می‌گشت. فهرست این نام‌ها بدین صورت می‌باشد: موسی بن جدیر، ابن بسیل، طاهر بن ابی هارون، مهران بن عبدربه و سفیان بن عبدربه.[۵۷]

پرده‌داران[ویرایش]

همچنین در روایات از اشخاصی نام برده شده که سمت پرده‌داری را که در آن دوران از مناصب مهم بوده را بر عهده داشتند و اکثر آنان از افراد مورد علاقه و وثوق عبدالرحمن بوده‌اند و معمولاً تا زمان وفاتشان به عنوان عهده‌دار این سمت باقی می‌ماندند. لازم است ذکر شود که در بین اشخاصی که عهده‌دار این منصب بوده‌اند با نام‌هایی روبرو می‌شویم که به عنوان وزیر یا خزانه‌دار نیز در خدمت عبدالرحمن بوده‌اند. اسامی این اشخاص بدین صورت می‌باشد: عبدالکریم بن عبدالواحد بن مغیث، مهران بن عبدربه، عبدالرحمن بن غانم، عبدالرحمن بن رستم و عیسی بن شهید.[۵۸]

اقدامات عمرانی[ویرایش]

عبدالرحمن به سبب علاقه‌ای که به امور عمرانی و برپایی بناها و امارات داشت به ساخت آنان همت گماشت و کارهای عمرانی متعددی را به پایان برد.[۵۹][۶۰] علاوه بر علاقهٔ وی به اینگونه امور، حملهٔ نورمانها و خرابی‌ها و خسارات ناشی از آن، بازسازی استحکامات دفاعی و بناهای مخروبه را طلب می‌کرد.[۶۱] عبدالرحمن، مسجد جامع اشبیلیه را بنا نمود و همچنین در مسجد جامع قرطبه، دو رواق جدید با معاونت غلام خود نصر، احداث نمود.[۶۲] همچنین، عبدالرحمن به برپایی چندین مسجد در قرطبه همت گماشت.[۶۳] علاوه بر آن پس از مشورت با وزیران خود، به بازسازی دیوارهای اشبیلیه پرداخت و عبدالله بن سنان را مأمور انجام این کار نمود که او پس از سفر حج بدان مشغول گشت و آن را به پایان برد. عبدالرحمن همچنین برای تقویت نیروی نظامی خود و افزایش توان دفاعی در برابر نورمانها، به ساخت کارگاه کشتی‌سازی در اشبیلیه مشغول گشت که محصول آن کشتی‌های عظیم برای لشکر او بود که توانست به افزایش قدرت وی در دریاها بینجامد.[۶۴] در کنار آن، پس از سال ۸۴۴ م، تعدادی پایگاه نگهبانی در جهت محافظت در برابر راهزنان دریایی شمال اروپا تأسیس گردید که نمایانگر اقتدار و کارایی حکومت بود.[۶۵] او همچنین برای قصر خود امارت، ایوان‌ها و بالکن‌هایی احداث نمود و جادهٔ سنگفرش شده‌ای را نیز ساخت و حتی از کوه‌های اطراف برای قصر خود کانال آب شیرین کشید. علاوه بر آن به ساخت بستانسرا و باغ‌هایی در سراسر قرطبه همت گماشت.[۶۶]

سایر اقدامات[ویرایش]

او همچنین در دورهٔ حکومت خود، عده‌ای از موالی و صقالبه را به خدمت گرفت و از آنان در امر محافظت از قصر و مکان‌های حکومتی بهره جست که اکثر این افراد عجم بودند و با زبان عربی آشنایی نداشتند اما در امور نظامی و دفاعی مورد استفاده قرار می‌گرفتند.[۶۷] همچنین در دورهٔ او نظام مستقل و جدیدی برای ضرب سکه تشکیل گردید.[۶۸] علاوه بر آن، در دورهٔ حکومت عبدالرحمن به علت آسایش و آرامشی که در نتیجهٔ تلاش‌های او در سرزمین‌های تحت سلطه‌اش برقرار گشته بود، کشاورزی و صنعت و تجارت رونق گرفت و کالاهای فاخر و زینتی به اندلس وارد گشت و ثروت انبوه حاصل از جمع‌آوری مالیات‌ها که در سایهٔ آرامش حاکم، افزون نیز گشته بود، به خزانه سرازیر گشت که به واسطهٔ آن، عبدالرحمن قادر به ساخت بناها و امارات زیادی گشت و لشکرهای متعدد برای جنگ‌های خارجی و سرکوب شورش‌ها، تشکیل داده و روانه نمود.[۶۹] مشهور است که سوارکاری اندلسی در دورهٔ او به اوج خود رسید و بعدها فنون آن، مورد تقلید مسیحیان قرون وسطی قرار گرفت.[۷۰]

روابط خارجی[ویرایش]

در زمان حکومت عبدالرحمن دوم، بر اقتدار امویان اندلس افزوده شد و آوازه‌شان از اندلس نیز فراتر رفت به طوری که امپراتور روم برای مقابله با عباسیان که دشمن مشترک میان روم و اندلس محسوب می‌گشتند به رایزنی با عبدالرحمن پرداخت و میان آنان، سفرا به آمد و شد می‌پرداختند تا به اتحاد محکمی بر ضد عباسیان نائل آیند. همچنین پس از شکست نورمانها، میان عبدالرحمن و آنان سفرایی به آمد و شد پرداختند تا بتوانند به توافقی به منظور صلحی پایدار دست پیدا کنند که هدایت اکثر هیئت‌های سیاسی عبدالرحمن برای ارتباط با حکومت‌های دیگر بر عهدهٔ یحیی‌الغزال بود.[۷۱] در عصر عبدالرحمن دوم، آندلس از ثروت هنگفتی برخوردار شد که حاصل تجارت با سرزمین‌های دوردست تا سند و حتی چین بود. علاوه بر آن، با خاور نزدیک مناسبات تجاری پر رونقی برقرار شده‌بود و امیر نیز به تشویق آن می‌پرداخت زیرا او با این منطقه روابط فکری و معنوی گسترده‌ای برقرار کرده‌بود.[۷۲]

Uncategorized

محمد یکم (قرطبه)

محمد یکم (قرطبه)

از ویکی‌پدیا، دانشنامهٔ آزاد
محمد یکم
Dirham muhammad i 20068.jpg
درهم ضرب شده در عصر محمد یکم
امیر خلافت اموی در اندلس
سلطنت ۸۵۲–۸۸۶
رسیدن به امارت اندلس ۸۵۲ (۳۴سال)
پس از عبدالرحمن دوم
پیش از منذر بن محمد
زادروز ۱ ژانویهٔ ۸۲۳
قرطبه
درگذشت ۱ ژانویه ۸۸۶
قرطبه
آرامگاه
همسر • أثل
• عشار
فرزند(ها) ۳۳ پسر و ۲۱ دختر
پسرهامنذر • عبدالله • عاصی • قاسم • عبید الله • ابراهیم • احمد • هشام • مطرف • عثمان.
برادرها:حکم • سلیمان • مطرف • منذر • هشام • یحیی • مروان • مسلمه • امیه • عبدالملک.
نام کامل
کنیه: ابوعبدالله
نام عربی:محمد بن عبدالرحمن بن الحکم بن هشام بن عبدالرحمن بن معاویه بن هشام بن عبدالملک بن مروان بن الحکم بن ابی العاص بن امیه.
دودمان اموی (شاخه اسپانیا)
پدر عبدالرحمن بن حکم
مادر نهتز (أم ولد)
دین و مذهب سنی

محمد یکم، یکی از حاکمان اموی اندلس بود که در سال ۲۳۸ ق / ۸۵۲ م پس از مرگ پدرش عبدالرحمن دوم به امارت رسید. عبدالرحمن مذاهب همهٔ فرزندانش را بررسی و محمد را از همه شایسته‌تر برای سمت جانشینی خویش دید، اما رسماً آن را اعلام نکرد چون می‌دانست با اعلام خبر جانشینی دیگر فرزندان وی شورش می‌کنند، عبدالرحمن هنگامی که در بستر بیماری بود با پسر خودش محمد بیعت نمود و او را جانشین خودش کرد[۱]

