Uncategorized

هنر

هنر

از ویکی‌پدیا، دانشنامهٔ آزاد

از بالا چپ جهت عقربهٔ ساعت: یک خودنگاره توسط ونسان ونگوگ، یک مجسمهٔ آفریقایی، نقاشی زایش ونوس اثر ساندرو بوتیچلی، شیر ژاپنی «میشا »

هنر یا تِکنِس (به یونانیΤέχνες) مجموعه‌ای از آثار یا فرآیندهای ساخت انسان است که در جهت اثرگذاری بر احساسات و هوش انسانی یا به‌منظور انتقال یک معنا یا مفهوم، خلق می‌شوند. همچنین می‌توان گفت هنر توانایی و مهارت خلق زیبایی است. از مهم‌ترین رشته‌های هنری می‌توان به هنرهای تجسمی «نقاشی، طراحی، تندیس‌گری، عکاسی و چاپ»، هنرهای نمایشی «تئاتر و رقص»، موسیقی، ادبیات «شعر، داستان»، سینما و معماری اشاره کرد. واژهٔ هنر در زبان سانسکریت، ترکیبی از دو واژۀ «سو» به‌معنی نیک و «نر» یا «نره» به‌معنای زن و مرد است. در زبان اوستایی «س» به «ه» تبدیل شده و واژهٔ «هون» ایجاد گشته‌است که در زبان پهلوی یا فارسی میانه به شکل امروزی «هنر» درآمده‌است که به‌معنای انسان کامل و فرزانه است.[نیازمند منبع] در زبان یونانی هنر، تِکنِس (به یونانیΤέχνες) گفته می‌شود که این اسم بطور اشتباه وام‌واژه تِکنالجی (به انگلیسیtechnology) به معنای «فناوری» در زبان انگلیسی شده است.[۱]

دانشنامهٔ بریتانیکا هنر را به‌عنوان «استفاده از توانایی و تخیل در خلق آثار زیبا، محیطی یا تجاربی که می‌توان با دیگران تقسیم شود» تعریف می‌کند.

در یک طبقه‌بندی جدید بر اساس کتاب استراتژی بازاریابی هنر از مهدی خادمی می‌توانیم تعاریف هنر را به دو دسته کارکردی و رویه ای تقسیم‌بندی کنیم. کارکردی ها عنوان می‌کنند که هنر برای تحویل یک هدف طراحی شده‌است و چیزی هنر محسوب می‌شود که بتواند دارنده آن را در راه دست یابی به هدف کمک نماید و وظیفه آن فراهم کردن تجربه‌های زیبایی شناختی لذت بخش است. در مقابل رویه گرایان عنوان می‌کنند چیزی به عنوان اثر هنری محسوب می‌شود که بر طبق فرمول یا فرآیندی مناسب ساخته شده باشد؛ صرف نظر از این که هنر چه هدف و مقصودی دارد، هنر می‌تواند در ابتدا کارکردی باشد اما در نهایت به صورت رویه ای عمل کند.

مانرو بریسیدی (۱۹۸۲) یک تعریف کارکردی از هنر ارائه می‌دهد:

«اثر هنری ترکیبی از شرایط مورد نظر است که به منظور ارائه تجربه‌های زیبایی شناختی ارزشمند قادر به نشان دادن ویژگی‌های زیبایی شناختی هنر باشد.»

در حالی که کارکردی ها ارزش هنر را وابسته به ماهیت آن می‌دانند، تعریف رویه گرایان صرفاً توصیفی بوده و مبتنی بر ارزیابی نیست. از تعاریف رویه ای ارائه شده می‌توان به تعریف دیکی اشاره کرد که یک تعریف سازمانی محسوب می‌شود. او در درجه اول اثر هنری را به عنوان «اثر تصنعی» و در درجه دوم به عنوان «مجموعه ای از جنبه‌های کلیدی که از طرف برخی از نامزدها برای قدردانی از افراد فعال در منظومه هنر اعطا می‌شود» می‌بیند.[۲]

در ادبیات ایران در دورهٔ اسلامی این معنا دوباره دگرگون شد و هنر به معنای دلیری، کمال، فضیلت، هوشیاری، فضل، تقوی، دانش و کیاست و… به کار رفت، که دارای بار معنایی عام بود:

  • به دشمن نمایم هنر هرچه هست * ز مردی و پیروزی و زور دست
  • چون غرض آمد هنر پوشیده شد * صد حجاب از دل به سوی دیده شد
  • با دانش است فخر نه با ثروت و عقار * تنها هنر تفاوت انسان و چهار پاست

از دیوان “”پروین اعتصامی“”

هنرهای تجسمی[ویرایش]

هنر زیبایی بدن، کیرکه جام را به ادیسه پیشکش می‌کند. اثر جان ویلیام واترهاوس

مبانی هنرهای تجسمی دارای عناصری هستند که شامل:

نقطه، خط، سطح، حجم، فرم «شکل»، رنگ، نور، بافت، ریتم، حرکت «فضا و زمان»، ترکیب «ترکیب بندی»، تناسب، تعادل «توازن»، تباین «تضاد یا کنتراست»

برج برادوی در ووسترشایر، انگلستان، نمونه‌ای کلاسیک از سازه تزئینی.

تقسیم‌بندی‌های هنر متنوع است؛ یکی از آن‌ها در حالت کلی آثار هنری را به دو دستهٔ هنرهای زیبا و هنرهای کاربردی تقسیم می‌کند:

  • هنرهای کاربردی: منظور از هنرهای مفید هنرهایی است که نخست، کارکرد و سودمندی آن‌ها اهمیت دارد و هدف از خلقشان کاربردشان بوده‌است. مانند: طراحی خودرو، معماری، طراحی صنعتی.
  • هنرهای زیبا: منظور از هنرهای زیبا هنرهایی است که تنها به دلیل زیبا بودنشان خلق شده‌اند. به عبارتی «نه به خاطر چیزی دیگر، بلکه به خاطر خودشان به وجود آمده‌اند». مانند: نقاشی، مجسمه‌سازی، موسیقی، رقص.[۳]

واژه هنر امروزه در زبان فارسی در معنایی متفاوت از گذشته به کار می‌رود و بیشتر منظور از آن اشاره به نتیجه خلق انسان‌ها در زمینه هنرهای زیبا است. معنای این واژه امروز معادلی برای واژه هنرهای زیبا در زبان انگلیسی است. به‌طور سنتی مجموعه هنرهای زیبا به ۷ دسته تقسیم می‌شوند:

  1. موسیقی
  2. هنرهای دستیمجسمه‌سازی، شیشه‌گری، و …
  3. هنرهای ترسیمی: نقاشی، خطاطی، عکاسی و …
  4. ادبیاتشعر، داستان، نمایشنامه، فیلمنامه و نثر
  5. معماری
  6. رقص و حرکات نمایشی
  7. هنرهای نمایشیسینما، تئاتر و …

نمونه دیگر تقسیم‌بندی هفت هنر به ترتیب زمان ایجاد یا توسعه عبارتند از:

  1. نقاشی
  2. هنرهای تجسمی «نقاشی، طراحی، تندیس‌گری، عکاسی و چاپ»
  3. معماری
  4. ادبیات
  5. موسیقی
  6. تئاتر
  7. سینما

وجوه مشترک آثار هنری عبارت‌اند از:

  • تخیل به عنوان مهم‌ترین عامل در شکل‌گیری اثر هنری است
  • همه آثار هنری از عاطفه و احساس هنرمند سرچشمه می‌گیرند نه از تفکر منطقی و عقلانی او
  • چندمعنایی بودن و منشور مانندی، وجه اشتراک سوم تمام آثار هنری است.

این جنبه از خصایص آثار هنری، در واقع از دو ویژگی قبلی که برشمردیم، نتیجه می‌شود. بدین معنی که هر پدیده‌ای که عنصر اصلی سازنده آن تخیل و عاطفه باشد، بی شک نمی‌تواند معنایی منجمد و تک بعدی داشته باشد. از این روست که هر کس در برابر آثار هنری می‌ایستد؛ دریافت و استنباط خاصی دارد. آثار هنری به سادگی می‌توانند بیان‌کننده زیبایی حقیقی یا احساسات باشند. اثری که هنر بر روح انسان می‌گذارد، تغییری عمیق و ماندگار و طولانی است. در نتیجه هر گاه خواهان اثرگذاری ماندگار باشیم، می‌توانیم از هر یک از رشته‌های هنری به فراخور نیازمان بهره ببریم. همان‌طور که در روانشناسی این بحث به اثبات رسیده‌است، جهان از مجموعه‌ای از افراد تشکیل شده‌است، پس اگر بخواهیم در سریعترین حالت بر تعداد زیادی از افراد تأثیر بگذاریم، می‌توانیم از اسباب هنر استفاده کنیم. هنر موسیقی و هنرهای نمایشی چون از طریق حس شنوایی و حس بینایی به سرعت درک می‌شوند، می‌توانند توأم با یکدیگر به سرعت، و در ابعادی جهانی تأثیری ژرف، عمیق، ماندگار و طولانی در جوامع به وجود آورند.

هنرهای صناعی[ویرایش]

هنرهای صناعی یا سنتی، هنرها و صنایع ظریفه‌ای هستند که در طول سده‌های متمادی با حفظ ریشه‌ها و سنت‌های خود رشد کرده مراحل شکل‌گیری خود را گذرانده یا می‌گذرانند و نشان دهنده فرهنگ یک ملت است.

هنرهای سنتی ایران را می‌توان به گروه‌های زیر تقسیم کرد:

  1. شعر و ادبیات
  2. موسیقی
  3. معماری و هنرهای وابسته
  4. نمایش‌های سنتی و آیینی
  5. صنایع مستظرفه

صنایع ظریف[ویرایش]

صنعت و صنایع ظریف مقیاسی برای سنجیدن درجهٔ تکامل معنوی و روحی یک ملت است. در این جهان میان هزاران محسوسات که ما در زیر نفوذ حواس پنجگانهٔ خود از وجود و چگونگی آن‌ها باخبر می‌شویم؛ بعضی چیزها هست که ما بی‌اختیار آن‌ها را بیشتر دوست می‌داریم. روح ما و قلب ما مجذوب آن‌ها می‌شود بدون آنکه از آن‌ها یک فایدهٔ عملی و آنی برای ما حاصل گردد. مثلاً وقتی که در جلوی یک پردهٔ نقاشی که ثمرهٔ قوای دماغی و روحی یک صنعتکار را نشان می‌دهد می‌ایستیم، ساعتها مشغول تماشای آن و غرق حیرت و تعجب می‌شویم.[۴]

که بجز موارد بالا همه آثار هنری را شامل می‌شود. هنر مقدس همواره دو غایت بنیادی داشته‌است. اول زیبایی صورت عبادات و دوم نگهبانی و حفاظت از آن. دومین ممیزه هنر مقدس بدان حقیقت رجوع می‌کند که اسلام صرف زیبایی را مطلوب تلقی نکرده، بلکه زیبایی را با کمال مورد تأمل قرار می‌دهد. آنچه منشأ نقوش پراکنده و مایه پراکندگی خاطر است در قلمرو هنر اسلامی نفی می‌شود، از اینجا هرگونه آرایش زرین یا جامه‌های فاخر در عبادات طرد می‌گردند.

به تعبیر بورکهارت آداب دینی هنر الهی است. از آنجا که گونه‌ای جلوه‌گری و سمبولیسم در سطحی از شکلها و حالتهای آدمی برای جستجوی راهی به ماورای همه مظاهر و اعیان وجود است. در مسیحیت این آداب نیایشی است -مانند عشای ربانی و آداب خاص مسیحی- متضمن هنر مقدس یعنی معماری و شمایل نگاری مسیحی که از برجسته‌ترین مظاهر هنر مسیحی هستند. با توجه به معنای ذاتی عبادات اسلامی، و هنری که به زیبا کردن آن متوجه است، در عالم اسلامی به گونه‌ای دیگر فیضان و انعکاس هنری آداب دینی را می‌بینیم، یعنی جدا از مفهوم شمایل نگاری در عبادات مسیحی که درضمن نوعی هنر تلقی می‌شود.[۵] معمولاً از عبارت هنرهای صناعی برای بیان آن بخش از صنایع دستی که بیش از فن به هنر وابسته‌اند استفاده می‌شود.

منابع[ویرایش]

  1.  Tirgan Festival (اوت ۲۷, ۲۰۱۹). «مصاحبه شاهین نجفی در جشنواره تیرگان».
  2.  «استراتژی بازاریابی هنر»www.citehpub.com. دریافت‌شده در ۲۰۱۹-۰۱-۰۳.
  3.  هنر چیست؟
  4.  http://www.noormags.ir/view/fa/articlepage/415266[پیوند مرده]
  5.  «نسخه آرشیو شده». بایگانی‌شده از اصلی در ۱۸ مارس ۲۰۱۳. دریافت‌شده در ۱۵ ژانویه ۲۰۱۳.

en:Art

جستارهای وابسته[ویرایش]

Uncategorized

استان بارسلون

استان بارسلون

از ویکی‌پدیا، دانشنامهٔ آزاد
استان بارسلون
(به اسپانیاییProvincia de Barcelona)
استان
پرچم استان بارسلون
پرچم
نشان رسمی استان بارسلون
نشان
استان بارسلون
استان بارسلون
مختصات: ۴۱°۴۰′ شمالی ۲°۰۰′ غربیمختصات۴۱°۴۰′ شمالی ۲°۰۰′ غربی
کشور  اسپانیا
بخش خودمختار Flag of Catalonia.svg کاتالونیا
دهستان‌ها ۳۱۱
مرکز استان بارسلون
حکومت
 • رئیس جمهور
مساحت
 • کل ۷٬۷۳۳ کیلومتر مربع (۳٬۰۰۰ مایل مربع)
جمعیت (۲۰۱۰)
 • جمعیت ۷۱۲,۶۸
 • تراکم ۹٫۲/کیلومتر مربع (۲۴/مایل مربع)
کد پستی 08
کد ایزو ۳۱۶۶ ES-B
وبگاه

استان بارسلون (به اسپانیاییBarcelona) (کاتالانی|Província de Barcelona)، استانی در شرق اسپانیا، در میان بخش خودمختار کاتالونیا است.

جغرافیا[ویرایش]

با استان‌های تاراگونا، لیدا، گیرونا و همچنین دریای مدیترانه هم‌مرز است.

مرکز آن شهر بارسلون است.

جمعیت و مساحت[ویرایش]

نزدیک ۵٬۳۵۰٬۰۰۰ نفر در استان زندگی می‌کنند (۲۰۰۶) که از میان آن‌ها ۱٬۵۹۳٬۰۷۵ نفر ساکن کلان‌شهر بارسلون هستند. این استان ۳۱۱ دهستان دارد و به خاطر معماری‌اش مشهور است.

Uncategorized

اسپانیا

اسپانیا

از ویکی‌پدیا، دانشنامهٔ آزاد

مختصات۴۰°۲۶′ شمالی ۳°۴۲′ غربی

کشور پادشاهی اسپانیا
Reino de España
اسپانیا
شعار: فراتر از آن
سرود: مارچا ریل
فهرست
0:00
موقعیت اسپانیا
اسپانیا (سبز)
اتحادیه اروپا (سبز کم رنگ)
اروپا (خاکستری تیره)
پایتخت
و بزرگترین شهر
مادرید
۵۲°۳۱′ شمالی ۱۳°۲۴′ شرقی
زبان(های) رسمی اسپانیایی
حکومت پادشاهی مشروطه
فیلیپ ششم
پدرو سانچز
بنیان‌گذاری ۱۴۶۹
۱۵۱۶
۱۷۱۶
۱۸۱۲
مساحت
• کل
۵۰۵٬۹۹۰ کیلومترمربع (۱۹۵٬۳۶۰مایل‌مربع) (۵۱ام)
• آبها (٪)
۱٫۰۴
جمعیت
• سرشماری
۴۶٬۷۵۲٬۰۰۰ (۳۰ام)
• تراکم
۹۲ /به ازای هر کیلومترمربع (۲۳۸٫۳ /مایل‌مربع) (۱۱۲ام)
تولید ناخالص داخلی (GDP)  برابری قدرت خرید (PPP) برآورد ۲۰۱۹
• کل
۱٫۵۸۳ تریلیون دلار (۱۲ام)
• سرانه
۳۴٬۲۸۱ دلار (۳۰ام)
شاخص توسعه انسانی (۲۰۱۷) ۰٫۸۹۱
۲۶ام(بالا)
واحد پول یورو (€)۱ (EUR)
منطقه زمانی CET
• تابستان (ساعت تابستانی)
CEST
پیش‌شماره تلفنی ۳۴
دامنه سطح‌بالا es.
۱ تا پیش از سال ۲۰۰۲: پزوتا

اسپانیا، (به اسپانیاییEspaña) با نام رسمی پادشاهی اسپانیا (به اسپانیاییReino de Españaکشوری مستقل در شبه جزیره ایبری واقع در اروپای غربی و عضو اتحادیه اروپا است. سرزمین اصلی اسپانیا از جنوب و شرق با دریای مدیترانه و جبل الطارق، از شمال و شمال شرق با فرانسه، آندورا و خلیج بیسکای و از غرب و شمال غرب با پرتغال و اقیانوس اطلس هم‌مرز است. مرز اسپانیا با پرتغال «به طول ۱۲۱۴ کیلومتر» طولانی‌ترین مرز یکپارچه در اتحادیه اروپا است.

زبان رسمی مردم اسپانیا، اسپانیایی است. اسپانیایی زبان مادری ۴۸۳ میلیون نفر شناخته می‌شود و تعداد کل سخنوران این زبان به ۵۷۰ میلیون نفر می‌رسد.[۲] قلمروی اسپانیا افزون بر سرزمین اصلی شامل جزایر بالئارس در دریای مدیترانه، جزایر قناری در سواحل آفریقایی اقیانوس اطلس، دو شهر خودمختار سبته و ملیلیه در آفریقای شمالی هم‌مرز با کشور مراکش و چندین جزیره مسکونی و غیر مسکونی دیگراز جمله آلبوران، شافاریناس، آلوزماس و ولز د لا گومرا می‌باشد. با مساحت ۵۰۵٬۹۹۰ کیلومتر مربع، اسپانیا کمی بزرگتر از ترکمنستان و از لحاظ بزرگی دومین کشور بزرگ اروپای غربی و پنجمین کشور بزرگ اروپاست.

انسان خردمند نخستین بار در حدود ۳۵۰۰۰ سال پیش قدم به شبه جزیره ایبریا گذاشت. در حدود ۲۰۰ سال پیش از میلاد این منطقه تحت فرمان حکومت روم قرار گرفت و هیسپانیا نامیده می‌شد. هیسپانیا در قرون وسطی توسط قبایل ژرمن و پس از آن توسط مورها تصرف شد. در قرن پانزدهم پس از ازدواج‌های بین حکومتی فرمانروایان کاتولیک و اتحاد این حکومت‌ها و همچنین سقوط کامل آندلس و بازپس‌گیری آن از دست موروهای مسلمان در سال ۱۴۹۲ اسپانیا به شکل کشوری یکپارچه پدیدار شد. در اوایل دوران جدید اسپانیا به یک امپراتوری پر قدرت جهانی تبدیل شد و اسپانیایی‌ها به عنوان یکی از نخستین فاتحان دنیای جدید به قاره آمریکا وارد و در آنجا ساکن شدند. بیش از پانصد میلیون نفر اسپانیایی زبان ساکن در آمریکا میراثی است که اسپانیایی‌ها در این قاره بر جای گذاشتند.

اسپانیای امروزی کشوری دموکراتیک و دارای حکومتی پارلمانی تحت قانون اساسی پادشاهی است. اسپانیا یک کشور توسعه‌یافته و سیزدهمین اقتصاد بزرگ دنیا از نظر تولید ناخالص داخلی می‌باشد. این کشور همچنین دارای سطح بالای استاندارد زندگی است. اسپانیا در سازمان ملل متحد، ناتو، سازمان تجارت جهانی، سازمان همکاری اقتصادی و توسعه و اتحادیه اروپا عضو است.

نام[ویرایش]

ریشه نام رومی هیسپانیا، که نام کنونی اسپانیا از این واژه گرفته شده، نامشخص است. هیسپانیا شاید از گویش شاعرانه واژه یونانی هیسپریا گرفته شده باشد که به معنای «سرزمین غرب» یا «سرزمین غروب خورشید» می‌باشد.[۳]

هیسپانیا ممکن است از واژه پونیکی ای-شپانیا به معنای «جزیره خرگوش‌ها»، «سرزمین خرگوش‌ها» یا «لبه»، که به یاد آورنده موقعیت اسپانیا در لبه اروپا می‌باشد، گرفته شده باشد؛ سکه‌های کشف شده در اسپانیا از دوره هادریان نیز تصویر زنی همراه یک خرگوش را نشان می‌دهد.[۴] به گفته برخی هیسپانیا از واژه باسکی ازپانا به معنای «لبه» یا «مرز» گرفته شده‌است که موقعیت جغرافیایی اسپانیا را در لبه یا مرز قاره اروپا متذکر می‌شود.[۳]

پژوهشگر و تاریخ‌نگار دوره رنسانس آنتونیو دی نبریخا معتقد است هیسپانیا از واژه ایبریایی هیسپالیس به معنای «شهر دنیای باختری» گفته شده‌است. خسوس لوییز کونخیلوس معتقد است نام اسپانیا از واژه اسپن که از اسپای که واژه‌ای است به زبان فنیقی به معنای «ذوب و شکل‌دهی فلز» گرفته شده‌است و «ای-سپن-یا» نیز به معنای «سرزمین ذوب و شکل‌دهی فلزات» است.[۵]

پیشینه[ویرایش]

نقاشی‌های غار آلتامیرا،[۶] در کانتابریا.

قدیمی‌ترین ساکنان شبه‌جزیره ایبریا تشکیل دهندگان تمدّن‌های ایبری، باسکی و سلتی بوده‌اند. در حدود ۲۰۰ سال پیش از میلاد از این منطقه تحت فرمان حکومت روم قرار گرفت و در اوایل قرون وسطی ژرمن‌ها ایبریا را تصرف کردند. پس از ژرمن‌ها ایبریا توسط مورها مهاجم تصرف شد. پس از آن حکومت‌های کوچک مسیحی به تدریج و طی چند قرن زمام امور را در ایبریا به دست گرفتند. آخرین بقایای مورها در همان سالی که کریستوف کلمب به قاره آمریکا رسید، سقوط کردند. امپراتوری جهانی اسپانیا با تبدیل این کشور به قدرتمندترین کشور اروپا و ابرقدرت جهان آغاز شد و برای یک ونیم قرن ادامه یافت.

جنگ‌های پی در پی و ادامه‌دار و وجود مشکلات فراوان در نهایت باعث زوال و اضمحلال امپراتوری شد. حمله ناپلئون به اسپانیا منجر به هرج ومرج شد و جنبش‌های استقلال‌طلب و جدایی‌خواه را که در سراسر امپراتوری پراکنده بودند، بیدار کرد و باعث بی‌ثباتی سیاسی شد. پیش از جنگ جهانی دوم جنگ داخل ویرانگر اسپانیا به وقوع پیوست و پس از آن کشور تحت فرمان حکومتی استبدادی قرار گرفت. در نهایت دموکراسی در قالب قانون اساسی شاهنشاهی پارلمانی حاکم شد. بعدها اسپانیا به اتحادیه اروپا پیوست و دوره رنسانس فرهنگی و رشد باثبات اقتصادی را تجربه کرد.

زمان پیش از تاریخ[ویرایش]

گنجینه ویلنا (فرهنگ آرگاری) یکی از بزرگترین اندوخته‌های باستانی طلا مربوط به عصر برنز در اروپا

پژوهش‌های باستان‌شناسی در کوه‌های آتاپوئرکا نشان می‌دهد که شبه جزیره ایبریا ۱/۲ میلیون سال پیش محل زندگی انسان‌سانان بوده‌است.[۷] ۳۵۰۰۰ سال پیش انسان نخستین بار از شمال به این سرزمین قدم نهاد.[۸] شناخته‌شده‌ترین اثر این انسان‌های پیش از تاریخ نقاشی‌های معروف غار آلتامیرا در منطقه کانتاباریا در شمال ایبریا است که در حدود ۳۵۶۰۰ تا ۱۳۵۰۰ سال پیش از میلاد توسط انسان‌های کرومانیون یا شاید نئاندرتالها کشیده شده‌اند.[۶][۹] از شواهد باستان‌شناسی و ژنتیکی بر می‌آید که ایبریا پناهگاهی برای ساکنان شمال پس از آخرین عصر یخبندان بوده‌است.

ساکنان تاریخی ایبریا ایبریایی‌ها و سلت‌ها بودند. ایبریایی‌ها در کرانه‌های مدیترانه از شمال شرق تا جنوب شرق ساکن بودند. سلت‌ها در کرانه‌ها اطلس از شمال غرب تا جنوب غرب و در شمال و مرکز (سلتیبریان‌ها) شبه جزیره زندگی می‌کردند. باسکی‌ها نیز مناطق غربی کوه‌های پیرنیس را اشغال کردند.

در جنوب ایبریا شهری نیمه افسانه‌ای به نام تارتسوس پدیدار شد (۱۱۰۰ سال پیش از میلاد) که طبق نگاشته‌های استرابون و کتاب سلیمان تجارت وسایل ساخته شده از طلا و نقره را با فنیقی‌ها و یونانی‌ها انجام می‌داده‌است. بین سال‌های ۸۰۰ تا ۳۰۰ پیش از میلاد فنیقی‌ها و یونانیان تجارتخانه‌هایی را در طول سواحل مدیترانه ایجاد کردند. کارتاژها نیز مدت کوتاهی کنترل بیشتر کناره‌ها مدیترانه‌ای ایبریا را در دست گرفتند تا این که در جنگ‌های پونیک از رومی‌ها شکست خوردند.[۱۰]

امپراتوری روم و پادشاهی گوتیک[ویرایش]

آب‌گذر سگوبیا مربوط به دوره روم.

در طی دومین جنگ پونیک، امپراتوری روم کلنی‌های تجاری کارتاژی‌ها را در کرانه‌های مدیترانه میان سال‌های ۲۱۰ تا ۲۰۵ پیش از میلاد تصرف کرد. اشغال کامل ایبریا دو قرن به درازا انجامید و رومی‌ها به مدت شش سده مهار این شبه جزیره را در دست داشتند.

تاج یکی از پادشاهان گوتیک (۶۵۳–۶۷۲)

استیلای روم با زبان، قانون و جاده رومی تکمیل شد.[۱۱]

فرهنگ باشندگان سلتی و ایبریایی رفته‌رفته رومی شد. رهبران محلی در طبقه اشرافی روم پذیرفته شدند.[۱۰][۱۲] هیسپانیا نقش یک انبار غله و غذا را برای بازار روم ایفا می‌کرد و لنگرگاه‌های آن محبل صادرات طلا، پشم، روغن زیتون و شراب بود. کشاورزی با ابداع طرح‌های آبیاری جدید گسترش یافت به‌طوری برخی از آن‌ها تاکنون مورد استفاده قرار می‌گیرد. هادریانوس، تراژان و تئودئوس اول از امپراتورهای روم زاده هیسپانیا بودند و همچنین سنکا فیلسوف بزرگ پیش از میلاد اهل این منطقه بود.[۱۳] مسیحیت در سده نخست پس از میلاد وارد این سرزمین شد و در سده دوم میلادی فراگیر شد.[۱۰] بیشتر بنیان‌های زبانی و مذهبی و قوانین اسپانیای امروزی ریشه در این دوره دارد.[۱۱]

اضمحلال فرمان‌رانی امپراتوری روم در هیسپانیا از سال ۴۰۹ آغاز شد. هنگامی که سوئبی‌های ژرمن، و وندال‌ها به همراه الان‌های سرمتی از رود راین گذشتند و سرزمین گل را غارت کردند و مردم آن جا را به ایبریا راندند. سوئبی‌ها کشوری را در شمال ایبریا جایی که امروزه گالیسیا و شمال پرتغال را فرا می‌گیرد، بنیان نهادند. با سقوط رومی‌ها بنیان‌های اقتصادی و اجتماعی نیز سقوط کرد و ویران شد اما حکومت‌های جایگزین بسیاری از قوانین و رسوم امپراتوری پیشین را حفظ کردند مانند مسیحیت.

گروهای از قبایل وندال به نام هاسدینگی نیز حکومتی را در گالیسیا بنیان نهادند. دیگر قبیله وندال به نام اسلینگی نیز منطقه‌ای در جنوب را اشغال کردند که تاکنون نام آن‌ها یعنی واندالوسیا یا واژه امروزی آن اندلس بر آن مانده‌است.

ایبریای اسلامی[ویرایش]

در قرن هشتم تقریباً همه شبه جزیره ایبری توسط موروهای مسلمان که از شمال آفریقا آمده بودند، فتح شد. (۷۱۱–۷۱۸) این فتوحات بخشی از کشورگشایی‌های خلیفه اموی بود. تنها بخش کوچکی در نواحی کوهستانی شمال غرب شبه جزیره در برابر هجوم مسلمانان دست به مقاوت زد.

طبق قوانین اسلامی، مسیحیان و یهودیان به عنوان اقلیت مذهبی شناخته شدند و به مسیحیان و یهودیان اجازه داده شد تا به عنوان اهل کتاب رسوم دینی خود بپردازند اما آن‌ها باید مالیات ویژه‌ای را می‌پرداختند و نسبت به مسلمانان از حقوق اجتماعی پایینتری برخوردار بودند.[۱۴][۱۵]

گرایش به اسلام کم‌کم‌رو به فزونی گذاشت. اعتقاد بر این است که تا پایان قرن دهم مولدون‌ها (مسلمانان ایبریایی) بیشتر جمعیت این شبه جزیره را تشکیل می‌دادند.[۱۶][۱۷]

سرسرای ستون دار مسجد قرطبه.

جامعه اسلامی در شبه جزیره ایبری خود متنوع و دچار تنش‌های اجتماعی بود. بربرهای اهل شمال آفریقا که هسته اصلی ارتش خلیفه در اندلس را تشکیل می‌دادند، با رهبران عرب در خاورمیانه به مشکل برخوردند و به ستیز و منازعه پرداختند. با گذشت زمان جوامع موروی مسلمان در مناطق مختلف به ویژه در دره رودخانه گوادالکیویر (وادی الکبیر)، دشت‌های ساحلی والنسیا، دره رودخانه ایبرو و مناطق کوهستانی گرانادا بر پا شدند.[۱۷]

کوردوبا، پایتخت خلیفه، بزرگترین و ثروتمندترین شهر اروپای غربی بود. بازرگانی و فرهنگ مدیترانه‌ای شکوفا شد. مسلمانان یک سنت فکری غنی را از خاورمیانه و شمال آفریقا وارد کردند. دانشمندان و پژوهشگران مسلمان و یهودی نقش مهمی در احیا و گسترش آموزش کلاسیک یونانی در اروپای غربی ایفا کردند. فرهنگ رومی شبه جزیره ایبری با فرهنگ اسلامی و یهودی درآمیخت و فرهنگ ممتازی را در منطقه ایجاد کرد.[۱۷] بیرون شهرها بیشتر جمعیت را در خود جای داده بود. نظام زمینداری رومی در دوران اسلامی تقریباً دست نخورده باقی ماند.

در قرن یازدهم، تشکیل امارت‌های جداگانه ملوک‌الطوایفی رقیب در بین مسلمانان به دولت‌های کوچک مسیحی اجازه داد تا قلمروی خود را گسترش دهند.[۱۷] با ورود فرقه‌های اسلامی موحدون و مرابطان از شمال آفریقا و وضع قوانین سختگیرانه اسلامی یکپارچگی را به جامعه مسلمانان بازگشت. اتحاد دوباره کشور اسلامی تا حدود یک قرن پابرجا ماند.

در سال ۱۴۶۹ م. اتحاد دو مملکت مسیحی کاستیا و آراگون با وصلت ایزابلای یکم کاستیا و فردیناند دوم آراگون متحقق شد. گسترش دامنه‌های تحت سلطه مسیحیان با تکمیل تصرف جزایر قناری توسط کاستیا در سال ۱۴۷۸ م. ادامه یافت، و بعد از آن نیز با امضای کاپیتولاسیون تحویل گرانادا در ۱۴۹۲ م. توسط ملک ابوعبدالله محمد دوازدهم، که طبق آن پادشاهان کاتولیک ایزابلا و فردیناند موظف رعایت دین اسلامی ساکنین گرانادا شدند. با تحویل گرانادا آخرین هسته سلطه اسلامی در شبه‌جزیرهٔ ایبری پس از ۷۸۱ سال از میان رفت. در همان سال، کریستف کلمب با سرمایه‌گذاری ملکه ایزابلا کاشف جهان نو شد و باز در همان سال نیز فرمانروایان کاتولیک دستور به ترک مذهب و گرایش به مسیحیت میا اخراج یهودیان از اسپانیا بعد از بیش از دو هزار سال سابقه حضور شبه‌جزیره ایبری. مدتی پس از اخراج یهودیان، مسلمانان نیز مجبور به ترک مذهب یا به خروج از اسپانیا شدند. برای تعقیب انحرافات از مذهب کاتولیک و تقیهٔ یهودیان و مسلمانان، ملکه ایزابلا از سال ۱۴۸۰ م. دادگاه انگیزیسیون را تأسیس کرده بود. روند تمرکز قدرت در شبه‌جزیره با تصرف ناوارا توسط ملک فردیناند در سال ۱۵۱۲ ادامه یافت، که این امر باعث شکل‌گیری مرزهای اصلی اسپانیای کنونی شد.

امپراتوری اسپانیا[ویرایش]

امپراتوری اسپانیا در دوره اتحاد ایبریا بین سال‌های ۱۵۸۱ تا ۱۶۴۰

اتحاد دو پادشاهی آراگون و کاستیل به واسطه ازدواج ملکه کاستیل و شاه آراگون پایه‌های امپراتوری اسپانیا و اسپانیای امروزی را استوار کرد گرچه هر یک از ممالک پادشاهی به عنوان یک کشور جداگانه با سیاست، قانون، واحد پول و زبان جداگانه باقی ماند.[۱۸][۱۹] اسپانیا در قرن شانزدهم و بیشتر قرن هفدهم قدرت برتر اروپا بود. این موقعیت با ثروت حاصل از بازرگانی و مستعمرات تقویت شد. قدرت و شکوه امپراتوری در دوره دو تن از پادشاهان دودمان هابسبورگ اسپانیا، کارلوس یکم (بین ۱۵۱۶ تا ۱۵۵۶ میلادی) و فلیپ دوم (بین ۱۵۵۶ تا ۱۵۹۸ میلادی)، به اوج خود رسید. در این دوره حوادث مهم تاریخی همچون جنگ‌های ایتالیا، شورش اهالی کاستیل علیه شاه کارلوس، شورش هلند، شورش موریسکوها در گرانادا، جنگ با عثمانی، جنگ با انگلستان و جنگ با فرانسه به وقوع پیوست.[۲۰]

امپراتوری اسپانیا با تصرف بخش بزرگی از قاره آمریکا، جزایر منطقه آسیا اقیانوسیه، مناطقی از ایتالیا، شهرهایی در شمال آفریقا، همچنین بخشی که امروزه فرانسه، آلمان، بلژیک، لوکزامبورگ و هلند را تشکیل می‌دهد، بسیار بزرگ شد. اسپانیا نخستین امپراتوری‌ای بود که به امپراتوری بی‌غروب ملقب شد.