به قدرت رسیدن محمد یکم[ویرایش]

بعد از مرگ عبدالرحمن به سبب بیماری خدمتگذاران وی برای انتخاب جانشین وی درهای قصر را بستند و جلسه مخفیانه‌ای ترتیب دادند و کسی را جز محمد شایسته جانشینی عبدالرحمن ندانستند و با او بیعت کردند، بدین ترتیب محمد رسماً جانشین عبدالرحمن شد، محمد پس از به قدرت رسیدن، اکثر دولتمردان شایسته دوره پدرش را در مناصب خودشان ابقا کرد و به آنها آزاده عمل بیشتری داد. محمد یکم همواره فردی دلسوز، عارف، نیکو سیرت و از کارهای زشت پیراسته بود، همیشه حق و اهل آن را بر دیگران برتری می‌داد[۲]

شورش‌های این دوران[ویرایش]

شورش‌های بسیاری در زمان حکومت محمد یکم اتفاق می‌افتد و به همین خاطر دوران حکومت او را عصر فتنه و تفرقه می‌نامند ۲۵۲ه‍.ق شورشهایی که در زمان محمد اتفاق افتاد[۳] خسارت‌های زیادی به دنبال داشت با وجود اینکه اکثر این شورش‌ها توسط خود محمد سرکوب می‌شدند، مهمترین این شورشها عبارتند از: شورش مولدان، شورش طلیطله، شورش بنی قیس، شورش عبدالرحمن جلیقی و شورش ابن حفضون[۴] محمد یکم اگرچه عهدش عهد پراکندگی وحدت و سرشار از نفاق بود اما خود او یکی از بهترین امرای اموی برای مردم بود، محمد یکم سرانجام در صفر۲۷۳ه/۸۸۶ م فوت کرد و پسرش منذر به راحتی جانشین وی شد[۵]

Uncategorized

فیلیپ دوم اسپانیا

فیلیپ دوم اسپانیا

از ویکی‌پدیا، دانشنامهٔ آزاد
(تغییرمسیر از فیلیپ دوم (اسپانیا))
فیلیپ دوم پادشاه اسپانیا
پادشاه اسپانیا ، پرتغال و و ایرلند
Philip II portrait by Titian.jpg
پُرترهٔ سلطنتی فیلیپ دوم، کشیده‌شده توسط تیسین
دوران پادشاه ناپل
۲۵ ژوئیه ۱۵۵۴۱۳ سپتامبر ۱۵۹۸
پادشاه اسپانیا
۱۶ ژانویه ۱۵۵۶۱۳ سپتامبر ۱۵۹۸
پادشاه پرتغال
۱۵۸۱۱۳ سپتامبر ۱۵۹۸
لقب(ها) اسپانیا
پرتغال
زادروز ۲۱ مهٔ ۱۵۲۷
زادگاه وایادولید، اسپانیا
درگذشت ۱۳ سپتامبر ۱۵۹۸ (۷۱ سال)
محل درگذشت مادرید، اسپانیا
پیش از فیلیپ سوم
پس از شارل اول
همسران ماریا مانوئلای پرتغال
ماری یکم انگلستان
الیزابت دوفرانس
آن اتریش
دودمان دودمان هابسبورگ
پدر کارل پنجم
مادر ایزابلای اتریش
دین کاتولیک رومی
امضا Firma del Rey Felipe II.svg

پُرترهٔ فیلیپ دوم، پادشاه اسپانیا، نام اثری است از نقاش ایتالیایی سوفونیسبا آنگیسولا، به‌سال ۱۵۷۳ میلادی.
اثر، فیلیپ دوم، پادشاه اسپانیا را در حالی که لباس، شِنِل و کلاهی سیاه به‌تن دارد و نشان پشم زرین بر سینه‌اش آویز شده‌است و در حین ذکر تسبیح به تصویر کشیده‌است.
سوفونیسبا آنگیسولا در هنگام خلق اثر، نقاش دربار اسپانیا و معلم نقاشی الیزابت والوا، ملکه هم‌نشین اسپانیا و دختر هانری دوم، پادشاه فرانسه بود.
این اثر اکنون در مالکیت موزه دل پرادو قرار دارد.

فیلیپ دوم (به اسپانیاییFelipe II) (زاده ۲۱ مه ۱۵۲۷ – درگذشته ۱۳ سپتامبر ۱۵۹۸)، پادشاه اسپانیا بود و دولت مرکزی در اسپانیا تشکیل داد. سرداران فیلیپ دوم در نبرد سن‌کانتن پیروز شدند و فرانسویان را به امضای عهدنامهٔ کاتو کامبرزی واداشتند. فیلیپ، برای آن‌که تا حدی با فرانسه روابط دوستانه برقرار کند، الیزابت دوفرانس، دختر هانری دوم پادشاه فرانسه را به زنی گرفت؛ تا در روابط خارجی خود ثباتی به وجود بیاورد. فیلیپ، پایتخت را از تولدو به مادرید انتقال داد. در دوران فیلیپ دوم، سازندگی در اسپانیا به اوج خود رسید.

امپراتوری او در اسپانیا به عنوان “فلیپه پرودنت” شناخته می‌شود و در هر قاره‌ای که در آن زمان توسط اروپاییان شناخته شده بود، از جمله فیلیپین هم نام او وجود دارد. اسپانیا در دوران سلطنت او به اوج نفوذ و قدرت خود رسید. برای همین گاهی اوقات این دوره عصر طلایی اسپانیا نامیده می‌شود . عبارت “امپراتوریی که خورشید هرگز در آن غروب نمی‌کند” در زمان فیلیپ تعریف شد تا منعکس‌کننده قدرت او و پهناوری سرزمین‌های امپراتوری اسپانیا باشد.

در زمان سلطنت فیلیپ، ورشکستگی‌های جداگانه دولت در سال 1557، 1560، 1569، 1575 و 1596 وجود داشت. این امر تا حدی باعث اعلام استقلالی شد که جمهوری هلند را در سال 1581 ایجاد کرد. یک ماتریال کاتولیک، فیلیپ نیز برای سازماندهی نیروی دریایی شناخته شده‌است اکسپدیشن در برابر پروتستان انگلستان در سال 1588، نبردArmada اسپانیا ، که ناموفق بود، عمدتاً به دلیل طوفان و مشکلات جدی تدارکاتی.

فیلیپ در سال 1563، سفیر ونیزی پائولو فاگولو (Paulo Fagolo)او را به عنوان “ظریف، چهره‌ای با چشمهای رنگی آبی، چهره‌ای رنگارنگ و پوستی صورتی ظاهر کرد، اما ظاهر آن بسیار جذاب است”. سفیر همچنان ادامه داد: “او لباس بسیار با طعم و مزه دارد و در هر کاری که انجام می دهد، مؤمن و مهربان است.” [4]

فیلیپ دوم، مذهب را در اسپانیا تابع دولت ساخت. او همواره خود را کاتولیک می‌نامید و بر حفظ وحدت مذهبی تأکید داشت. فیلیپ، مسلمانانی را که پس از پذیرفتن آیین کاتولیک، هنوز عبادات را به شیوه‌ای اسلامی انجام می‌دادند، تحت فشار قرار داد. او در سال ۱۵۶۷ دستوری صادر کرد و هرگونه اجرای مراسم اسلامی، استفاده از زبان عربی، و داشتن کتاب‌های عربی را ممنوع اعلام کرد.

در نتیجهٔ این اقدام مسلمانان در سال ۱۵۷۱ سر به شورش برداشتند، ناحیهٔ وسیعی در گرانادا را به تصرف درآوردند، تا این که نیروهای دولتی، شورش را سرکوب کردند، مسلمانان را از گرانادا بیرون راندند، آن‌ها را در بین جوامع مسیحی پراکنده کردند.

در دوران فیلیپ دوم، عصر سازندگی در اسپانیا آغاز شد. فیلیپ دستور داد، در چهل و سه کیلومتری شمال غرب مادرید، ساختمان‌هایی شامل یک قصر سلطنتی، یک مرکز اداری، یک مدرسه، یک آموزشگاه روحانیون، یک صومعه، یک کلیسا و یک مقبره ساخته شود. در نبرد سن‌کانتن، توپخانهٔ فیلیپ کلیسایی را که وقف قدیس لاورنتیوس شده بود، ویران کرد. فیلیپ از پی جبران این روی‌داد برآمد، و به نشانهٔ سپاسگزاری از خدا برای غلبه بر دشمن، نذر کرد که زیارتگاهی را در اسپانیا وقف این قدیس کند. به این خاطر بود، که همهٔ آن ساختمان‌های وسیع مقر سلطنتی قدیس لاورنتیوس نامیده شد.

فیلیپ در هلند، مناصب بالا را به اسپانیایی‌ها بخشید. او سعی کرد از طریق ایجاد دستگاه تفتیش عقاید، مذهب پروتستان را در هلند از بین ببرد. در نتیجه، مردم هلند در برابر حکومت اسپانیا متحد شدند. دوک‌آلوا نایب‌السلطنه اسپانیا در هلند، در دفع این شورش به خشونت گرایید. ویلیام خاموش، رهبری انقلاب هلند را بر عهده داشت. ویلیام خاموش، یک زمین‌دار بزرگ در شمال هلند بود، و ایالت کوچکی در فرانسه را نیز تحت فرمان داشت. در رهبری وی، هفت استان پروتستان شمال هلند اتحادیه‌ای را تشکیل دادند و اعلام کردند که از این پس به دولت اسپانیا وفادار نخواهند بود؛ این اتحادیه، اتحادیه اوترخت نام گرفت. با شکل‌گیری این اتحادیه، کشتی‌های هلندی به کشتی‌ها و مستعمرات پرتغال و اسپانیا حمله کردند، آن‌ها حتی به خاک اصلی اسپانیا هجوم بردند و چند پایگاه تجاری پرتغال متعلق به هند شرقی را در اختیار گرفتند. پس از مرگ او، پسرش فیلیپ سوم به حکومت اسپانیا رسید.

نگارخانه[ویرایش]

Uncategorized

کاخ سلطنتی مادرید

کاخ سلطنتی مادرید

از ویکی‌پدیا، دانشنامهٔ آزاد
کاخ سلطنتی مادرید
Palacio Real de Madrid
Royal Palace (2).jpg
کاخ سلطنتی مادرید
خطای لوآ در پودمان:Mapframe در خط 182: attempt to perform arithmetic on local ‘lat_d’ (a nil value).
اطلاعات کلی
سبک معماری معماری باروک، کلاسیسیسم
شهر یا شهرک مادرید
کشور اسپانیا
مختصات ۴۰٫۴۱۷۹۷۴°شمالی ۳٫۷۱۴۳۰۲°غربیمختصات۴۰٫۴۱۷۹۷۴°شمالی ۳٫۷۱۴۳۰۲°غربی
شروع ساخت و ساز ۷ آوریل ۱۷۳۵
مشتری فیلیپ پنجم
جزئیات فنی
مساحت طبقه ۱۳۵٬۰۰۰ متر مربع (۱٬۴۵۰٬۰۰۰ فوت مربع)
طراحی و ساخت
معمار فیلیپو ایووارا (اولین)
نام رسمی Palacio Real de Madrid
نوع غیرقابل حرکت
زمینه یادمان
نامزد ۱۹۳۱
شمارهٔ ارجاع RI-51-0001061

کاخ سلطنتی مادرید (اسپانیاییPalacio Real de Madrid‎) اقامتگاه رسمی خانواده سلطنتی اسپانیا در مادرید است اما تنها برای رویدادهای مربوط به دولت استفاده می‌شود. این کاخ ۱۳۵٬۰۰۰ مترمربع زیربنا دارد و دارای ۳٬۴۱۸ اتاق است.[۱] این کاخ از لحاظ زیربنا بزرگ‌ترین کاخ اروپاست.[۲]

فلیپه ششم و خانواده سلطنتی در این کاخ زندگی نمی‌کنند و به جایش در کاخ سارسوئلا در حومه مادرید که کاخ معمولی‌تری است، زندگی می‌کنند.

این کاخ به دولت اسپانیا تعلق دارد و اداره‌اش به عهده میراث ملی است که زیر نظر دفتر ریاست‌جمهوری قرار دارد.[۳] این کاخ در خیابان بایلن در بخش غربی مرکز شهر مادرید قرار دارد و از طریق ایستگاه اپرای متروی مادرید در دسترس است. تعدادی از اتاق‌های آن به جز در مناسبت‌های دولتی، با بهای ۱۱ یورو و در برخی روزها به صورت رایگان در معرض دید عموم قرار دارد.

این کاخ در محل دژی از دوران حضور مسلمانان در اسپانیا ساخته‌شده به دست محمد یکم در سده نهم میلادی، ساخته شده‌است.[۴] در ۱۰۳۶ به دست موروها (طایفه‌ای از تولدو) افتاد پس از سقوط مادرید و پادشاهی آلفونسوی ششم در ۱۰۸۳ این عمارت به ندرت توسط شاهان اشغال می‌شد. در ۱۳۲۹ آلفونسوی یازدهم دادگاه مادرید را تشکیل داد. فیلیپ دوم در ۱۵۶۱ دادگاه را به این کاخ منتقل کرد.

دژ سلطنتی مادرید یا الکاسر قدیمی در سده ۱۶ میلادی در این مکان ساخته شد. پس از آتش‌سوری ۲۴ دسامبر ۱۷۳۴ و ویرانی دژ، فیلیپ پنجم دستور داد کاخ جدیدی در همین مکان ساخته شود. ساخت آن از ۱۷۳۸ تا ۱۷۵۵ طول کشید[۵] و معماران مختلفی از جمله ونتورا رودریگز و فرانچسکو ساباتینی براساس طراحی فیلیپو ایووارا که به سبک برنینی بود، روی آن کار کردند. کارلوس سوم اسپانیا اولین شاهی بود که در ۱۷۶۴ در این کاخ ساکن شد.

آخرین شاهی که دائماً در این کاخ ساکن بود، آلفونسوی سیزدهم اسپانیا بود. مانوئل آزانیا رئیس‌جمهور جمهوری دوم اسپانیا نیز در این کاخ اقامت داشت و آخرین رئیس‌جمهوری بود که چنین کرد. در دوره جمهوری این کاخ، کاخ ملی خوانده می‌شد. هنوز اتاقی در کاخ با نام «دفتر آزانیا» وجود دارد.

طراحی داخلی این بنا از نظر هنری و آثار هنری آن و استفاده از مواد مرغوب و زیبا و طراحی اتاق‌ها قابل توجه است. آثار هنری کسانی همچون کاراواجو، خوان د فلاندس، فرانسیسکو گویا و دیه‌گو ولاسکس و نقاشی‌های دیواری جامباتیستا تیه‌پولو، کورادو جاکوئینتو و آنتون رافائل منگس در میان این آثار وجود دارد. مجموعه‌های دیگری از اشیای تاریخی و هنری از جمله موزه سلطنتی سلاح مادرید، چینی، ساعت، مبلمان، وسایل نقره و تنها مجموعه کامل پنج ساز زهی ساخت استرادیواری نیز در این کاخ محفوظند.