یک کشتی بادبانی اسپانیایی در قرن هفدهم

قرون شانزدهم و هفدهم عصر کاوش بود، با سفرهای اکتشافی جسورانه دریایی و زمینی. این سفرها و اکتشافات مسیرهای بازرگانی جدیدی را بین اقیانوس‌ها گشود و دوره استعمار اروپاییان را آغاز کرد. اکتشاف‌گران اسپانیایی در کنار فلزات گران‌بها، ادویه، لوازم تجملی و محصولات جدید کشاورزی، دانش و اطلاعات ارزشمندی را از دنیاهای جدید به همراه خود می‌آوردند و نقش محوری در افزایش دانش اروپاییان از جهان ایفا کردند.[۲۱] از شکوفایی فرهنگی آن دوره امروزه با عنوان عصر طلایی اسپانیا یاد می‌شود. اوج‌گیری انسان‌گرایی، اصلاح‌طلبی پروتستانی و اکتشاف‌های جدید جغرافیایی منجر به شکل‌گیری جنبش بانفوذ روشن‌فکری به نام مکتب سالامانکا شد.

در اواخر قرن شانزدهم و نیمه نخست قرن هفدهم، اسپانیا با چالش‌های سختی از همه جوانب روبرو بود. دزدان دریایی بربر مسلمان زیر سایه امپراتوری در حال اوج‌گیری عثمانی جریان عادی زندگی را در بسیاری از مناطق ساحلی اسپانیا مختل می‌کردند و این به منزله احیای خطر حمله مسلمانان بود.[۲۲] این جریانات در حال به وقوع می‌پیوست که اسپانیا اغلب در حال جنگ با فرانسه بود.

جنبش اصلاحات پروتستانی و تفرقه در کلیسای کاتولیک کشور و امپراتوری را هر چه بیشتر در باتلاق جنگ‌های مذهبی فرو برد و در نتیجه امپراتوری مجبور بود تا همیشه نظامی‌گری را در سراسر اروپا و مدیترانه گسترش دهد.[۲۳]

در قرن شانزدهم و زمانی که امپراتوری در اوج قدرت بود افسانه سیاه یا تبلیغات ضد اسپانیایی توسط مبلغانی از قدرت‌های رقیب اروپایی به خصوص هلند و انگلستانِ پروتستان رواج یافت. مبلغان ضد وضعیت اخلاقی امپراتوری و اسپانیایی‌ها تبلیغ می‌کردند. تبلیغات آن‌ها در مورد میزان تفتیش عقاید و همچنین چگونگی رفتار اسپانیایی‌ها با بومیان آمریکا، غیر کاتولیک‌ها و یهودیان بیشتر اغراق‌آمیز و گاهی دروغ بود.[۲۴]

بنای تاریخی ال اسکوریال در مرکز اسپانیا

هرنان کورتس، کنکیستادور (اکتشاف‌گر) و فرماندار اسپانیای جدید.

در میانه قرن هفدهم و در حالی بیماری و جنگ اروپا را فرا گرفته بود، هابسبورگ‌های اسپانیایی قاره را در دام جنگ‌ها و اختلافات مذهبی سیاسی انداختند. این درگیری‌ها اقتصاد را از پایه و بن ویران کرد و باعث جنگ‌های استقلال خواهانه شد با وجود این امپراتوری دربرابر این جریانات جدایی خواه مقاوت می‌کرد اما در نهایت امپراتوری مجبور شد تا جدایی پرتغال و هلند را به رسمیت بشناسد. این وضعیت منجر به جنگ سی‌ساله در اروپا شد. در نیمه دوم قرن هفدهم اسپانیا وارد یک سیر نزولی نسبی شد و بخش‌هایی از قلمرویش در فرانسه و هلند را از دست داد گرچه کشورگشایی اسپانیایی‌ها در قاره‌های دیگر ادامه داشت و این روند تا قرن نوزدهم ادامه پیدا کرد.

سیر نزولی اسپانیا در سال‌های آغازین قرن هجدهم با افزایش رقابت و ستیز بر سر تخت سلطنت به اوج خود رسید و جنگ‌های جانشینی اسپانیا به وقوع پیوست. جنگ‌های جانشینی اسپانیا درگیری‌های گسترده بین‌المللی بود که با زد و خوردهای داخلی درآمیخته بود. پادشاهی اسپانیا تاوان سنگینی به خاطر این جنگ‌ها پرداخت و قلمروی اروپایی خود و ابرقدرتی‌اش در این قاره را دست داد.[۲۵] در پی این جنگ دودمان جدیدی با رگ و ریشه فرانسوی قدرت را در اسپانیا به دست گرفتند. کشور واقعی اسپانیا زمانی تشکیل شد که نخستین پادشاه بوربون فیلیپ پنجم پادشاهی‌های کاستیل و آراگون را با هم یکپارچه کرد و بسیاری از قوانین و مقررات محلی قدیمی را برانداخت.[۲۶]

در قرن هجدهم وضعیت امپراتوری کم‌کم بهبود یافت. خاندان جدید حاکم یعنی دودمان بوربون نظام جدید مدرنیزه کردن دولت و اقتصاد را پیاده کرد. جنبش‌های روشنگری در میان برخی از نخبگان دربار و خاندان پادشاهی رسوخ کرد. کمک‌های نظامی به شورشیان در مستعمرات بریتانیا در جنگ انقلاب آمریکا وجه بین‌المللی کشور را بهبود بخشید.[۲۷]

حکمرانی ناپلئون، خیزشها و سرنگونی امپراتوری ناپلئون[ویرایش]

نبرد بایلن اثر خوزه دل الیسال. ژوئیه ۱۸۰۸ (تیر ۱۱۸۷)، نخستین شکست بزرگ ارتش ناپلئون در اسپانیا

در سال ۱۷۹۳ (۱۱۷۲) اسپانیا وارد جنگی علیه انقلابیان فرانسوی شد. اسپانیا در میدان نبرد شکست خورد و در سال ۱۷۹۵ (۱۱۷۴) صلح با فرانسه برقرار شد. در سال ۱۸۰۷ (۱۱۸۶) طی یک پیمان‌نامه مخفی بین اسپانیا و ناپلئون بناپارت اسپانیا به پرتغال و بریتانیا اعلان جنگ داد. سربازان ناپلئون برای جنگ با پرتغال وارد اسپانیا شدند و تمام استحکامات نظامی را تصرف کردند. پادشاه اسپانیا به نفع برادر ناپلئون ژوزف ناپلئون استعفا داد. اسپانیایی‌ها به ژوزف ناپلئون به عنوان پادشاه دست نشانده نگاه می‌کردند.

خیزش ۲ می ۱۸۰۸ (۱۲ اردیبهشت ۱۱۸۷) یکی از چندین قیام علیه رژیم ناپلئونی در اسپانیا بود.[۲۸] این شورش‌ها نقطه آغاز جنگ خونین شبه جزیره علیه رژیم ناپلئون بود.[۲۹] ناپلئون مجبور شد شخصاً دخالت کند. او چندین ارتش اسپانیایی را شکست داد و انگلیسی‌ها را مجبور به عقب‌نشینی کرد. گرچه اقدامات نظامی بیشتر از سوی نیروهای اسپانیایی، انگلیسی و پرتغالی و تهاجم مرگبار ناپلئون به روسیه منجر به خروج ارتش امپراتوری فرانسه از اسپانیا و بازگشت فردیناند هفتم شد.[۳۰] در خلال جنگ یک سازمان انقلابی به نام «کادیز کورتس» برای هماهنگ‌سازی مبارزات علیه رژیم ناپلئونی و آماده‌سازی یک قانون اساسی شکل گرفت.[۳۱] اعضای این سازمان از تمام اسپانیا بودند.[۳۲] در سال ۱۸۱۲ (۱۱۹۱) یک قانون اساسی تدوین شد اما پس از سرنگونی رژیم بناپارتی فردیناند هفتم پارلمان کورتس تدوینگر قانون اساسی را ملغی و حکومت پادشاهی مطلقه اعلام کرد. این رخدادها نقطه آغاز درگیری‌های سال‌های بعد بین لیبرال‌ها و محافظه‌کاران بود.

جنگ‌های دوران ناپلئون باعث بی‌ثباتی و تفرقه سیاسی و همچنین نابودی اقتصاد اسپانیا شد. در بین این ناآرامی‌ها جنگ‌های استقلال‌خواهانه در مستعمرات اسپانیا در قاره آمریکا به وقوع پیوست و به استقلال مستعمرات سابق اسپانیا در قاره آمریکا انجامید. شاه فردیناند هفتم کوشید تا حرکات استقلال‌خواهانه را سرکوب کند اما نه‌تنها با مخالفت‌ها در مستعمرات روبرو شد به در داخل اسپانیا نیز افسران لیبرال دست به شورش زدند. تا پایان سال ۱۸۲۶ (۱۲۰۴) از تمام مستعمرات اسپانیا در قاره آمریکا تنها کوبا و پورتوریکو باقی ماند.

انقلاب‌های اسپانیا[ویرایش]

در ۱۸۶۸ میلادی شورشیان به فرماندهی خوان پریم به لیبرال‌ها و جمهوری‌خواهان اسپانیایی در مادرید پیام دادند که شرایط برای شورشی بزرگ فراهم است. شورشیان ملکه ایزابلای دوم را از پادشاهی فروگرفتند و او به فرانسه رفت. این رویداد به جنگ فرانسه و پروس انجامید.

ادامه بی‌ثباتی و بحران اقتصادی در اسپانیا منجر به شکل‌گیری حرکات استقلال‌خواهانه در فیلیپین و کوبا شد. به این دنبال این مبارزات استقلال‌خواهانه ایالات متحده وارد مناقشه شد و جنگ آمریکا و اسپانیا در بهار ۱۸۹۸ (۱۲۷۷) به وقوع پیوست.

جنگ داخلی اسپانیا[ویرایش]

با آغاز قرن جدید پیشرفت‌هایی در اسپانیا به وقوع پیوست. با این حال اسپانیا نسبت به سایر اروپاییان نقش کمرنگی در تقسیم آفریقا داشت. صحرای غربی، مراکش اسپانیا و گینه استوایی تنها مستعمرات اسپانیا در آفریقا بودند. شکست‌های سنگین در طول جنگ ریف در مراکش اعتبار حکومت و شاهنشاهی را خدشه دار کرد. بین سال‌های ۱۹۲۳ تا ۱۹۳۱ (۱۳۰۲ تا ۱۳۱۰) ژنرال میگوئل پریمو ده ریورا بر اسپانیا حکومت کرد و پایان این دوره با آغاز جمهوری دوم اسپانیا هم‌زمان شد. جمهوری به استان‌های باسک، کاتالونیا و گالیسیا خود مختاری اعطا کرد و برای زنان حق رأی قائل شد. جمهوری دوم به شدت تحت حکمرانی تندروهای چپگرا بود. در شرایطی که وضع اقتصادی بدتر می‌شد سیاست اسپانیا هر چه بیشتر به سمت تندروی و خشونت در حرکت بود.

جنگ داخلی اسپانیا ۱۷ ژوئیه ۱۹۳۶ (۲۶ تیر ۱۳۱۵) آغاز شد و به مدت سه سال بین نیروهای ملی‌گرا به رهبری فرانسیسکو فرانکو که توسط آلمان نازی و ایتالیای فاشیست پشتیبانی می‌شد در برابر جمهوری خواهان که توسط مکزیک، شوروی و گروهی موسوم به «سپاه بین‌المللی» پشتیبانی می‌شدند، ادامه داشت. دولتهای غربی بنا به سیاست عدم مداخله از هیچ‌یک از طرفین حمایت نکردند. ژنرال فرانکو پیروز جنگ شد و حکومت دیکتاتوری خود آغاز کرد.

جنگ داخلی اسپانیا جنگ بی‌رحمانه‌ای بود و طرفین درگیر اعمال سبعانه‌ای را انجام دادند. جنگ جان ۵۰۰٬۰۰۰ نفر را گرفت و نیم میلیون نفر دیگر را مستقیماً درگیر کرد.

اسپانیا در زمان فرانکو[ویرایش]

فرانسیسکو فرانکو و آیزنهاور رئیس‌جمهور آمریکا، مادرید، ۱۹۵۹ (۱۳۳۷)

اسپانیای فاشیست تحت حکمرانی فرانکو در قبال جنگ جهانی دوم بی‌طرف بود گرچه به قدرت‌های محور تمایل داشت. تنها حزب قانونی در رژیم فرانکو حزب فالانژ یا اسپانیولا ترادیسیونالیستا ای د لاس خونس بود که در سال ۱۹۳۷ (۱۳۱۵) تشکیل شده بود؛ خط مشی این حزب تقابل با کمونیسم، کاتولیک گرایی و ملی‌گرایی بود. در سال ۱۹۴۹ (۱۳۲۷) نام حزب به مویممیِنتو ناسیونال” به معنای حرکت ملی تغییر پیدا کرد.

پس از جنگ جهانی دوم اسپانیا از نظر سیاسی و اقتصادی در انزوا بود و در سازمان ملل متحد حضور نداشت. اما در سال ۱۹۵۵ (۱۳۳۳) در اوج جنگ سرد اوضاع تغییر پیدا کرد و اسپانیا عضو سازمان ملل متحد شد. در آن زمان اسپانیا اهمیت راهبردی برای حضور نظامی آمریکا در شبه جزیره ایبریا و حوزه دریای مدیترانه و در نتیجه تقابل با شوروی داشت. دهه ۶۰ میلادی اسپانیا شاهد رشد بی‌سابقه نرخ‌های اقتصادی بود که از آن به عنوان معجزه اسپانیا یاد می‌شود.

اسپانیا پس از فرانکو[ویرایش]

پس از مرگ فرانکو در نوامبر ۱۹۷۵ (آبان ۱۳۵۴)، بر طبق قانون خوآن کارلوس اول به عنوان پادشاه اسپانیا و رئیس دولت جانشین وی شد. با تصویب قانون اساسی جدید اسپانیا در سال ۱۹۷۸ (۱۳۵۷) و استقرار دموکراسی در اسپانیا، حکومت با ایجاد یک سازماندهی درونی بر پایه ایجاد بخش‌های خودمختار قدرت بیشتری به مناطق و استان‌ها اعطا کرد.

در باسک ملی‌گرایان میانه‌روی باسکی در کنار ملی‌گرایان تندرو به رهبری سازمان مسلح اتا به حیات خود ادامه دادند. این گروه در سال ۱۹۵۹ (۱۳۳۸) در دوران فرانکو تشکیل شده بود اما به اقدامات خشونت‌بار خود حتی پس از استقرار دموکراسی و اعطای خودمختاری به منطقه باسک ادامه داد.

در ۲۳ فوریه ۱۹۸۱ (۴ اسفند ۱۳۵۹)، عناصر شورشی نفوذی اتا در میان نیروهای امنیتی مجلس اسپانیا در تلاش برای تحمیل یک حکومت نظامی مجلس را تصرف کردند. شاه خوآن کارلوس اول شخصاً پیگیری مسئله را بر دوش گرفت و از طریق تلویزیون ملی کودتاچیان را وادار به تسلیم کرد.

در ۳۰ مه ۱۹۸۲ (۹ خرداد ۱۳۶۱) در پی برگزاری یک همه‌پرسی اسپانیا به ناتو پیوست. در همان سال با پیروزی حزب کارگران سوسیالیست اسپانیا نخستین حزب چپ در ۴۳ سال گذشته به قدرت رسید. در سال ۱۹۸۶ (۱۳۶۴) اسپانیا به اتحادیه اقتصادی اروپا پیوست که بعدها به اتحادیه اروپا تبدیل شد. در پی انتخابات عمومی سال ۱۹۹۶ (۱۳۷۴) حزب کارگران سوسیالیست پس از ۱۴ سال حکومت شکست خورد و جای خود را به حزب مردم داد.

در هزارهٔ نو[ویرایش]

در تاریخ ۱ ژانویه ۲۰۰۲ (۱۱ دی ۱۳۸۰) دولت اسپانیا، یورو واحد پول شانزده کشور منطقه یورو را جانشین پزوتا کرد. در همان دوره اسپانیا شاهد رشد اقتصادی قوی، بالاتر از میانگین اتحادیه اروپا بود. در همان حال تحلیلگران اقتصادی هشدار می‌دادند که قیمت شگفت‌آور املاک و کسری تجارت خارجی بالا در اوج رونق احتمالاً منجر به فروپاشی اقتصادی وحشتناک کشور خواهد شد. این پیشبینی‌ها درست بود و رکود اقتصادی ناشی از رکود در بخش مسکن در سال مالی ۲۰۰۸–۲۰۰۹ کشور را فرا گرفت.[۳۳] در سال ۲۰۰۸ (۱۳۸۶) ترکیدن حباب مسکن منجر به بحران مالی در اسپانیا شد که تا سال ۲۰۱۳ (۱۳۹۲) ادامه شد.

در صبح روز ۵ شنبه ۱۱ مارس ۲۰۰۴ (۲۱ اسفند ۱۳۸۲) و در اوج ساعات شلوغی شهر مادرید ده انفجار تروریستی در شبکه راه‌آهن مادرید به وقوع پیوست. سه سال بعد و طی تحقیق و برگزاری دادگاه مشخص شد این بمبگذاری‌ها توسط گروه ستیزگر اسلامگرای محلی نزدیک به القاعده برنامه‌ریزی و اجرا شده بوده‌است.[۳۴] بر اثر این انفجار ۱۹۱ نفر کشته و ۱۸۰۰ نفر زخمی شدند.

نخست انگشت اتهام به سوی گروه جدایی‌طلب باسک اتا دراز شد اما مدارک و شواهدی آشکار شد که دخالت اسلامگرایان را ثابت می‌کرد و چون انتخابات سراسری اسپانیا قرار بود سه روز بعد انجام شود، بی‌درنگ مسائل امنیتی در صدر مجادلات بین دو حزب رقیب حزب مردم و حزب کارگران سوسیالیست قرار گرفت.[۳۵] در آن انتخابات، دولت اسپانیا و حزب حاکم مردم که به سبب اتحاد با ایالات متحده در جنگ عراق شرکت کرده بود، نتوانست اتهام‌ها را در بارهٔ دخالت نظامی در خارج و کوتاهی در حفظ امنیت از خود رفع کند و به این ترتیب حزب کارگران سوسیالیست اسپانیا به رهبری خوزه لوئیز رودریگز ساپاترو با وعده بازگرداندن ارتش اسپانیا از عراق و جدا شدن از ائتلاف بیش‌تر رای‌ها را از آن خود کرد و ساپاترو به عنوان نخست‌وزیر اسپانیا برگزیده شد.[۳۶]

در انتخابات نوامبر ۲۰۱۱، مشکلات پی آیند رکود اقتصادی مهم‌ترین موضوع کارزارهای دو حزب مطرح در اسپانیا بود. در این انتخابات ماریانو راخوی از حزب راست‌گرای مردم، پیروز شد و به نخست‌وزیری رسید.[۳۷]

در بهار ۲۰۱۴، پادشاه خوآن کارلوس نخست اعلام کرد که قصد دارد از پادشاهی کنار رود[۳۸] و این مقام را به پسر ش واگذارد. با همه مخالفت‌های جمهوری‌خواهان و معترضان به پادشاهی، فیلیپه در ۱۹ ژوئن برابر با ۲۹ خرداد بر جای پدر نشست و حکومت پادشاهی مشروطه و تاج و تخت در اسپانیا برجا ماند.

جغرافیا[ویرایش]

خلیج لاکونچا در شهر سن سباستین واقع در جزایر سانتا کلارا در استان گیپوسکوا، باسک

اسپانیا با داشتن ۵۰۵٬۹۹۲ کیلومتر مربع وسعت پنجاه و دومین کشور بزرگ جهان است. اسپانیا تقریباً ۴۷۰۰۰ کیلومتر مربع کوچکتر از فرانسه و ۸۱۰۰۰ کیلومتر مربع بزرگتر از ایالت کالیفرنیا آمریکا است. قله آتش فشانی تید که در نزدیکی شهر تنریف در جزایر قناری قرار دارد با ارتفاع ۳۷۱۸ متر بلندترین نقطه کشور اسپانیا می‌باشد.

اسپانیا بین مدار ۲۶ و ۴۴ درجه شمالی و نصف‌النهار ۵ و ۱۹ درجه شرقی قرار دارد.

اسپانیا در غرب با پرتغال، در جنوب از طریق درون‌بومهایش در شمال آفریقا (سبته، ملیلیه و پنیون د ولس د لا گومرا) با مراکش و تنگه جبل‌طارق (جز سرزمین‌های آن سوی دریاهای بریتانیا می‌باشد)، در شمالغرب در راستای کوه‌های پیرنه با فرانسه و شاهزاده نشین آندورا هم‌مرز می‌باشد. در امتداد کوه‌های پیرنه در ۱۶۰۰ متری مرز استان خرنای کاتالونیا شهر برون‌بوم ییویا درون خاک کشور فرانسه قرار دارد.

جزیره‌ها[ویرایش]

جزایر اسپانیا شامل جزایر بالئاری در دریای مدیترانه و جزایر قناری در اقیانوس اطلس می‌باشد. افزون بر این‌ها شماری جزیره غیر مسکونی دیگر در سمت مدیترانه‌ای تنگه جبل‌الطارق نیز متعلق به اسپانیا است از جمله جزایر چافاریناس، آلهوسماس و جزیره کوچک پرخیلجزیره آلبوران که بین اسپانیا و شمال آفریقا قرار دارد نیز تحت حاکمیت اسپانیا می‌باشد. جزیره کوچک فاسان که در رودخانه بیداسوآ قرار دارد تحت حاکمیت مشترک اسپانیا و فرانسه اداره می‌شود.

قله تید در تنریف واقع در جزایر قناری، بلندترین کوه اسپانیا

جمعیت جزایر:[۳۹]

کوهستان‌ها رودخانه‌ها[ویرایش]

اسپانیا کشوری کوهستانی می‌باشد و فلاتها و رشته کوه‌های بلند در آن پوشیده‌است. افزون بر کوه‌های پیرنه رشته کوهای دیگری از جمله “کانتابریان”، “ایبریکو”، “سنترال”، “تولدو”، “سییرا مورناً و “پنیبتیکو در اسپانیا وجود دارد. بلندترین نقطه سرزمین اصلی اسپانیا و شبه جزیره ایبریا قله مولهاسن با ارتفاع ۳۴۷۸ متر می‌باشد که در رشته کوه‌های سییرا نوادا قرار دارد. البته بلندترین نقطه کشور اسپانیا در مجموع قله آتشفشانی تید واقع در جزایر قناری می‌باشد. بزرگترین فلات اسپانیا مستا سنترال نام دارد که در قلب اسپانیا واقع شده‌است.

چندین رودخانه بزرگ در اسپانیا وجود دارد از جمله رودخانه‌های تاقوس، ایبرو، دورو، گوادیانا و گوادالکیویر. در طول ساحل دشتهای آبرفتی وجود دارد که بزرگترین آن دشت آبرفتی گوادالکیویر واقع در اندلس می‌باشد.

اقلیم[ویرایش]

بر اساس ویژگی‌های جغرافیایی سه اقلیم در اسپانیا وجود دارد:[۴۰][۴۱][۴۲]

افزون بر این اقلیم‌های اصلی زیر اقلیم‌های دیگری نیز وجود دارد مانند اقلیم آلپی در پیرنه و سییرا نوادا و اقلیم نیمه‌گرمسیری در جزایر قناری.

حکومت[ویرایش]

قانون اساسی ۱۹۷۸ اوج دموکراسی در اسپانیا است. تاریخ تدوین قانون اساسی در این کشور به قانون اساسی ۱۸۱۲ بازمی‌گردد. پس از مرگ ژنرال فرانکو پادشاه خوان کارلوس برای تسریع روند اصلاحات نخست‌وزیر دوران فرانکو کارلوس آریاس ناوارو را برکنار و سیاستمدار اصلاح‌طلب آدولفو سوارز را جانشین او کرد.[۴۳][۴۴] پس از برگزاری انتخابات عمومی سال ۱۹۷۷ (۱۳۵۶) و در نتیجه آن پارلمان قانون اساسی (پارلمانی که اختیار تدوین قانون اساسی را دارد) با هدف آماده‌سازی و تصویب قانون اساسی جدید تشکیل شد.[۴۵] پس از انجام همه‌پرسی در ۶ دسامبر ۱۹۷۸ (۱۵ آذر ۱۳۵۷)، ۸۸٪ رای‌دهندگان به قانون اساسی جدید رأی دادند.

بر طبق این قانون اساسی اسپانیای امروز شامل ۱۷ بخش خودمختار و دو شهر خودمختار با درجه‌های گوناگونی از خودمختاری می‌باشد با این حال این قانون اساسی، اسپانیا را صراحتاً کشوری متحد و غیرقابل تقسیم می‌داند. همچنین بر طبق قانونی اساسی اسپانیا هیچ دینی در این کشور رسمی نیست و همه مردم در اعمال و باورهای دینی خود آزادند.

اجزای حکومت[ویرایش]

اسپانیا یک پادشاهی مشروطه می‌باشد که در آن سلطنت موروثی است و دارای دو مجلس قانون‌گذاری است. به مجموع قوه قانون‌گذاری اسپانیا یعنی هر دو مجلس «شورای عالی» یا کرتس خنرالس گفته می‌شود. قوه مجریه شامل شورای وزیران به سرپرستی نخست‌وزیر می‌باشد. نخست‌وزیر اسپانیا توسط پادشاه و با تأیید کنگره نمایندگان (معادل مجلس نمایندگان) پس از انتخابات مجلس انتخاب منصوب می‌گردد. پادشاه فردی را برای نخست‌وزیری به کنگره نمایندگان معرفی می‌کند که توسط حزب دارای اکثریت در کنگره پیشنهاد شده باشد.

قوه قانون‌گذاری شامل کنگره نمایندگان با ۳۵۰ عضو و مجلس سنا با ۲۵۹ عضو می‌باشد که هر دو به انتخاب مردم به مدت چهار سال فعالیت می‌کنند به جز ۵۱ عضو مجلس سنا توسط مجلس‌های منطقه‌ای بخش‌های خودمختار منصوب می‌شوند.

اسپانیا یکی تمرکززدایی شده‌ترین کشورهای اروپایی است. تمام بخش‌های خودمختار در اسپانیا دارای مجلس منتخب مستقل، دولت و ادارت دولتی مستقل، بودجه مستقل، نظام آموزشی و بهداشتی مستقل می‌باشند. بر افزون بر این‌ها باسک و ناوارا دارای نظام مالی مستقل خود هستند. در بخش‌های خودمختار کاتالونیا و باسک نیروی پلیس محلی جانشین پلیس ملی شده‌است.

تقسیمات کشوری[ویرایش]

اسپانیا ۱۷ بخش خودمختار و دو شهر خودمختار دارد که هر دو گروه بالاترین درجه تقسیمات کشوری محسوب می‌شوند. از سوی دیگر کشور اسپانیا به ۵۰ استان نیز تقسیم شده‌است که به این ترتیب هر کدام از بخش‌های خودمختار خود به یک یا چند استان تقسیم گردیده‌اند. علاوه بر این هر استان به تعدادی شهرستان تقسیم شده‌است.[۴۶]

روابط خارجی[ویرایش]

پس از مرگ فرانکو در سال ۱۹۷۵ (۱۳۵۴) و بازگشت اسپانیا به دموکراسی، سیاست خارجی این کشور دچار تغییر شد و انزوای سیاسی دوران فرانکو جای خود را به گسترش دیپلماسی داد. در سال ۱۹۸۶ (۱۳۶۵) اسپانیا به اتحادیه اقتصادی اروپا پیوست و با کشورهای غربی وارد معاملات امنیتی شد.

اسپانیا در سال ۱۹۸۶ به اتحادیه اقتصادی اروپا پیوست.

اسپانیا به عنوان یکی از اعضای ناتو در فعالیت‌های امنیتی چند جانبه بین‌المللی شرکت داشته‌است. عضویت این کشور در اتحادیه اروپا یکی مهم‌ترین بخش‌های سیاست خارجی اسپانیا است. حتی در مواجه با بسیاری از بحران‌های فراروی کشورهای اروپای غربی، اسپانیا ترجیح داده‌است تا اقداماتش را با سازوکارهای سیاسی اتحادیه اروپا هماهنگ کند.

اسپانیا روابط ویژه خود را با فیلیپین و کشورهای آمریکای جنوبی و مرکزی حفظ کرده‌است. سیاست روابط خارجی اسپانیا با این کشورها بر پایه ایجاد و تقویت یک جامعه ایبری-لاتین و تقویت روابط زبانی، فرهنگی، بازرگانی و تاریخی بین شبه‌جزیره ایبریا و کشورهای آمریکای لاتین استوار است.

مناقشات ارضی[ویرایش]

اسپانیا مدعی مالکیت بر جبل طارق است در حالی که این منطقه یکی از سرزمین‌های آن سوی دریاهای بریتانیا محسوب می‌شود. در سال ۱۷۰۴ (۱۰۸۳) در خلال جنگ‌های جانشینی اسپانیا این شهر به دست نیروهای هلندی انگلیسی که برای کارل ششم، امپراتور مقدس روم می‌جنگیدند، تسخیر شد.

وضعیت قانونی این منطقه در سال ۱۷۱۳ (۱۰۹۲) در پیمان‌نامه اوترخت مشخص شد و طبق آن اسپانیا برای همیشه جبل طارق را به پادشاهی بریتانیا واگذار کرد.[۴۷] از دهه ۱۹۴۰ میلادی اسپانیا خواستار بازپس‌گیری این منطقه شده‌است. بیشتر مردم جبل طارق مخالف پیوستن به اسپانیا یا حاکمیت مشترک دو کشور هستند.[۴۸] سازمان ملل طی قطعنامه‌هایی از دو کشور اسپانیا و بریتانیا خواسته‌است تا با انجام مذاکره به توافق برسند.[۴۹][۵۰]

جزایر ساواگه منطقه دیگری است که مورد ادعای اسپانیا می‌باشد. این جزایر جزو خاک پرتغال می‌باشند و این کشور ادعای همسایه خود اسپانیا را بر جزایر ساواگه بی‌اساس می‌داند. بر طبق ادعای اسپانیایی‌ها ساواگه مجموعه‌ای از صخره‌ها است و جزیره محسوب نمی‌شود پس هیچ آب سرزمینی‌ای برای پرتغال در این منطقه وجود ندارد. در ژوئیه ۲۰۱۳ اسپانیا طی نامه‌ای این نظر خود را به اطلاع سازمان ملل رساند.

اسپانیا مدعی حاکمیت بر جزیره کوچک و خالی از سکنه پرخیل نیز می‌باشد. پرخیل در ۲۵۰ متری ساحل مراکش، ۸ کیلومتری سبته و ۱۳ کیلومتری سرزمین اصلی اسپانیا قرار دارد. در سال ۲۰۰۲ (۱۳۸۱) اختلاف اسپانیا با مراکش بر سر حاکمیت بر این جزیره منجر به حادثه‌ای مسلحانه شد که با توافق طرفین به ادامه وضع موجود فیصله یافت. این جزیره هم‌اکنون کاملاً خالی از سکنه است و پرچم هیچ کشوری در آن دیده نمی‌شود.

مناطقی از خاک اسپانیا نیز مورد ادعای سایر کشورهاست. مراکش مدعی بر حاکمیت خود بر دو جزیره سبته و ملیله است و پرتغال حاکمیت اسپانیا بر شهر اولیونزا را به رسمیت نمی‌شناسد.

نیروهای نظامی اسپانیا

نیروهای مسلح[ویرایش]

نیروهای نظامی اسپانیا (به اسپانیاییFuerzas Armadas Españolas) شامل نیروی زمینی، نیروی هوایی و نیروی دریایی می‌باشد. نیروهای نظامی اسپانیا تحت فرمان فرماندهی کل قوا پادشاه فیلیپ ششم می‌باشند.

اقتصاد[ویرایش]

پیش از بحران مالی[ویرایش]

اقتصاد سرمایه‌داریِ مختلط اسپانیا سیزدهمین اقتصاد بزرگ جهان، پنجمین اقتصاد بزرگ اتحادیه اروپا و چهارمین اقتصاد بزرگ منطقه یورو می‌باشد.

در آغاز دهه ۱۹۹۰ برخی شرکت‌های اسپانیایی به شرکت‌هایی چند ملیتی تبدیل شدند. بیشتر فعالیت این شرکت‌ها در حوزه کشورهای آمریکای لاتین بود. هم‌اکنون نیز اسپانیا پس از آمریکا بزرگ‌ترین سرمایه‌گذار خارجی در آمریکای لاتین محسوب می‌شود. برخی دیگر از شرکت‌های اسپانیایی حوزه فعالیت خود را به آسیا و کشورهای هند و چین نیز گسترش داده‌اند. این گسترش جهانی برای اسپانیا برتری رقابتی در برابر دیگر همسایه‌های اروپایی محسوب می‌شود. دلیل این امر ممکن است در درجه اول تمایل به زبان و فرهنگ اسپانیایی در آسیا و آفریقا و همچنین وجود فرهنگ مشارکتی که ریسک کردن در بازارهای ناپایدار را به اسپانیایی‌ها یاد داد باشد.

پس گذشت دوره بحران اقتصادی در اوایل دهه ۱۹۹۰ اسپانیا شاهد رشد اقتصادی خوبی بود. این رشد اقتصاد بالا به دولت کمک کرد تا بدهی‌های خارجی‌اش را کاهش دهد و همچنین باعث شد نرخ بیکاری در این کشور به‌طور قابل توجهی کاهش یابد. در سال ۱۹۹۹ (۱۳۷۸) اسپانیا در شرایطی به منطقه یورو پیوست که بودجه دولت متعادل و نرخ تورم تحت کنترل بود.