Uncategorized

مادرید

مادرید

از ویکی‌پدیا، دانشنامهٔ آزاد
مادرید
(به اسپانیاییMadrid)
کلانشهر
مرکز شهر مادرید
مرکز شهر مادرید
نشان رسمی مادرید
نشان
شهر مادرید بر نقشه اسپانیا
شهر مادرید بر نقشه اسپانیا
مادرید در اسپانیا قرار گرفته‌است
مادرید
مادرید

شهر مادرید بر نقشه اسپانیا

مختصات: ۴۰°۲۳′ شمالی ۳°۴۳′ غربیمختصات۴۰°۲۳′ شمالی ۳°۴۳′ غربی
کشور  اسپانیا
بخش خودمختار Flag of the Community of Madrid.svg مادرید
استان Flag of the Community of Madrid.svg مادرید
بنیانگذاری قرن نهم میلادی
حکومت
 • شهردار مانوئلا کارمِنا (آورا مادرید)
مساحت
 • کلانشهر ۶۰۵٫۷۷ کیلومتر مربع (۲۳۰ مایل مربع)
ارتفاع ۶۶۷ متر (۲٬۱۸۸ پا)
جمعیت (۲۰۱۱)
 • کلانشهر ۳٬۲۶۵٬۰۳۸
 • تراکم ۵٬۴۰۰/کیلومتر مربع (۱۴٬۰۰۰/مایل مربع)
 • منطقهٔ کلان‌شهری ۶٬۳۶۹٬۱۶۲
نام اهلیت Madrilenian, Madrilenemadrileño (m) madrileña (f)

matritense

منطقهٔ زمانی CET (یوتی‌سی ۱+)
 • تابستان (DST) CEST (یوتی‌سی ۲+)
کد پستی ۲۸۰۰۱–۲۸۰۸۰
پیش‌شماره(های) تلفن ۹۱ (۳۴)+
کد ایزو ۳۱۶۶ ES-M
زبان رسمی اسپانیایی
وبگاه

مادرید (تلفظ عامیانه در مادرید: ماد’ریث یا ماد’ری) پایتخت و بزرگترین شهر اسپانیا است. مادرید هم‌چنین پایتخت یک بخش خودمختار و مرکز استان مادرید نیز هست.

مادرید در وسط کشور، و در فلات اسپانیا واقع شده‌است. این شهر پس از لندن و برلین سومین شهر بزرگ اتحادیه اروپا است و منطقه کلان‌شهری آن پس از لندن و پاریس سومین منطقه کلان‌شهری بزرگ این اتحادیه است.[۱][۲] جمعیت مادرید حدود ۳٫۳ میلیون نفر است[۳] و منطقه کلان‌شهری مادرید (مادرید و حومه) ۶٫۵ میلیون نفر جمعیت دارد. مساحت شهر مادرید ۶۰۴٫۳ کیلومتر مربع است.[۴]

شهر مادرید به خاطر مرکزیت جغرافیایی، پیشینه، و کارکردهای سیاسی و مالی‌اش شهر اصلی از شبه‌جزیره ایبری به‌شمار می‌آید. با وجود این‌که این شهر امروزه شبکه آمدوشد شلوغ و سومین شبکه متروی بزرگ در اروپا را دارد، اما بیشتر محله‌های آن توانسته‌اند حال و هوای اصلی خود را حفظ کنند.

جاذبه‌های عمده دیدنی در مادرید عبارتند از پالاسیو رئال یا کاخ سلطنتی، پارک رتیرو، موزه باستان‌شناسی، و سه موزه هنری معروف: موزه دل پرادو، موزه ملی مرکز هنری رئینا سوفیا و موزه تیسن-بورنمیسا. شهردار کنونی مادرید آلبرتو رویز گالاردون از حزب مردمی است.

پیشینه[ویرایش]

نخستین اطلاعات موجود تاریخی در مورد مادرید به سده نهم میلادی بازمی‌گردد.[۵] که در مقایسه با شهرهای دیگر اسپانیا بسیار دیرهنگام است. برخلاف دیگر شهرها چون سویا، والنسیا و بارسلون در مادرید آثاری چندانی از دوران رومی‌ها و ویزیگوت‌ها یافت نشده‌است. این امر احتمالاً به این خاطر است که منطقه مادرید امروزی برای این دو قوم جذابیتی نداشت زیرا نه در کنار دریا و بنادر بود و نه در مسیر شهرهای اصلی قرار داشت.

بخش اعظم شبه جزیره ایبری در سده نهم میلادی در دست مورهای مسلمان بود. محمد اول قرطبه، امیر عرب اندلس در آن زمان کاخی در محل کنونی پالاسیو رئال در مادرید ساخت و در آن محل ارگ کوچکی نیز به نام المدینه بنا کرد.[۶]

این کاخ در کنار رود مانزانارس قرار داشت و مورها این رود را مَیرا می‌نامیدند که به معنای سرچشمه و منبع مادر است؛ بعدها پسوند رومی-ایبری «-ایت» به معنای مکان به آن چسبید. مادرید امروزی و نام این شهر از این بنا و این نام سرچشمه می‌گیرد.

ارگ مادرید در سال ۱۰۸۳ توسط آلفونسو ششم کاستیا، که در واقع در راه خود به تولدو بود، فتح شد. وی مسجد آن زمان مادرید را تبدیل به کلیسا کرد و آن را کلیسای جامع الُمِدنا نامید.[۷] ساکنان شهر مادرید را تا دهه‌های زیادی از سده پانزدهم مورها و یهودیان سفاردی‌ها تشکیل می‌دادند.

پس از دشواری‌های بسیار و یک آتش‌سوزی ویرانگر، شهر توسط هنری سوم کاستیا بازسازی شد اما خود او برای امنیت، بیرون از دیوارهای شهر و در دهکده‌ای به نام «ال پاردو» در نزدیکی مادرید مستقر شد. در این زمان اسپانیا شاهد نبرد میان پادشاهی کاستیل و پادشاهی آراگون بود که بازگشت ایزابلای یکم و فردیناند دوم به این ستیزها پایان بخشید.

ترابری[ویرایش]

شهر مادرید دارای فرودگاه‌های داخلی و بین‌المللی از جمله فرودگاه مادرید-باراخاس است و هم‌چنین راه‌های جاده‌ای و ریلی بسیار مجهزی می‌باشد. حمل و نقل عمومی در مادرید کارآمد است. قطارها و متروی مادرید به عنوان اصلی‌ترین بخش حمل و نقل عمومی فعالیت می‌کنند و در کنار این دو اتوبوس، مونوریل و تراموا به عنوان مکمل فعالیت می‌کنند.

ترابری[ویرایش]

متروی مادرید در سال ۱۹۱۹ تأسیس شده و هم‌اکنون دارای ۱۳ خط و ۳۰۱ ایستگاه می‌باشد، این مترو از قدیمی‌ترین متروهای جهان محسوب می‌شود. همچنین سرکانیاس مادرید یا سیستم راه‌آهن حومه مادرید در سال ۱۹۹۰ با ۹ خط و ۹۰ ایستگاه ساخته شده‌است.

فرودگاه مادرید-باراخاس اصلی‌ترین فروگاه شهر مادرید محسوب می‌شود که سالانه بیش از ۵۰ میلیون مسافر را جابه‌جا می‌کند، ایستگاه راه‌آهن آتوچا مادرید و ایستگاه راه‌آهن چامارتین مادرید نیز دو ایستگاه اصلی این شهر می‌باشند که نقش عمده‌ای در جابه‌جایی مسافرین بین‌شهری ایفا می‌کنند.

آثار باستان[ویرایش]

در قرن پنجم توسط ویلیام شانز ناپلئون نمای باغ ایتوکولیا درست شد و آن جز آثار این شهر بود اما در قرن هفتم این آثار توسط زلزله ویران‌کننده مادرید این آثار و عمارت تخریب شد و در قرن هفتم پادشاه مردی به نام جلویس پادشاه آن موقع ارگ مادرید را درست کرد و همراه آن کلیسای میکارمن لارام را درست کرد که امروزه تبدیل به یک موزه باستان‌شناسی شده‌است و کلیسای ناپلئون را درست کرد و در این شهر آرامگاه شیخ جلویس ایمن را در این شهر قرار دارد.

زلزله خیزی[ویرایش]

مادرید یکی از زلزله خیزترین شهرهای پر سکنه در کل جهان است. از نمونه‌های این خطرات پیش‌بینی نشدنی زلزله ای بود که در قرن هفدهم میلادی به وقوع پیوست. در این زلزله به شهر مادرید خسارات فراوانی وارد شد و چندین هزار سکنه این شهر را به کام مرگ کشانده یا آواره نمود. یکی از دلایل زلزله خیزی این شهر و حتی شهرستان‌های همجوار این شهر، خاک نرم و ماسه مانند آن است.