یکی از شعبه‌های فروشگاه‌های زارا در لندن

پیش آغاز بحران شدید اقتصادی اخیر دولت نخست‌وزیر پیشین خوزه ماریا اسنار در الحاق اسپانیا به کشورهای پایه‌گذار یورو موفق بود. نرخ بیکاری در اکتبر ۲۰۰۶ برابر با ۶/۷٪ بود که در مقایسه با سایر کشورهای اروپایی و در مقایسه با نرخ بیکاری در اوایل دهه ۱۹۹۰ (حدود ۲۰٪) نرخ پایینی محسوب می‌شد. نقاط ضعف همیشگی اقتصاد اسپانیا تورم بالا،[۵۱] وجود یک بازار سیاه وسیع[۵۲] و نظام آموزشی ضعیف (که بر اساس گزارش‌های سازمان همکاری اقتصادی و توسعه یکی از ضعیف‌ترین نظام‌های آموزشی در میان کشورهای توسعه یافته می‌باشد) هستند.[۵۳]

شرکت‌های اسپانیایی در زمینه‌های گوناگونی فعال هستند. مهم‌ترین آن‌ها عبارتند از ایبردرولا که یکی از بزرگترین شرکت فعال در زمینه انرژی‌های برگشت‌پذیر می‌باشد.[۵۴]؛ شرکت‌های تلفونیکاٰ، ابنگوا، موندراگون، مویستار، هیسدسات، ایندرا که در زمینه فناوری ارتباطات متخصص هستند؛ شرکت‌های کونستروکسیونس ای اوکسیلیار د فروکاریلس و تالگو که در صنعت راه‌آهن و ترابری ریلی فعالند؛ شرکت‌های نساجی مانند ایندیتکس، شرکت‌های پتروشیمی مانند رپسول و شرکت‌های فعال در زمینه ساخت زیربناها مانند فروویال، آکسیونا، گروه آسی‌اس، اوبراسکون هارته لاین و فومنتو د کونستروکسیونس ای کونتراتس؛ با ذکر این نکته که ۶۰ درصد شرکت‌های بین‌المللی فعال در زمینه زیربناهای حمل و نقل اسپانیایی هستند.

رونق و رکود در بازار مسکن[ویرایش]

با انتخاب یورو به جای پزو در آغاز قرن جدید اقتصاد اسپانیا شاهد کاهش نرخ بهره به کمترین میزان خود در تاریخ بود. رشد بازار مسکن که از سال ۱۹۹۷ (۱۳۷۶) آغاز شده بود، شتاب گرفته و در عرض چند سال به یک حباب تبدیل شد. بازار املاک توسط بانک‌های موسوم کاخا (بانک‌های پس‌انداز منطقه‌ای تحت نظارت دولت‌های منطقه‌ای) تأمین مالی و با نرخه بهره پایینی که در تاریخ بی‌نظیر بود و رشد شدید مهاجرت تقویت می‌شد. اقتصاد اسپانیا به خاطر دور بودنش از نرخ رشد صفر مجازی نسبت به دیگر شرکای اروپایی‌اش اعتبار داشت.[۵۵] اقتصادی که بیش نیمی از شغل‌های جدید ایجاد شده در اتحادیه اروپا را در پنج ساله منتهی به پایان سال ۲۰۰۵ (۱۳۸۴) ایجاد کرده بود.[۵۶][۵۷]

حباب مسکن اسپانیا در سال ۲۰۰۸ (۱۳۸۷) ترکید و باعث فروپاشی اقتصادی بخش‌های مربوط به مسکن و ساخت و ساز، اخراج گسترده کارکنان و کارگران و توقف روند تقاضای کالا و خدمات شد. تا پایان ماه مه ۲۰۰۹ (اردیبهشت ۱۳۸۸) نرخ بی‌کاری به ۱۸/۷٪ رسید. (۳۷٪ در بین جوانان)[۵۸][۵۹][۶۰]

بانک‌ها و موسسه‌های مالی اسپانیا در ابتدا تلاش کردند تا از بحران پیش آمده برای همتایان بریتانیایی و آمریکایی خود دوری کنند. بانک‌های بین‌المللی اسپانیا، بانک سانتاندر و بانک بی‌بی‌وی‌ای که سبدهای سهام متنوع بین‌المللی داشتند خیلی سریع فعالیت خود را در بازار پر خطر مسکن محدود کردند. با این حال با عمیق‌تر شدن رکود اقتصادی و افت قیمت مسکن، بدهی سنگین رو به افزایش بانک‌های پس‌انداز منطقه‌ای، دولت و بانک مرکزی را مجبور به مداخله از طریق تدوین طرح‌های تثبیتی کرد و در نهایت در سال ۲۰۱۲ (۱۳۹۱) دولت مجبور شد از بانک مرکزی اروپا کمک مالی دریافت کند.

کیفیت زندگی[ویرایش]

بر اساس پژوهش‌های انجام شده در سال ۲۰۰۵ (۱۳۸۴) اسپانیا از نظر کیفیت زندگی پس از کشورهایی مانند فرانسه، آلمان، بریتانیا و کره جنوبی در بین ده کشور نخست جهان قرار دارد.[۶۱]

در سال‌های اخیر بی‌کاری به بزرگترین نگرانی جامعه اسپانیا تبدیل شده‌است. نرخ بی‌کاری در سال‌های ۲۰۰۶ و ۲۰۰۷ (۱۳۸۵ و ۱۳۸۶) ۸٪ بود که پس از بحران مالی به ۲۰٪ در سال ۲۰۱۰ (۱۳۸۹) و ۲۵٪ (۵۶٪ در بین جوانان) در سال ۲۰۱۳ (۱۳۹۲) رسید.[۶۲]

کشاورزی[ویرایش]

زمین‌های کشاورزی به دو روش کلی مورد بهره‌برداری قرار گرفته‌اند. زمین‌هایی که با تکیه بر کشت بدون آبیاری و تنها به وسیلهٔ بارندگی به عنوان منبع آب مورد استفاده قرار می‌گیرند که این زمین‌ها ۸۵٪ کل زمین‌های زیر کشت را تشکیل می‌دهد. مناطق مرطوب شمال و شمال‌غرب تحت این روش مورد بهره‌برداری قرار می‌گیرند. مناطق حاصلخیزتر به روش کشت با آبیاری مورد استفاده قرار می‌گیرند که تا سال ۱۹۸۶ (۱۳۶۵) ۳ میلیون هکتار از مساحت کشور را پوشانده بودند که دولت امیدوار است که سطح زیر کشت به روش دو برابر شود. یکی از مناطق قابل توجه از نظر گسترش کشاورزی استان آلمریا می‌باشد – یکی از خشک‌ترین و متروک‌ترین استان‌های اسپانیا – که محصولات زمستانی متنوعی شامل میوه و سبزیجات را به اروپا صادر می‌کند.

با وجود این که ۱۷٪ سطح زیر کشت زمین‌های کشاورزی در اسپانیا به روش آبیاری مورد استفاده قرار می‌گیرند اما ۴۰ تا ۴۵ درصد ارزش خالص کل محصولات و ۵۰ درصد حجم کل صادرات مربوط به این بخش از کشاورزی است. بیش از نیمی از مساحت زیر کشت در این بخش به ذرت، درختان میوه و تره‌بار اختصاص دارد. دیگر محصولات شامل انگور، پنبه، چغندر قند، سیب زمینی، حبوبات، زیتون، انبه، توت فرنگی، گوجه فرنگی و علوفه دام می‌باشد.

گردشگری[ویرایش]

در طول چهار دهه گذشته صنعت گردشگری اسپانیا بسیار پیشرفت کرده‌است به‌طوری‌که به دومین صنعت گردشگری بزرگ دنیا بدل شده‌است و در سال ۲۰۰۶ ارزش آن حدود ۴۰ میلیارد یورو برابر با ۵٪ تولید ناخالص داخلی کشور بوده‌است.[۶۳][۶۴] امروزه اقلیم، آثار تاریخی و فرهنگی[۶۵]، موقعیت جغرافیایی و امکانات رفاهی اسپانیا باعث شده تا گردشگری به یکی از صنایع اصلی و همچنین منبع درآمد و اشتغال ثابت برای این کشور بدل شود. سازوکار رتبه‌بندی هتل‌ها و اقامتگاه‌ها در اسپانیا بسیار سختگیرانه‌تر از دیگر کشورهای اروپایی است و به همین دلیل هتل‌های اسپانیایی سطح بالاتر و گرانتر از دیگر کشورهای اروپایی است.[۶۶]

انرژی[ویرایش]

نخستین نیروگاه خورشیدی تجاری جهان در استان سویا

اسپانیا یکی از کشورهای پیشرو در تولید انرژی‌های تجدید پذیر است. اسپانیا در سال ۲۰۰۹ (۱۳۸۸) با افتتاح یک نیروگاه بزرگ خورشیدی به نام لا فلوریدا در منطقه آلوارادو با پیشی‌گرفتن از ایالات متحده به بزرگترین تولیدکننده انرژی برق از خورشید تبدیل شد.[۶۷][۶۸] همچنین اسپانیا در میان کشورهای اروپایی بیشترین مقدار برق را از انرژی بادی تولید می‌کند. در سال ۲۰۱۰ (۱۳۸۹) میزان تولید برق از این روش ۴۲٬۹۷۶ گیگاوات ساعت برابر با ۱۶٪ کل برق تولید شده در اسپانیا بود.[۶۹][۷۰][۷۱] در ۹ نوامبر ۲۰۱۰ (۱۸ آبان ۱۳۸۹) میزان تولید برق از انرژی بادی به صورت آنی به اوج خود در تاریخ کشور رسید به‌طوری‌که ۵۳٪ از نیاز برق سرزمین اصلی اسپانیا را پوشش می‌داد[۷۲] و این انرژی تولید شده برابر با انرژی تولید شده توسط ۱۴ واکنشگاه هسته‌ای می‌باشد.[۷۳] دیگر انرژی‌های برگشت‌پذیری که در اسپانیا به کارگیری می‌شوند عبارتند از انرژی برق‌آبی، بیومس و انرژی دریایی (۲ نیروگاه انرژی دریایی در حال ساخت می‌باشد).

منابع انرژی تجدید ناپذیری که در اسپانیا استفاده می‌شوند شامل انرژی هسته‌ای (۸ نیروگاه)، گاز طبیعی، زغال سنگ و نفت می‌باشند.

ترابری[ویرایش]

راه‌آهن تندروی مادرید-وایادولید

ترمینال فرودگاه مادرید

شبکه بزرگراه‌های اسپانیا عمدتاً بر شش بزرگراهی که مادرید را به باسک، کاتالونیا، والنسیا، آندلس، اکسترمادورا و گالیسیا متصل می‌کنند متمرکز است. همچنین بزرگراه‌های فرول به ویگو در خط ساحلی اقیانوس اطلس، اویدو به سن سباستین در خط ساحلی کانتابریا و خرنا به کادیس در خط ساحلی مدیترانه اطراف اسپانیا را به هم متصل می‌کند.

اسپانیا پس از چین دومین شبکه بزرگ قطار تندروی جهان و بزرگترین شبکه بزرگ قطار تندروی اروپا را در اختیار دارد.[۷۴][۷۵][۷۶] شبکه قطار تندروی اسپانیا در مجموع ۳۵۰۰ کیلومتر طول دارد که با سرعت ۳۰۰ کیلومتر در ساعت بین شهرهای مالاگا، سویا، مادرید، بارسلونا، والنسیا و وایادولید در تردد است. به‌طور میانگین شبکه قطار تندروی اسپانیا پر سرعت‌ترین شبکه قطار تندروی جهان است که پس از اسپانیا شبکه قطار تندروی ژاپن، شینکانسن و شبکه قطار تندروی فرانسه، ت ژ و در رده‌های بعدی قرار دارند.[۷۷] از نظر وقت‌شناسی قطار تندروی اسپانیا پس از ژاپن دوم است. (۹۸/۵۴٪ رسیدن به موقع)[۷۸] در صورتی که برنامه‌های جاه‌طلبانه گسترش شبکه قطار تندرو به ثمر بنشیند در سال ۲۰۲۰ (۱۳۹۸) طول این شبکه به ۷۰۰۰ کیلومتر خواهد رسید و تقریباً تمام شهرهای مهم در کمتر از سه الی چهار ساعت به مادرید دسترسی پیدا خواهند کرد.

۴۷ فرودگاه در اسپانیا وجود دارد. پررفت‌وآمدترین آن‌ها فرودگاه مادرید-باراخاس است که با ۴۵ میلیون مسافر در سال ۲۰۱۲ نوزدهمین فرودگاه پررفت‌وآمدترین جهان و چهارمین در اروپا محسوب می‌شود. دیگر فرودگاه مهم این کشور فرودگاه بارسلونا-ال پرات می‌باشد که با ۳۵ میلیون مسافر در سال ۲۰۱۲ سی و چهارمین فرودگاه پررفت‌وآمدترین جهان محسوب می‌شود. دیگر فرودگاه‌های اصلی اسپانیا در شهرهای مایورکا (با ۲۳ میلیون مسافر)، مالاگا (با ۱۳ میلیون مسافر)، لاس پالماس (با ۱۱ میلیون مسافر)، آلیکانته (با ۱۰ میلیون مسافر) قرار دارند. سایر فرودگاه‌ها بین ۴ تا ۱۰ میلیون مسافر جابه‌جا می‌کنند و در شهرهای تنریف، والنسیا، سویا، بیلبائو، ایبیزا، لانزاروته و فوئرته‌ونتورا قرار دارند. ۳۰ فرودگاه دیگر نیز کمتر از ۴ میلیون مسافر در سال جابه‌جا می‌کنند.

دولت اسپانیا در نظر دارد تا سال ۲۰۱۴ (۱۳۹۳) یک میلیون خودروی برقی را به منظور مصرف بهینه انرژی وارد شبکه ترابری کند.[۷۹]

جمعیت‌شناسی[ویرایش]

جمعیت اسپانیا بر اساس تخمینهای سال ۲۰۲۰ حدود ۴۶/۷ میلیون نفر است.[۸۰] تراکم جمعیت اسپانیا ۹۲ نفر در هر کیلومتر مربع می‌باشد که از بیشتر کشورهای اروپای غربی کمتر است. پراکنش جمعیت اسپانیا بسیار نابرابر می‌باشد. به جز مادرید و حومه آن بیشتر جمعیت در مناطق ساحلی زندگی می‌کنند. جمعیت اسپانیا در سال ۱۹۰۰ (۱۲۷۸) برابر با ۱۸ میلیون نفر بود که تاکنون دو برابر شده‌است. بیشتر رشد جمعیت مربوط به دهه ۱۹۶۰ تا ۱۹۷۰ است.[۸۱] در ۱۹۸۰ نرخ تولد رو به کاهش گذاشت و نرخ رشد جمعیت نیز کاهش یافت اما جمعیت باز هم رو به فزونی نهاد که دلیل آن بازگشت اسپانیایی‌هایی بود که در دهه ۱۹۷۰ به دیگر کشورهای اروپایی مهاجرت کرده بودند. در سال‌های اخیر نیز با وجود کاهش نرخ تولد به دلیل ورود خیل عظیم مهاجران که هم‌اکنون ۱۲٪ جمعیت را تشکیل می‌دهند؛ جمعیت رو به فزونی بوده‌است. بیشتر مهاجران ساکن در اسپانیا اهل آمریکای لاتین (۳۹٪)، آفریقای شمالی (۱۶٪)، اروپای شرقی (۱۵٪) و آفریقای سیاه هستند.[۸۲] در سال ۲۰۰۳ (۱۳۸۳) دولت اسپانیا با اجرای طرح سه‌ماهه عفو عمومی به عده مشخصی از افراد بیگانه فاقد مدرک، اقامت قانونی اعطا کرد.

در سال ۲۰۰۸ (۱۳۸۶) به ۸۴٬۱۷۰ نفر دز اسپانیا تابعیت داده شد که بیشتر آن‌ها اهل اکوادور، کلمبیا و مراکش بودند. بخش قابل ملاحظه‌ای از اتباع خارجی ساکن در اسپانیا از دیگر کشورهای غربی و مرکزی اروپا آمده‌اند و بیشتر آن‌ها بریتانیایی، فرانسوی، آلمانی، هلندی و نروژی هستند و بیشتر در مناطق ساحلی مدیترانه و جزایر بالئاری به گذران دوره بازنشستگی مشغول هستند.

جمعیت قابل توجهی از اسپانیایی‌تبارها در سایر نقاط جهان به ویژه در آمریکای لاتین زندگی می‌کنند. با آغاز قرن پانزدهم جمعیت زیادی از ایبریایی‌ها وارد آمریکای لاتین شدند. امروزه بیشتر سفیدپوستان آمریکای لاتین ریشه‌ای از اسپانیا و پرتغال دارند.

شهرهای بزرگ[ویرایش]

مناطق شهری[ویرایش]

پراکندگی جمعیت کشور اسپانیا

رده منطقه شهر بخش خودمختار استان جمعیت
۱ مادرید مادرید مادرید ۶٬۵۰۱٬۷۱۷
۲ بارسلونا کاتالونیا بارسلونا ۵٬۵۱۱٬۱۴۷
۳ والنسیا والنسیا والنسیا ۲٬۵۷۵٬۳۶۲
۴ سویا اندلس سویا ۱٬۹۲۷٬۱۰۹
۵ مالاگا اندلس مالاگا ۱٬۶۲۴٬۱۴۵
۶ بیلبائو باسک بیسکای ۱٫۱۵۲٫۶۵۸
۷ اویدوخیخنآبیلس آستوریاس آستوریاس ۸۴۴٬۰۰۰
۸ آلیکانتهالچه والنسیا آلیکانته ۷۹۳٬۰۰۰
۹ لاس پالماس جزایر قناری لاس پالماس ۷۵۰٬۰۰۰
۱۰ ساراگوسا آراگون ساراگوسا ۷۳۰٬۰۰۰

گروه‌های اقلیت[ویرایش]

گروه‌های اقلیتی از مستعمرات سابق به ویژه آمریکای لاتین و آفریقای شمالی و همچنین شمار کمتری از کشورهای آفریقای سیاه در اسپانیا ساکن هستند. همچنین شمار قابل توجهی از مهاجران آسیایی به ویژه مهاجرانی از خاورمیانه، آسیای جنوبی و چین و جمعیتی بزرگی از مهاجران بریتانیایی، آلمانی و فرانسوی در اسپانیا زندگی می‌کنند.

دیگر گروه اقلیتی بزرگ در اسپانیایی‌ها کولیها هستند که از قرن شانزدهم بدین سو وارد اسپانیا شده‌اند. جمعیت کولی‌ها در حدود ۷۰۰٬۰۰۰ نفر تخمین زده می‌شود.

مهاجرت[ویرایش]

بر اساس آمارهای دولت اسپانیا در سال ۲۰۱۱ (۱۳۸۹) ۵/۷ میلیون خارجی معادل ۱۲/۲٪ از کل جمعیت اسپانیا در این کشور زندگی می‌کنند. بیش از ۸۶۰٬۰۰۰ رومانیایی، ۷۷۰٬۰۰۰ مراکشی، ۳۹۰٬۰۰۰ بریتانیایی و ۳۶۰٬۰۰۰ اکوادوری در اسپانیا ساکن هستند.[۸۳] دیگر گروه‌های خارجی شامل کلمبیایی‌ها، بولیویایی‌ها، آلمانی، ایتالیایی‌ها، بلغارها و چینی‌ها می‌باشند. بیش از ۲۰۰٬۰۰۰ مهاجر از کشورهای آفریقای سیاه به ویژه از کشورهای نیجریه و سنگال در اسپانیایی زندگی می‌کنند.[۸۴] از سال ۲۰۰۰ (۱۳۷۸) بدین سو اسپانیا با رشد بالای جمعیت حاصل از موج مهاجرت روبرو بوده‌است. هجوم ناگهانی مهاجران که هم‌اکنون نیز تا حدودی ادامه دارد به ویژه ورود غیرقانونی با قایق باعث بروز تنش‌های اجتماعی در اسپانیا شده‌است.[۸۵]

شهر پالما د مایورکا جایی که جمعیت قابل توجهی از آلمانی‌ها در آنجا زندگی می‌کنند.

در بین کشورهای اروپایی اسپانیا پس از قبرس بالاترین نرخ مهاجرت را تا سال ۲۰۰۸ داشت[۸۶] به‌طوری‌که شمار مهاجران از رقم ۵۰۰٬۰۰۰ در سال ۱۹۹۶ (۱۳۷۴) به ۵/۲ میلیون نفر در سال ۲۰۰۸ (۱۳۸۶) رسید. این نرخ بالای مهاجرت به اسپانیا دلایلی دارد از جمله نزدیکی‌های فرهنگی با کشورهای آمریکای لاتین، موقعیت جغرافیایی این کشور، عدم استحکام مرزها، وجود بازار سیاه بزرگ و دوام و استحکام بخش‌های کشاورزی و ساختمانی که به نیروی کار ارزان نیاز دارد. یکی دیگر عوامل مهم مهاجرت به اسپانیا محبوبیت سواحل این کشور برای سایر اروپایی‌هاست. پیش از بروز بحران اقتصادی در اسپانیا فایننشال تایمز با انتشار گزارشی اعلام کرد که اسپانیا محبوب‌ترین مقصد برای شهروندان اروپایی غربی به منظور مهاجرت یا کار است.

در سال ۲۰۰۸ دولت اسپانیا «برنامه بازگشت داوطلبانه» را اجرا کرد که طی آن مهاجران بی‌کاری که اهل کشورهایی به غیر از کشورهای اتحادیه اروپا بودند می‌توانستند به کشورشان بازگردند و مشوق‌هایی نیز دریافت کنند. مشوق‌هایی مانند دریافت مزایای بی‌کاری و اجازه انتقال دریافتی‌های خود از نهادهای اجتماعی و دولتی به کشورشان.[۸۷] این برنامه با موفقیت چندانی روبرو نشد و در دو ماه تنها ۱۴۰۰ مهاجر از این برنامه استفاده کردند.[۸۸] کاری که این طرح‌ها و طرح‌های دیگر برای تشویق مهاجران به خروج از اسپانیا نتوانست انجام دهد توسط بحران اقتصادی و با اوج‌گیری آن طی سال‌های ۲۰۱۱ و ۲۰۱۲ انجام شد و ده‌ها هزار مهاجر به خاطر نبود کار کشور را ترک کردند. تنها در سال ۲۰۱۱ نیم میلیون نفر اسپانیا را ترک کردند.[۸۹] برای نخستین بار در قرن بیست و یکم نرخ خالص مهاجرت در اسپانیا منفی شد و ۹۰٪ افرادی که کشور را ترک کردند مهاجران خارجی بودند.[۸۹]

زبان[ویرایش]

زبان‌ها اسپانیا

  اسپانیایی زبان رسمی است و در تمام کشور به کار برده می‌شود
  کاتالانی/والنسیایی زبان رسمی منطقه‌ای
  باسکی زبان رسمی منطقه‌ای
  گالیسی زبان رسمی منطقه‌ای
  اکسیتان زبان رسمی منطقه‌ای
  آستوری به رسمیت شناخته شده
  آراگونی به رسمیت شناخته شده

اسپانیا کشوری چندزبانه است. بر طبق قانون اساسی اسپانیا از حقوق انسانی، فرهنگ، رسوم و زبان تمام مردم اسپانیا محافظت خواهد کرد.[۹۰]

اسپانیایی یا اسپانیولی (در قانون اساسی به نام کاستیلی ذکر شده‌است) زبان رسمی تمام کشور به حساب می‌آید و طبق قانون وظیفه و حق هر اسپانیایی است که این زبان را بیاموزد. بر طبق قانون اساسی تمام زبان‌های دیگر اسپانیا نیز در مناطقی به کار برده می‌شوند رسمی به حساب می‌آیند.

دیگر زبان‌های رسمی در اسپانیا عبارتند از:

از نظر درصد گویشوران زبان باسکی ۲٪، کاتالانی و والنسیایی ۱۷٪ و گالیسی ۷٪ کار برد دارد.[۹۱]

در کاتالونیا یک لهجه محلی از زبان اکسیتان به نام آرانسی از سال ۲۰۰۶ به رسمیت شناخته شده‌است که فقط ۶۷۰۰ گویشور دارد. شهر اسپانیایی ملیلیه در شمال آفریقا زبان ریفیان توسط بخش قابل توجهی از ساکنان به کار برده می‌شود.

دین[ویرایش]

ادیان در اسپانیا
مسیحیت کاتولیک
۷۰٫۹%
بی‌دین
۲۴٫۶%
دیگر ادیان
۲٫۴%
بی‌پاسخ
۲٫۱%
تماتی اعداد از × گرفته شده‌است.[۹۲]

مسیحیت کاتولیک به مدت طولانی دین اصلی اسپانیا بود. اما بر طبق قانون دیگر هیچ دینی جایگاه رسمی در قانون ندارد. با این وجود مذهب کاتولیک تنها مذهبی است که به‌طور رسمی آموزش داده می‌شود. بر اساس مطالعات مرکز پژوهش‌های جامعه‌شناسی اسپانیا ۷۱٪ از مردم این کشور خود را مسیحی کاتولیک معرفی می‌کنند. همچنین ۲۴٪ مردم بی‌دین هستند (۹/۴٪ نیز هیچ اعتقاد به وجود خدا ندارند) و سایر مذاهب نیز ۲/۷٪ از جمعیت را تشکیل می‌دهند. بیشتر اسپانیایی‌ها به‌طور منظم در مراسم‌های مذهبی شرکت نمی‌کنند. پژوهشی در اینباره نشان می‌دهد که ۵۹٪ کسانی که خود را مذهبی می‌دانند به ندرت به کلیسا می‌روند، ۱۵٪ در طول یک سال تنها چند بار به کلیسا می‌روند، ۸٪ آن‌ها چند روز در ماه و ۱۴٪ دیگر هر یکشنبه یا چند بار در هفته در کلیسا حاضر می‌شوند.[۹۲]

در مجموع ۲۲٪ از تمام جمعیت اسپانیا دست کم یکبار در ماه در مراسم‌های مذهبی شرکت می‌جویند.[۹۳] این نشان‌دهنده تمایل هر چه بیشتر جامعه اسپانیایی به سمت سکولاریسم در چند دهه گذشته‌است. هر چند ورود مهاجران از آمریکای لاتین که به مسیحیت به شدت مقید هستند به احیای کلیسای کاتولیک کمک کرده‌است.

دیگر مذاهب مسیحیت نیز پیروانی دارند. کلیسای پروتستان دارای ۱٬۲۰۰٬۰۰۰ عضو می‌باشد.[۹۴] شاهدان یهوه دارای ۱۰۵٬۰۰۰ پیرو، کلیسای عیسی مسیح قدیسان آخر الزمان دارای ۴۶٬۰۰۰ پیرو می‌باشند.[۹۵] بر اساس مطالعه انجام شده توسط اتحادیه جوامع اسلامی اسپانیا ۱٬۷۰۰٬۰۰۰ نفر با پیش‌زمینه مسلمان در اسپانیا ساکن هستند که ۳ تا ۴٪ جمعیت را تشکیل می‌دهند. بخش عظیمی از آن‌ها را مهاجرانی از مراکش و سایر کشورهای آفریقایی تشکیل می‌دهند. بیش از ۵۱۴٬۰۰۰ نفر از آن‌ها دارای تابعیت اسپانیایی هستند.[۹۶] موج جدید مهاجرت به اسپانیا باعث افزایش شمار جمعیت هندوها، بودایی‌ها، سیکها و مسلمانان شده‌است. پس از اخراج مسلمانان از اسپانیا در سال ۱۴۹۲ مسلمانان برای قرن‌ها در اسپانیا حضور نداشتند. در اواخر قرن نوزدهم و پس از ورود استعمارگران اسپانیایی به شمال غرب آفریقا به‌شماری از ساکنان مسلمان مراکش و صحرای غربی تابعیت اسپانیایی اعطا شد. در سال‌های اخیر ورود مهاجرانی از مراکش و الجزایر باعث افزایش جمعیت مسلمانان شده‌است.

یهودیان پس از اخراجشان در سال ۱۴۹۲ تا قرن نوزدهم در اسپانیا حضور نداشتند. در قرن نوزدهم به یهودیان اجازه اقامت داده شد. هم‌اکنون ۶۲٬۰۰۰ نفر معادل ۰/۱۴٪ از جمعیت یهودی هستند. بیشتر آن‌ها در طول قرن اخیر وارد اسپانیا شده‌اند اما برخی از آن‌ها نوادگان یهودیان قدیمی اسپانیایی هستند. بر طبق برخی براوردها تقریباً ۸۰٬۰۰۰ یهودی پیش از تفتیش عقاید در اسپانیا زندگی می‌کردند.

فرهنگ[ویرایش]

ال اسکوریال، اثری که در فهرست میراث جهانی یونسکو قرار دارد.

از نظر فرهنگی اسپانیا یک کشور غربی است. به خاطر وجود جنبه‌های قدرتمندی از میراث فرهنگی روم در تمام زوایای زندگی اسپانیایی‌ها، اسپانیا کشوری لاتین به حساب می‌آید. با این حال فرهنگی اسپانیایی به خاطر تاریخ و قدمت طولانی این کشور از جنبه‌های گوناگون از هنر گرفته تا کشاورزی تا آشپزی و موسیقی تحت تأثیر دیگر کشورهای اروپایی و کشورهای مدیترانه‌ای بوده‌است. ۴۴ مکان تاریخی و فرهنگی در اسپانیا در فهرست میراث جهانی یونسکو قرار دارند. اسپانیا از نظر تعداد میراث فرهنگی مورد حمایت یونسکو پس از ایتالیا و چین در رده سوم جهان قرار دارد.[۹۷]

هنر[ویرایش]

هنرمندان اسپانیایی تأثیرات به سزایی بر پیشرفت جنبش‌های هنری گوناگون اروپا داشته‌اند. البته هنر اسپانیایی به دلیل گوناگونی‌های تاریخی، جغرافیایی تأثیر زیادی نیز پذیرفته‌است. میراث مورها در اسپانیا به ویژه در آندلس هنوز مشهود است.

در زمینه نقاشی آثاری از ال گرکو، خوسپه دی ریبرا و فرانسیسکو دی زورابان که مربوط به دوران طلایی می‌باشند یافت شده‌اند. همچنین در دوران بارکو، دیگو ولاسکز چندین اثر مشهور اسپانیایی از جمله بانوان و لاس هیلاندراس را خلق کرد.

نقاشی‌های فرانسیسکو گویا مربوط به دوره جنگ استقلال اسپانیا بسیار چشمگیر است. در سبک امپرسیونیسم خواکین سورولا و همچنین در مدرنیسم پابلو پیکاسو، سالوادور دالی، خوان گری و خوان میرو نقاشان مطرح اسپانیایی به حساب می‌آیند.

سینما[ویرایش]

در طول تاریخ سینمای اسپانیا لوئیس بونیوئل نخستین کسی بود که در عرصه جهانی شناخته شد. پس از او پدرو آلمودوار در دهه هشتاد میلادی توجهات را به سوی خود جلب کرد. همچنین سینمای اسپانیا در طول تاریخ خود توسط کارگردانانی چون سگوندو دی چومون، فلورین ری، لوئیس گارسیا برلانگا، کارلوس سائورا، خولیو مدم، آلخاندرو آمنابار و برادران تروبا به موفقیت بین‌المللی دست یافته‌است. در سال‌های اخیر نیز سینمای اسپانیا به موفقیت‌های بین‌المللی از جمله دریافت جایزه اسکار توسط فیلم‌های هزارتوی پن و بازگشت دست یافته‌است.[۹۸] بازیگرانی اسپانیایی چون سارا مونتیل و پنلوپه کروز جز ستارگان هالیوودی به حساب می‌آید.

معماری[ویرایش]

کلیسای ساگرادا فامیلیا (خانواده مقدس) طراحی توسط آنتونی گادی، بارسلونا

معماری اسپانیایی به سبب گوناگونی‌های تاریخی و جغرافیایی در طول تاریخ تأثیرات زیادی پذیرفته‌است. شهر کوردوبا که توسط رومی‌ها و با معماری رومی‌وار ساخته شده بعدها با ورود مسلمانان و ساخت بناهایی با معماری عربی در دوره امویان از نمونه‌های بارز معماری اسپانیایی است. پس از اموی‌ها معماری عربی در دوره‌های بعدی حکومت‌های اسلامی به رشد خود ادامه داد و در نهایت با حکومت نصریان که کاخ‌های مشهور خود را در گرانادا بنا نهادند به پایان رسید. در دوره بین قرون ۱۲ تا ۱۷ میلادی و پس از آشنایی اروپاییان با سبک، الگو و عناصر معماری عربی سبکی به نام سبک معماری مُدَجَّنی شکل گرفت.

همزمان پادشاهی‌های مسیحی کم‌کم پدید آمدند و سبک معماری آن‌ها به مرور گسترش پیدا کرد. این سبک که سبک معماری پیش از روم بود برای مدتی در اوایل قرون جدید از تأثیر نفوذ جریان‌های معماری معاصر در اروپا در امان ماند و معماران اسپانیای مسیحی بعدها سبک‌های معماری معماری گوتیک و رومی را با هم درآمیختند. پس سبک گوتیک در سراسر قلمروی اسپانیا به طرز شگفت‌آوری رشد و گسترش یافت.

موسیقی و رقص[ویرایش]

فلامنکو سبکی از آواز، موسیقی و رقص اسپانیایی

خارج از اسپانیا موسیقی اسپانیایی با فلامنکو هم ارز در نظر گرفته می‌شود. فلامنکو یک سبک موسیقی متعلق به غرب منطقه آندلس اسپانیا است که بر خلاف دیدگاه عموم در دیگر نقاط اسپانیا مرسوم نیست. سبک‌های دیگری از موسیقی بومی در دیگر نقاط نیز رایج است. در زمینه موسیقی کلاسیک آهنگسازان برجسته‌ای چون ایساک آلبنیس، مانوئل د فایا، انریکه گرانادوس و خوانندگانی همانند پلاسیدو دومینگو، خوزه کارراس، مونتسرات کابایه، آلیسیا د لاروچا، آلفردو کرائوس، پابلو کاسالس، ریکاردو وینیاس، خوزه ایتوربی، پابلو دو ساراساته، یوردی ساوای و ترزا برگانزا اهل اسپانیا هستند. در این کشور بیش از چهل ارکستر حرفه‌ای وجود دارد از جمله ارکستر ملی اسپانیا، ارکستر سمفونیک بارسلونا و ارکستر سمفونیک مادرید و همچنین خانه‌های اپرای بزرگی چون تئاتر سلطنتی، تئاتر لوسیو و قصر هنر ملکه سوفیا در اسپانیا فعال هستند.