دیدنی‌های مادرید[ویرایش]

میدان سیبلس

میدانی مشهور در مرکز شهر مادرید ، که باشگاه رئال مادرید بعد از هر قهرمانی در ان میدان به جشن میپردازد این میدان در سال ۱۷۸۲ ساخته شده و به قلب گردشگری مادرید مشهور است

ورزشگاه سانتیاگو برنابئو

یکی از بهترین ورزشگاه های دنیا ، ورزشگای تیم بزرگ و پر افتخار رئال مادرید می باشد

کاخ سلطنتی[ویرایش]

بنای این کاخ توسط آرشیتکت ایتالیائی جیووانی ساچتی و بدستور فیلیپ پنجم در سال ۱۷۳۶ شروع و تا سال ۱۷۶۴ بطول انجامید. قبلاً در این محل کاخی بوده که در اثر حریق سال ۱۷۳۴ به کلی از بین رفته است. اگرچه اکنون این کاخ به یکی از اماکن مهم و دیدنی تبدیل شده‌است، اما به لحاظ اهمیت تاریخی آن هنوز نیز بسیاری از مراسم تشریفاتی پادشاه در آن برگزار می‌شود.

موزه دل پرادو[ویرایش]

این موزه یکی از غنی‌ترین موزه‌های دنیا بوده و در آن بیش از ۳۰۰۰ تابلو عالی و نفیس گردآوری شده‌است. در این موزه آثاری از هنرمندانی چون گویا، رامبراند، گویا، روبنس، ولاسکز، مورییو، و ال گرگو بچشم می‌خورد. چنانچه برای دیدن تمام قسمت‌های این موزه وقت کافی ندارید از آثار گویا که شاهکارهایش در دنیا بی نظیر است، دیدن نمائید.

موزه ملی مرکز هنر رینا سوفیا[۸][ویرایش]

موزه ملی مرکز هنر رینا سوفیا(به اسپانیایی: Museo Nacional Centro de Arte Reina Sofía) موزه ملی هنرهای سده بیستم میلادی اسپانیاست. این موزه به طور رسمی در ۱۰ سپتامبر ۱۹۹۲ و به نام ملکه سوفیا افتتاح شد. این موزه در مادرید قرار دارد و تمرکز اصلی‌اش، هنر اسپانیایی است. آثار برجسته این موزه شامل مجموعه‌هایی از دو تن از برجسته‌ترین استادان هنر اسپانیا، پابلو پیکاسو و سالوادور دالی می‌شود. معروف ترین اثری که در این موزه به نمایش درآورده شده است نقاشی گرنیکا متعلق به پابلو پیکاسو می باشد که در سال 1937 کشیده شده است.این نقاشی در قالبی سیاه و سفید و به سبک عکس‌های خبری در جراید بمب باران دهکده گرنیکا در شمال اسپانیا توسط آلمان نازی را به تصویر می کشد.

موزه موم[ویرایش]

در این موزه مجسمه بسیاری از شخصیتها ی بزرگ تاریخ معاصر جهان به شکل موم به نمایش گذارده شده‌است. در قسمت فوقانی آن بازدیدکننده با وضعیت اروپا در قرون وسطی و زندان‌ها و شکنجه گاه‌های وابسته به حکومت‌های قرون وسطایی آشنا می‌شود که صحنه‌های دلخراشی است.

پارک رتیرو[ویرایش]

این پارک زیبا که دارای فواره‌ها و مجسمه‌های زیبائی می‌باشد قسمتی از جنگل‌هایی است که در زمان فلیپ دوم اطراف مادرید را احاطه کرده بودند. نزدیک درب ورودی این پارک دریاچه کوچک و زیبایی قرار دارد و قایقهای داخل دریاچه همواره مورد استفاده مردم می‌باشد.

طاق پیروزی[ویرایش]

این طاق زیبا در سال ۱۷۷۸ توسط آرشیتکت معروف ساباتین بنا شده و در زمانی یکی از دروازه‌های مهم شهر بوده‌است.

معبد دبود[ویرایش]

معبد دِبود، یک پرستشگاه متعلق به ایزیس، الههٔ مصر باستان است که اکنون در مادرید قرار دارد.[۹] معبد دِبود در سال ۱۹۶۸ از سوی مصر به اسپانیا هدیه و به آن کشور منتقل شد. اکنون این معبد در پارک دِل اوئسته، در نزدیکی کاخ سلطنتی مادرید بازچینی شده‌است.

در شهر مادرید دو تیم پر افتخار و پر طرفدار اتلتیکو مادرید و رئال قرار دارند که دربی این دو تیم یکی از حساس‌ترین بازی‌های دنیای فوتبال به‌شمار می آیدفوتبال

Uncategorized

گرانادا

گرانادا

از ویکی‌پدیا، دانشنامهٔ آزاد
گرانادا
(به اسپانیاییGranada)
شهرستان
کلیسای بزرگ گرانادا
کلیسای بزرگ گرانادا
پرچم گرانادا
پرچم
نشان رسمی گرانادا
نشان
شهر گرانادا بر نقشه اسپانیا
شهر گرانادا بر نقشه اسپانیا

گرانادا در اسپانیا قرار گرفته‌است

گرانادا
گرانادا

شهر گرانادا بر نقشه اسپانیا

مختصات: ۳۷°۱۰′۴۱″ شمالی ۳°۳۶′۰۳″ غربیمختصات۳۷°۱۰′۴۱″ شمالی ۳°۳۶′۰۳″ غربی
کشور  اسپانیا
بخش خودمختار Flag of Andalucía.svg اندلس
استان Bandera de la provincia de Granada (España).svg گرانادا
حکومت
 • شهردار خوزه تورس هورتادو (حزب مردم)
مساحت
 • کل ۸۸ کیلومتر مربع (۳۴ مایل مربع)
ارتفاع ۷۳۸ متر (۲٬۴۲۱ پا)
جمعیت (۲۰۰۷)
 • جمعیت ۲۳۷٬۹۲۹
 • تراکم ۲٬۷۰۰/کیلومتر مربع (۷٬۰۰۰/مایل مربع)
نام اهلیت granadino (m), granadina (f) iliberitano (m), iliberitana (f) granadí, garnatí
منطقهٔ زمانی CET (یوتی‌سی ۱+)
 • تابستان (DST) CEST (یوتی‌سی ۲+)
کد پستی ۱۸۰۰۰
پیش‌شماره(های) تلفن (۳۴)+
زبان رسمی اسپانیایی
وبگاه

گرانادا (به اسپانیاییGranada) شهر و مرکز استان گرانادای اسپانیا است.

تاریخچه[ویرایش]

این شهر تا سال ۱۴۹۲ در دست مسلمانان اندلس بود و به عنوان غرناطة شناخته شد.

خصوصیات جغرافیایی[ویرایش]

جمعیت آن ۲۳۷٬۹۲۹ نفر و مساحتش ۸۸ کیلومتر مربع است.

نگارخانه[ویرایش]

نمای شهر گرانادا از البایزین

Uncategorized

وایکینگ‌ها

وایکینگ‌ها

از ویکی‌پدیا، دانشنامهٔ آزاد
(تغییرمسیر از وایکینگ)

وایکینگ‌ها (به انگلیسی:Vikings) دریانوردان اسکاندیناوی بودند که عمدتاً به زبان اسکاندیناوی قدیمی صحبت می‌کردند. آن‌ها با طرف‌هایی از سرزمین‌های اروپای شمالی رابطه تجاری داشتند. این معامله در یک منطقه وسیع شمالی، مرکزی، شرقی و غربی اروپا در خلال اواخر قرن ۸ تا ۱۱ میلادی صورت می‌گرفت.[۱][۲]

کشتی وایکینگ‌ها

چنین بر می‌آید که نورس‌ها دسته‌ای از ژرمن‌ها بودند که نیاکانشان از دانمارک و دریای میان نروژ و دانمارک یا سکاژراک و دریای میان سوئد و دانمارک یا کاتگات سفر کرده، خود را به سوئد و نروژ رسانده و جانشین مردمان سلتی تباری شده بودند که آن‌ها نیز پیشتر خود یک تبار همخون با لاپلاندی‌ها و اسکیموها را بیرون رانده و جایگزینشان شده بودند.

نزدیک به سال ۸۰۰ تا ۱۰۵۰ برای سه سده، جنگجویان وایکینگ با کشتی‌های دراز و درخشان خود اروپا را به هراس افکنده بودند. آن‌ها از اسکاندیناوی برای جستجوی نقره، بردگان و زمین به دریا رفتند. برخی از آن‌ها به بریتانیا و فرانسه و برخی دیگر به روسیه و رودهای دوردست آسیا یورش می‌بردند. وایکینگ‌ها جویندگان دلیر و بی‌باکی بودند. آن‌ها با بی‌باکی از میان امواج خروشان اقیانوس اطلس گذر کرده، ایسلند و گرینلند را یافتند و به شمال آمریکا نیز گام نهادند.