هزاران هوادار موسیقی هر سال برای شرکت در جشنواره شناخته شده موسیقی تابستانه سونار؛ که در سبک‌های موسیقی پاپ و تکنو فعال است؛ به اسپانیا سفر می‌کنند. دیگر جشنواره موسیقی سالانه در اسپانیا جشنواره موسیقی بنیکاسیم است که موسیقی راک و رقص را اجرا می‌کند.[۹۹]

پرطرفدارترین ابزار موسیقی یعنی گیتار ریشه‌ای اسپانیایی دارد.[۱۰۰]

آشپزی[ویرایش]

آشپزی کاتالانی، که بهترین آن در بارسلون یافت می‌شوند، از آن دست جاذبه‌هایی است که گردشگران را از نقاط مختلف دنیا به این منطقه می‌کشاند. زعفران و زیره سبز در اکثر غذاهای این منطقه دیده می‌شوند. ترکیبی از خوراکی‌های سنتی و ادویه‌های مختلف سبک بارسلونی را به وجود می‌آورند: استفاده از خوراکی‌های دریایی و گوشت با سس زیاد تخصص آشپزان این منطقه است. شام وعده اصلی است.

جستارهای وابسته[ویرایش]

Uncategorized

هوش مصنوعی

هوش مصنوعی

Kismet، یک ربات با مهارت‌های ابتدایی اجتماعی[۱]

هوش مصنوعی، هوش صناعی یا هوش ماشینی (به انگلیسیArtificial Intelligence) به هوشی که یک ماشین در شرایط مختلف از خود نشان می‌دهد، گفته می‌شود. به عبارت دیگر هوش مصنوعی به سیستم‌هایی گفته می‌شود که می‌توانند واکنش‌هایی مشابه رفتارهای هوشمند انسانی از جمله درک شرایط پیچیده، شبیه‌سازی فرایندهای تفکری و شیوه‌های استدلالی انسانی و پاسخ موفق به آنها، یادگیری و توانایی کسب دانش و استدلال برای حل مسایل را داشته باشند.[۲] بیشتر نوشته‌ها و مقاله‌های مربوط به هوش مصنوعی،[۳] آن را به عنوان (دانش شناخت و طراحی عامل‌های هوشمند) تعریف کرده‌اند.[۴][۵]

هوش مصنوعی را باید عرصهٔ پهناور تلاقی و ملاقات بسیاری از دانش‌ها، علوم، و فنون قدیم و جدید دانست. ریشه‌ها و ایده‌های اصلی آن را باید در فلسفه، زبان‌شناسی، ریاضیات، روان‌شناسی، عصب‌شناسی، فیزیولوژی، تئوری کنترل، احتمالات و بهینه‌سازی جستجو کرد و کاربردهای گوناگون و فراوانی در علوم رایانه، علوم مهندسی، علوم زیست‌شناسی و پزشکی، علوم اجتماعی و بسیاری از علوم دیگر دارد.

از زبان‌های برنامه‌نویسی هوش مصنوعی می‌توان به لیسپ، پرولوگ، کلیپس و ویپی اکسپرت اشاره کرد.

یک «عامل هوشمند» سیستمی است که با شناخت محیط اطراف خود، شانس موفقیت خود را پس از تحلیل و بررسی افزایش می‌دهد.[۶] جان مکارتی که واژه هوش مصنوعی را در سال ۱۹۵۶ استفاده نمود، آن را «دانش و مهندسی ساخت ماشین‌های هوشمند» تعریف کرده‌است.

هوش مصنوعی در علم پزشکی امروزه به دلیل گسترش دانش و پیچیده‌تر شدن فرایند تصمیم‌گیری، استفاده از سیستم‌های اطلاعاتی به خصوص سیستم‌های هوش مصنوعی در تصمیم‌گیری، اهمیت بیشتری یافته‌است. هوش مصنوعی گسترش دانش در حوزهٔ پزشکی و پیچیدگی تصمیمات مرتبط با تشخیص و درمان – به عبارتی حیات انسان – توجه متخصصین را به استفاده از سیستم‌های پشتیبان تصمیم‌گیری در امور پزشکی جلب نموده‌است. به همین دلیل، استفاده از انواع مختلف سیستم‌های هوشمند در پزشکی رو به افزایش است، به گونه‌ای که امروزه تأثیر انواع سیستم‌های هوشمند در پزشکی مورد مطالعه قرار گرفته‌است.

تاریخچه[ویرایش]

نمونه‌ای از مدل شبکه عصبی مصنوعی

هوش مصنوعی توسط فلاسفه و ریاضی‌دانانی نظیر جرج بول که اقدام به ارائهٔ قوانین و نظریه‌هایی در مورد منطق نمودند، مطرح شده بود. با اختراع رایانه‌های الکترونیکی در سال ۱۹۴۳، هوش مصنوعی، دانشمندان آن زمان را به چالشی بزرگ فراخواند. در این شرایط، چنین به‌نظر می‌رسید که این فناوری قادر به شبیه‌سازی رفتارهای هوشمندانه خواهد بود.

با وجود مخالفت گروهی از متفکّرین با هوش مصنوعی که با تردید به کارآمدی آن می‌نگریستند تنها پس از چهار دهه، شاهد تولد ماشین‌های شطرنج باز و دیگر سامانه‌های هوشمند در صنایع گوناگون شدیم.

حوزه پژوهش در زمینه هوش مصنوعی در یک کارگاه آموزشی در کالج دارتموت در سال ۱۹۵۶ متولد شد.[۵][۷][۸] شرکت کنندگان آلن نیول (دانشگاه کارنگی ملون)، هربرت سیمون (دانشگاه کارنگی ملون)، جان مک‌کارتی (مؤسسه فناوری ماساچوست)، ماروین منسکی (مؤسسه فناوری ماساچوست) و آرتور ساموئل (آی بی ام) از بنیان‌گذاران و رهبران پژوهش در زمینه هوش مصنوعی شدند.[۵] آنها به همراه دانشجویانشان برنامه‌هایی نوشتند که مطبوعات آن را «شگفت‌آور» توصیف می‌کردند، رایانه‌ها استراتژی‌های بردِ بازی چکرز را فرامی‌گرفتند،[۹][۱۰] سوالاتی در جبر حل می‌کردند، قضیه‌های منطقی اثبات می‌کردند، و انگلیسی صحبت می‌کند.[۵][۱۱] در اواسط دهه ۱۹۶۰ میلادی وزارت دفاع آمریکا سرمایه‌گذاری‌های سنگینی در حوزه پژوهش در زمینه هوش مصنوعی انجام می‌داد،[۷] در آن دهه آزمایشگاه‌های فراوانی در سراسر جهان تأسیس شد.[۱۲] بنیانگذاران هوش مصنوعی در مورد آینده خوشبین بودند: هربرت سیمون پیش‌بینی کرد «ماشینها ظرف بیست سال قادر به انجام هر کاری هستند که یک انسان می‌تواند انجام دهد». ماروین مینسکی، نوشت: «در طی یک نسل … مسئله هوش مصنوعی اساساً حل خواهد شد».[۷]

نام هوش مصنوعی در سال ۱۹۶۵ میلادی به عنوان یک دانش جدید ابداع گردید. البته فعالیت در این زمینه از سال ۱۹۶۰ میلادی شروع شد. (مرجع۱) بیشتر کارهای پژوهشی اولیه در هوش مصنوعی بر روی انجام ماشینی بازی‌ها و نیز اثبات قضیه‌های ریاضی با کمک رایانه‌ها بود. در آغاز چنین به نظر می‌آمد که رایانه‌ها قادر خواهند بود چنین فعالیت‌هایی را تنها با بهره گرفتن از تعداد بسیار زیادی کشف و جستجو برای مسیرهای حل مسئله و سپس انتخاب بهترین روش برای حل آن‌ها به انجام رسانند.

اصطلاح هوش مصنوعی برای اولین بار توسط جان مکارتی (که از آن به‌عنوان پدر علم و دانش تولید ماشین‌های هوشمند یاد می‌شود) استفاده شد. وی مخترع یکی از زبان‌های برنامه‌نویسی هوش مصنوعی به نام لیسپ (به انگلیسیlisp) است. با این عنوان می‌توان به هویت رفتارهای هوشمندانه یک ابزار مصنوعی پی برد. (ساختهٔ دست بشر، غیرطبیعی، مصنوعی) حال آنکه هوش مصنوعی به عنوان یک اصطلاح عمومی پذیرفته شده که شامل محاسبات هوشمندانه و ترکیبی (مرکب از مواد مصنوعی) است.

از اصطلاح “Strong and Weak AI” می‌توان تا حدودی برای معرفی رده‌بندی سیستم‌ها استفاده کرد.

کاربردها[ویرایش]

کاربردهای هوش مصنوعی چنان گسترده و فراگیر شده‌اند که بسیاری از این کاربردها دیگر با نام هوش مصنوعی شناخته نمی‌شوند و نام تخصصی خود را دارند. تأثیر هوش مصنوعی را اکنون می‌توان در همه جهات و نقاط زندگی مردم دید. آیفونی که قادر به تشخیص اعضای خانه است یا تلویزیونی که نور صفحه نمایش دلخواه را با تعداد افراد تنظیم می‌کند، همه و همه کاربردهای هوش مصنوعی هستند.

کاربردهای عملی آن دسته از کاربردهای هوش مصنوعی هستند که عملیات خاصی را انجام داده و عمل یا تأثیر آن به وضوح توسط کاربر احساس خواهد شد. برای مثال جستجوی خودکار گوگل که از الگوریتم‌ها و متدهای پیچیده هوش مصنوعی استفاده می‌کند، پس از انجام یک عملیات پرهزینه و البته سریع نتایج مرتبط را به شما نشان خواهد داد. ماشین‌هایی که قادر هستند خودشان را کنترل کنند. ربات‌های پرنده یا قایق‌های هوشمند نمونه‌ای بارز و موفق از این نوع کاربردها هستند.

نیاز به تحلیل و استخراج الگو از داده‌های ترافیک شهری، دریافتی کارکنان و جابه جایی پول در یک بانک برای جلوگیری از اختلاس یک عملیات نیست و تأثیر یا خود عمل به وضوح توسط کاربر لمس نخواهد شد؛ اما در مقابل یک تحلیل هوشمند و خودکار است که کاربرد تحلیلی هوش مصنوعی به حساب می‌آید.

آزمون تورینگ[ویرایش]

آزمون تورینگ[۱۳] آزمونی است که توسط آلن تورینگ در سال ۱۹۵۰ در نوشته‌ای به نام «محاسبات ماشینی و هوشمندی» مطرح شد. در این آزمون شرایطی فراهم می‌شود که شخصی با ماشینی تعامل برقرار کند و پرسش‌های کافی برای بررسی اقدامات هوشمندانهٔ ماشین، از آن بپرسد. چنانچه در پایان آزمایش نتواند تشخیص دهد که با انسان یا با ماشین در تعامل بوده‌است، آزمون با موفقیت انجام شده‌است. تاکنون هیچ ماشینی از این آزمون با موفقیت بیرون نیامده است. کوشش این آزمون برای تشخیص درستی هوشمندی یک سیستم است که سعی در شبیه‌سازی انسان دارد.

تعریف و طبیعت هوش مصنوعی[ویرایش]

هنوز تعریف دقیقی برای هوش مصنوعی که مورد توافق دانشمندان این علم باشد ارائه نشده‌است و این به هیچ وجه مایهٔ تعجب نیست. چرا که مقولهٔ مادر و اساسی‌تر از آن، یعنی خود هوش هم هنوز به‌طور همه‌جانبه و فراگیر تن به تعریف نداده‌است. در واقع می‌توان نسل‌هایی از دانشمندان را سراغ گرفت که تمام دوران زندگی خود را صرف مطالعه و تلاش در راه یافتن جوابی به این سؤال عمده نموده‌اند که: هوش چیست؟

اما اکثر تعریف‌هایی که در این زمینه ارائه شده‌اند بر پایه یکی از ۴ باور زیر قرار می‌گیرند:

  1. سیستم‌هایی که به‌طور منطقی فکر می‌کنند
  2. سیستم‌هایی که به‌طور منطقی عمل می‌کنند
  3. سیستم‌هایی که مانند انسان فکر می‌کنند
  4. سیستم‌هایی که مانند انسان عمل می‌کنند (مرجع۱)

شاید بتوان هوش مصنوعی را این‌گونه توصیف کرد: «هوش مصنوعی عبارت است از مطالعه این که چگونه کامپیوترها را می‌توان وادار به کارهایی کرد که در حال حاضر انسان‌ها آن‌ها را صحیح یا بهتر انجام می‌دهند» (مرجع۲). هوش مصنوعی به هوشی که یک ماشین از خود نشان می‌دهد یا به دانشی در کامپیوتر که سعی در ایجاد آن دارد گفته می‌شود. بیشتر نوشته‌ها و مقاله‌های مربوط به هوش مصنوعی آن را «دانش شناخت و طراحی عامل‌های هوشمند» تعریف کرده‌اند. یک عامل هوشمند، سیستمی است که با شناخت محیط اطراف خود، شانس موفقیت خود را بالا می‌برد.

اینکه هوش مصنوعی چیست و چه تعریفی می‌توان از آن بیان نمود؟ مبحثی است که تاکنون دانشمندان به یک تعریف جامع در آن نرسیده‌اند و هریک تعریفی را ارائه نموده‌اند که در زیر نمونه‌ای از این تعاریف آمده‌است.

  • هنر ایجاد ماشین‌هایی که وظایفی را انجام می‌دهند که انجام آن‌ها توسط انسان‌ها نیاز به هوش دارد (کورزویل- ۱۹۹۰)
  • مطالعهٔ استعدادهای ذهنی از طریق مدل‌های محاسباتی (کارنیاک و مک درموت – ۱۹۸۵)
  • مطالعهٔ اینکه چگونه کامپیوترها را قادر به انجام اعمالی کنیم که در حال حاضر، انسان آن اعمال را بهتر انجام می‌دهد. (ریچ و نایت -۱۹۹۱)
  • خودکارسازی فعالیت‌هایی که ما آن‌ها را به تفکر انسانی نسبت می‌دهیم. فعالیت‌هایی مثل تصمیم‌گیری، حل مسئله، یادگیری و … (بلمن -۱۹۷۸)
  • تلاشی نو و مهیج برای اینکه کامپیوترها را قادر به فکر کردن کنیم. ماشین‌هایی با فکر و حس تشخیص واقعی (هاگلند-۱۹۸۵)
  • یک زمینهٔ تخصصی که به دنبال توضیح و شبیه‌سازی رفتار هوشمندانه به وسیلهٔ فرایندهای کامپیوتری است. (شالکوف -۱۹۹۰)
  • مطالعه محاسباتی که درک، استدلال و عمل کردن را توسط ماشین‌ها را ممکن می‌سازد. (وینستون – ۱۹۹۲)
  • توانایی دست یافتن به کارایی در حد انسان در همهٔ امور شناختی توسط رایانه (آلن تورینگ – ۱۹۵۰)
  • هوش مصنوعی دانش و مهندسی ساخت ماشین‌های هوشمند و به خصوص برنامه‌های رایانه‌ای هوشمند است. هوش مصنوعی با وظیفه مشابه استفاده از کامپیوترها برای فهم چگونگی هوش انسان مرتبط است، اما مجبور نیست خودش را به روش‌هایی محدود کند که بیولوژیکی باشند. (جان مک‌کارتی – ۱۹۸۰)

هوشمندی مفهومی نسبی دارد و نمی‌توان محدوده صحیحی را برای ارائه تعریف از آن مشخص نمود. رفتاری که از نظر یک فرد هوشمند به نظر می‌رسد؛ ممکن است برای یک فرد دیگر این‌گونه به نظر نرسد. اما در مجموع خصوصیات زیر قابلیت‌های ضروری برای هوشمندی است:

  • پاسخ به موقعیت‌های از قبل تعریف نشده با انعطاف بسیار بالا و بر اساس بانک دانش
  • معنا دادن به پیام‌های نادرست یا مبهم
  • درک تمایزها و شباهت‌ها
  • تجزیه و تحلیل اطلاعات و نتیجه‌گیری
  • توانمندی آموختن و یادگرفتن
  • برقراری ارتباط دوطرفه

به فرض اینکه تعاریف بالا را از هوشمندی بپذیریم، موارد زیر فهرستی است از وظایفی که از یک سیستم هوشمند انتظار می‌رود و تقریباً اکثر دانشمندان هوش مصنوعی بر آن توافق نظر دارند به شرح زیر است:

  • تولید گفتار
  • تشخیص و درک گفتار (پردازش زبان طبیعی انسان)
  • دستورپذیری و قابلیت انجام اعمال فیزیکی در محیط طبیعی و مجازی
  • استنتاج و استدلال
  • تشخیص الگو و بازشناسی الگو برای پاسخ گویی به مسائل بر اساس دانش قبلی
  • شمایلی گرافیکی یا فیزیکی جهت ابراز احساسات و عکس‌العمل‌های ظریف
  • سرعت عکس‌العمل بالا

فلسفه هوش مصنوعی[ویرایش]

به‌طور کلی ماهیت وجودی هوش به مفهوم جمع‌آوری اطلاعات، استقراء و تحلیل تجربیات به منظور رسیدن به دانش یا ارائه تصمیم است. در واقع هوش به مفهوم به‌کارگیری تجربه به منظور حل مسائل دریافت شده تلقی می‌شود. هوش مصنوعی علم و مهندسی ایجاد ماشین‌هایی هوشمند با به‌کارگیری از کامپیوتر و الگوگیری از درک هوش انسانی یا حیوانی و نهایتاً دستیابی به مکانیزم هوش مصنوعی در سطح هوش انسانی است.

در مقایسهٔ هوش مصنوعی با هوش انسانی می‌توان گفت که انسان قادر به مشاهده و تجزیه و تحلیل مسایل در جهت قضاوت و اخذ تصمیم است در حالی که هوش مصنوعی مبتنی بر قوانین و رویه‌هایی از قبل تعبیه شده بر روی کامپیوتر است. در نتیجه علی‌رغم وجود کامپیوترهای بسیار کارا و قوی در عصر حاضر ما هنوز قادر به پیاده کردن هوشی نزدیک به هوش انسان در ایجاد هوش‌های مصنوعی نبوده‌ایم.

به‌طور کلّی، هوش مصنوعی را می‌توان از زوایای متفاوتی مورد بررسی و مطالعه قرار داد. مابین هوش مصنوعی به عنوان یک هدف، هوش مصنوعی به عنوان یک رشتهٔ تحصیلی دانشگاهی، یا هوش مصنوعی به عنوان مجموعهٔ فنون و راه کارهایی که توسط مراکز علمی مختلف و صنایع گوناگون تنظیم و توسعه یافته‌است باید تفاوت قائل بود.

اتاق چینی[ویرایش]

اتاق چینی یک آزمایش ذهنی است که اولین بار توسط مقاله جان سرل به نام «ذهن‌ها، مغزها، و برنامه‌ها» (به انگلیسیMinds, Brains, and Programs) در مجله «علوم رفتاری و ذهنی» (به انگلیسیBehavioral and Brain Sciences) در سال ۱۹۸۰ منتشر شد. وی با این سؤال که آیا یک برنامه هوشمند مترجم که توانایی ترجمه از زبان چینی به زبان انگلیسی را دارد، ضرورتی برای فهم موضوع مورد ترجمه دارد یا خیر، و با تشبیه ذهن به یک برنامه هوشمند کامپیوتری این استدلال را در برابر مواضع فلسفی کارکردگرایی و نظریه محاسباتی ذهن که در آنها، ذهن به عنوان یک محاسبه‌گر یا دستکاری کنندهٔ نماد عمل می‌کند، قرار داد.[۱۴] در واقع نتایج حاصل از آزمایش اتاق چینی حکایت از این دارد که هیچ برنامه‌ای نمی‌تواند به کامپیوتر ذهن، فهم یا آگاهی بدهد. حال آن برنامه هر آنچه می‌خواهد هوشمند باشد و باعث شود کامپیوتر همچون انسان رفتار کند. اگر چه این آزمایش در اصل جوابی برای اظهارات محققین هوش مصنوعی بود، اما این ادعا در برابر اهداف تحقیقات هوش مصنوعی قرار نمی‌گیرد چرا که این موضوع حدی برای هوشمندی کامپیوتر قائل نیست. همچنین این آزمایش مختص کامپیوترهای دیجیتال است و دامنه آن همه ماشین‌ها نیستند.[۱۴]

چگونگی استفاده هوش مصنوعی[ویرایش]

هوش مصنوعی چگونه استفاده می‌شود؟[ویرایش]

به طور کلی هوش مصنوعی به دو دسته زیر تفکیک می‌شود:

Narrow AI یا هوش مصنوعی ضعیف: این نوع هوش مصنوعی در یک زمینه محدود عمل می‌کند و شبیه سازی هوش انسانی است. هوش مصنوعی ضعیف اغلب بر روی یک کار مشخص تعریف می‌شود و در محدوده تعریفش بسیار عالی عمل می‌کند. شاید این ماشین‌ها بسیار هوشمند به نظر برسند اما حقیقت این است که حتی از ابتدائی‌ترین سطوح هوش انسانی هم ساده‌تر عمل می‌کنند.

Artificial General Intelligence یا هوش مصنوعی عمومی: که با عنوان هوش مصنوعی قوی هم شناخته می‌شود، نوعی از هوش مصنوعی است که بیشتر در فیلم‌ها دیده‌ایم، مانند ربات‌های فیلم Westworld. هوش مصنوعی قوی بسیار شبیه به انسان عمل می‌کند چنانکه می‌تواند توانایی‌های خود را بر حل مسائلی در حوزه‌های مختلف به کار بگیرد.[۱۵]

مدیریت پیچیدگی[ویرایش]

ایجاد و ابداع فنون و تکنیک‌های لازم برای مدیریت پیچیدگی را باید به عنوان هستهٔ بنیادین تلاش‌های علمی و پژوهشی گذشته، حال و آینده در تمامی زمینه‌های علوم رایانه و به ویژه در هوش مصنوعی معرفی کرد. شیوه‌ها و تکنیک‌های هوش مصنوعی در واقع، برای حل آن دسته از مسائل به وجود آمده‌است که به‌طور سهل و آسان توسط برنامه‌نویسی تابعی یا شیوه‌های ریاضی قابل حلّ نبوده‌اند.

در بسیاری از موارد، با پوشانیدن و پنهان ساختن جزئیّات فاقد اهمیت است که بر پیچیدگی فائق می‌آییم و می‌توانیم بر روی بخش‌هایی از مسئله متمرکز شویم که مهم‌تر است. تلاش اصلی در واقع، ایجاد و دستیابی به لایه‌ها و ترازهای بالاتر از هوشمندی انتزاع را نشانه می‌رود تا آنجا که سرانجام، برنامه‌های کامپیوتری درست در همان سطحی کار خواهند کرد که خود انسان‌ها رسیده‌اند.

به یاری پژوهش‌های گستردهٔ دانشمندان علوم مرتبط، هوش مصنوعی تاکنون راه بسیاری پیموده‌است. در این راستا، تحقیقاتی که بر روی توانایی آموختن زبان‌ها انجام گرفت و همچنین درک عمیق از احساسات، دانشمندان را در پیشبرد این دانش کمک زیادی کرده‌است. یکی از اهداف متخصصین، تولید ماشین‌هایی است که دارای احساسات بوده و دست کم نسبت به وجود خود و احساسات خود آگاه باشند. این ماشین باید توانایی تعمیم تجربیات قدیمی خود در شرایط مشابه جدید را داشته و به این ترتیب اقدام به گسترش دامنه دانش و تجربیاتش کند.

برای نمونه ربات هوشمندی که بتواند اعضای بدن خود را به حرکت درآورد، نسبت به این حرکت خود آگاه بوده و با آزمون و خطا، دامنه حرکت خود را گسترش می‌دهد و با هر حرکت موفقیت‌آمیز یا اشتباه، دامنه تجربیات خود را وسعت بخشیده و سر انجام راه رفته یا حتی می‌دود یا به روشی برای جابجا شدن دست می‌یابد که سازندگانش برای او متصور نبوده‌اند.

هر چند نمونه بالا ممکن است کمی آرمانی به نظر برسد، ولی به هیچ عنوان دور از دسترس نیست. دانشمندان عموماً برای تولید چنین ماشین‌هایی از وجود مدل‌های زنده‌ای که در طبیعت وجود به ویژه آدمی نیز سود برده‌اند.

هوش مصنوعی اکنون در خدمت توسعه علوم رایانه نیز هست. زبان‌های برنامه‌نویسی پیشرفته، که توسعه ابزارهای هوشمند را ممکن ساخته‌اند، پایگاه‌های داده‌ای پیشرفته، موتورهای جستجو، و بسیاری نرم‌افزارها و ماشین‌ها از نتایج پژوهش‌هایی در راستای هوش مصنوعی بوده‌اند.

از زبان‌های برنامه‌نویسی هوش مصنوعی می‌توان به لیسپ، پرولوگ، کلیپس و ویپی اکسپرت اشاره کرد.

شاخه‌های هوش مصنوعی در دانش رایانه[ویرایش]

شاخه‌های گوناگونی از هوش مصنوعی در دانش‌های رایانه‌ای مورد استفاده قرار می‌گیرند، برخی این شاخه‌ها عبارتند از:

تکنیک‌ها و زبان‌های برنامه‌نویسی هوش مصنوعی[ویرایش]

عملکرد اولیهٔ برنامه‌نویسی هوش مصنوعی ایجاد ساختار کنترلی مورد لزوم برای محاسبهٔ سمبولیک است. زبان‌های برنامه‌نویسی لیسپ و پرولوگ علاوه بر اینکه از مهم‌ترین زبان‌های مورد استفاده در هوش مصنوعی هستند خصوصیات نحوی و معنایی آن‌ها باعث شده که آن‌ها شیوه‌ها و راه حل‌های قوی برای حل مسئله ارائه کنند. تأثیر قابل توجه این زبان‌ها بر روی توسعه هوش مصنوعی از جمله توانایی‌های آن‌ها به عنوان ابزارهای فکر کردن است. در حقیقت همان‌طور که هوش مصنوعی مراحل رشد خود را طی می‌کند، زبان‌های لیسپ و پرولوگ بیشتر مطرح می‌شوند که این زبان‌ها کار خود را در محدودهٔ توسعه سیستم‌های هوش مصنوعی در صنعت و دانشگاه‌ها دنبال می‌کنند و طبیعتاً اطلاعات در مورد این زبان‌ها به عنوان بخشی از مهارت هر برنامه‌نویس هوش مصنوعی است.

  • پرولوگ: یک زبان برنامه‌نویسی منطقی است. یک برنامهٔ منطقی دارای یک سری ویژگی‌های قانون و منطق است. در حقیقت خود این نام از برنامه‌نویسی PRO در LOGIC می‌آید. در این زبان یک مفسر برنامه را بر اساس یک منطق می‌نویسد. ایدهٔ استفادهٔ توصیفی محاسبهٔ اولیه برای بیان خصوصیات حل مسئله یکی از محوریت‌های پرولوگ است که برای علم کامپیوتر به‌طور کلی و به‌طور جزئی برای زبان برنامه‌نویسی هوشمند مورد استفاده قرار می‌گیرند.[۱۶]
  • لیسپ: اصولاً یک زبان کامل است که دارای عملکردها و لیست‌های لازمه برای توصیف عملکردهای جدید، تشخیص تناسب و ارزیابی معانی است. لیسپ به برنامه‌نویس قدرت کامل برای اتصال به ساختارهای اطلاعاتی را می‌دهد.[۱۷] گر چه لیسپ یکی از قدیمی‌ترین زبان‌های محاسباتی است که هنوز فعال است ولی دقت کافی در برنامه‌نویسی و طراحی توسعه باعث شده‌است که این یک زبان برنامه‌نویسی فعال باقی بماند. در حقیقت این مدل برنامه‌نویسی طوری مؤثر بوده‌است که تعدادی از دیگر زبان‌ها مانند اف پی، ام‌ال و اسکیم براساس عملکرد برنامه‌نویسی آن بنا شده‌اند. یکی از مهم‌ترین برنامه‌های مرتبط با لیسپ برنامهٔ اسکیم است که یک تفکر دوباره در بارهٔ زبان در آن وجود دارد که به وسیلهٔ توسعه هوش مصنوعی و برای آموزش و اصول علم کامپیوتر مورد استفاده قرار می‌گیرد.

عامل‌های هوشمند[ویرایش]

عامل‌ها (Agents) قادر به شناسایی الگوها و تصمیم‌گیری بر اساس قوانین فکر کردن خود هستند. قوانین و چگونگی فکر کردن هر عامل در راستای دستیابی به هدفش، تعریف می‌شود. این سیستم‌ها بر اساس قوانین خاص خود فکر کرده و کار خود را به درستی انجام می‌دهند. پس عاقلانه رفتار می‌کنند، هر چند الزاماً مانند انسان فکر نمی‌کنند.

در بحث هوشمندی اصطلاح پیس (به انگلیسیPEAS) سرنام واژه‌های “کارایی (Performance)”، “محیط (Environment)”، “اقدام گر (Agent)” و “حسگر (Sensor)” است.

سیستم‌های خبره[ویرایش]

سیستم‌های خبره زمینه‌ای پرکاربرد در هوش مصنوعی و مهندسی دانش است که با توجه به نیاز روزافزون جوامع بر اتخاذ راه حل‌ها و تصمیمات سریع در مواردی که دانش‌های پیچیده و چندگانهٔ انسانی مورد نیاز است و بر اهمیت نقش آن‌ها نیز افزوده می‌شود. سیستم‌های خبره به حل مسائلی می‌پردازند که به‌طور معمول نیازمند تخصص‌های کاردانان و متخصّصان انسانی است. به منظور توانایی بر حل مسائل در چنین سطحی (ترازی)، دسترسی هرچه بیشتر این‌گونه سامانه‌ها به دانش موجود در آن زمینه خاص ضروری می‌گردد.

Uncategorized

اتحاد جماهیر شوروی سوسیالیستی

اتحاد جماهیر شوروی سوسیالیستی

از ویکی‌پدیا، دانشنامهٔ آزاد

پرش به ناوبریپرش به جستجو

اتحاد جماهیر شوروی سوسیالیستی
Союз Советских Социалистических Республик
 

 

 

 

۱۹۲۲–۱۹۹۱
پرچم نشان دولتی
شعار
Пролетарии всех стран, соединяйтесь!
(به لاتین: Proletarii vsekh stran, soyedinyaytes’!)
فارسیکارگران جهان متحد شوید!
سرود
انترناسیونال (۱۹۲۲–۱۹۴۴)
سرود ملی اتحاد جماهیر شوروی (۱۹۴۴–۱۹۹۱)
فهرست
0:00

اتحاد شوروی بعد از جنگ جهانی دوم

پایتخت مسکو
زبان‌(ها) روسی (رسمی)[۱]
دولت دولت سوسیالیست تک حزبی
رهبر
 – ۱۹۲۲–۱۹۲۴ (اولین) ولادیمیر لنین
 – ۱۹۸۵–۱۹۹۱ (آخرین) میخائیل گورباچف
قانونگذار کنگره شوراها و کمیته اجرایی مرکزی (۱۹۲۲–۱۹۳۷) شورای عالی (۱۹۳۷–۱۹۸۹; ۱۹۹۱)
کنگره نمایندگان مردم و شورای عالی (۱۹۸۹–۱۹۹۱)
تاریخچه
 – تأسیس ۳۰ دسامبر ۱۹۲۲
 – فروپاشی ۲۶ دسامبر ۱۹۹۱
مساحت
 – ۱۹۹۱ ۲۲۴۰۲۲۰۰کیلومترمربع (۸٬۶۴۹٬۵۳۸مایل‌مربع)
جمعیت
 – حدود ۱۹۹۱ ۲۹۳۰۴۷۵۷۱
     تراکم جمعیت ۱۳٫۱ /کیلومترمربع (۳۳٫۹ /مایل‌مربع)
یکای پول روبل شوروی (руб) (SUR)
دامنه سطح‌بالای کد کشوری .su2
فهرست پیش‌شماره تلفنی کشورها

پیش از آن

به دنبال آن
روسیه شوروی
ماورای قفقاز شوروی
اوکراین شوروی
بلاروس شوروی
روسیه
گرجستان
اوکراین
مولداوی
بلاروس
ارمنستان
آذربایجان
قزاقستان
ازبکستان
ترکمنستان
قرقیزستان
تاجیکستان
استونی۳
لتونی۳
لیتوانی۳
1On 21 December 1991, eleven of the former socialist republics declared in آلماآتی (with the 12th republic – Georgia – attending as an observer) that with the formation of the کشورهای مستقل همسود the Union of Soviet Socialist Republics ceases to exist.
2Assigned on 19 September 1990, existing onwards.
3The governments of Estonia, Latvia, and Lithuania view themselves as continuous and unrelated to the respective Soviet republics.
Russia views the Estonian, Latvian, and Lithuanian SSRs as legal constituent republics of the USSR and predecessors of the modern Baltic states.
The Government of the ایالات متحده آمریکا and a number of other countries did not recognize the پیوست of Estonia, Latvia, and Lithuania to the USSR as a legal inclusion.

اتحاد جماهیر سوسیالیستی شوروی یا به‌طور خلاصه شوروی(به روسیСоюз Советских Социалистических Республик)، اتحادی سوسیالیستی در اوراسیا بود که از روسیه و چندین جمهوری متحد تشکیل گردید که از زمان تأسیس در سال ۱۹۲۲ تا زمان انحلال در سال ۱۹۹۱ بخش بزرگی از شرق اروپا و شمال آسیا را دربرمی‌گرفت و پهناورترین کشور جهان شناخته می‌شد. برخی به این کشور نام روسیه را نسبت می‌دهند که اشتباه است؛ روسیه تنها بزرگترین جمهوری اتحاد شوروی بود. این اتحادیه اقتصاد و دولت متمرکزی داشت و دارای نظام تک‌حزبی بود که توسط حزب کمونیست اتحاد شوروی در مقر اصلی خود در مسکو اداره می‌شد. اتحاد جماهیر سوسیالیستی شوروی حاصل انقلاب ۱۹۱۷ روسیه بود و روسیه بخش بزرگ‌تر آن را تشکیل می‌داد. پس از پایان جنگ جهانی دوم در سال ۱۹۴۵ و در طی دوره‌ای که به جنگ سرد موسوم است، اتحاد شوروی و ایالات متحده آمریکا ابرقدرت‌های جهانی به‌شمار می‌رفتند و بر همه مسائل جهانی مانند سیاست‌های اقتصادی، روابط بین‌المللی، تحرکات نظامی، روابط فرهنگی و پیشرفت دانش به‌ویژه در فناوری فضایی تأثیر داشتند. در اتحاد شوروی تمام قدرت سیاسی و اداری در دست تنها حزب مجاز یعنی حزب کمونیست اتحاد شوروی بود.

نام[ویرایش]

در کشاکش انقلاب فوریه، برای مبارزه با امپراتوری روسیه گروه‌های مختلف کارگری و دهقانی شکل گرفت که مهم‌ترین آن‌ها سُویِت پتروگراد (به روسیСовет Петроград) بود. نام روسی Совет که در زبان پارسی معنای «شوروی» یافت، از همین‌جا نشأت گرفت.

تاریخ اتحاد شوروی[ویرایش]

پرچم امپراتوری روسیه که امروزه به عنوان پرچم ریاست جمهوری فدراسیون روسیه بکار برده می شود.

از ورود امپراتوری روسیه به جنگ جهانی اول تا فروپاشی آن و انقلاب اکتبر[ویرایش]

انقلاب فوریه 1915 در پتروگراد«سن پترزبورگ امروزی»

صحنه ای از انقلاب کبیر اکتبر 1917 روسیه در مسکو. سربازان در خیابان نیکلاس (به روسی:Николская Улица) بنری را که بر آن نام کمونیسم نوشته شده است حمل می کنند.

نیکلای دوم،آخرین امپراتور روسیه

در اوت ۱۹۱۴ روسیه وارد جنگ جهانی اول شد. ابتدا فقط بلشویک‌ها و انقلابیون سوسیالیست، مخالف جنگ بودند اما شکست‌های روسیه حامیان امپراتوری را به حداقل رساند. انقلاب اولین بار توسط خود دهقانان و کارگران و سربازان ناراضی از جنگ و سلطنت در فوریه ۱۹۱۵(که به انقلاب فوریه معروف است) صورت گرفت. در واقع بلشویک‌ها در انقلاب فوریه هیچ نقش خاصی نداشتند. در کشاکش انقلاب فوریه، گروه‌های مختلف کارگری و دهقانی شکل گرفت که مهم‌ترین آن‌ها سُویِت پتروگراد (به روسیСовет Петроград) بود و لئون تروتسکی یکی از سران این گروه بود که سپس با نفوذ در دولت موقت نخست‌وزیر شد. اختلاف اصلی بین سوسیالیست‌ها اینجا اتفاق افتاد که عده‌ای انقلاب را اجتناب ناپذیر می‌دانستند؛ ولی عده‌ای خواهان اصلاحات از طریق دولت موقت بودند. اینجا بود که میان صاحبان مقام بین سوسیالیست‌ها و اشخاصی که حرف‌هایشان توسط مردم انجام می‌شد، اختلافی صورت گرفت که باعث شد ولادیمیر لنین با تفسیری که خود از مارکسیسم داشت به نام مارکسیسم-لنینیسم حمایت مردم را به خود جلب کرد و جالب اینجاست اتفاقاتی که در آینده برای شوروی پیش‌آمد و تصمیمات دولت تضاد علنی با نظرات مارکس و حتی لنین داشت.[۱] کارل مارکس در کتاب «ایدئولوژی آلمانی» می‌نویسد: «در جامعه کمونیسم که دایره آزادی هر فرد بیش از همیشه است و وی می‌تواند در رشته مورد علاقه به موفقیت دست پیدا کند، جامعه فرایند تولید را کنترل می‌کند و بنابراین فردی مثل من می‌تواند امروز کاری انجام دهد و فردا کار دیگری، صبح شکار کند، بعدازظهر ماهی‌گیری کند، شب گله را به چرا ببرد، بعد از شام هم به انتقاد بپردازد، همان چیزی که در ذهنش است را اجرا کند بدون آنکه شکارچی، ماهیگیر، چوپان یا نقاد باشد.»[۲] انقلاب اکتبر 1917 به رهبری بلشویک‌ها صورت گرفت. بلشویک‌ها و ولادیمیر لنین حمایت دهقانان را با اجازه دادن برای اداره زمین‌های خودشان به دست خودشان و تشکیل شوراها دهقانی، سربازان خسته از جنگ را برای اطاعت نکردن از فرماندهانشان و همین‌طور کارگران را گرفتند و به سُویِت‌ها نفوذ کردند و با این که رهبران معتدل سوسیالیست در شوراها مخالف آن‌ها بودند، اما در یک کشاکش، قدرت را سُویِت‌ها به دست گرفتند و انقلاب را هدایت کردند تا دولت را به رهبری لنین به ثبات رساندند.[۱]سرانجام در همان ماه اکتبر سال ۱۹۱۷، انقلاب مردم روسیه به ثمر نشست. آخرین امپراتور روسیه، نیکلای دوم، که بیمار بود، در کاخ پترهوف در سن پترزبورگ بود، اما مردم و بلشویک‌های خشمگین، سرانجام به آن کاخ ریختند و نیکلای دوم و خاندانش را به یکاترینبورگ تبعید کردند که سپس همان‌جا تیرباران شدند. بالاخره حزب بلشویک به رهبری ولادیمیر لنین قدرت را در این کشور به دست گرفت و به بیش از ۳۰۰ سال سلطه دودمان رومانوف بر روسیه پایان داد و امپراتوری روسیه سرنگون شد.

تأسیس اتحاد جماهیر سوسیالیستی شوروی[ویرایش]

پرچم جمهوری روسیه که در حال حاضر نیز پرچم روسیه است.

پس از به قدرت رسیدن حزب بلشویک، دولت موقتی به نام جمهوری روسیه «روسیه بلشویک» تشکیل شد. اما این کشور، مدت کوتاهی پس از تشکیل با حمله طرفداران نظام گذشته و نیروهای خارجی به‌ویژه بریتانیا روبرو شد. این دوره به دوران جنگ داخلی روسیه معروف است و طی آن ارتش نوین شوروی با نام ارتش سرخ به کوشش لئون تروتسکی و تحت رهبری او شکل گرفت تا با ارتش جبهه سفید که متشکل از افسران و ژنرال‌های دوران تزاری بودند به جنگ بپردازد. در جریان جنگ داخلی و بعد از آن حزب بلشویک (حزب کمونیست اتّحاد شوروی) که تنها حزب مجاز در کشور بود، سیاست اقتصادی سخت گیرانه‌ای را تعقیب می‌کرد که به کمونیسم جنگی معروف شد. ۵ سال بعد، در ۳۰ دسامبر ۱۹۲۲ و پس از سرکوب مخالفان و دشمنان، حزب بلشویک که نام خود را به حزب کمونیست اتّحاد شوروی تغییر داده بود تأسیس کشور «اتّحاد جماهیر سوسیالیستی شوروی» را اعلام کرد. این کشور از اتحاد روسیه و مناطق متعلق به روسیه تزاری تشکیل شده بود.

ولادیمیر لنین

اتحاد شوروی در دوران ولادیمیر لنین[ویرایش]

سالن تئاتر دولتی بزرگ مسکو،1922

آرامگاه ولادیمیر لنین،1988

پس از تأسیس اتحاد شوروی در سال ۱۹۲۲، ولادیمیر لنین به رهبری اتحاد شوروی و دبیرکل حزب کمونیست این کشور برگزیده شد. ولادیمیر لنین که در آن زمان ۵۲ سال داشت، پایتخت کشور را از سن پترزبورگ به مسکو منتقل کرد و کاخ بزرگ کرملین را پایگاه حکومتی خویش و رئیس‌جمهور جمهوری فدراتیو سوسیالیستی روسیه شوروی قرار داد. با پایان گرفتن جنگ داخلی و استقرار حاکمیت حزب بر سراسر کشور، سیاست اقتصادی جدیدی به نام برنامه نوین اقتصادی معروف به «نِپ» در پیش گرفته شد. دیری نپایید که اختلاف رهبران شوروی در نحوه پیشبرد سیاست‌های اقتصادی بالا گرفت. سرانجام در سال ۱۹۲۴، ولادیمیر لنین پس از ۲ سال رهبری اتحاد شوروی و در سن ۵۴ سالگی درگذشت و پیکرش مومیایی شد و در آرامگاه لنین قرار داده شد.

ژوزف استالین

اتحاد شوروی در دوران ژوزف استالین[ویرایش]

استالینگراد«ولگوگراد امروزی»پس از آزادسازی

پس از مرگ ولادیمیر لنین کشمکش بر سر جانشینی او شدیدتر شد و بالاخره ژوزف استالین، توانست مخالفان خود به ویژه لئون تروتسکی را سرکوب کند و خود قدرت را به دست گیرد؛ درحالی که ۴۶ سال بیشتر نداشت. او در چند مرحله دست به تصفیه حزب، کشور و… از مخالفان خود زد. پاکسازی بزرگ نامی است که بر این اقدامات استالین نهاده‌اند. این اقدامات استالین از به قدرت رسیدن او آغاز شد و تا سال ۱۹۳۷ به اوج خود رسید. بدین ترتیب استالین بسیاری را کشت، زندانی کرد، تبعید کرد، اعدام کرد و… بسیاری از کارها. او حتی به اطرافیانش نیز رحم نکرد. استالین برنامه‌های اقتصادی لنین را لغو کرد و آن را با برنامه‌های پنج ساله تعویض کرد. برای مثال، او در عرصه کشاورزی با ایجاد مزارع اشتراکی «کلخوز» چهره کشاورزی اتحاد شوروی را دگرگون ساخت. سیاست‌های کشاورزی حزب کمونیست اتّحاد شوروی با مخالفت مالکان خرده‌پا (کولاک‌ها) روبرو شد و دولت بی‌رحمانه آنان را سرکوب کرد. استالین سیاست صنعتی‌سازی کشور را با جدیت و سرعت هر چه تمام تر پیگیری کرد و در دوران او اتحاد شوروی به ابرقدرت صنعتی بزرگی تبدیل شد. ژوزف استالین با سیاستهایش تغییرات بسیاری در فرهنگ و جامعه اتحاد شوروی ایجاد کرد. در ۱۹۳۹ در آستانه شروع جنگ جهانی دوم، اتّحاد شوروی پیمان عدم تجاوز با آلمان نازی منعقد کرد و به لهستان، همزمان با آلمان حمله برد و با آلمان، لهستان را تقسیم کرد؛ ولی در سال ۱۹۴۱ با حمله گسترده آلمان به اتحاد شوروی، اتّحاد شوروی نیز به جنگ با آلمان وارد شد. در این جنگ که به‌طور رسمی جنگ کبیر میهنی (به روسیвеликая отечественная война) نامیده می‌شد، دولت و حزب و مردم اتّحاد شوروی با مقاومت در برابر ارتش آلمان و فداکاری‌ها و قربانی‌دادن‌های بسیار توانستند جریان جنگ را برگردانده و به خصوص پس از نبرد استالینگراد نیروهای اتحاد شوروی در موضع حمله قرار گرفتند. شکست آلمان در ۱۹۴۵ که بار اصلی آن بر دوش اتحاد شوروی بود، این کشور را به یکی از ابرقدرت‌های جهان تبدیل کرد. پس از پایان جنگ جهانی دوم، ۳ کشور حوزه دریای بالتیک یعنی استونی، لیتوانی و لتونی به علاوه بخش شمال شرقی رومانی «مولداوی» ضمیمه خاک اتحاد شوروی شدند. سرانجام با تأسیس سازمان ملل متحد، اتحاد شوروی توسط این سازمان در ۲۴ اکتبر ۱۹۴۵ به عنوان یک کشور به رسمیت شناخته شد. آغاز دوران جنگ سرد «کشمکش و تقابل دو ابرقدرت یعنی اتّحاد شوروی و ایالات متحده آمریکا» سیاست تمام جهان را طی ۴ دهه تحت تأثیر خود داد. همچنین این تقابل را، تقابل میان سوسیالیسم و سرمایه‌داری نیز نامیده‌اند. اتحاد شوروی در ۱۹۴۹ توانست دارای قدرت هسته‌ای شود و به انحصار آمریکا در این زمینه پایان داد. سرانجام ژوزف استالین در سال ۱۹۵۳، پس از ۱۹ سال رهبری اتحاد شوروی و در سن ۶۵ سالگی درگذشت.

نیکیتا خروشچف

اتحاد شوروی در دوران نیکیتا خروشچف[ویرایش]

لئونید خروشچف

در سال ۱۹۵۳ بعد از مرگ ژوزف استالین، جانشینان او به رهبری دسته‌جمعی پرداختند ولی در پایان نیکیتا خروشچف، در حالی که ۵۹ سال داشت، توانست قدرت را به دست آورد. خروشچف سازمان اطلاعات و امنیت اتحاد شوروی «کاگ‌ب» را تأسیس کرد. یکی دیگر از اقدامات خروشچف، منعقد کردن پیمان ورشو در سال 1955 بود. در سال ۱۹۵۶ خروشچف در کنگره بیستم حزب کمونیست اتّحاد شوروی کشتارهای استالین را مورد شماتت قرار داد و در جهت تخریب چهرهٔ استالین برآمد. در دوران نیکیتا خروشچف بسیاری از سخت‌گیری‌های دوره استالین تعدیل شد. بسیاری از زندانیان سیاسی و عقیدتی آزاد شدند و به بسیاری که در دوره استالین به عنوان جاسوس و مخالف اعدام شده بودند، اعاده حیثیت شد. همچنین در این دوران قانون تجارت آزاد تا حدی پذیرفته شد که آثار جبران ناپذیری را بر بدنهٔ نظام سوسیالیستی که پشتیبان اقتصاد هدایت شده بود، وارد آورد؛ که بعدها به سلسله حوادث و رخدادهایی انجامید تا فروپاشی اتحاد شوروی. حتی سیاست زمین‌های بکر در عرصه کشاورزی انجام شد که ترکیب جمعیتی قزاقستان را به هم زد و تعداد خارجی‌ها از قزاق‌ها بیشتر شد. البته سپس این سیاست شکست خورد. در دورهٔ خروشچف بیشتر به صنایع سنگین توجه می‌شد تا تولید کالاهای مصرفی. این اقدامات وی با مخالفت شدید محافظه‌کاران حزب کمونیست رو به رو شد. بدین ترتیب، تلاش‌های تخریب شخصیت خروشچف از جناح‌های مختلف آغاز شد. این درگیری‌های سیاسی نه تنها شامل تخریب وجههٔ خود شخص خروشچف بود، بلکه پسر او یعنی «لئونید خروشچف» که در جنگ مفقودالاثر شده بود را نیز دربرگرفت. در سال ۱۹۵۷، اتحاد شوروی با فرستادن ماهواره اسپوتنیک۱ به مدار زمین، عصر فضا را آغاز کرد. اتحاد شوروی برای اولین بار یوری گاگارین، که خلبانی در نیروی هوایی اتحاد شوروی بود را به فضا فرستاد و پس از چندی با سفینهٔ بی‌سرنشین خاک کرهٔ ماه را به زمین آورد. در اوایل دهه ۱۹۶۰، رهبران حزب کمونیست، نیکیتا خروشچف را با توطئه لئونید برژنف مجبور به استعفاء کردند؛ به خصوص که در آن زمان خروشچف پیرتر شده بود و توانایی کارش افت کرده بود. بالاخره درسال ۱۹۶۴، نیکیتا خروشچف پس از ۱۱ سال رهبری اتحاد شوروی، برکنار شد.

لئونید برژنف

اتحاد شوروی در دوران لئونید برژنف[ویرایش]

پس از دوره‌ای رهبری دسته‌جمعی، لئونید برژنف در سال ۱۹۶۴ قدرت را به دست گرفت. اما این بار بر خلاف دوره خروشچف که علاوه بر مقام دبیر اولی حزب کمونیست مقام نخست‌وزیری اتحاد شوروی را هم از سال ۱۹۵۸ داشت، این بار اعضای حزب تصمیم گرفتند که نوعی تقسیم قدرت در حزب به وجود بیاید. در نتیجه دبیر اولی حزب کمونیست به «لئونید برژنف» و نخست‌وزیری اتحاد شوروی به «آلکسی کاسیگین» رسید. در دوره او اصلاحات سیاسی و اجتماعی که در دوره خروشچف آغاز شده بود به کندی گرایید و تسلط حزب و دولت بر تمام عرصه‌های سیاسی و اجتماعی تقویت شد. در دورهٔ برژنف فسادهای زیادی صورت گرفت به‌طوری‌که فرزندان و داماد وی نیز در آن دست داشتند. در دورهٔ رهبری برژنف بر اتحاد شوروی آزادی‌های محدودی که در دورهٔ خروشچف به مردم اتحاد شوروی داده شده بود از میان رفت و پروژهٔ استالین زدایی خروشچف کنار گذاشته شد. البته هیچ‌گاه سطح دیکتاتوری به زمان حکومت ژوزف استالین بر اتحاد شوروی نرسید. وی از سال ۱۹۶۴ تا سال ۱۹۸۲ ریاست شورای عالی اتحاد شوروی را به عهده داشت. در ۹ اکتبر ۱۹۷۷، قانون اساسی اتحاد شوروی بازنگری و مجددًا نوشته شد. سال‌های پایانی رهبری برژنف در رسانه‌های جمعی «رکود» نامیده شد. بحران همگانی در دولت اتحاد شوروی، گرایش‌های منفی در اقتصاد، توسعه بیش از حد دستگاه دیوانسالاری از ویژگی‌های این دوره‌است. در دوره زمامداری برژنف بنابر خواست حکومت افغانستان نیروهای اتحاد شوروی به این کشور اعزام گردیدند که پیامدهای دشواری را با خود داشت. برژنف با کشور آمریکا در دوره ریاست جمهوری ریچارد نیکسون همکاری فضایی برقرار ساخت که نتیجه آن پروژه آزمایشی آپولو-سایوز بود. در سال ۱۹۸۱ جمهوری خلق لهستان خود را از شوروی جدا کرد ولی همچنان به همکاری نظامی با این کشور ادامه داد. سرانجام، لئونید برژنف در سال ۱۹۸۲، پس از ۱۸ سال رهبری اتحاد شوروی و پس از چند ماه بیماری، در حالی که تقریبًا ۷۶ سال داشت، درگذشت.

یوری آندروپوف

اتحاد شوروی در دوران یوری آندروپوف[ویرایش]

یوری آندروپوف پس از مرگ لئونید برژنف در سال ۱۹۸۲ به قدرت رسید در حالی که ۶۸ سال داشت. آندروپوف از افرادی بود که بسیار مورد اطمینان برژنف بود، برای همین اول او به سمت ریاست کاگ ب و سپس معاونت دبیرکل در حزب کمونیست برگزیده شد. آندروپوف خواهان اصلاحات اساسی در زمان برژنف بود اما هر بار که طرح مسئله می‌کرد برژنف مانع می‌شد تا اینکه به رهبری اتحاد شوروی رسید اما با خیل کثیر رهبران مفسد روبه رو بود که نمی‌توانست کاری را انجام دهد. آندروپوف در طول حکومت خود یک بار شدیدترین اخطار را در مورد مداخله در اوضاع افغانستان به آمریکا داد که در پی آن احتمال می‌رفت به پاکستان که مرکز آموزش نظامی مخالفان جمهوری دموکراتیک افغانستان شده بود حمله موشکی کند. آندروبوف در طول زمامداری خود چند مقام جوان‌تر حزبی از جمله میخائیل گورباچف را ارتقاء مقام داد و وارد کارهای مهم ساخت که همین‌ها بعداً باعث فروپاشی اتحاد شوروی شدند. سرانجام یوری آندروپوف پس از ۱۶ ماه رهبری اتحاد شوروی و در سال ۱۹۸۴ و در سن ۶۹ سالگی، درگذشت.

کنستانتین چرنینکو

اتحاد شوروی در دوران کنستانتین چرنینکو[ویرایش]

او رهبر اتحاد شوروی بود که در سال ۱۹۸۴، پس از مرگ یوری آندروپوف به قدرت رسید. او رکورد کوتاهترین مدت رهبری اتحاد شوروی را دارد. وی اقدام خاصی در دوره حکومتش انجام نداد. سرانجام، کنستانتین چرنینکو در سال ۱۹۸۵، پس از ۱۳ ماه رهبری اتحاد شوروی درگذشت.

میخائیل گورباچف

اتحاد شوروی در دوران میخائیل گورباچف[ویرایش]

پس از مرگ کنستانتین چرنینکو، میخائیل گورباچف در سال ۱۹۸۵ و در حالی که ۵۴ سال داشت، به عنوان رهبر اتحاد شوروی برگزیده شد. او آخرین رهبر اتحاد شوروی بود که به عنوان رهبر بلامنازع اتحاد شوروی شروع به اصلاحاتی در حزب کمونیست و اقتصاد دولتی نمود و در کنگرهٔ بیست و هفتم حزب کمونیست اتحاد شوروی در فوریه ۱۹۸۶ این اصلاحات را در عناوین گلاسنوست، پرسترویکا و اسکورین (به فارسی:گشایش، دوباره‌سازی، و (شتاب[توسعهٔ اقتصادی]) عرضه کرد.

اصلاحات اجتماعی:دادن آزادیهای بیشتر به مردم خصوصًا آزادی بیان و مطبوعاتدموکراتیزیاسیون «مردم سالار سازی»

اصلاحات سیاسی:اصلاحاتی در ساختار حکومت و حزب-بهتر کردن روابط با غرب-عدم پیروی از دکترین برژنف-بیرون کشیدن نیروهای اتحاد شوروی از افغانستان

اصلاحات اقتصادی:محدود کردن تولید، فروش و مصرف نوشیدنی‌های الکلی-ایجاد بخشهای غیردولتی مانند خصوصی، تعاونی و… در اقتصاد شوروی

اگرچه اصلاحات اجتماعی گورباچف نقش چندانی در فروپاشی اتحاد شوروی نداشت؛ اما اصلاحات سیاسی و اقتصادی گورباچف ضربات مهلکی را بر پیکره این کشور وارد آوردند. اصلاحات سیاسی گورباچف یگانگی کشور و حزب کمونیست را پایان داد؛ هر چند که بهتر کردن روابط اتحاد شوروی با غرب باعث شد گورباچف در سال ۱۹۹۰ جایزه صلح نوبل را از آن خود کند. عدم پیروی از دکترین برژنف باعث شد طی چند انقلاب، چند دولت کمونیستی اروپای شرقی سقوط کنند و بدین ترتیب حامیان اتحاد شوروی یک به یک از میان بروند. بیرون کشیدن نیروهای شوروی از افغانستان باعث شد جنگ داخلی بزرگی راه بیفتد و حکومت کمونیستی افغانستان نیز در فوریه ۱۹۸۸ سرنگون شود و ۱۵۰۰۰ شهروند شوروی را به کام مرگ بفرستد. اصلاحات اقتصادی گورباچف نیز آخرین ضربات مهلک را بر پیکره اتحاد شوروی وارد آورد؛ زیرا محدود کردن تولید، فروش و مصرف نوشیدنی‌های الکلی باعث شد هزاران واحد صنعتی، میکده، بار، کلوب شبانه و… تعطیل شوند که همین سبب شد تا خسارتی بالغ بر ۱۰۰میلیارد روبل به اقتصاد شوروی بخورد. ایجاد بخشهای غیردولتی نیز نهایتًا اقتصاد شوروی را نابود کرد. با این سیاست‌های اقتصادی، کشور به مشکلات اقتصادی بیشتر دچار شد. با پایان دههٔ ۱۹۸۰ کمبود شدید منابع اولیهٔ غذایی (گوشت و شکر) باعث معرفی دوبارهٔ سیستم زمان جنگ جیره‌بندی کوپن‌های غذایی که طبق آن هر فرد در هر ماه تنها می‌توانست مقدار معینی از هر محصول را مصرف کند شد. در قیاس با ۱۹۸۵ کسری دولت از ۰ تا ۱۰۹ میلیارد روبل افزاش یافت. مخازن طلا از ۲۰۰۰ به ۲۰۰ تن کاهش یافتند و بدهی خارجی از ۰ به ۱۲۰ میلیارد دلار رسید. این مشکلات اجتماعی، سیاسی و اقتصادی، خود نیز مشکل بسیار بزرگتری را به وجود آوردند؛ جنبش‌های ملی گرایانه. با پایان دهه ۱۹۸۰ و آغاز دهه ۱۹۹۰، این جنبشها پررنگتر هم شدند. گرچه تلاش گورباچف به نوعی برای زنده کردن سوسیالیسم در شوروی بود، اما مردم‌سالار سازی اتحاد شوروی و اروپای شرقی عملاً قدرت حزب کمونیست و حتی خود گورباچف را زیر سؤال برد. عدم سانسور و تلاش گورباچف برای ایجاد فضای باز سیاسی بدون این که خود او بخواهد باعث نفوذ انواع جنبش‌های ناسیونالیستی قومی و گاهی ضد روسی در جمهوری‌های شوروی شد. بسیاری از این جمهوری‌ها خواهان استقلال عمل بیشتری از مسکو شدند. بخصوص در جمهوری‌های بالتیک یعنی استونی، لیتوانی و لاتویا که در ۱۹۴۰ و توسط استالین به خاک شوروی پیوند زده شده بودند. همچنین جنبش‌های ناسیونالیستی در جمهوری‌های اتحاد شوروی از جمله گرجستان، اوکراین، ارمنستان و آذربایجان فعال شدند. گورباچف سهواً باعث آزاد شدن نیرویی شده بود که نهایتاً اتحاد شوروی را نابود کرد.[نیازمند یادکرد دقیق]پاسخ گورباچف به رشد بیشتر جدایی‌طلبی در جمهوری‌ها پیشنهاد معاهدهٔ جدیدی از اتحاد بود که طبق آن یک فدراسیون داوطلبانه در یک اتحاد شوروی دموکراتیزه شده ایجاد می‌شد. جمهوری‌های آسیای میانه که به قدرت اقتصادی و بازارهای اتحاد شوروی برای رشد نیاز داشتند شدیداً از معاهدهٔ جدید پشتیبانی کردند؛ اما اصلاح طلبان رادیکال‌تر باور داشتند که یک جهش ناگهانی به اقتصاد بازار نیاز است و حاضر بودند برای نیل به اهداف خود اتحاد شوروی را تجزیه کنند. نقطهٔ مقابل این اصلاح‌طلبان تندروهایی بودند که هنوز شدیداً در حزب کمونیست و ارتش قدرت داشتند. این تندروها با هرگونه روندی که امکان داشت به تجزیهٔ اتحاد شوروی بینجامد مخالف بودند. با نزدیک شدن امکان امضای معاهدهٔ جدید تندروها شورش کردند؛ هرچند که خود گورباچف نیز موافق با معاهده جدید اتحاد بود. در سال ۱۹۹۰، بزرگترین اشتباه گورباچف این بود که بوریس یلتسین را به ریاست جمهوری فدراتیو سوسیالیستی روسیه شوروی برگزید. بوریس یلتسین نیز جزو اصلاح‌طلبانی بود که حاضر به فروپاشیدن اتحاد شوروی بودند؛ از این رو از همان ابتدای کارش تلاش کرد تا نیتش را عملی کند. بالاخره در سال ۱۹۹۰، اولین شکاف در اتحاد شوروی ایجاد شد؛ لیتوانی اعلام استقلال کرد و جمهوری لیتوانی تأسیس شد. اوضاع به همین منوال ادامه یافت تا در اواسط سال ۱۹۹۱،لتونی و استونی نیز اعلام استقلال کردند. اوضاع به همین گونه پیش رفت تا در ۱ ژوئیه ۱۹۹۱،پیمان ورشو رسمًا منحل شد و بلوک شرق فروپاشید.

کودتای اوت ۱۹۹۱[ویرایش]

نیروهای مسلح در کادر رهبری اتحاد شوروی در اوت ۱۹۹۱ کودتایی را سازمان دادند و تلاش کردند گورباچف را از قدرت عزل کنند و نگذارند معاهدهٔ اتحاد جدید را امضا کند. اوضاع به شدت امنیتی شد. تانکها به خیابان‌های مسکو سرازیر شدند.کاملًا حکومت نظامی برقرار شد. این اوضاع ۳ روز ادامه داشت. سرانجام این کودتا با کمک بوریس یلتسین و عده ای از شهروندان مسکو شکست خورد. نیروهای مسلح کادر رهبری اتحاد شوروی می‌خواستند با این کودتا اتحاد شوروی و حزب کمونیست را حفظ کنند اما نتیجه عکس گرفتند. در همین موقع گورباچف ۳ روز را (از ۱۹ اوت تا ۲۱ اوت) در حبس خانگی در ویلایی در کریمه گذراند، و پس از آن آزاد شد و به قدرت برگشت. با این حال وی به محض بازگشت به قدرت متوجه شد که نه نهادهای سیاسی اتحاد شوروی و نه روسیه به فرمان‌های او عمل می‌کنند و در عوض یلتسین قدرت دارد. بدین ترتیب گورباچف مجبور شد که بسیاری از دولتمردان را اخراج کند و بسیاری از آنان را دستگیر کند. «گروه ۸» شامل ۸ نفر از رهبران کودتا بودند که دستگیر شدند. هدف گورباچف این بود که حزب کمونیست اتحاد شوروی را متحد نگاه دارد اما آن را بیشتر به سوی سوسیال دموکراسی سوق دهد. اما تناقضات زیادی در این برنامه وجود داشت. او در عین حال از لنین تمجید می‌کرد، سیستم اجتماعی سوئد را ستایش می‌کرد و قصد داشت به زور نیروهای نظامی دولت‌های بالتیک را درون اتحاد شوروی حفظ کند؛ ولی پس از این‌که حزب کمونیست پس از کودتای اوت ممنوع اعلام شد گورباچف عملاً به جز نیروهای مسلح قدرتی نداشت که یلتسین آنها را نیز با تطمیع به دور خود جمع کرد.

فروپاشی اتحاد شوروی[ویرایش]

اوضاع به همین منوال ادامه یافت. در ۸ دسامبر ۱۹۹۱، در ویلایی لوکس در جنگلهای بلاروس، روسای جمهور روسیه شوروی، اوکراین شوروی و بلاروس شوروی(بوریس یلتسین، لئونید کراوچوک و استانیسلاو شوشکویچ)گرد هم آمدند و معاهده ای را امضا کردند که بر اساس آن، کشورهای مستقل همسود پدید آمدند و فدراسیون روسیه خود را به عنوان جانشین و وارث حقوقی اتحاد شوروی معرفی کرد. گورباچف با شنیدن این خبر، بوریس یلتسین را به از هم پاشاندن اتحاد شوروی به منظور ارتقای منافع شخصی خود متهم نمود اما سودی نداشت. آرام آرام کشور داشت از هم می‌پاشید. سرانجام در ۲۵ دسامبر ۱۹۹۱(۱۷ روز بعد)، میخائیل گورباچف از سمتش استعفا داد. همان روز، با تصویب پارلمان، اتحاد شوروی رسمًا فروپاشید و به ۱۵ کشور تبدیل شد.

پس از فروپاشی[ویرایش]

پس از فروپاشی ۱۵ کشور جدید تأسیس شدند. این کشورهای جدید عبارتند از:بلاروس، اوکراین، مولداوی، استونی، لتونی، لیتوانی، گرجستان، آذربایجان، ارمنستان، ترکمنستان، قزاقستان، قرقیزستان، ازبکستان، تاجیکستان. از آن روز تا به حال چندین مناقشه ارضی حل نشده نیز وجود دارند:ترانسنیستریا در مولداوی، قره باغ(آرتساخ)در آذربایجان و همچنین اوستیای جنوبی و آبخاز در گرجستان که تابستان ۲۰۰۸ از سوی روسیه به رسمیت شناخته شد و همین سبب قطع روابط فدراسیون روسیه و گرجستان شد.