ایسلند[ویرایش]

وایکینگ‌های نروژی، ایسلند را در نزدیک سال ۸۷۰ یافتند. نخستین کوچنده اینگفر آرناسون در خلیج آرام نزدیک دریا یک کشتزار ساخت. امروزه ریکیاویک پایتخت ایسلند در این بخش گسترده شده‌است. اگر باد همسو می‌وزید دریانوردان می‌توانستند پس از یک سفر هفت روزه از نروژ به آنجا برسند. تا پیش از ۹۳۰ میلادی ۱۰۰۰۰ وایکینگ در ایسلند می‌زیستند و همه زمین‌های پربار خلیج پر از سکنه بود.

گرینلند[ویرایش]

بیشتر بخش‌های این آبخست (جزیره) بزرگ همواره با لایه‌ای از برف و یخ پوشیده شده‌است. این گستره به دست ملوان نروژی گون بیورن در زمانی که او راه خود را در توفان گم کرد شناسایی شد. اریک سرخ سرکرده‌ای که یک مرد را کشت و ناچار شد از ایسلند برود در سال ۹۸۵–۹۸۴ میلادی کرانه‌های گرینلند را یافت. او برای برانگیختن مردم ایسلند برای زندگی در آنجا نام فریب دهنده «گرینلند» (سرزمین سبز) را روی آن گذاشت. دو گروه کوچک وایکینگ‌ها برای زمانی نزدیک به ۴۰۰ سال از راه کشاورزی، شکار گوزن و خوک آبی، توانستند در آنجا پایدار بمانند. اما در یک بازه زمانی، پس از ۱۴۱۰ بیشترشان نابود شدند.

اروپا در سال ۸۱۴ میلادی

آمریکا[ویرایش]

لیف اریکسون، نامور به لیف خوش شانس پسر اریک سرخ بود. او در سال ۱۰۰۱ میلادی هنگامی که گرفتار طوفان شده بود و کشتی او از راه خود بدر شد به سوی گرینلند رفت. او هنگامی که در سرزمینی به نام نیوفاندلند پا گذاشت در جایگاه نخستین اروپایی بود که به آمریکا گام نهاد. او آن سرزمین را برای انگور فراوان و توت‌های بزرگ و خودرویی که در آنجا یافت می‌شد وینلند نامید که به معنی سرزمین شراب است. او همچنان در درازای کنار دریا به پیش رفت و سرزمین‌های مارکند (سرزمین جنگلی) و هلولند (سرزمین سنگ‌ها) را یافت. چنین بر می‌آید که این دو سرزمین جزایر «لابرادور» و «بافین» بوده‌اند. در سال‌های پسین، وایکینگ‌ها و کوچندگان دیگری به وینلند آمدند. اما برای زمان درازی در آنجا نماندند.

یورش نورمن‌ها[ویرایش]

نورمن‌های بومی شمال یورش ناگهانی خود را به اروپا از سال ۸۰۰ میلادی آغاز کردند و تا ۹۸۷ میلادی به نام ویرانگرترین تبار شناخته می‌شدند که اروپا را در سایه‌ای از ترس فرو برده بودند. یورش‌های واگ‌ها و وایکینگ‌ها که از تبار نورمن‌ها هستند تا کرانه‌های اقیانوس اطلس و بندرهای اسپانیا گسترش یافته بود. در زمان یورش‌های وایکینگ‌ها، اروپاییان تهی دست و کشاورز نمی‌توانستند در برابر آن‌ها پایداری کنند. چرا که در سرتاسر اروپا پادشاهی‌های کوچک سر برآورده بودند و پادشاهی کارولنژیان در حال گسستگی و درگیر جنگ‌های داخلی بود و شرایط اروپا با نظام فئودالی آن آمادهٔ پذیرایی از غارتگران اسکاندیناوی یعنی وایکینگ‌ها رانداشت .مختصات۶۱°۰۰′ شمالی ۴۵°۰۰′ غربی

گاهشمار
۷۹۳ یورش وایکینگ‌ها به صومعه لیندیسفارن
۷۹۵ آغاز حملات به ایرلند (اینیشموری)
۷۹۹ آغاز حمله به امپراتوری فرانک‌ها
۸۳۰ یورشی تازه به انگلستان
۸۴۰ نخستین اردوی زمستانی وایکینگ‌ها در امپراتوری فرانک‌ها
۸۴۴ یورش وایکینگ‌ها به اسپانیا
۸۵۶/۵۷ غارت پاریس
۸۶۶ سرور بزرگ وایکینگ‌ها وارد آنگلیای شرقی می‌شود
۸۷۸ تأسیس منطقه قانونی دانمارکی (دِین‌لاؤ)
۹۱۱ بنیاد امیرنشین نورماندی توسط رولو
نخستین مالیات دانمارکی (دِین‌گِلد) گرفته‌شد
۹۱۴ فتح برتانی به‌دست وایکینگ‌ها
۹۸۰ تاخت‌وتاز جدید به انگلستان
۱۰۶۶ پایان عصر وایکینگ‌ها (نبرد هستینگز)

عصر وایکینگ‌ها اصطلاحی است برای اشاره به دوره‌ای در تاریخ اروپا، به‌ویژه تاریخ شمال اروپا و اسکاندیناوی که از سده‌های ۸ تا ۱۱ میلادی ادامه داشت. در این عصر، وایکینگ‌های اسکاندیناوی (نورس‌ها) از طریق بازرگانی و جنگ به کشف اروپا از راه دریاها و رودها پرداختند.

در این دوره، وایکینگ‌ها به سرزمین‌های ایرلند، گرینلند، نیوفاوندلند و آناتولی نیز رسیدند. افزون بر این شواهدی نیز برای درست بودن افسانه رسیدن وایکینگ‌ها به وینلند یعنی شمال قاره آمریکا نیز وجود دارد.

پیشینه[ویرایش]

در سال ۸۰۱ میلادی در ژوتلند (در دانمارک امروزی) در میان وایکینگ‌ها یک قدرت مرکزی نیرومند پدید آمد. این قدرت برای دستیابی به سرزمین، بازرگانی و تاراج به سرزمین‌های بیرون از محدودهٔ خود چشم دوخت.

وایکینگ‌هایی که به اروپای باختری و خاوری حمله کردند بیشتر از اهالی دانمارک، نروژ و سوئد بودند. آن‌ها از این مناطق به سوی ایسلند، گرینلند، جزایر فارو، کیثنس در اسکاتلند و (موقتاً) به شمال قاره آمریکا نیز رفتند و در این مناطق ساکن شدند.

زبان آن‌ها نیای زبان‌های نوردیک امروزی است.

نمایی از کشتی وایکینگ‌ها در اسلو، نروژ

شهر آیین وایکینگ‌ها[ویرایش]

وایکینگ‌ها یکی از آخرین ملت‌های ساکن اروپا بودند که همچنان بر مذهب چندخدایی بودند. ساختار همبودی (اجتماعی) در میان تبارهای نورس مانند دیگر جاها بر پایه بسامانی خانوادگی، همکاری بازرگانی و باورهای آیینی استوار بود. در یکی از سروده‌های رزمنامه بیوولف چنین آمده‌است: «در نهاد آن کس که خوب می‌اندیشد هیچ چیزی توان آن را ندارد که آتش خویشاوندی را فرونشاند». آن‌ها کودکان ناخواسته را بر سر راه می‌نهادند اما همینکه کودک از سوی پدر و مادری پذیرفته می‌شد از مهر و پشتیبانی سرشاری برخوردار می‌شد. نورس‌ها نام خانوادگی نداشتند. هر پسری نام پدر را بر سر نام خود می‌افزود. مانند اولاف هرالدسون (هرالدزاده)، مگنوس اولافسون، و هاکون مگنوسون.