سیاست[ویرایش]

داخلی[ویرایش]

از زمان تأسیس اتحاد شوروی تا زمان فروپاشی آن تنها حزب سیاسی آن کشور حزب کمونیست اتحاد شوروی بود. این حزب تمام جنبه‌های زندگی اجتماعی شوروی را در کنترل داشت. تمام فعالیت‌های سیاسی و اجتماعی در کشور طبق نظر این حزب انجام می‌گرفت و مخالفان این حزب مجازات می‌شدند. مطبوعات و انتشارات و هنرها نیز در کنترل حزب و دولت بود. نکتهٔ قابل توجه در این مورد این است که در نظام اتحاد شوروی، شوراهای محلی و صنفی حکومت می‌کردند. یعنی برخلاف مردم‌سالاری که در آن عده‌ای از مردم هر چند سال یک بار رأی داده و کسانی را برای زمامداری برمی‌گزینند. در سیستم کشور، شوراها و جمیع افرادی که در هزاران شورا در سراسر کشور حضور داشته به تصمیم‌گیری مشغول بودند. هر شورا در حد خود. این شوراها هر یک نماینده یا نمایندگانی در شوراهای بالاتر داشتند و این شیوه تا مراحل بالای حکومتی ادامه داشت. پس در واقع حزب کمونیست در شوروی نمایندهٔ تمام مردم بود. گرچه در اجرای این سیستم بسیار کارآمد و نوین اشکالاتی به وجود آمد. حزب کمونیست برنامه‌های خود را طی کنگره‌های ادواری تنظیم و تصویب می‌کرد و به اجرا می‌گذاشت.[۳] در دوره لنین با سیاست اقتصادی جدید و در دوره استالین با سیاست‌های برنامه ۵ ساله، انقلاب و آرمان‌های بلشویک‌ها از مسیر اصلی خود منحرف شد. آن‌ها به یک نظام سرمایه‌دار دولتی بدل شدند. علت این امر را می‌توان سرعت بخشی استالین به صنعتی سازی و اشتراکی‌سازی کشاورزی دانست. زیرا بلشویک‌ها با یک کشور فقیر و عقب مانده رو به رو بودند و نه یک کشور سرمایه‌دار پیشرفته. پس آن‌ها تلاش برای صنعتی‌سازی را شروع کردند؛ ولی در دوران پس از صنعتی‌سازی نیز نتوانستند نظام حاکم را به یک نظام سوسیالیستی نزدیک کنند. استالین با این برنامه و اشتراکی‌سازی اجباری و قهری زمین‌های دهقانان، رنج فراوانی را متحمل طبقه دهقان کرد. این عمل موجب مهاجرت شدید دهقانان از روستاها به شهرها و پیدا شدن طبقه کارگر جدیدی که آموزش چندانی هم ندیده بودند، شد.[۱] با اینکه نظام اتحاد شوروی به نام کمونیستی یا سوسیالیستی خوانده می‌شود ولی نمی‌توان آن را کمونیستی یا سوسیالیستی خواند زیرا حکومت اتحاد جماهیر شوروی در عمل با تعاریفی که فریدرش انگلس و کارل مارکس از کمونیسم و سوسیالیسم ارائه دادند؛ تضاد علنی داشت. از حکومت اتحاد شوروی به عنوان سرمایه‌داری دولتی یاد می‌شود.[۱][۲][۴]

خارجی[ویرایش]

جنگ جهانی دوم[ویرایش]

اتحاد جماهیر شوروی سوسیالیستی تا سال ۱۹۳۹، مخالف جدی آلمان نازی بود، و از جمهوری‌های اسپانیا که علیه نیروهای فاشیست آلمانی و ایتالیایی در جنگ داخلی اسپانیا می‌جنگیدند، حمایت می‌نمود. اما در سال ۱۹۳۸، آلمان و قدرت‌های اصلی اروپایی معاهده مونیخ را امضاء، و طی آن، آلمان و لهستان اراضی چکسلواکی را اشغال کردند و طرح‌های آلمان برای توسعه طلبی بیشتر در شرق و نیز فقدان مخالف نسبت به آن از سوی قدرت‌های غربی بیش از پیش آشکار شد. این توافقنامه موجب ترس بیشتر اتحاد شوروی از حمله قریب‌الوقوع از سوی آلمان شد، و سبب گردید تا اتحاد شوروی با مانورهای دیپلماتیک به آن پاسخ دهد. در سال ۱۹۳۹ و با حمله برق آسای آلمان به لهستان و بمباران ورشو، اتحاد شوروی نیز به بخشهای باقی لهستان حمله کرد و آنجا را تصرف کرده و با آلمان هم‌مرز و همسایه شد و معاهده مولوتف-ریبنتروپ «پیمان عدم تجاوز» را با آلمان نازی امضاء نمود که مناطق تحت نفوذ را میان خود در اروپای شرقی تقسیم می‌کردند. در۱۷ سپتامبر ۱۹۳۹، ارتش آلمان به اتحاد شوروی حمله برد و تا عمق ۱۵۰ کیلومتر در خاک اتحاد شوروی نفوذ نمود و به بخش‌های شرقی لهستان حمله کرد که عمدتاً جمعیت آن نقاط را نژادهای اوکراینی و بلاروسی تشکیل می‌دادند. نیروهای اتحاد شوروی به نبردی سنگین با فنلاند در طی جنگ زمستان (۴۰–۱۹۳۹) پرداختند. این جنگ با پیروزی اتحاد شوروی خاتمه یافت و این کشور بخشی از تنگه کارلین را به دست آورد. صلح ناپایدار با آلمان زمانی پایان یافت که نیروهای محور به رهبری آلمان به مرزهای شوروی در ۲۲ ژوئن ۱۹۴۱ سرازیر شدند. تا ماه نوامبر، ارتش آلمان، اوکراین را تسخیر کرد، لنینگراد را محاصره کرد و تهدید نمود که مسکو را نیز تصرف خواهد کرد؛ اما با تغییر موضع آدولف هیتلر، نیروهای آلمان از مسکو عقب نشستند و به استالینگراد سرازیر شدند و آنجا را تصرف کردند. نیروهای اتحاد شوروی نیز خود را به استالینگراد رساندند که همین باعث شد که یکی از بزرگترین عملیاتهای نظامی تاریخ صورت گیرد؛ نبرد استالینگراد که به شکست آلمان انجامید. پیروزی اتحاد شوروی در نبرد استالینگراد، پایداری آن را به اثبات رساند و مسیر جنگ را به‌طور کامل تغییر داد. پس از شکست آلمان در این نبرد، آن‌ها توان خود را در ادامه عملیات تجاوزکارانه خود از دست دادند و اتحاد شوروی در ادامه جنگ ابتکار عمل را به دست گرفت. تا پایان ۱۹۴۳، اتحاد شوروی محاصره شهر لنینگراد را شکسته و بیشتر مناطق اوکراین را بازپس گرفته بود. تا پایان سال ۱۹۴۴، این جبهه از مرزهای اتحاد شوروی در سال ۱۹۳۹ به سوی اروپای شرقی جابجا گشته بود. نیروهای اتحاد شوروی با برتری مسلم خود وارد برلین در آلمان شرقی شدند و در مه ۱۹۴۵ آن را تصرف کردند. جنگ با آلمان در نهایت به پیروزی اتحاد شوروی انجامید. اگرچه اتحاد شوروی در جنگ جهانی دوم پیروز شد اما اقتصاد آن در اثر این مبارزه ویران شد و به کشته شدن ۲۷ میلیون نفر در این کشور انجامید. حدود ۷۰ هزار روستا نیز تخریب شده بودند. ده میلیون شهروند اتحاد شوروی قربانی سیاست سرکوبگرانه آلمان در محدوده تحت اشغال آن‌ها شدند. جوخه‌های یهودی کشی آلمان در کنار همکاران بالتیکی و اوکراینی آن‌ها به نسل‌کشی یهودیان اتحاد شوروی پرداختند. ارتش رومانی در ناحیه اشغالی اودسا، در این نسل‌کشی یهودیان شرکت کرد. طی اشغال، لنینگراد حدود یک چهارم از جمعیت خود (حدود ۱ میلیون نفر جمعیت، بیشترین میزان مرگ در طول تاریخ در یک منطقه محصور و بسته) را از دست داده بود. مناطق اشغالی متحمل غارتگری‌های ناشی از اشغال آلمان، تبعید افراد جهت بیگاری و نیز تاکتیک‌های سیاسی اتحاد شوروی مبنی بر زمین سوخته، پس از عقب‌نشینی، شدند. احتمالاً میلیون‌ها نفر نیز در مناطق اشغالی در اثر قحطی و فقدان کمک‌های اولیه پزشکی جان دادند. شاید حدود ۵/۳ میلیون نفر (یا ۵/۵ میلیون) از اسرای جنگی اتحاد شوروی در اردوگاه‌های آلمان کشته شده باشند.

جنگ سرد[ویرایش]

همکاری بین متّحدین اصلی که در جنگ پیروز شده بودند، صورت گرفت و مبنایی برای بازسازی پس از جنگ و امنیت فرض شد. امّا درگیری بین اتحاد جماهیر شوروی سوسیالیستی و ایالات متحده آمریکا در منافع ملّی، که به‌عنوان جنگ سرد محسوب می‌شد، بر صحنهٔ بین‌المللی در دورهٔ پس از جنگ، با فرض نمایی عمومی از برخورد بین ایدئولوژی‌ها، غالب شد. جنگ سرد به مشاجره بین ژوزف استالین و هری ترومن، پیرامون آیندهٔ اروپای شرقی طی کنفرانس پوتسدام در تابستان ۱۹۴۵ تبدیل شد. روسیه متحمّل سه حملهٔ سنگین فاجعه‌بار غربی طی ۱۵۰ سال گذشته شده بود که عبارت بودند از جنگ‌های ناپلئونی، جنگ جهانی اوّل و جنگ جهانی دوم. هدف استالین ایجاد منطقه‌ای بی‌طرف در کشورهای بین آلمان و اتّحاد شوروی بود. ترومن، استالین را به نقض کنفرانس یالتا متهم نمود. با وجود آن‌که اروپای شرقی تحت اشغال ارتش سرخ بود، امّا استالین همچنان انتظار زمانی را می‌کشید تا پروژه بمب اتمی خود را بی‌وقفه و مخفیانه پیش ببرد.

اسپوتنیک-۱ اوّلین ماهوارهٔ ساخت انسان که توسّط شوروی در سال ۱۹۵۷، در مدار زمین قرار گرفت.

در آوریل ۱۹۴۹، ایالات متّحده معاهدهٔ‌های ناتو و سنتو (NATO & CENTO) یا پیمان دفاعی آتلانتیک شمالی و پیمان مرکزی را به عنوان دو پیمان دفاعی دوجانبه منعقد کرد تا در آن بیشتر کشورهای غربی متعهّد شدند که درصورت حملهٔ نظامی به یکی از اعضاء، آن را در حکم حمله به همهٔ اعضاء تلقّی نمایند. اتّحاد شوروی به‌عنوان اقدامی متقابل در برابر ناتو و صد البته سنتو، در سال ۱۹۵۵ پیمان ورشو را با کشورهای اروپای شرقی و کشورهای بالکان «به جز یونان و یوگسلاوی» و با شعار «اتحاد صلح و سوسیالیسم» منعقد کرد. تقسیم اروپا به بلوک‌های غربی و شرقی بعداً بیشتر جلوهٔ جهانی پیدا نمود، به‌خصوص پس از سال ۱۹۴۹. زمانی‌که انحصار هسته‌ای ایالات متّحده با آزمایش یک بمب متعلّق به اتحاد شوروی و تصاحب قدرت توسّط حزب کمونیست چین و تأسیس جمهوری خلق چین پایان یافت. عمده‌ترین اهداف اتّحاد شوروی، حفظ و ارتقاء امنیت ملّی و نیز حفظ تسلط بر اروپای شرقی بود. اتحاد شوروی سلطهٔ خود را بر پیمان ورشو از طریق سرکوب انقلاب ۱۹۵۶ مجارستان، قلع‌وقمع نهضت اصلاح‌طلب بهار پراگ در چکسلواکی به سال ۱۹۶۸، و پشتیبانی از سرکوب جنبش انسجام در لهستان در اوایل دههٔ ۱۹۸۰، حفظ نمود. همان‌طور که اتّحاد شوروی به حفظ کنترل شدید خود بر حوزهٔ نفوذش در اروپای شرقی ادامه می‌داد، جنگ سرد راه خود را به‌سوی تشنج‌زدایی متوجّه ساخت، و الگویی پیچیده‌تر از روابط بین‌المللی که در آن، به روشنی دیگر شکاف مشخّصی بین بلوک‌های مقابل در دههٔ ۱۹۷۰ وجود نداشت. کشورهای کمتر قدرتمند مجال بیشتری برای اظهار استقلال خود داشتند، و دو ابرقدرت تا حدودی می‌توانستند منافع مشترک خود را با تلاش برای کنترل بیشتر بر گسترش و تکثیر تسلیحات هسته‌ای از طریق پیمان‌هایی همچون سالت ۱، سالت ۲ و پیمان موشکهای ضد بالستیک مشخّص نمایند. روابط آمریکا و شوروی در پی حمله شوروی به افغانستان و انتخابات ریاست‌جمهوری آمریکا در سال ۱۹۸۰ و انتخاب رونالد ریگان که به عنوان یک ضدّ کمونیست پروپاقرص بود، در سال ۱۹۷۹ برهم خورد؛ امّا زمانی‌که در اواخر دههٔ ۱۹۸۰ روس‌ها شروع به رفع ابهامات موجود نمودند، بهبود یافت. امّا با فروپاشی اتّحاد شوروی در سال ۱۹۹۱، روسیه جایگاه خود را به‌عنوان ابرقدرت که در پی پیروزی در جنگ جهانی دوم به‌دست آورده بود، از کف داد.

تقسیمات کشوری[ویرایش]

تمام جماهیر اتحاد شوروی به جز روسیه، تقسیمات کشوری متمرکز «تک ساخت یا غیر فدرال» داشتند.

اتحاد جماهیر شوروی سوسیالیستی (۱۹۵۶ — ۱۹۸۹)
پرچم جمهوری پایتخت نقشه اتحاد جماهیر شوروی
۱ Flag of the Armenian Soviet Socialist Republic (1952–1990).svg ارمنستان ایروان
Republics of the Soviet Union
۲ Flag of the Azerbaijan Soviet Socialist Republic (1956–1991).svg آذربایجان باکو
۳ Flag of the Byelorussian Soviet Socialist Republic (1951–1991).svg بلاروس مینسک
۴ Flag of the Estonian Soviet Socialist Republic (1953–1990).svg استونی تالین
۵ Flag of the Georgian Soviet Socialist Republic (1951–1990).svg گرجستان تفلیس
۶ Flag of the Kazakh Soviet Socialist Republic.svg قزاقستان آلماتی
۷ Flag of the Kyrgyz Soviet Socialist Republic.svg قرقیزستان فرونزه (امروزهبیشکک)
۸ Flag of the Latvian Soviet Socialist Republic.svg لتونی (لاتویا) ریگا
۹ Flag of the Lithuanian Soviet Socialist Republic (1953–1988).svg لیتوانی ویلنیوس
۱۰ Flag of the Moldavian Soviet Socialist Republic.svg مولداوی کیشینف
۱۱ Flag of the Russian Soviet Federative Socialist Republic.svg روسیه مسکو
۱۲ Flag of the Tajik Soviet Socialist Republic.svg تاجیکستان استالین آباد(امروزه دوشنبه)
۱۳ Flag of the Turkmen Soviet Socialist Republic.svg ترکمنستان پولتوراسک(امروزه عشق آباد)
۱۴ Flag of the Ukrainian Soviet Socialist Republic.svg اوکراین کی یف
۱۵ Flag of the Uzbek Soviet Socialist Republic.svg ازبکستان تاشکند

پس از فروپاشی اتحاد شوروی، شهرهای بسیاری تغییر نام دادند که برخی از آنها عبارتند از:لنینگراد (امروزه سن پترزبورگ)، استالینگراد (امروزه ولگوگراد)، یکاترینودار (امروزه کراسنودار)سِوِردلوفسک (امروزه یکاترینبورگ)، دنیپروپتروفسک (امروزه دنیپرو)، تسلینوگراد (امروزه نورسلطان)، آکتیوبینسک (امروزه آقتوبه)، اورالسک (امروزه اورال)، سِمیپالاتینسک (امروزه سِمی)، آق مسجد (امروزه قزل‌اوردا)، لِنینسک (امروزه بایکونور)، فرونزه (امروزه بیشکک)، استالین آباد (امروزه دوشنبه)، لنین آباد (امروزه خجند)، پولتوراسک (امروزه عشق‌آباد)، قزل آروات (امروزه سردار)قزل‌اترک (امروزه برکت)، نِبیت داغ (امروزه بلخان‌آباد)، کراسنوودسک (امروزه ترکمن‌باشی)، لنیناکان (امروزه گیومری)و صدها شهر دیگر.

جغرافیا[ویرایش]

اتحاد شوروی ۲۲۴۰۲۲۰۰ کیلومتر مربع مساحت داشت که یک ششم سطح زمین را شامل می‌شد و همین باعث شد تا این کشور لقب «پهناورترین کشور جهان» را به خود بگیرد. از شرق تا غرب اتحاد شوروی بیشتر از ۱۰۰۰۰ کیلومتر مسافت بود. اتحاد شوروی تقریبًا همه زیست‌بومها را در خود داشت. در این کشور پهناور ۱۱ ساعت رسمی و منطقه زمانی وجود داشت. طول مرزهای این کشور به بیشتر از ۶۰۰۰۰ کیلومتر می‌رسید که دو سوم «۴۰۰۰۰ کیلومتر» آنها را مرزهای آبی شکل می‌دادند. بلندترین نقطه این کشور کوه کمونیسم با بلندی ۷۴۹۵ متر در تاجیکستان بود که پس از فروپاشی اتحاد شوروی و تأسیس جمهوری تاجیکستان، نام این کوه به کوه اسماعیل سامانی تغییر یافت. اتحاد شوروی دریای خزر را با ایران تقسیم کرده بود. بزرگترین و عمیق‌ترین دریاچه آب شیرین جهان، یعنی دریاچه بایکال در این کشور وجود داشت. اتحاد شوروی از پس از پایان جنگ جهانی دوم تا زمان فروپاشی، با کشورهای نروژ، فنلاند، لهستان، چکسلواکی، مجارستان، رومانی، ترکیه، ایران، افغانستان، چین، مغولستان و کره شمالی همسایه بود و از طریق دریا نیز با سوئد، دانمارک، آلمان شرقی، بلغارستان، کره جنوبی و ژاپن مرز مشترک داشت.

اقتصاد[ویرایش]

واحد پول روبل تزاری باطل شد و به جای آن روبل شوروی مورد استفاده قرار گرفت. توزیع بر اساس نیاز یعنی آنچه در نظام اقتصاد کمونیستی پیش‌بینی شده بود انجام می‌گرفت و نه بر مبنای کار.[۵] اقتصاد شوروی مراحلی را گذراند:

۱. مرحله سیاست نوین اقتصادی «نِپ»(۱۹۲۲–۱۹۲۸): این مرحله با عقبگردی آشکار و ناگهانی نسبت به نظریات کارل مارکس آغاز شد.

۲. مرحله اجرای عمرانی ۵ ساله(۱۹۲۸–۱۹۶۴):این مرحله با بازگشت به اصول مارکسیسم آغاز شد. تولید دیگر تابع نوسانات قیمت و شرایط بازار نبود، بلکه بر اساس برنامه‌ریزی متمرکز تعیین می‌شد. در این نوع برنامه‌ریزی فرمان‌ها از بالا یعنی سازمان برنامه‌ریزی مرکزی (گوسپلان) به واحدهای تولیدی جریان می‌یافت؛ که البته این برنامه که مهم‌ترین هدف آن اشتراکی‌سازی قهری و اجباری کشاورزی بود، انحراف بزرگی از اصول مارکسیسم بود.[۱][۶]طرح‌های عمرانی که از سال ۱۹۲۸ به اجرا گذاشته شد، ۵ ساله بود اما از سال ۱۹۷۵ به صورت طرح ۷ ساله‌ای اجرا شد. اگرچه هدف از اجرای طرح‌های عمرانی بازگشت به اصول مارکسیسم بود اما جهت‌گیری طرح‌ها متغیر و درجه کاربرد اصول، با توجه به شرایط متفاوت بود. دو طرح عمرانی اول با هدف بازگشت به سوسیالیسم و بر محور توسعه صنایع سنگین تدوین و به اجرا گذاشته شد؛ کلیه صنایع بزرگ دولتی شدند؛ بازرگانی خصوصی حذف شد؛ پول با نقشی بسیار محدود حفظ شد؛ توزیع محصولات با کارت‌های جیره‌بندی انجام گرفت. ضمن تعیین سهم هر یک از افراد از کالاهای مختلف و محل تهیه آن، قیمت‌های مختلفی در مورد هر کالا برای مصرف‌کنندگان حرفه‌های گوناگون اعلام شد که به معنی از کار افتادن مکانیسم بازار بود. طرح‌های عمرانی سوم با این هدف تدوین شد که برنامه‌ریزی متمرکز با آزادی بیشتری برای مصرف‌کننده تلفیق یابد، توزیع بر اساس جیره‌بندی حذف شود و فروش آزادانه با قیمت‌های برابر برای همه امکانپذیر گردد. طرح عمرانی چهارم پس از جنگ جهانی دوم در سال ۱۹۴۶ تهیه شد. هدف این طرح بازسازی مناطق آسیب دیده و تکمیل تجهیزات صنعتی و کشاورزی همراه با ایجاد انگیزه شخصی بود. به این منظور، حق ساختن خانه‌های مسکونی روی زمینهایی که دولت برای همیشه به افراد واگذار می‌کرد و حق تصاحب آن‌ها به افراد داده شد. طرح عمرانی پنجم نیز ضمن هدف قرار دادن گسترش صنایع سنگین، رشد هماهنگ میان کالاهای تولیدی و کالاهای مصرفی را مورد توجه قرار داد. طرح ششم به منظور پیشی گرفتن از کشورهای سرمایه‌داری که دارای بالاترین سطح باروری بودند تنظیم شد اما ناتمام ماند. هدف این طرح ۷ ساله «رشد مداوم» و ارتقای سطح زندگی بود.

۳. مرحله لیبرالیسم (از ۱۹۶۴ تا ۱۹۹۱):در این دوران طرحی به نام لیبرمن اجرا شد. هدف طرح لیبرمن حفظ نظام برنامه‌ریزی با ایجاد حداکثر کارایی است. در طرح لیبرمن هدف بر این است که نفع جامعه باید نفع مؤسسه باشد؛ که به دلایل زیر مورد مخالفت قرار گرفت:

  1. انحراف از اصول مارکسیسم
  2. سست شدن اقتدار حزب و قدرت یافتن مدیران بانک‌ها
  3. عدم امکان توسعه صنایع سنگین با انگیزه شخصی و در نتیجه رشد تولید کالاهای مصرفی

تحقق سوسیالیسم در صنعت و کشاورزی[ویرایش]

با توجه به تفاوت ماهیت دو بخش صنعت و کشاورزی، سوسیالیسم در بخش صنعت تقریباً به‌طور کامل اما در کشاورزی به شکل محدود و با سازمان‌هایی متفاوت تحقق یافت.

  1. سوسیالیسم در صنعت:واحدهای تولیدی صنعتی به لحاظ تمرکز مکان، وابستگی به مواد اولیه و خدمات فنی از قابلیت کنترل بیشتری برخوردار بودند، به همین سبب مالکیت و بهره‌برداری خصوصی به سرعت جای خود را به سوسیالیسم دولتی داد و تمام واحدهای صنعتی ملی شدند.
  2. سوسیالیسم در کشاورزی:به صورت محدود و در قالب دو نظام «سوفخوز» و «کلخوز» پیاده شد.

سوفخوزها واحدهای تولیدی کاملاً دولتی بودند که توسط یک مدیر و کارگران کشاورزی بهره‌برداری می‌شدند. کلخوزها واحدهای تولیدی نیمه دولتی-نیمه خصوصی بود که با ماهیت تعاونی و بر اساس کوششی به منظور سازش میان سوسیالیسم و مالکیت خصوصی به‌وجود آمدند که بعدها با برنامه اشتراکی‌سازی اجباری و قهری کشاورزی کاملاً دولتی شدند.[۱]

استقرار نظام اقتصاد سوسیالیستی در کشورهای اروپایی و مراحل تکامل آن[ویرایش]

بعد از جنگ جهانی دوم، اتحاد شوروی که دو قدرت بزرگ مخالف خود یعنی ژاپن و آلمان را شکست خورده یافت، به سرعت نیروهای نظامی خود را تا قلب اروپا پیش برد و کشورهای بلغارستان، آلبانی، رومانی، مجارستان، یوگسلاوی، چکسلواکی، لهستان و شرق آلمان را اشغال کرد و همزمان با تبلیغات گسترده ایدئولوژیک و تأسیس احزاب کمونیستی نظام اقتصادی سوسیالیستی را در کشورهای نامبرده مستقر ساخت. در مورد برقراری نظام اقتصاد سوسیالیستی در این کشورها به دو نکته باید توجه کرد:

۱. در هیچ‌یک از این کشورها نظام سوسیالیستی بر اساس رأی و انتخاب مردم ایجاد نشد. همان‌طور که در اتحاد شوروی این اتفاق نیفتاد و لنین و بلشویک‌ها از راه انقلاب منحرف شدند.[۱]

۲. هیچ‌یک از این کشورها مراحل تکامل نظام اقتصاد سرمایه‌داری را طی نکردند و نظام اقتصاد سوسیالیستی بر مبنای فلسفه مادی تاریخ و تضاد طبقاتی و در نهایت پیروزی طبقه کارگر بر کارفرما برقرار نشد. دلیل این امر را می‌توان عقب ماندگی ناشی از جنگ این کشورها دانست.[۱]

جامعه[ویرایش]

درحالی که اقتصاد روسیه در حال تغییر شکل بود، زندگی اجتماعی مردم نیز به همان اندازه تحت تأثیر تغییرات جدّی قرار می‌گرفت. از همان اوایل انقلاب، دولت درصدد تضعیف غلبهٔ پدرسالارانه در خانواده بود. طلاق دیگر نیاز به طی مراحل دادگاهی (قانونی) نداشت و زن را به‌طور کامل از مسئولیت‌های نگهداری بچّه رها می‌ساخت. سقط جنین از همان اوایل سال ۱۹۲۰ قانونی شد. به‌عنوان یک عامل جانبی، آزاد شدن زنان موجب افزایش حضورشان در بازار کار شد. دختران تشویق می‌شدند که حرفه‌ای آموخته و دورهٔ کاری خود را در یک کارخانه یا اداره دنبال نمایند. مجتمع‌های شیرخوارگاهی برای مراقبت از کودکان احداث شد و تلاش‌هایی صورت گرفت که مرکز زندگی اجتماعی مردم از خانه به گروه‌های آموزشی و حرفه‌ای باشگاه‌های اتحاد شوروی منتقل شود. حکومت سیاست‌های تبعیض گرایانه تزارها را علیه اقلیتهای ملی به خاطر همکاری بین بیش از دویست گروه اقلیت در زندگی در اتحاد شوروی کنار گذاشت. ویژگی دیگر این حکومت گسترش خدمات درمانی بود. مبارزاتی علیه بیماری‌های حصبه، وبا و مالاریا انجام گرفت؛ تعداد پزشکان با توجّه به امکانات و آن‌طور که سیستم آموزش اجازه می‌داد، به‌سرعت افزایش یافت، و نرخ مرگ و میر کودکان به‌سرعت کاهش یافت در حالی که میزان امید به زندگی به‌سرعت افزایش پیدا کرد. دولت همچنین سعی در ترویجخداناباوری و مادّی گرایی داشت که البته به موفقیت چندانی نرسید. حکومت اتحاد شوروی همچنین مخالف با هر گونه مذهب سازمان یافته بود، به خصوص به منظور شکستن قدرت کلیسای ارتدوکس روسی که ستون قبلی حکومت پیشین تزاری و مانعی اساسی بر سر تغییر اجتماعی بود. هزاران نیایشگاه تخریب شدند؛ به طوری که تعداد کنیسه‌ها در این کشور پهناور از ۱۵۰۰ ساختمان به ۵۰۰ ساختمان کاهش یافت. کلیساها و مساجد نیز چنین سرنوشتی داشتند. بسیاری از رهبران مذهبی به اردوگاه‌های تبعید داخلی فرستاده شدند. حضور اعضای حزب کمونیست در مراسم مذهبی ممنوع شد. نظام آموزشی از دین جدا شد. تعالیم مذهبی به جز در داخل منزل قدغن شد و آموزش خداناباوری در مدارس مورد تأکید قرار گرفت که البته شاید این سیاست به مرحله عمل نرسیده باشد.

انتقادات[ویرایش]

در بررسی سیاسی و اقتصادی شوروی، برخی مارکسیستها از جمله لئون تروتسکی، تونی کلیف، الکس کالینیکوس، ارنست مندل، آنتون پانه کوک و دیگران بر این باورند هر چند انقلاب ۱۹۱۷ روسیه توانست حکومت تزاری را سرنگون کرده و انقلاب سوسیالیستی را به پیروزی برساند، اما این انقلاب نتوانست وظیفه‌های سیاسی و اقتصادی سوسیالیسم را پیاده سازد و به یک کشور سوسیالیستی تبدیل شود. در نظر این متفکرین چپ، شوروی یک مدل اقتصاد سرمایه‌داری دولتی بود.[۷][۸] در مقابل اما برخی دیگر روش‌هایی شامل تروریسم، دیوان‌سالاری (بوروکراتیسم) و پذیرش اجباری احکام مطلق استالین در جنبش کمونیسم، چه در شوروی و چه در میان حزب‌ها و کشورهای کمونیست در سراسر جهان را روش‌های کاربست مارکسیسم-لنینیسم می‌دانند.[۹] [۱] در هر حال، در مناسبات سیاسی جهانی و مخصوصاً در دوره جنگ سرد، شوروی یک کشور سوسیالیستی با حکومتی کمونیستی قلمداد می‌شود.

سازمان‌های جاسوسی[ویرایش]

کاگ‌ب[ویرایش]

کاگ‌ب (فارسی شرقی: کِی‌جی‌بی، روسی: КГБ) مخفف نام اداره اطلاعات و امنیت اتحاد شوروی سابق است. نام کامل کاگ‌ب، به معنای کمیته امنیت دولتی (به روسی:Комите́т Госуда́рственной Безопа́сности) است. کاگ‌ب در سال ۱۹۵۳ از ادغام وزارت امنیت دولتی و وزارت امور داخلی و پس از مرگ ژوزف استالین رهبر وقت اتحاد شوروی تشکیل شد. کاگ‌ب یک نام کلی برای فعالیت‌های سرویس اطلاعات شوروی سابق، پلیس مخفی آن کشور و آژانس اطلاعاتی (جاسوسی) شوروی بود که با پیوستن «م ک و د» سازمان اطلاعات داخلی شوروی به «م و د» سازمان اطلاعات وزارت کشور شوروی به سال ۱۹۵۴ تأسیس شد در فاصله سال‌های ۱۹۵۴ تا ۱۹۹۱ (زمان سقوط شوروی) فعالیت داشت. به دنبال فروپاشی اتحاد شوروی در سال ۱۹۹۱ کاگ‌ب جای خود را به اف اس بی (سرویس ضد جاسوسی روسیه) داد، منتقدان عقیده دارند که این تغییر تنها در نام این سرویس است و کاگ‌ب همچنان به فعالیت‌های پشت پرده خود ادامه می‌دهد. ولادیمیر پوتین، دومین و چهارمین رئیس‌جمهور روسیه از افسران میان‌رده پیشین کاگ‌ب بوده‌است.

چکا[ویرایش]

چکا (به روسیчрезвыча́йная коми́ссия) یا کمیسیون بایستار نخستین سازمان امنیتی شوروی بوده‌است که در سال ۱۲۹۶ خورشیدی به دستور ولادیمیر لنین رهبر وقت آن کشور، تأسیس شد. این سازمان در جریان پاکسازی بزرگ در دوران زمام‌داری استالین نقش ویژه‌ای ایفا نمود و بسیاری از مخالفان را اعدام یا تبعید نمود. فلیکس ژرژینسکی اولین رئیس چکا بود.

جستارهای وابسته

Uncategorized

ارومیه

ارومیه

ارومیه
Urmiacollection.png
کشور  ایران
استان آذربایجان غربی
شهرستان ارومیه
بخش مرکزی
نام(های) پیشین رضائیه،[۱] طبارما[۲]
مردم
جمعیت ۷۳۶٬۲۲۴نفر[۳]
تراکم جمعیت ۱۴٬۰۰۰ نفر[۴] نفر بر کیلومتر مربع
جغرافیای طبیعی
مساحت ۱۰٬۵۴۸ هکتار[۶]
ارتفاع ۱۳۳۲ متر[۴]
آب‌وهوا
روزهای یخبندان سالانه ۱۲۰ روز
اطلاعات شهری
شهردار محمد حضرت‌پور[۸]
ره‌آورد نقل، فرش، صنایع دستی
پیش‌شمارهٔ تلفن ۰۴۴[۷]
وبگاه urmia.ir

اُرومیّه (دربارهٔ این پرونده تلفظ ) یکی از کلان‌شهرهای ایران، مرکز استان آذربایجان غربی و شهرستان ارومیه در شمال غربی ایران که در منطقه آذربایجان واقع شده‌است. این شهر طبق سرشماری سال ۱۳۹۵ با ۷۳۶٬۲۲۴ نفر جمعیت،[۹] دهمین شهر پرجمعیت ایران و دومین شهر پرجمعیت منطقهٔ شمال‌غرب ایران به‌شمار می‌آید. ارومیه با ۱۳۳۲ متر ارتفاع در غرب دریاچه ارومیه، در دامنه کوه سیر و در میان دشت ارومیه قرار گرفته‌است. هوای ارومیه در تابستان نسبتاً گرم و در زمستان سرد است.

در سده‌های گذشته رخدادها و حوادث متعددی از قبیل اشغال توسط عثمانی‌ها و روس‌ها را تجربه کرده‌است. این شهر به سبب موقعیت مناسب که در میان شاه‌راه ارتباطی قفقاز، میان‌رودان و آسیای صغیر داشته در گذشته از مراکز تجاری منطقه به‌شمار می‌رفته‌است. نقل مهم‌ترین سوغات ارومیه است.

ارومیه به عنوان شهر دارای اولین بیمارستان به شیوه نوین، نخستین مرکز آموزش پزشکی، اولین مدرسه به شیوه نوین، اولین شبکه تلویزیون محلی، اولین نشریه محلی در ایران،[۱۰][۱۱] پایتخت والیبال ایران، دومین شهر پرترافیک ایران شناخته می‌شود. دارالنشاط ، پاریس ایران ، شهر آب ، شهر ادیان، مذاهب و اقوام از القاب ارومیه است. ارومیه مدتی در دوره پهلوی به رضائیه تغییر نام داد.

محتویات

 

نام‌گذاری

اور در زبان آشوری به معنای شهر است (همان واژه‌ای که در نام اورشلیم (شهر آشتی) هم وجود دارد) و میه به معنای آب است (هم‌ریشه با مآء عربی) یا ارومیه در زبان آشوری به معنای «شهر آب» است.[۱۲][۱۳][۱۴] نام این شهر در شروع دوره پهلوی به دلیل علاقه رضا شاه به این شهر[۱۵] به رضائیه تغییر نام داد[۱۶] و بعد از انقلاب اسلامی دوباره به نام ارومیه برگشت.[۱۷] ارومی، ارومیه، ارْمیه، اورمیه،[۱۸] ارم از دیگر نام‌های آن بوده‌است.[۱۹] در بین آذربایجانی‌ها نام اورمی رواج دارد.[۲۰]

پیشینه

عقیده بر این است که شهر ارومیه در هزاره دوم قبل از میلاد مسیح تأسیس شده‌است.[۲۱]

پیش از اسلام

از تل‌های متعدد در نزدیکی شهر (گوک تپه، دیگاله، ترمنی، احمد، سارالان، دیزه تپه) تا به حال اشیای بسیار قدیمی به دست آمده‌است. ارومیه در اورارتوی باستانی قرار داشت (اواخر هزاره دوم قبل از میلاد-اوایل هزاره اول قبل از میلاد) که دارای ارتباطات زبانی با هوریان آناتولی بود ولی شدیداً تحت تأثیر آشوریان بود. درست زیر دریاچه ارومیه شهر و امارت منا قرار داشت، که در قرن هشتم با قدرت فزاینده آشور که سارگون شاه آن اورارتویی‌ها را در ۷۱۴ قبل از میلاد شکست داده بود، علیه اورارتو درآمد گرچه شاهان اورارتو تا قرن ۷ قبل از میلاد همچنان حضور داشتند.[۲۲]

پس از اسلام

جایگاه ارومیه در نقشهٔ استان آذربایجان در دورهٔ خلفای عباسی.

جایگاه ارومیه در آذربایجان در قرن چهارم در زیر دریاچه کبودان (ارومیه) مشخص است.

صدقه بن علی، از خدمهٔ عضدالدوله دیلمی ارومیه را فتح کرد، و قلعه‌های زیادی در آنجا بنا کرد؛ بنا بر روایتی دیگر، عتبة بن فرقد که عمر او را ۲۰ق/۶۴۰م گسیل داشته بود تا موصل را فتح کند، ارومیه را گرفت. جغرافیدانان قرن ۴ هجری نظیر ابن حوقل و اصطخری در بین شهرهای آذربایجان (پس از اردبیل و مراغه) جایگاه سوم را می‌دهند و به پرآب بودن، و غنایش از نظر میوه و حاصلخیزی تأکید می‌کنند. المقدسی، ارومیه را در ارمنستان قرار می‌دهد و می‌گوید از دوین اداره می‌شده‌است. در این دوره، ارومیه بر سر بزرگراه اردبیلمراغه-ارومیه-برکری (به شمال غرب دریاچه وان)-آمِد قرار داشت. از آنجا که تبریز هنوز اهمیت چندانی نداشت، جاده به جنوب منحرف می‌شد تا از شهرهای اصلی رد شود. ممکن است حضور عوامل غیر مطیع در شمال آذربایجان هم بر انحراف جاده به جنوب تأثیر گذاشته باشد. ناحیه ارومیه با ساکنان کرد و مسیحی، در تاریخ اسلام هرگز نقش عمده‌ای ایفا نکرده‌است. تیولی بوده‌است که در آن انشعابات دودمان‌هایی که در آذربایجان حکومت می‌کردند، به انزوا می‌زیستند. در دوره سیطره دیلمیان بر آذربایجان، در ارومیه به جستان بن شرمزن برمی‌خوریم. این سردار از ۳۴۲ق/۹۵۳م به عنوان یکی از جنگجویان وفادار دیسم کرد ظهور کرد. بعدتر که دیلمیان ارمنستان را شکست دادند، او تحت امر مرزبان حاکم ارمنستان درآمد. وقتی جستان در ۴۳۶–۸ق/۹۵۷م جایگزین پدرش مرزوبان شد جستان بن شرمزن زیر بار سروری و اقتدار او نرفت. اول ارومیه را ترک کرد و با ابراهیم بن مرزبان که مراغه را برایش فتح کرده بود متحد شد. او بعدتر او را ترک کرد و به ارومیه برگشت و دور آن دیوار کشید و سربازخانه مستحکمی هم در آنجا ساخت. سپس به خدمت مدعی خلافت؛ المستجیر بالله درآمد و از حمایت کردهای قحطانی برخوردار شد؛ ولی پسران مرزوبان (جستان و ابراهیم) او را با کمک کردهای هذبانی شکست دادند. در ۳۴۹ق/۹۶۰–۹۶۱م به تحریک وهسودان، برادر مرزوبان او بر ابراهیم بن مرزوبان شکستی را تحمیل کرد، بازمانده سپاه او را تسخیر کرد و مراغه را به ارومیه منضم کرد. در ۳۵۵ق/۹۶۶م به میانجیگری رکن الدوله بویی، او دوباره اقتدار ابراهیم را به رسمیت شناخت. وقتی غزها در ۴۲۰–۴۳۲ق/۱۰۲۹–۱۰۴۱م آذربایجان را اشغال کردند، حاکم ارومیه ابوالهیجا بن ربیب الدوله، رئیس کردهای هذبانی بود که مادرش خواهر امیر تبریز، وهسودان روادی بود. این پسر ربیب الدوله به خود می‌بالید ۲۵۰۰۰ تا از ۳۰۰۰۰ غزی را که سعی می‌کردند از سرزمینش عبور کنند را در نزدیکی یک پل نابود کرده‌است.[۲۲]

همهٔ اغوزها از آذربایجان مراجعت نکرده و عده‌ای در منطقه ماندند. احتمالاً این عده در ارومیه ساکن بودند. اغوزهای تحت امر دانا که در ارومیه مانده بودند، بعد از خروج از شهر به ارامنه حمله کرده عدهٔ زیادی را کشتند یا اسیر نمودند و غنایمی به دست آوردند. کردهای هذبانی تحت امر ابوالهیجا که ساکن حوالی ارومیه بودند، به جنگ با اغوزها پرداختند. اغوزها بعد از غارت روستاهای کردها عدهٔ زیادی از آنان را کشتند. سکونت اغوزها در ارومیه و دادن شهر به عنوان تیول به آنان می‌باید در ارتباط با ازدواج فرمانده اغوزها با یکی از اقربای وهسودان، حاکم آذربایجان، صورت پذیرفته باشد. چون ابوالهیجا رئیس کردهای این منطقه با وهسودان عداوت داشت.[۲۳]

عمارت سه‌گنبد ارومیه، محل احتمالی دفن جلال الدین خوارزمشاه

در محرم ۴۵۵ق/ ژانویه ۱۰۶۳م سلطان طغرل از ارومیه گذر کرد. وقتی مسعود از بغداد به آذربایجان برگشت، امیر حاجب تاتار موضع خود را در ارومیه مستحکم کرده بود ولی بعدتر به سلطان تسلیم شد. در ۵۴۴/۱۱۴۹ ارومیه به ملک محمد بن محمود بن محمد، برادرزاده و داماد مسعود بن محمود بن ملکشاه تعلق داشت. وقای آخرین طغرل سلجوقی با عمویش به نزاع برخاست، قزل ارسلان از حمایت امیر حسن بن خفجخ برخوردار بود و ارومیه را در ۵۸۵ق/۱۱۸۹م محاصره کرد. شهر در اثر طوفان تسخیر، تاراج و نابود شد. در ۶۰۲ق/۱۰۲۵م، ابوبکر اتابک تبریز، اشنویه و ارومیه را به علا الدین، اتابک مراغه داد تا جبران خسران مراغه را بکند. یاقوت، که ارومیه را در ۶۱۷ق/۱۲۲۰م دیده از نبود امنیت به دلیل ضعف حکمران آن ازبک بن پهلوان می‌گوید. در جریان حکومت جلال الدین خوارزمشاه بر آذربایجان، اورمیه، سلماس و خوی حوزه امیره سلجوقی بود که جلال الدین او را از دست شوهر اولش ازبک به درآورده بود. در ۶۲۳ق/۱۲۲۶م ترکمان‌های ایوایی ارومیه را تسخیر کرده و خراج وضع کردند. با شکایت امیره، شوهرش جلال الدین قشون فرستاد که ترکمانان را شکست دادند. از طرف دیگر، بنا بر جوینی، سرداران گرجی شلوا و ایوانه که در نبرد گرنی زندانیان را گرفتند و در ابتدا توسط جلال الدین با احترام مورد رفتار قرار می‌گرفتند کوتاه مدتی مرند، سلماس، ارومیه و اشنویه را در اختیار گرفتند. در ۶۲۸ق/۱۲۳۰–۱۲۳۱م که خوارزمشاه شدیداً تحت فشار مغولان بود، زمستان را در ناحیه اورمیه-اشنو گذراند. ماندن او در آنجا ممکن است توضیح دهنده ساخته شدن سه‌گنبد توسط او و حتی تدفین او در ارومیه باشد.[۲۲] تا اواخر قرن دهم هجری، ارومیه هنوز یک شهر عمدتاً کردنشین سنی مذهب بود.[۲۴]

تیمور لنگ که ارومیه را به گرگین بیگ افشار به عنوان تیول داد

بنا بر وقایع‌نامه‌های محلی، تیمور، ارومیه را به عنوان تیول به گرگین بیگ از ایل افشار داده بود. او در دژ توپراق‌قلعه در یک چهارم فرسخی ارومیه مستقر شد. هرچند ظفرنامه از تیزک نامی به عنوان حاکم ارومیه یاد می‌کند که حقوقش در ۷۸۹ق/۱۳۰۷م توسط تیمور تفیذ شده بود.[۲۲] در سال ۸۰۲ ه‍.ق امیر تیمور طایفه اوصانلو افشار را به منظور سرکوب کردها و عشایر شورشی ارومیه روانه آن نموده و گرگین بیگ اوصانلو را به حکومت ارومیه منصوب نمود وی در قریه توپراق قلعه که اکنون دهکده‌ای در ربع فرسخی شمال قلعه ارومیه قرار دارد و در آن وقت حاکم‌نشین بوده نزول کرد بعد از وفات او الامه سلطان پسرش به جای پدرش نشست و به مدت ۳ سال شهر ارومیه از تحمیلات دیوانی معاف داشت و بعد از وی برادر کهترش یادگار سلطان اوصانلو افشار به جای برادر کهترش حکومت ارومیه را به دست گرفت نیکتین تعداد حکمران افشار اوصانلو را در این دوره ۶ نفر ذکر نموده‌است.[۲۵]

بنابر تاریخ عالم آرای عباسی در ۱۵۵۹م، در دوره شاه طهماسب کبیر به دلیل شاهسون شدن کردهای برادوست مناطق ترگور و مرگور به آنان داده شد. شاه عباس در ۱۰۱۲/۱۶۰۳ چونکه امیرخان برادوست تسلیم عثمانی‌ها نشده بود حکومت ارومیه و اشنویه را به او داد. اگرچه بعدهااو در مظان اتهام قرار گرفت. به نظر می‌رسد نوکیشی به تشیع در دوران صفویه، در میان مردم بومی ارومیه حالتی ایزوله داشته‌است؛ تا جایی که امروز کردها و تعدادی روستا هنوز بر مذهب تسنن هستند. نفوذ طریقت تسنن نقشبندی را می‌توان از این امر که در سال ۱۰۴۹ق/۱۶۳۹م، سلطان مراد عثمانی، شیخ محمود ارموی را که ۳۰ تا ۴۰ هزار طرفدار دو آتشه داشت، در دیاربکر اعدام کرد فهمید.[۲۲] برای سال ۱۰۶۵ق/۱۶۵۵م ما گزارش پرجزئیات اولیای چلپی را داریم. شوربختانه سفرنامه اولیای چلپی بسیار درهم و برهم است. او برج و باروی شهر و دیوارهای گچ‌مالی شده آن را توصیف می‌کند و می‌گوید که: «همچون قویی سفید» به نظر می‌آید. محیط شهر ۱۰ هزار گام، ارتفاع دیوارها ۷۰ ذراع و پهنایشان ۳۰ ذراع، پهنای جوی شهر ۸۰ ذراع و دور تا دورش ۱۵ هزار ذراع بوده. مشعل‌ها در طول شب دیوارها را روشن می‌کردند. نیروی مستقر در پادگان آن شامل ۴ هزار نفر و ۳۱۰ اسلحه بود. خان ۱۵ هزار سرباز و ۲۰ هزار نوکر یا خدمتکار داشت. شهر ۶۰ محله، ۶ هزار خانه و ۸ مسجد جامع داشت؛ از آن جمله مسجد اوزون حسن آق‌قویونلو که بنایش توسط پسرش یعقوب به پایان رسید. ۳۰۰ هزار روستایی نیز در ۱۵۰ روستای دشت ارومیه زندگی می‌کردند. اولیای چلپی شهر را «فوق‌العاده باشکوه» توصیف می‌کند و فهرستی از مکان‌های مقدس، مکتب‌ها، مدارس، کافه‌ها و نرخ قیمت‌ها ارائه می‌دهد.[۲۲]

در سده ۱۸ میلادی که سرنوشت ارومیه به سرنوشت افشارهای مستقر در دشت ارومیه گره خورده بود، رئیسشان به عنوان بیگلربیگی نائل آمد. روئسای آنان به‌طور مکرر با همسایگانشان می‌جنگیدند و حتی گاهی به شرق دریاچه ارومیه نیز لشکرکشی می‌کردند.[۲۲]

جایگاه ارومیه در نقشهٔ ایران و عثمانی در دورهٔ نادری. ارومیه با نام ارومی در جنوب غربی دریاچه ارومیه مشخص است.

عثمانی‌ها طی نبرد ۱۷۲۴م کردهای حکاری را برای دفع افشارها —که آذوقه ارتش ایران را تأمین می‌کردند— به خدمت گرفتند. وقتی ترک‌ها در سال ۱۷۲۵م به زمامداری این سرزمین رسیدند، حکومت موروثی طایفه قاسملو افشار را بر ارومیه -با عنوان خانات ارومیه- به رسمیت شناختند. نادر مراغه، مهاباد و دیمدم را در سال ۱۷۲۹م از ترک‌ها بازپس‌گرفت ولی حکیم اوغلو پاشا علی و رستم پس از یک ماه مقاومت مذبوحانه در سال ۱۷۳۱ ارومیه را اشغال کردند. ارومیه به رئیس ایل بنیانشین حکاری واگذار شد. تنها پس از قرارداد ۱۷۳۶م بود که ترک‌ها از آذربایجان بیرون رفتند.[۲۲]

سکه‌های حکومت آزادخان

پس از انقراض افشاریان در ۱۱۶۱ق/۱۷۴۸م، آزادخان یکی از فرماندهان ارتش نادر، فرزند یکی از روئسای افغان ابتدا به شهرزور رفته و از کشمکش میان افشاریان کمال استفاده را کرده و ارومیه را تصرف کرد. او ارومیه را با رضایت فتح‌علی خان گرفت. ارومیه به پایتخت امیرنشین زودگذر آزاد تبدیل شد. نام کوه اوغان داغی در شمال ارومیه به نظر می‌آید که از اسم این حاکم افغان به یادگار مانده‌است.[۲۲]

مسالک وممالک پیش از قاجاریه. نقشه آذربایجان و آران

محمدحسن‌خان قاجار در سال ۱۱۶۹ق/۱۷۵۵–۶م آزاد را در گیلان شکست داده و ارومیه را تصرف کرد. فتح علی خان افشار به محمد حسن خان پیوست. با مرگ او علی خان افشار دوباره به صحنه برگشت و از ارومیه، مراغه و تبریز را تصرف کرد. کریم خان زند ارومیه را در زمستان ۱۱۷۳ق/۱۱۷۳م محاصره کرد. ارومیه پس از محاصره چند ماهه گرفته شد. تا سال بعد آذربایجان جزئی از قلمرو کریم خان شد. پس از پایان سلسله زندیه، افشارهای ارومیه به همراه شقاقی‌های سراب و دنبلی‌های خوی، ائتلافی علیه قاجاریان تشکیل دادند ولی موفقیتی حاصل نکردند. فتحعلی‌شاه قاجار به محمد علی خان اجازه داد که تا هنگام مرگ بر حکومت ارومیه قرار داشته باشد. او با خواهر حسین قلی خان افشار ازدواج کرد. پسرانش نخستین حاکمان ارومیه بودند که از طرف حکومت مرکزی منصوب می‌شدند. سربازان روس طی جنگ ایران و روسیه، در سال ۱۸۲۸م ارومیه را چند ماه اشغال کردند. در نبود حاکم شهر -شاهزاده ملک میرزا قاسم- بیگلربیگی نجف قلی خان افشار بر ارومیه حکم می‌راند.[۲۲]

شیخ عبیدالله از اهالی شمدینان در سال ۱۸۸۰م به آذربایجان حمله کرد. کردها ارومیه را محاصره کردند و تا مرز تسلیم شدن شهر پیش رفتند که خان ماکو سررسید و شهر را نجات داد.[۲۲]

دوره معاصر

تجمع به مناسبت تولد ولیعهد (دهه ۵۰)

پس از درماندگی روسیه به دلیل شکست‌های پی‌درپی در جبهه شرق دور، عثمانی در اوت ۱۹۰۶ منطقه ارومیه -به جز شهر ارومیه- را به بهانه اختلافات مرزی -چون که هیچگاه مرز ایران و عثمانی مشخص نبود- اشغال کرد. سربازان عثمانی با شروع جنگ بالکان به آنجا فراخوانده شدند. پس از درگیری‌های تبریز، در دسامبر ۱۹۱۱م سربازان روس، ارومیه را اشغال کردند.[۲۲]

در طی جنگ جهانی اول ارومیه چندین نوبت دست به دست گشت. پس از فروپاشی ارتش روسیه در سال ۱۹۱۷م، مسئولیت حقیقی اداره امور در شهر به دست شورای مسیحیان آشوری (موتاوا) سپرده شد. پس از یک سلسله رویدادهای پی‌درپی غم‌انگیز و وقایع خونینی چون کشتار مسلمانان ارومیه به دست مسیحیان در ۲۲ فوریه ۱۹۱۸، ترور مطران مارشیمون به دست کردهای طرفدار سمکو در ۲۲ فوریه، رسیدن ۲۰ هزار ارمنی پناهجو از وان، جنگ‌های بین آشوری‌ها و ترک‌ها در نتیجه همهٔ جمعیت آشوریان در جلگه ارومیه جمع شدند. این جمعیت ۵۰ تا ۷۰ هزار نفری از آشوریان به سوی جنوب حرکت کردند تا تحت‌الحمایه بریتانیا قرار گیرند. این مهاجرت دسته‌جمعی به همراه زنان، کودکان و رمه‌ها از طریق صائین قلعه و همدان، در میان نبرد با ترک‌ها و کردها صورت گرفت. پناهجویان در بعقوبه -در نزدیکی شمال بغداد – اسکان یافتند. پس از رفتن آشوریان، سونتاگ، عالی‌جناب اسقف کاتولیک و اچ فلاومر، مبلغ باپتیست در آگوست ۱۹۱۸م در ارومیه به قتل رسیدند.[۲۲]

تجمع مردم ارومیه هنگام بازدید احمد شاه

اسماعیل آقا معروف به سمکو شکاک در سال ۱۲۹۹ش به کمک ارشدالملک شهر ارومیه را گرفت. پس از رسیدن نیروی ارتش در سال ۱۳۰۱ش سمکو متوالی شد و مدتی بعد کار او پایان گرفت.[۲۶] پس از ویرانی و خالی از سکنه شدن شهر، آرامش بر ارومیه حکمفرما شد. رفته رفته حکومت مرکزی در تهران توانست قدرت حامیتی خود را در غرب دریاچه ارومیه بدست آورد.[۲۲]

اوضاع شهر ارومیه در دوره پهلوی رفته رفته بهبود یافت. رقابت سیاسی روس‌ها و انگلیس‌ی‌ها مانع از ایجاد خط‌آهن در شمال‌غربی ایران طی جنگ جهانی اول شد. طی توافقی بین راشین دیسکانت و لوپن بانک، خط‌آهن جلفا-تبریز احداث شد. این خط یک شاخه ۳۰ مایلی نیز داشت که در سال ۱۹۱۶م به شهر ارومیه رسید. در دوره پهلوی نام شهر ارومیه به رضائیه تبدیل و پس از انقلاب اسلامی ۱۹۷۹م دوباره به نام سابق بازگشت.[۲۲]

وضعیت طبیعی

جغرافیا

تصویر هوایی ارومیه

ارومیه با داشتن موقعیت ممتاز جغرافیایی در ۲۰ کیلومتری دریاچه ارومیه قرار دارد.[۲۷] ارتفاع ارومیه ۱۳۳۲ متر از آب‌های آزاد است.[۲۸] ارومیه در دشت ارومیه واقع شده‌است که ارتفاعاتی چون کوه سیر، کوه قیزقلعه، کوه جهودها، کوه چهل مر شهیدان، کوه ماه، کوه علی پنجه سی و کوه علی ایمان آن را احاطه کرده‌اند.[۲۹] در واقع ارومیه بین دریاچه ارومیه و دیوارهٔ کوه‌های غرب استان واقع شده‌است.[۳۰]

موقعیت جغرافیایی

شهر ارومیه روی مدار ۳۷ درجه و ۳۲ دقیقه در نیم‌کره شمالی از خط استوا قرار گرفته‌است. همچنین این شهر روی نصف النهار ۴۵ درجه و ۲ دقیقه طول شرقی از نصف‌النهار گرینویچ قرار دارد.[۲۲]

رودخانه‌ها

عکسی قدیمی از رودخانه

شهرچای (برده سور)[۳۱]

رودخانه شهرچای یا برده سور از دره بیقار ترکیه سرچشمه می‌گیرد و پس از عبور از ناحیه کوهستانی دشت ارومیه از میان شهر عبور می‌کند و به دریاچه ارومیه می‌ریزد.[۲۲][۳۲]

آب و هوا

آب وهوای ارومیه از نوع مدیترانه‌ای با باران بهاره

آب و هوای ارومیه با متوسط درجه حرارت ۸/۹ درجه سانتی‌گراد در تابستان تقریباً گرم و در زمستان سرد است. دوره بارندگی از اواخر مهر و ابتدای آبان شروع شده و تا خرداد ادامه دارد.[۳۰] میانگین دوره بارش ۹۳ روزه در ارومیه ۳۶۰ میلی‌متر[۳۳] و میانگین بارش بلندمدت ارومیه ۲۳۸/۲ میلی‌متر است.[۳۴] روزهای یخبندان ارومیه در آبان ۱۹ روز، در آذر ۲۷ روز، در دی ۳۰ روز، در بهمن ۲۸ روز، در اسفند ۱۴ روز و در فروردین ۶ روز است. در مجموع ۱۲۰ روز از سال در ارومیه یخبندان است. میانگین سرعت باد در ارومیه ۱۰/۵ متر بر ثانیه است؛ که اردیبهشت و اسفند با ۱۶ متر بر ثانیه حداکثر سرعت باد و دی و بهمن با ۷ متر بر ثانیه حداقل سرعت باد را دارند.[۳۰]

میانگین دما و بارش برای آب و هوای ارومیه در سال ۲۰۱۳ میلادی
ژانویه فوریه مارس آوریل مه ژوئن ژوئیه اوت سپتامبر اکتبر نوامبر دسامبر
دمای بیشینه (°C) ۲٫۶ ۴٫۸ ۱۰٫۴ ۱۶٫۸ ۲۲٫۲ ۲۷٫۵ ۳۱٫۲ ۳۱٫۰ ۲۷٫۱ ۲۰٫۱ ۱۲٫۲ ۵٫۷ Ø ۱۷٫۶
دمای کمینه (°C) -۶٫۱ -۴٫۸ -۰٫۱ ۵٫۲ ۹٫۱ ۱۲٫۹ ۱۶٫۶ ۱۵٫۹ ۱۱٫۵ ۶٫۶ ۱٫۴ -۳٫۲ Ø ۵٫۴
بارش (mm) ۳۰٫۲ ۳۳٫۲ ۵۲٫۳ ۶۲٫۰ ۴۵٫۶ ۱۴٫۲ ۵٫۵ ۲٫۱ ۴٫۴ ۲۱٫۸ ۴۰٫۰ ۲۹٫۷ Σ ۳۴۱
روزهای بارانی ۹٫۶ ۹٫۴ ۱۱٫۴ ۱۲٫۷ ۱۲٫۰ ۵٫۰ ۲٫۲ ۱٫۷ ۲٫۱ ۷٫۱ ۸٫۳ ۸٫۵ Σ ۹۰
دما
۲٫۶
-۶٫۱
۴٫۸
-۴٫۸
۱۰٫۴
-۰٫۱
۱۶٫۸
۵٫۲
۲۲٫۲
۹٫۱
۲۷٫۵
۱۲٫۹
۳۱٫۲
۱۶٫۶
۳۱٫۰
۱۵٫۹
۲۷٫۱
۱۱٫۵
۲۰٫۱
۶٫۶
۱۲٫۲
۱٫۴
۵٫۷
-۳٫۲
ژانویه فوریه مارس آوریل مه ژوئن ژوئیه اوت سپتامبر اکتبر نوامبر دسامبر
بارش ۳۰٫۲
۳۳٫۲
۵۲٫۳
۶۲٫۰
۴۵٫۶
۱۴٫۲
۵٫۵
۲٫۱
۴٫۴
۲۱٫۸
۴۰٫۰
۲۹٫۷
ژانویه فوریه مارس آوریل مه ژوئن ژوئیه اوت سپتامبر اکتبر نوامبر دسامبر
منبع: سرویس اطلاعاتی آب و هوای جهان[۳۵]

زمین‌لرزه‌ها

مقایسهٔ نسبی میزان خطر زمین‌لرزه در نقاط مختلف ایران؛ نقاط قرمزتر نقاطی هستند که شتاب حداکثر جنبش زمین در آن‌ها بیش‌تر است.

استان آذربایجان غربی از استان‌های زلزله‌خیز ایران است.[۳۶] با این حال تاکنون زلزله شدیدی در ارومیه رخ نداده‌است.[۳۷] از زلزله‌های اخیری که در ارومیه رخ داده‌اند می‌توان به زلزله سال ۱۳۰۰ق/۱۸۸۳م؛[۳۸] زلزله ۴ ریشتری فروردین ۸۷ به مرکزیت سیلوانه،[۳۹] زلزله مرداد ۹۱ که دنباله زلزله اهر و ورزقان بود، این زلزله نسبتاً شدید در دو مرحله به فاصله ۱۰ دقیقه از هم رخ داد[۴۰][۴۱] و زلزله ۴٫۶ ریشتری در مهرماه سال ۹۲ به مرکزیت سیلوانه[۴۲] اشاره کرد. آخرین زلزله ارومیه به مرکزیت سرو و به بزرگی ۴٫۲ ریشتر در شهریور سال ۱۳۹۴ رخ داد.[۴۳]

مردم

زبان

ترک‌های ارومیه که اکثریت جمعیت این شهر را تشکیل می‌دهند به زبان ترکی آذربایجانی و لهجه ایرانی شمال‌غربی آن که مشابه لهجه مردم تبریز است، صحبت می‌کنند.[۴۴] کردهای ارومیه به لهجه کرمانجی از زبان کردی سخن می‌گویند.[۴۵] آشوری‌ها به زبان آشوری سخن می‌گویند؛ که گونه‌ای از آرامی شرقی است و دارای کلمات دخیل از زبان‌های کردی، ترکی ،فارسی و عربی.[۴۶][۴۷] ارمنی‌ها نیز در میان خود به زبان ارمنی سخن می‌گویند.[۴۸][۴۹]

قومیت

ارومیه یک شهر چندقومیتی با ادیان و مذاهب گوناگون است.[۶][۵۰][۵۱][۵۲] اکثریت مردم ارومیه را ترک‌های آذربایجانی و نیز اقلیتی از کردها، مسیحیان (آشوری و ارمنی) تشکیل می‌دهند.[۵۳][۵۴][۵۵] این منطقه از دیرباز محل زندگی اقوام و ادیان مختلف بوده‌است. اکثریت شهرستان ارومیه را ترک‌های آذری و اقلیتی نیز از کردها و مسیحیان آشوری و ارمنی تشکیل بافته‌است.[۵۶][۵۷] ترک‌ها حدود ۹۰ درصد جمعیت شهر ارومیه[۵۶][۵۸] و ۱۰ درصد را نیز بقیه اقوام تشکیل می‌دهند.[۵۹] لرد کرزن دربارهٔ شهر ارومیه می‌نویسد: «این شهر که در ارتفاع ۴۴۰۰ پا از سطح دریاست بین ۳۰۰۰۰ و ۴۰۰۰۰ نفر سکنه دارد که بیشتر آن‌ها طایفهٔ ترک افشار هستند، ولی مقدار زیادی هم خانواده‌های نسطوری و کلیمی و ارمنی در آنجاست.»[۶۰] طبق یک مطالعه از ترکیب قومی خانوارهای نمونه و مورد بررسی در سطح شهر ارومیه که حدود سال ۱۳۷۹ انجام گرفت نشان می‌دهد که ترک‌زبانان ۸۵٫۷٪ درصد خانوارهای نمونه را به خود اختصاص داده و کردزبان‌ها حدود ۱۰٫۵٪ بوده‌اند. در این آمارگیری نمونه‌ای درصد آشوری‌ها، فارس‌زبان‌ها و ارمنی‌ها در شهر ارومیه به ترتیب ۱٫۷، ۱٫۶ و ۰٫۵ بود.[۶۱]

مذهب

بیشینهٔ ترک‌های ارومیه شیعه‌مذهب هستند اما در عین حال تعداد زیادی ترک‌های سنی‌مذهب حنفی و شافعی نیز در آن زندگی می‌کنند. مذهب اکثریت کردهای ارومیه نیز سنی است.[۶۲] همچنین اقلیتی از مردمان آشوری و ارمنی در این شهر زندگی می‌کنند. در سال ۱۹۰۰ میلادی حدود نیمی از جمعیت شهر ارومیه مسیحی اعم از آشوریان و ارامنه بودند اما بسیاری از آن‌ها در میان درگیری‌های روسیه و عثمانی در سال ۱۹۱۸ شهر را ترک کردند.[۶۳] پس از عقب‌نشین روس‌ها از این منطقه بیشتر مسیحیان باقی‌مانده در شهر ارومیه قتل‌عام شدند.[۶۴] در زمان رضاشاه پهلوی آشوریان ایران دعوت به بازگشت به این شهر شدند و چندین هزار نفر از آن‌ها به این شهر بازگشتند.[۶۵]

بنا به روایتی نیز جوانمردی (از فرقه‌های تصوّف) را اولین دفعه اخی ترک ارومیه‌ای، پدر جدّ حسام‌الدین چلبی، مرید مولانا، در آناتولی منتشر ساخت.[۶۶]

تجارت

از گذشته ارومیه با قرارگیری بر سر چهارراه قفقاز ،میان‌رودان ،آسیای صغیر و شرق دریاچه ارومیه از اوضاع بازرگانی نیکویی برخوردار بوده‌است.[۶۷] در واقع ارومیه با قرارگیری بر سر راه‌های تجارتی به عنوان گمرکی برای صادرات و واردات کالا از ایران به دیگر نقاط و بالعکس بوده‌است. همچنین ارومیه محلی برای خرید و فروش محصولات کشاورزی و عشایری مردم اطراف این شهر بوده‌است.[۶۸]

جمعیت

در سرشماری سال ۱۳۹۰، جمعیت ارومیه ۶۶۷٬۴۹۹ نفر بود. از این تعداد ۳۳۴٬۱۳۴ نفر مرد و ۳۳۳٬۳۶۳ نفر زن بود. این تعداد در قالب ۱۹۷۷۴۹ خانوار بودند.[۳] ارومیه دهمین شهر پرجمعیت ایران و دومین شهر شمال غربی ایران بعد از تبریز است.[۶۹] ارومیه جزو شهرهای پرتراکم در استان آذربایجان غربی است.[۷۰]

هرم جمعیتی ارومیه در سال ۱۳۸۵[۷۱]
مردان سن زنان
۸٬۵۵۶ ۷۵+  ۸٬۴۸۷
۷٬۵۲۲ ۷۰–۷۴  ۷٬۰۹۳
۷٬۱۲۹ ۶۵–۶۹  ۷٬۰۹۱
۸٬۹۰۳ ۶۰–۶۴  ۹٬۱۵۴
۱۱٬۵۷۵ ۵۵–۵۹  ۱۱٬۴۳۷
۱۶٬۹۲۲ ۵۰–۵۴  ۱۷٬۴۷۵
۲۲٬۸۴۷ ۴۵–۴۹  ۲۱٬۹۱۳
۲۸٬۵۷۲ ۴۰–۴۴  ۲۷٬۰۸۹
۳۲٬۵۲۷ ۳۵–۳۹  ۳۱٬۰۸۷
۳۳٬۰۴۱ ۳۰–۳۴  ۳۲٬۵۸۶
۴۲٬۰۰۶ ۲۵–۲۹  ۴۱٬۴۷۱
۴۶٬۴۸۲ ۲۰–۲۴  ۴۹٬۶۷۵
۴۹٬۶۱۳ ۱۵–۱۹  ۴۸٬۴۶۱
۴۲٬۶۹۶ ۱۰–۱۴  ۴۰٬۴۸۵
۳۶٬۷۹۶ ۵–۱۰  ۳۵٬۶۱۲
۳۴٬۷۲۸ ۰–۴  ۳۲٬۸۶۳

فرهنگ

دارالنشاط[۷۲][۷۳] ، پاریس ایران[۷۴] ، شهر آب[۷۵] ، شهر ادیان، مذاهب و اقوام از القاب ارومیه است.[۵۰]

آداب و رسوم

مراسم عروسی در دوره قاجار در ارومیه

یک گروه موسیقی آشیقی

ترک‌های آذربایجانی اعیاد و مراسم‌هایی چون نوروز، عید قربان و … را مانند دیگر اقوام ایرانی با تفاوت‌هایی ناچیز برگزار می‌کنند. موسیقی آشیقی یکی از شاخصه‌های مردم ترک‌زبان جهان است که در ایران دارای مکتب‌های متفاوتی است در این میان مکتب عاشیقی ارومیه بنا به نظر کارشناسان و استادان این هنر در سراسر جهان اصیل‌ترین و قدیمی‌ترین مکتب عاشیقی است که تا به امروز اصالت خود را حفظ کرده‌است. همچنین موسیقی عاشیقی دارای سبک متفاوت و منحصربه‌فردی است این هنر و فرهنگ آذربایجان پس از تلاش‌ها و رقابت استان‌های عاشیقی خیز به نام استان آذربایجان غربی و شهر ارومیه در فهرست به شماره ۱۶۵ در میراث میراث فرهنگی ناملموس کشور ثبت ملی شد.[۷۶][۷۷][۷۸]

عاشیق‌ها از دوران قبل از اسلام در بین مردمان ترک‌تبار وجود داشته‌اند. در سال‌های قبل از انقلاب اسلامی، عاشیق‌ها اغلب در قهوه‌خانه‌های آذربایجان‌های شرقی و غربی اجرا می‌داشتند. تبریز مرکز شرقی عاشیق‌ها و ارومیه مرکز غربی آن‌ها بود. در ارومیه بر خلاف تبریز عاشیق‌ها همواره به صورت تکی اجرا می‌کردند.[۷۹]

آشوری‌ها و ارمنی‌ها نیز اعیاد و مراسم‌های مختص به خود را دارند که بیشتر کلیسا برگزار می‌کنند.[۸۰] آشوری‌ها نخستین قومی بودند که مسیحی شدند. پس از آن یکی از حواریون تمام آنان را در دریاچه ارومیه غسل تعمید داد. پس از آن همه ساله آشوریان این روز را جشن می‌گیرند.[۸۱] جشن روز مادر نیز همه سال در نخستین جمعه سال نو میلادی، به یادبود مریم مقدس برگزار می‌شود.[۸۱] نوسردیل یا آب‌پاشان یکی از جمله دیگر اعیاد آشوریان است. در این روز که حتی بین غیرآشوریان ارومیه نیز شناخته شده‌است آشوریان به روی یکدیگر آب می‌پاشند.[۸۲]

کردها نیز مراسم‌ها و اعیاد مختص به خود را دارند که مانند دیگر مناطق کردنشین اهل سنت ایران است.[۸۰]

شهردار ارومیه در سال ۱۳۸۹ عنوان کرد: «ارومیه با بهره‌مندی از اقوام و پیروان ادیان و مذاهب مختلف می‌تواند خود را به عنوان پایتخت فرهنگی آذربایجان مطرح کند.»[۸۳]

سینما

قدمت سینما در ارومیه به دهه ۴۰ خورشیدی می‌رسد.[۸۴] هم‌اکنون ارومیه دارای ۵ سینما است که از آن‌ها تنها ۳ سالن به[۸۵] صورت نیمه فعال به کار خود ادامه می‌دهند.[۸۶] سینما آزادی با نام قبلی سینما تخت جمشید که در سال ۱۳۴۰ خورشیدی تأسیس شده،[۸۶] سینما ایران و سینما انقلاب که در سال ۱۳۴۴ تأسیس شدند[۸۶] تنها سینماهای حال حاضر در ارومیه‌اند.[۸۷] همین اندک سینماها نیز به دلایل گوناگونی چون عدم رسیدگی، بحران مخاطب در سینمای ایران و … به صورت نیمه فعال هستند؛[۸۶] به‌طوری‌که تنها در ایام اکران فیلم‌های پرفروش دایرند[۸۸] و گاهی به محل اجرای کنسرت تبدیل می‌شوند.[۸۹] قرار بر این است که سینماهای فرسوده ارومیه دوباره احیا و مرمت شوند[۸۴][۹۰] ؛ مانند سینما تربیت ارومیه که متعلق سازمان هلال احمر ایران است.[۹۱][۹۲]

کتابخانه

در مجموع ۱۳ کتابخانه عمومی ارومیه ۱۸ هزار نفر عضویت دارند.[۹۳]

سیاست

شهرداری

اداره امور شهرداری در ابتدا در اختیار بلدیه رضائیه بود. در دوره پهلوی بلدیه به شهرداری تبدیل شد. شهرداری رضائیه سابق که در دوره جمهوری اسلامی به ارومیه تغییر نام یافت ابتدا محل مشخصی نداشت؛ تا اینکه در ابتدای دوره پهلوی اول ساختمانی را به آن اختصاص دادند تا مشترکاً با استانداری آذربایجان غربی از آن استفاده کند. پس از سفر رضاشاه به ارومیه و احداث ساختمان شهرداری در اطراف میدان ایالت، شهرداری ارومیه در سال ۱۳۰۷ خورشیدی به عنوان ۲۲امین شهرداری در ایران به‌طور رسمی کار خود را آغاز کرد.[۹۴][۹۵]

کنسولگری‌ها

کنسولگری ترکیه در ارومیه یک مکان دیپلماتیک و سیاسی در شهر ارومیه که زیر نظر سفارت ترکیه در تهران به فعالیت می‌پردازد. علاوه بر ارومیه، ترکیه در شهر تبریز نیز دارای کنسول‌گری است. مهمت بولوت سرکنسول کنونی این کنسولگری در ارومیه است.[۹۶]

نام کشور وضعیت کنسولگری
عراق عراق فعال[۹۷]
ترکیه ترکیه فعال
امپراتوری روسیه روسیه غیرفعال[۹۸]
انگلستان انگلستان[۹۹][۱۰۰] غیرفعال
ایالات متحده آمریکا امریکا[۱۰۱] غیرفعال
واتیکان واتیکان[نیازمند منبع] غیرفعال

مکان‌های تفریحی

دریاچه ارومیه

نمایی از دریاچه ارومیه قبل خشکی

نمایی از دریاچه ارومیه بعد خشکی

پرونده:Urmia lake drought.webm

(خشکسالی دریاچه ارومیه)Urmia lake drought

دریاچه ارومیه -که در دوره پهلوی دریاچه رضائیه نامیده می‌شد- یک دریاچه آب شور در شمال غرب ایران است. این دریاچه استان آذربایجان شرقی و غربی را از یکدیگر جدا می‌کند. دریاچه ارومیه بزرگترین دریاچه در خاورمیانه و دومین دریاچه آب شور بر روی کره زمین بود. دریاچه ارومیه در ارتفاع ۴۱۸۳ پایی از سطح دریا، در ۳۷ درجه تا ۳۸/۵ درجه عرض شمالی و ۴۵ درجه تا ۴۶ درجه طول شرقی قرار دارد. طول آن ۱۴۰ کیلومتر در راستای شمال-جنوب و عرض آن ۸۵ کیلومتر در ۸۵ کیلومتر در گستره شرق-غرب با مساحت سطح آب ۵ تا ۶ هزار کیلومتر مربع است.[۱۰۲] در تصویر برداشته شده توسط ناسا تغییرات جغرافیایی این دریاچه مشاهده می‌گردد.