اسکاندیناوی‌ها، سال‌ها پیش از اینکه آیین مسیحیت بدانان برسد هنگام نامگذاری یک نوزاد به نشانه آمدن به جرگه خانواده بر روی او آب می‌ریختند.

آموزش و پرورش[ویرایش]

آموزش و پرورش به فراخور نیازهای اجتماعی آموزه‌هایی کاربردی داشت: دختران راه و روش خانه‌داری و کارهایی مانند فراوری آبجو را می‌آموختند و پسران هم به فراگیری شنا، اسکی، درودگری، فلزکاری، کشتی‌گیری، کشتی‌رانی، اسکیت روی یخ، بازی هاکی (hockey، از واژه دانمارکی hoek، «قلاب») شکار، جنگ با تیر و کمان، شمشیرزنی یا نیزه‌پرانی می‌پرداختند. پرش، آزمون بدنی ارزشمندی بود. برخی از نروژی‌ها می‌توانستند با جوشن و کلاه خود از بلندایی بیشتر از از درازای خویش بپرند یا تا چندین کیلومتر را شنا کنند. برخی می‌توانستند بر تیزروترین اسب‌ها پیشی بگیرند. بسیاری از کودکان خواندن و نوشتن می‌آموختند. برخی برای پزشکی یا دادگری آموزش داده می‌شدند. زن و مرد هر دو به آوازه‌خوانی می‌پرداختند. شمار کمی از زنان و مردان توان نواختن سازهایی مانند چنگ را داشتند چنان‌که در افسانه ادای مهین می‌خوانیم، گونار پادشاه نورس می‌توانست با انگشتان پاهایش چنگ بنوازد و به کمک نوای آن مارها را افسون می‌کرد.

پیوند زناشویی[ویرایش]

پیوندهای زناشویی بیشتر بدست پدر و مادرها و به سان خرید و فروش انجام می‌گرفت. آزاد زن می‌توانست این‌گونه پیوندها را نپذیرد. اما اگر در برابر رای پدر و مادرش می‌ایستاد و همسر کس دیگر می‌شد از خانواده رانده می‌شد و از دارایی پدر چیزی به او نمی‌رسید.

رده‌های اجتماعی (همبود)[ویرایش]

وایکینگ‌ها چپیره (جامعه) خود را به سه رده دسته‌بندی می‌کردند:

  • یارلز (داراها)
  • بوندی (کشاورزان دارای کاشانه)
  • زرخریدها یا بردگان

و (مانند آموزگاران در جمهور افلاطون) به کودکان خود همواره می‌آموختند که رده هر کس فرمانی است از سوی خدایان که تنها بی‌ایمانان باک دگرگون کردن آن را دارند. فرمانروایان را از میان فرزندان شاهان پیشین و سردمداران هر بخش از سرزمین را از میان یارلزها برمی‌گزیدند. پا به پای این پذیرش بی‌ریای فرمانروایی پادشاه و همچنین پیامدهای آشکار جنگ و کشاورزی، مردمسالاری شایانی در کار بود که به سبب آن زمین‌داران در یک «هاس ثینگ» یا انجمن سران خانواده، انجمن روستا، انجمن استانی، یا یک «انجمن یکپارچه» ملی کار بنیان‌گذاران و دادگران کشور را انجام می‌دادند. در میان این تبارها، فرمانروا، پیاده‌کننده بنیان‌ها بود نه مردم. دادگری بر پایه بنیان نامه‌ها انجام می‌گرفت و کین‌خواهی یک پدیده ورای بنیان‌ها به‌شمار می‌رفت. خون‌خواهی گاهی نبردهای خونینی را در پی داشت و در آن زمان هم خون‌بها کم‌تر پرداخت می‌شد که برای بزهکاران جانشین کین‌خواهی می‌شد. مردانی که از هیچ بنیانی پیروی نمی‌کردند و شکست را نمی‌پذیرفتند دریانوردانی بی‌باک بودند که به سردمدارای مردم دست می‌یافتند. آن‌ها از پادافره‌های (مجازات) سنگینی بهره می‌گرفتند تا کسانی را که به سبب نبرد با طبیعت سخت جان شده بودند به پیروی از بنیان‌ها و آرامش وادارند.

حمله دریایی وایکینگ‌های دانمارکی به انگلستان در سده ۱۲ میلادی

افسانه‌های وایکینگ‌ها[ویرایش]

افسانه‌های وایکینگ‌ها همواره جستاری شگفت‌انگیزی بوده‌است که از دید فریبندگی پس از افسانه‌های یونان باستان جای داشته‌است. کهن‌ترین نگاشته‌ای که از این افسانه‌ها به دست ما رسیده‌است سروده‌های شگفت‌انگیزی هستند که به نادرست آن را «اداً» نامیده‌اند. در ۱۶۴۳ کشیشی در کتابخانه پادشاهی کپنهاگ به کتابی کهن برخورد که دربرگیرنده پاره‌ای سروده‌های کهن ایسلندی بود و به نادرست آن‌ها را «ادا» ی سایمند خردمند (کشیش دانشور ایسلندی (بین ۱۰۵۶ تا ۱۱۳۳)) خواند. امروزه بیشتر دانش‌پژوهان بر این باوراند که آن سروده‌ها به سال‌های ناآشکاری در میان سده‌های هشتم و دوازدهم میلادی در نروژ، ایسلند، و گرینلند بازمی‌گردند و به دست برخی از شاعران (چامه سرایان) ناشناس نوشته شده‌اند. این گمان می‌رود که سایمند تنها آن‌ها را گردآوری کرده باشد و خودش آن‌ها را نسروده باشد از این رو نام سروده‌ها «ادا» نبوده‌است.

تندخویی وایکینگ[ویرایش]

در زمان چیرگی وایکینگ‌ها بر اروپا، بی‌گمان نویسندگان اروپایی دربارهٔ تندخویی وایکینگ‌ها زیاده روی می‌کردند. همچنانکه تاریخ‌نگاری، با رهنمون کردن آدمی به شگفتی‌های زندگی، او را از درنگریستن به رخدادهای روزمره زندگی مردمان بازمی‌دارد. با اینهمه به سبب دشواری‌های زندگی در آغازه تاریخ اسکاندیناوی، نبرد برای زنده ماندن آنچنان بوده‌است که تنها سرسخت‌ترین کسان می‌توانستند پایدار بمانند و از این رو کین‌خواهی و دشمنی و دریازنی افسارگسیخته‌ای که در دریاها انجام می‌گرفته گونه‌ای باور و نگرش نیچه‌ای پدیدآورد که پایه آن دلاوری و بی‌باکی بود آن هم بدون درنگریستن به بنیان‌های آیینی سامیان. در این زمان بود که یک وایکینگ چون از دیگری می‌پرسید «بگو به کدام آیین باور داری» در پاسخ می‌شنید که «من به توانایی‌های خودم ایمان دارم».

«هارال هورفاگر» خواهان بدست آوردن فرمانروایی نروژ بود و بر آن بود که آن را بزور به چنگ آورد. دوستش «هاکون» به وی اندرز داد که «از خودت بپرس که مردانگی انجام چنین کاری را داری؟ زیرا رسیدن به چنین هدفی مردی می‌خواهد دلیر و پایدار که در راه انجام کاری تا این اندازه بزرگ، نیک و بدش یکسان نماید.» پاره‌ای از این مردان در جنگ به چنان سرخوشی می‌رسیدند که از زخمی که برمی‌داشتند به دردی دچار نمی‌شدند. به برخی هنگام نبرد کنونه‌ای (حالت) دست می‌داد به نام «برسرکر» که جنگجو هوشیاری خود را از دست می‌داد و تنها از جنگیدن خشنود می‌شد؛ برسرکرها، یا به گفتاری دیگر «خرس جامگان»، پهلوانانی بودند که بدون جوشن پا به کارزار می‌گذاشتند، و مانند جانوران زوزه می‌کشیدند و می‌جنگیدند، سپرهای خود را از خشم گاز می‌گرفتند، و آنگاه، چون نبرد به پایان می‌رسید، به سبب کوفتگی و خستگی از هوش می‌رفتند. تنها دلیران به والهالا (جهان پس از مرگ در افسانه‌های اسکاندیناوی) می‌رفتند؛ و هر کس که در راه مردمان خود در میدان جنگ جان می‌داد همه گناهانش بخشیده می‌شد.»

وایکینگها یا «مردان فیورد» ی که اینچنین در سختی‌ها و دشواری‌ها بار آمده بودند بر کشتی‌های خود سوار می‌شدند و در روسیه، پومرانی، فریزیا، نرماندی، انگلستان، ایرلند، ایسلند، گرینلند، ایتالیا و سیسیل بر گستره سرزمین‌های خود می‌افزودند. این نبردهای جانگداز نه به سان جهادهای سپاهیان مسلمان بود و نه به تازش‌های ایلغار مجارها می‌مانست. بلکه تاخت و تاز دسته‌ای از مردان بود که هر گونه سستی‌ای را گناهی نابخشودنی می‌پنداشتند و هر نیرو و توانی را نکویی؛ تشنه زمین، زن، دارایی، و نیرومندی بودند و بر این باور بودند که بهره‌مندی از فروزه‌های خداوند تنها از برای نیرومندان است. این مردمان در آغاز مانند دریازنان بودند و در پایان به سان دسته‌هایی از فرمانروایان درآمدند. رولو به نورماندی، ویلیام فاتح به انگلستان، و روژه دوم به سیسیل سر و سامانی بنیادین بخشید. پیروزمندانه، خون تازه شمالی خود را مانند دارویی نیروبخش با خون مردمانی که یکنواختی زندگی روستایی آنان را دچار سستی کرده بود در هم آمیختند. کمتر پیش می‌آمد که در گذر تاریخ چیزی را از میان ببرند که شایسته آن نباشد. درست به مانند سوزاندن گیاهان هرزه که زمین را برای بذرافشانی آینده پربارتر می‌سازد.

مسیرهای سفر وایکینگ‌ها

وایکینگ‌ها در گذر تاریخ[ویرایش]

در نروژ واژه وایکینگ (Viking) به مردمانی گفته می‌شود که در آغاز سده‌های میانه در کشورهایی چون نروژ، دانمارک و سوئد زندگی می‌کردند. از این رو نام وایکینگ بر مردمان امروز این کشورها سایه افکنده به گونه‌ای که سبب شرمساری آن‌ها نیز شده‌است. چرا که سال‌ها پیش واژه وایکینگ به چم (معنی) دزد دریایی بود و به گروهی از مردم آن سرزمین داده شده بود که در سده نهم با تاخت و تاز اروپا را درهم نوردیدند.

با آنکه وایکینگ‌های سده‌های میانه هیچ همانندی رفتاری با وایکینگ‌های سده نهم ندارند اما هنوز هم در بسیاری از فیلم‌ها و داستان‌ها از این مردم، نمایی ددمنشانه(درنده خویی) نمایش داده می‌شود.

پژوهش‌های باستان شناسان اروپایی و روسی به روشنی نشان می‌دهد که این‌گونه نبوده‌است. برای بسیاری از وایکینگ‌ها راه گذران زندگی نه تنها دزدی و چپاول نبوده بلکه از راه پیشه‌هایی مانند کشاورزی و ماهی‌گیری بوده‌است. از بررسی ابزاری که باستان شناسان یافته‌اند نمایان شده که آن‌ها در زندگی روزمره خود از داس، نیزه‌های ماهی‌گیری، بیل، کلنگ، گاوآهن و… بهره می‌گرفتند که همه ابزار کشاورزی بودند و هنگامی که این ابزار را در کنار دیگر گواه‌های تاریخی می‌گذاریم به خوبی روشن می‌شود که وایکینگ‌ها کشاورزان و ماهی‌گیران پیشرفته بوده‌اند.

آنها با بهره گرفتن از درخت‌های جنگل‌های اسکاندیناوی، کشتی‌های بزرگ و نامور خود را می‌ساختند و با کمک آن‌ها به بازرگانی با کشورهای همسایه یا دیگر کشورهای اروپایی و بخش‌هایی از آسیا می‌پرداختند.

وایکینگ‌ها توانایی ویژه‌ای در ابزارسازی با آهن داشتند و از آن برای ساخت ابزار کار و نبرد بهره می‌جستند. آن‌ها با دادوستد این کالاها با زر و گوهره‌های اروپایی برای خود زیورآلات می‌ساختند.

با درنگریستن به ساختمایه‌هایی که در زیست‌بوم اسکاندیناوی یافت می‌شود که بیشتر خانه‌ها از چوب و سنگ درست می‌شدند. توانایی وایکینگ‌ها در ساخت دژهای پایدار با ساختمایه‌های گفته شده سبب برتری آن‌ها بر اروپایی‌ها بود.

پراکندگی وایکینگ‌ها

وایکینگ‌ها مردمانی جهانگرد و جستجوگر بودند. کشتی‌های آن‌ها که بیشتر مانند قایق‌های باریک بزرگ بود و این توانایی را داشت که در سخت‌ترین دگرگونی‌های آب و هوایی دریا مانند باران و توفان تاب بیاورند. آن‌ها از کرانه‌های سوئد دریانوردی و ماهی‌گیری می‌کردند تا رودهای خاور اروپا که به دریای سیاه می‌رسید و همچنین سرزمین‌های خاوری‌تر مانند خاورمیانه. وجود نقش «الله» و «علی» بر روی لباس‌های ابریشمی یا انگشتر وایکینگ‌های مناطق بیرکا و گاملا در اوپسالا شواهدی قطعی از ارتباط وایکینگ‌ها با مردم ایران و چین است. نام‌های «الله و علی» به خط کوفی روی این پارچه‌ها همیشه در کنار هم قرار دارند. ممکن است بعضی از این قبرها متعلق به مسلمانان باشد اما به احتمال زیاد این کشفیات نشان می‌دهند که وایکینگ‌ها تحت تأثیر اندیشه اسلامی از جمله زندگی ابدی در بهشت این لباس‌ها را به تن مرده‌های خود می‌کردند.[۳]

با پایان گرفتن هزاره نخست میلادی آن‌ها توانستند به بخش‌های شمالی آمریکا بروند و در آنجا بمانند. به گفتاری دیگر چیزی نزدیک به ۵۰۰ سال پیش از آنکه کریستف کلمب در سال ۱۴۹۲ به آنجا برسد.

وایکینگ‌ها باورمندان بسیار سرسختی به آیین خود بودند اما نه مانند آنچه در روم یا یونان باستان بود. همچنین کاستی بزرگ آن‌ها ناتوانی در خواندن و نوشتن بود که سبب شد تا دانسته‌های امروز ما از این تبار تا پیش از سده سیزدهم در اندازه داستان و افسانه باشد.

جستجوگران وایکینگ برای یافتن سرزمین‌های تازه، به درون آب‌های خروشان اقیانوس اطلس شمالی رفتند. بیشتر آن‌ها از نروژ بودند جایی که دره‌های آن زیستگاه مردم بسیاری شده بود و دارای زمین‌های کشاورزی بسیار کمی بود. در میان سال‌های ۸۰۰ میلادی و ۱۰۰۱ میلادی آن‌ها جزایر فائرو، ایسلند، گرینلند و وینلند (سرزمین تازه پیدا شده در کانادا) را یافتند. دیری نپایید که خیل کشتی‌های پر از کوچندگان به همراه جانورانشان به آنجا سرازیر شدند. اما از آنجا که در آن روزگار سفرهای دریایی از ایمنی چندانی برخوردار نبود کشتی‌های زیادی در توفان گم شدند و هرگز به آنجا نرسیدند.

مجسمه نوک کشتی وایکینگ‌ها

سنگ‌های یادبود[ویرایش]

وایکینگ‌ها سنگ‌های یادبودی برای جشن گرفتن پیروزی‌های جنگی یا سوگواری دوستان و خویشاوندان کشته شده خود می‌ساختند. روی سنگ‌های بزرگ نگاشته‌های بسیار زیبایی کنده‌کاری می‌شد و در زیر برخی از نگاره‌های کنده‌کاری‌شده نوشته‌هایی به دبیره (خطرونیک باستان دیده می‌شود. این سنگ‌ها در گذرگاه‌های همگانی، جایی که مردم می‌ایستادند و از آن‌ها سپاسگزاری می‌کردند جای داشتند.