پارک ملی دریاچه ارومیه

پارک ملی دریاچه ارومیه با نام سابق دریاچه رضائیه در شمال‌غرب ایران قرار دارد. این دریاچه که بزرگترین دریاچه ایران است در سال‌هایی که میانگین بارندگی را داشته باشد ۴۷۰ هزار هکتار مساحت دارد. دریاچه ارومیه بشدت شور است؛ بدین ترتیب هیچ ماهی در آن یافت نمی‌شود. موجودات زنده آن جلبک و میگوی آب شور هستند. این دریاچه غذای فراوانی را برای شمار زیادی از مرغابی‌ها فراهم، مکان مهمی برای جفت‌گیری فلامینگوهای بالغ ،اردک‌های غاز نما و پلیکان‌های سفید است. ۱۸۶ گونه پرنده در دهه ۷۰ میلادی در این پارک ثبت شدند. این دریاچه ۴ جزیره با اندازه متوسط و نزدیک به ۱۰۰ جزیره کوچک -یا تنها برون‌زد صخره‌های بزرگ- دارد. بسیاری از این‌ها با فراهم آوردن مکان‌هایی برای زاد و ولد پرندگان، نه تنها یک زیبایی دیدنی بلکه اکوسیستم منحصربه‌فردی دارند که شایسته حضور در برنامه انسان و زیست‌کره را دارند. به دلیل بستن سد بر روی رودخانه‌های منتهی به دریاچه و نپرداختن حق آبهٔ آن این دریاچه تقریباً خشک شده‌است.[۱۰۳]

آموزش

عمومی

یک مدرسه در ارومیه در اوایل قرن بیستم

قبل از دورهٔ پهلوی، آموزش عموماً در مکتب خانه‌ها صورت می‌گرفت. مکتب خانه‌ها در محلات بزرگ، پرجمعیت شهر و اغلب در شبستان مساجد، تکایا یا در منازل شخصی مکتبداران دائر می‌شدند. معمولاً تعلیم الفبا از کتاب «آنادیلی» (زبان مادری) که به زبان ترکی بود آغاز می‌شد و پس از آن که کودکان الفبا را یادمی‌گرفتند و با خواندن و نوشتن آشنا می‌شدند کتاب‌هایی نظیر قرآن، تنبیه‌الغافلین، صرف میر و غیره تدریس می‌شد.[۱۰۴] نخستین مدرسه به سبک نوین ،۱۷ پیش از دارلفنون در سال ۱۲۵۱ق در ارومیه تأسیس شد.[۱۰۵]

عالی

نخستین مرکز آموزش پزشکی در ایران در سال ۱۳۰۰ قمری توسط آمریکایی‌ها در شهر ارومیه ایجاد شد. فعالیت‌های این مؤسسه تا زمان حیات بنیان‌گذار آن جوزف کاکرن ادامه یافت.[۱۰۶] آموزش عالی در سال‌های بعد با ایجاد دانشکده کشاورزی ارومیه که بعدها با افزودن دانشکده‌های مختلف به دانشگاه ارومیه گسترش یافت. اکنون ۲۲ هزار دانشجو در دانشگاه ارومیه ،۴۶ هزار دانشجو در دانشگاه آزاد ارومیه و ۱۸۰۰ نفر در دانشگاه تازه تأسیس صنعتی ارومیه در مقطع تحصیلات عالی مشغول به تحصیل می‌باشند.[۱۰۷][۱۰۸][۱۰۹]

مدارس علوم دینی

نخستین حوزه علمیه قم در سال ۱۱۴۲ خورشیدی ایجاد شد.[۱۱۰] هم‌اکنون این مدرسه علمیه با نام حوزه امام خمینی ارومیه شناخته می‌شود و ۱۵۰ طلبه در آن درس می‌خوانند.[۱۱۰] مدارس علمیه علوم دینی صلاح الدین ایوبی ارومیه، نور[۱۱۱] و حوزه علمیه تازه تأسیس زینب کبری -مخصوص بانوان- از دیگر مدارس علمه ارومیه است.[۱۱۲]

معضلات شهری

آلودگی هوا

ارومیه به دلیل ترافیک‌های فراوان، بالا رفتن میزان دی‌اکسیدکربن، بی‌توجهی به رعایت ایجاد واحدهای تولیدی و صنعتی و جانمایی آن‌ها یکی از آلوده‌ترین شهرهای کشور است. از دیگر شاخص‌های آلوده‌کننده غیرانسانی در ارومیه ورود ریزگردها از کشور عراق و پدیده وارونگی هوا است که در ۹۰ روز سال رخ می‌دهد. از مواردی که در آینده برای ارومیه خطرساز می‌شود خشک شدن دریاچه ارومیه و طوفان‌های نمک آن است. کمربند سبز در اطراف ارومیه یکی از راه‌حل‌های آلودگی هوا در ارومیه است.[۱۱۳][۱۱۴][۱۱۵][۱۱۶]

ترافیک

ارومیه با داشتن ۸۰ خودرو به ازای هر ۱۰۰۰ نفر که از تهران با رقم ۶۲ خودرو به ازای هر ۱۰۰۰ نفر نیز بیشتر است[۱۱۷] دومین شهر پرترافیک ایران بعد از تهران است.[۱۱۸] روزانه بیش از ۲۵۰ هزار خودرو در سطح شهر تردد می‌کنند که خیابان‌ها و معابر سطح شهر جوابگوی این تعداد خودرو نیستند.[۱۱۹] بیشتر این ترافیک در مرکز شهر و به خصوص در خیابان‌های امام، باکری، کاشانی، مدنی، منتظری، مطهری، طالقانی ایجاد می‌شود.[۱۱۹] بیشتر این ترافیک به دلیل ورود خودروهای تک‌سرنشین به مرکز شهر ایجاد می‌شود.[۱۱۹] توقف‌های دوبله نیز این ترافیک را تشدید می‌کند.[۱۱۹] از دیگر مسائلی که این ترافیک را بیشتر نمایان می‌کند وجود مراکز اداری، تجاری، درمانی و… در مرکز شهر است.[۱۱۹] از جمله راهکارهای شهرداری برای رفع این معضل ایجاد طرح ترافیک و زوج و فرد در داخل محدوده مرکزی شهر در برخی خیابان‌ها[۱۱۹][۱۲۰] ، ایجاد فرهنگ پیادرو در شهروندان[۱۱۹] ، ایجاد کمربندی به دور شهر برای خروج سفرهای درون‌شهری به خارج از شهر[۱۱۹] ، توزیع متوازن امکانات[۱۱۹] ، تقویت سیستم حمل و نقل عمومی[۱۱۹] از جمله بی آر تی[۱۲۱] ، طرح‌های توسعه‌ای از قبیل انتقال پادگان ۶۴ ارومیه به خارج از شهر و امتداد خیابان‌های اطراف آن[۱۲۲][۱۲۳] ، توزیع مدارس و آموزشگاه در نقاط مختلف شهر[۱۲۴] ، احداث پروژه‌های روگذر[۱۲۵] و ایجاد تقاطع‌های غیر همسطح است.[۱۲۳][۱۲۶]

حاشیه‌نشینی

حاشیه‌نشینی یکی از چالش‌های ارومیه است که از آن با نام‌هایی چون اسلام‌آباد یا زورآباد یاد می‌شود.[۱۲۷][۱۲۸] به‌طوری‌که ۲۵ هزار نفر تاکنون طبق برنامه پنجم توسعه در حاشیه ارومیه ساماندهی شدند.[۱۲۸] تنها در ۷ ماهه منتهی به دی ۱۳۹۲ با افزایش ساخت و سازهای حاشیه شهر ۷۵۰ هکتار به محدوده شهر اضافه شده‌است.[۱۲۹] مناطق اسلام‌آباد، حسین‌آباد، حاجی پیرلو، علی‌آباد، وکیل آباد، کوی لاله سالار، قره‌باغ و روستاهای الواج و دیگاله از مناطق حاشیه‌ای ارومیه را تشکیل می‌دهند.[۱۲۸][۱۳۰] حاشیه نشینان جمعیت ۱۵۰ هزار نفری را در شمال غرب شهر تشکیل می‌دهند.[۱۳۰] حاشیه نشینی معضلاتی چون افزایش جرایم در این محلات و تخریب زمین‌های کشاورزی را نیز به همراه دارد.[۱۳۱][۱۳۲] مهاجرت به ارومیه روندی رو به رشد دارد.[۱۳۳]

بخش‌ها

گسترش شهر

بافت شهر ارومیه از نظر قدمت به ۳ قسمت تقسیم می‌شود. هسته اولیه شهر که قدیمی‌ترین قسمت شهر است؛ در محدوده بازار قدیمی شهر قرار دارد.[۱۳۴] با آنکه شهر قدمتی چند هزار ساله دارد ولی از قدمت قدیمی‌ترین محلات آن بیش از یک صد سال نمی‌گذرد. همزمان با مرکز استان شدن ارومیه، خیابان‌های باکری، خیام، عسکرآباد و … از دل این منطقه عبور عبور کرده، محل استقرار مراکز اداری شد. بافت میانی شهر نتیجه عدم کشش جمعیتی بافت مرکزی و ایجاد خیابان‌ها و کوچه‌ها به دور هسته مرکزی شهر است. این قسمت از شهر بیشتر حاصل ساخت و سازهای دهه ۳۰ تا ۵۰ خورشیدی است. معماری این قسمت از شهر مشابه هسته مرکزی ولی با مصالح مدرن است. نشانه‌های خیابان‌بندی و کوچه‌های پهن‌تر -از قسمت میانی- از ویژگی‌های بافت میانی است. بافت سوم شهر نیز که به دور بافت سوم ایجاد شده عمدتاً در سال‌های پس از انقلاب و بیشتر در نتیجه مهاجرت به شهر ارومیه است. این بافت در نتیجه تبدیل اراضی کشاورزی در شمال‌غرب و جنوب شهر به مناطق مسکونی ایجاد شده‌است.[۱۳۵]

مناطق شهرداری

مناطق چهارگانه شهرداری ارومیه

هم‌اکنون ارومیه دارای ۴ منطقه شهرداری است.[۱۳۶] ولی افزایش مناطق شهرداری ارومیه به دلیل افزایش وسعت شهر در دستور کار شهرداری قرار دارد.[۱۳۷]

فضای سبز

تعداد ۷۰ پارک در مساحتی بالغ بر ۶۵۰ هکتار در شهر ارومیه وجود دارد. هم‌اکنون سرانه فضای سبز برای هر نفر ۸ و نیم متر مربع است که قرار است تا ۴ سال آینده به ۱۲ متر مربع افزایش یابد.[۱۳۸]

ترابری

فاصله شهر ارومیه با برخی از مناطق شهری ایران:[۱۳۹][۱۴۰]

شهر مقصد طول مسافرت
اهواز ۱۰۶۴ کیلومتر
ایلام ۷۶۶ کیلومتر
بازرگان ۳۱۴ کیلومتر
بندرعباس ۲۰۲۶ کیلومتر
تبریز (با عبور از پل شهید کلانتری) ۱۳۰ کیلومتر
تهران (با عبور از پل شهید کلانتری) ۷۸۰ کیلومتر
تهران ۹۵۱ کیلومتر
چابهار ۲۶۱۴ کیلومتر
زنجان ۵۸۸ کیلومتر
رشت ۹۱۴ کیلومتر
سرو ۵۳ کیلومتر
سنندج ۴۴۶ کیلومتر
کرمانشاه ۵۸۲ کیلومتر
مشهد ۱۸۰۱ کیلومتر
همدان ۶۱۰ کیلومتر
بوکان ۱۸۴ کیلومتر

فرودگاه

فرودگاه ارومیه

شهر ارومیه دارای فرودگاه فعال بین‌المللی است.[۱۴۱] پروازهای داخلی فرودگاه ارومیه به تهران و مشهد و پرواز خارجی به ترکیه، عربستان و امارات دایر است.[۱۴۲][۱۴۳][۱۴۴] شرکت‌های هواپیمایی آسمان، ایران ایر و آتا جابه‌جایی مسافران فرودگاه ارومیه را به عهده دارند.[۱۴۵][۱۴۶]

راه‌آهن

پروژه ساخت خط آهن مراغه، میاندوآب، مهاباد، نقده، ارومیه به طول ۱۸۴ کیلومتر که از سال ۱۳۸۰ شروع شده[۱۴۷] قرار بود نهایتاً تا خرداد ۱۳۹۲ به پایان برسد[۱۴۸] ولی اینطور نشد.[۱۴۷] با این طرح ارومیه به شبکه راه‌آهن سراسری متصل می‌شود.[۱۴۷]

ترمینال

پایانه شبانه‌روزی شهید کاملی ارومیه با جابه‌جایی روزانه ۱۷ هزار نفر جابه‌جایی مسافرین از دیگر شهرها به ارومیه و بالعکس را انجام می‌دهد. به دلیل عدم کارشناسی برای ساخت این ترمینال، ترمینال ۱۸ هکتاری در جاده سرو قرار است ساخته و جایگزین این ترمینال بشود.[۱۴۹][۱۵۰][۱۵۱][۱۵۲]

اتوبوس تندرو

به منظور کاهش ترافیک و روان‌سازی رفت‌وآمد در معابر عمومی ارومیه شهرداری ارومیه به ایجاد سامانه اتوبوس تندرو در ارومیه مبادرت ورزید. کلنگ این پروژه در تیر ماه ۱۳۹۲ زده شد. این سامانه در ارومیه شامل ۲ خط اتوبوس است. خط ۱ به طول ۱۳ کیلومتر و دارای ۱۴ ایستگاه از شهرک ایثار تا میدان خاتم‌الانبیا، مناطق ۲ و ۳ شهرداری را به یکدیگر متصل می‌کند. این خط ۵۴٪ از جمعیت ارومیه را پوشش می‌دهد. خط ۲ نیز از شهرک بهداری تا میدان شهدا کشیده شده‌است.[۱۵۳][۱۵۴][۱۵۵][۱۵۶][۱۵۷]

تاکسی

شهر ارومیه داردای بیش از ۷ هزار دستگاه تاکسی است؛ که این تعداد ۳۵ درصد از سهم حمل و نقل درون‌شهری را در ارومیه به عهده دارند. از این تعداد یک هزار و ۲۷۶ تاکسی پلاک قرمز فعال و ۲ هزار و ۴۲ دستگاه تاکسی پلاک سفید و مربوط به آژانس‌ها هستند.[۱۵۸]

ورزش

از مهم‌ترین اماکن ورزشی ارومیه مجتمع تختی واقع در خیابان کاشانی است که دارای ۲ زمین فوتبال، زمین تنیس، سالن ورزش باستانی، بوکس، تیراندازی، جودو، تکواندو و ژیمناستیک است. سالن ورزشی ۶۰۰۰ نفری غدیر ارومیه که در سال ۱۳۸۶ تأسیس شده از دیگر مکان‌های ورزشی مهم در ارومیه است.[۱۵۹]

فوتبال

تنها تیم فوتبال فوتبال ارومیه در لیگ‌های ایران برق ارومیه است که در لیگ دسته سه بازی می‌کند.[۱۶۰]

والیبال

همان‌طور که آبادان را با فوتبال و مازندران را با کشتی می‌شناسند، ارومیه با والیبال شناخته می‌شود. تاریخ ورود والیبال به ارومیه به ورود مبلغان مذهبی به ارومیه برمی‌گردد. مردم شهر که از سال ۱۲۹۵ با بازی مبلغان امریکایی در حیاط سفارت آمریکا با این ورزش آشنا شده بودند ورزش‌های سنتی را رها نموده و به والیبال روی آوردند. ارومیه از دهه ۴۰ در والیبال وارد تیم‌داری شد.[۱۰۱] هم‌اکنون از ارومیه با عنوانی چون قطب والیبال ایران[۱۶۱] یا پایتخت والیبال آسیا یاد می‌کنند.[۱۶۲] همچنین مسابقات جام کنفدراسیون والیبال آسیا ۲۰۱۰ در استادیوم شش هزارنفری غدیر ارومیه برگزار شد.[۱۶۳]

جشنواره جهانی جام تموز

جام تموز هر ساله و با شرکت بازیکنانی از کشور ایران و دیگر کشورها با اقلیت آشوری چون عراق و سوریه در تابستان در شهر ارومیه برگزار می‌شود.[۱۶۴][۱۶۵][۱۶۶][۱۶۷][۱۶۸]

مراکز درمانی

دکتر جوزف کاکرن در شفاخانه وستمینستر در ارومیه

افتتاح جمعیت شیر و خورشید ارومیه، سرهنگ علی اکبر درخشانی نفر ششم از راست

بیمارستان لشکر ۴ ارومیه، دوره پهلوی

نخستین بیمارستان، به شیوه نوین، در ارومیه توسط جوزف کاکرن از اعضای میسیون آمریکایی در سال ۱۳۰۰ تأسیس شد. در این بیمارستان علاوه بر خدمات پزشکی، آموزش نیز داده می‌شد. پس از آن در سال ۱۳۰۴ میسیون خواهران نیکوکار یک درمانگاه در ارومیه ایجاد کرد. چندی بعد جمعیت شیر و خورشید سرخ (حلال احمر فعلی) ارومیه با ابتکار علی اکبر درخشانی پس از تهیه مقدمات و روشن نمودن اذهان اهالی، با سرمایه اولیه چهار ریال که از سوی آیت‌الله مجتهد عرب باغی پرداخت شد و با کمک‌های گسترده مردم، تشکیل شد که در مدت کوتاهی دارای مریضخانه و پست‌های سحّی و نیز حمام‌هایی در شهر و چند قریه اطراف شد. این اولین مریضخانه ایرانی در منطقه بود. تا قبل از آن تنها مریضخانه متعلق به میسیون مذهبی آمریکایی‌ها بود، که وظیفه اصلی خود را در تبلیغات دینی می‌دیدند. تأسیس مریضخانه ایرانی تأثیر بسیار خوبی روی مردم داشت و باعث شد آن‌ها اعانات خود را به جمعیت مذکور چندین برابر کنند.[۱۶۹]بیمارستان شوروی نیز در سال ۱۳۲۲ شعبه‌ای در ارومیه تأسیس کرد.[۱۷۰]

در سال ۱۳۸۷ خورشیدی تعداد تخت‌های بیمارستانی موجود شهر ارمیه ۱٬۶۱۲ تخت بوده‌است که شامل ۹۶۶ تخت در بیمارستان‌های دولتی، ۳۸۴ تخت در بیمارستان تحت پوشش تأمین اجتماعی و ۲۶۲ تخت در بیمارستان‌های بخش خصوصی است.[۱۷۱] شهر ارومیه یکی از سه مرکز پیوند مغز استخوان در ایران و تنها مرکز پیوند مغز و استخوان در شمال‌غرب ایران است.[۱۷۲][۱۷۳] همچنین در سال ۱۳۸۷ در ارمیه تعداد ۵۷ آزمایشگاه، ۹۸ داروخانه، ۲۶ مرکز پرتونگاری و ۱۵ مرکز توانبخشی وجود داشته‌است.[۱۷۴]

بیمارستان شهید عارفیان (سپاه پاسداران انقلاب اسلامی)، بیمارستان رازی (دانشگاهی)، بیمارستان دکتر صولتی (خصوصی)، بیمارستان شفا (خصوصی)، بیمارستان شهید مطهری (دانشگاهی)، بیمارستان ۵۲۳ ارتش (ارتش جمهوری اسلامی ایران)، مرکز آموزشی درمانی امام خمینی (دانشگاهی)، بیمارستان آذربایجان (خصوصی)، بیمارستان آیت‌الله طالقانی (دانشگاهی)، بیمارستان شهید دکتر قلیپور (دانشگاهی)، بیمارستان سیدالشهدا (دانشگاهی)، و بیمارستان امام رضا (تأمین اجتماعی) از جمله مراکز درمانی شهر ارومیه هستند.[۱۷۵]

رسانه‌ها

نشریه زاهر یرادی باهرا

نشریه فریاد ارومیه

صدا و سیما

مرکز تلویزیون ارومیه

شبکه استانی آذربایجان غربی در ارومیه به عنوان اولین شبکه محلی در ایران کار خود را از سال ۱۳۴۷ آغاز کرد. این شبکه در ابتدا با ۳ ساعت در روز کار خود را آغاز و تا سال ۱۳۵۱، به میانگین ۷ ساعت برنامه در روز رسید. با ایجاد ایستگاه‌های تقویت امواج در میاندوآب و سرو به جز خود استان قسمتی از ترکیه و استان آذربایجان شرقی نیز قادر به دریافت امواج این شبکه شدند.[۱۷۶]

نشریه‌ها

اولین نشریه محلی ایران در شهر ارومیه به چاپ رسید. این نشریه آشوری زبان با نام زاهر یرادی باهرا که در زبان آشوری به معنای اشعه روشنای است در سال ۱۲۶۵ قمری برابر ۱۸۴۹ میلادی توسط جاستین پرکینز آمریکایی منتشر شد. این نشریه دومین نشریه بعد کاغذ اخبار در ایران است. در سال‌های ۱۳۲۵ قمری (۱۹۰۷ میلادی) تا پایان دوره مشروطه نزدیک به ۱۰۰ نشریه در ارومیه منتشر می‌شد دوره مشروطیت نشریه فریاد به مدیر مسئولی میرزا حبیب آقازاده و سردبیری محمود غنی‌زاده در ارومیه به دو زبان ترکی و فارسی و به طرفداری از ترقی ملت و استقلال دولت به‌طور مشروطیت می‌پرداخت. اکراد ساکن آذربایجان غربی در این دوره نشریاتی منتشر کرده‌اند که از مهم‌ترین آنان نشریه کردستان به صاحب امتیازی عبدالرزاق کک بدرخان و مدیر مسئولی اسماعیل سیمیتقو است که به دو زبان‌های کردی و ترکی منتشر می‌شد. به علت جو پلیس و خفقان در دوران پهلوی تنها چهار نشریه در ارومیه منتشر می‌شدند. پس از انقلاب ایران نشریاتی شروع به کار کردند که در حال حاضر تنها دو عدد از آن‌ها به کارشان ادامه می‌دهند. اولین روزنامه ارومیه در سال ۱۳۹۰ با نام آراز آذربایجان شروع به کار کرد.[۱۷۷]

گردشگری

بناها

ارومیه دارای بناهای تاریخی متعددی است. ار آنجمله می‌توان به عمارت شهربانی ارومیه، عمارت سه گنبد، موزه ارومیه، یخچال ۹ پله، پل باراندوز، کاروان‌سرای ارومیه، بازار قدیم ارومیه، گرمابه آخوند، ساختمان جهاد دانشگاهی ، ساختمان شهرداری ارومیه و … اشاره کرد.[۵۰]

مساجد

مسجد جامع ارومیه (در دوره قاجار)

مسجد سردار

ارومیه دارای مساجد قدیمی فراوانی است. مسجد جامع ارومیه که گمان بر این است که بر روی ویرانه‌های یک آتشکده در قرن هفتم هجری قمری ساخته شده‌است. مسجد سردار، مسجد مناره و مسجد سیدالشهدا از دیگر مساجد تاریخی ارومیه هستند.[۵۰]

کلیساها

بیشتر کلیساهای ارومیه متعلق به آشوریان است هرچند کلیساهای متعلق به ارامنه نیز در ارومیه وجود دارد.[۱۷۸] از مهم‌ترین کلیساهای ارومیه می‌توان به کلیسای ننه مریم، کلیسای ماریوخنه و کلیسای حضرت مریم اشاره کرد.

خانه‌ها

خانه‌های تاریخی ارومیه که نهایتاً قدمتشان به دوره قاجار می‌رسد یکی از جاذبه‌های گردشکری ارومیه محسوب می‌شوند. خانه‌های جنرال، خانه انصاری و خانه اتحادیه از آن جمله‌اند.[۱۷۹] خانه دیزج سیاوش در سال ۱۳۸۷ ثبت ملی شد.[۱۸۰]

دروازه‌ها

شهر ارومیه در گذشته به دلیل موقعیت استراتژیک و ایجاد امنیت هشت دروازه در بیرون شهر داشته‌است که محل استقرار نیروهای نظامی بوده‌اند.[۱۸۱] دروازهٔ بالو یا سلماس، دروازهٔ توپراق قلعه، دروازهٔ سویوق بولاق یا هازاران یا گازوران، دروازهٔ بازار باش، دروازهٔ ارک، دروازهٔ یوردشاه ودروازهٔ نوگچریانو گذر نام این هشت دروازه است.[۱۸۱][۱۸۲]

هتل‌ها

از جمله مراکز اقامتی ارومیه می‌توان به موارد زیر اشاره کرد:[۱۸۳]

نام درجه (تعداد ستاره) تعداد اتاق
آنا ۵ ۲۰۰[۱۸۴]
دنیز ۵ ۵۴
ساحل ۴ ۷۰[۱۸۵]
پارک ۴ ۷۵
جهانگردی ۴ ۷۴
دریا ۳ ۴۵
مروارید ۳ ۳۶
آریا ۳ ۳۷
آذران ۲
خرم ۲
رضا ۲
مجتمع جهانگردی فانوس ۲
ارگ ۱
تک ستاره ۱

غذاهای سنتی

دلمه برگ مو

از غذاهای سنتی ارومیه می‌توان به دلمهٔ برگ مو، کوفته، یتیمچه و آش‌های کشک (قاتیخ) ،عیران و اماج اشاره کرد.[۱۸۶]

شیرینی‌ها

نقل ارومیه، مهمترین سوغاتی این شهر

نقل مهم‌ترین سوغات ارومیه است که در انواع بیدمشکی، گردویی، زعفرانی، پسته‌ای و بادامی عرضه می‌شود. با این حال نقل بیدمشک معروف‌ترین نوع نقل در ارومیه است. این نوع نقل با عرق بیدمشک که محصول خود ارومیه است تهیه می‌شود. از دیگر عرقیات ارومیه بادرنجبو است که در تهیه شربت از آن استفاده می‌شود. حلوای گردو و حلوای هویچ از دیگر سوغاتی‌های ارومیه است.[۱۸۷][۱۸۸][۱۸۹]

صنایع دستی

صنایع دستی چوبی و ریزه‌کاری و نازک‌کاری چوب از سوغاتی‌های ارومیه است.[۱۸۷]

روابط بین‌المللی

شهرهای خواهر

ترابوزان؛ از خواهرخوانده‌های ارومیه.

وارنا؛ از خواهرخوانده‌های ارومیه.

ارزروم؛ از خواهرخوانده‌های ارومیه.

ارومیه با ۳ شهر جهان دارای پیوند خواهرخواندگی است.

نام کشور شهر خواهرخوانده
ترکیه ترکیه ترابوزان[۱۹۰]
بلغارستان بلغارستان وارنا[۱۹۰]
ترکیه ترکیه ارزروم[۱۹۱]

پانویس

Uncategorized

تنگه هرمز

تنگه هرمز

تنگه هرمز
تنگهٔ هرمز
مضیق هرمز
Straße von Hormuz.jpg
تصویر ماهواره‌ای
موقعیت خلیج فارسدریای عمان
گونه تنگه
کشورهای حوضه عمان، ایران، امارات متحدهٔ عربی
جزیره‌ها جزیرهٔ هرمز
جزیرهٔ قشم
جاهای مسکونی بندرعباس
خصب

نقشهٔ تنگهٔ هرمز

تنگهٔ هرمز آبراهی است بین استان هرمزگان ایران و استان مسندم کشور عمان که دریای عمان را به خلیج فارس می‌پیوندد. این گذرگاه یکی از راهبردی‌ترین مسیرهای بین‌المللی کشتیرانی در جهان به‌شمار می‌آید.

نامگذاری[ویرایش]

موقعیت تنگه هرمز در نقشه ایران از دید امپراتوری عثمانی (۱۷۲۹ میلادی)

نام هرمز بنا بر منابع تاریخی در قدیم «هورموغ» بوده که مغ در گویش بومی استان هرمزگان به معنای نخل است.[۱][۲] از سویی این واژه می‌تواند از ترکیب هور+موغ (موغستان) به معنی آبراهه موغستان (ایالت قدیم جنوب ایران یا میناب کنونی) ساخته شده باشد.

شباهت ظاهری تلفظ امروزی یعنی هرمز با نام اهورامزدا سبب شده در میان عوام ارتباطی میان این دو نام تصور شود که این تصور مبنایی در شواهد تاریخی ندارد. افزون بر آن، مختصر شدهٔ نام اهورا مزدا، هرمَزد (hormazd) با فتح میم است و با تلفظ هرمُز (hormoz) تفاوت دارد.

مشخصات جغرافیایی[ویرایش]

نقشه جغرافیایی تنگهٔ هرمز

طول این آبراه ۱۵۸ کیلومتر و عرض آن از بندرعباس تا راس شوریط در عمان بین ۵۶ تا ۱۸۰ کیلومتر می‌باشد.

ژرفای تنگه هرمز از خلیج فارس بیشتر است و به دلیل شیب تند کف آن از قسمت شمال به جنوب متغیر است، به طوری که نزدیکی جزیره لارک، در حدود ۳۶ متر و در ساحل جنوبی و در نزدیکی شبه‌جزیره مسندم به بیش از ۱۰۰ متر می‌رسد. در حالی که حداکثر عمق آب در خلیج فارس ۹۰ متر است.[۳] قوس آن، رو به شمال و به طرف درون فلات ایران قرار دارد و در نتیجه بیشترین خط ساحلی آن در راستای کرانه‌های ایران قرار گرفته‌است.

اهمیت جغرافی-سیاسی[ویرایش]

نقشه خطوط کشتی‌رانی تنگهٔ هرمز

این تنگه در طول تاریخ شاهد منازعات بین‌المللی بسیار میان پادشاهان ایران همچون نادرشاه و شاه عباس بزرگ و محمدرضا شاه پهلوی و نظام جمهوری اسلامی ایران با بیگانگان همچون اسپانیایی‌ها، پرتغالی‌ها، بریتانیایی‌ها و آمریکایی‌ها بوده‌است.

تنگه هرمز دومین تنگه بین‌المللی شلوغ دنیاست. هر روز حدود ۱۶٫۵ تا ۱۷ میلیون بشکه نفت خام (برآورد ۲۰۰۶) که معادل ۴۰ درصد کل نفت حمل شده توسط کشتی‌های نفت‌کش و نزدیک به ۲۵ درصد کل عرضه جهانی نفت است. حدود ۶۸ درصد ذخایر شناخته‌شده نفت و گاز طبیعی دنیا در خلیج فارس قرار دارد و امنیت تنگه هرمز نقش کلیدی در تأمین بی‌وقفه انرژی دنیا دارد. بیشتر این نفت به بازارهای آسیا، ایالات متحده و اروپای غربی می‌رود و ۷۵ درصد نفت خام ژاپن از این مسیر وارد می‌شود. بیشتر صادرات نفت خام در مسیرهای بسیار طولانی از طریق نفت‌کش‌های بسیار بزرگ انجام می‌شود که توانایی حمل بیش از دو میلیون بشکه در هر سفر دارند.

حکومت ایران در موارد متعددی در پاسخ به اعمال تحریم‌های آمریکا و غرب علیه ایران توسط مسئولین حکومت ایران تهدید به بستن تنگه هرمز کرده‌است. بر اساس یک سناریو این کار از طریق مینگذاری سطح دریا و سپس استفاده از موشک‌های ضدکشتی کروز و زیردریایی‌های کوچک برای اختلال در عملیات مین‌روبی انجام می‌شود.[۴]

نظام حقوقی تنگه هرمز[ویرایش]

باریک‌ترین بخش تنگه هرمز ۲۱ مایل دریایی (۳۹ کیلومتر) عرض دارد. این بخش به دو قسمت تقسیم می‌شود: از ساحل ایران تا ۱۰.۵ مایل جزء آب‌های سرزمینی ایران بوده، و ۱۰.۵ مایل باقی‌مانده جزء آب‌های سرزمینی عمان محسوب می‌شود. تمام کشتی‌های عبوری باید از آب‌های سرزمینی ایران یا عمان عبور کنند. [۵]

در مورد وضعیت حقوقی تنگه هرمز هیچ گونه معاهده خاصی بین ایران و عمان وجود ندارد در نتیجه با استنباط از مفهوم مخالف بند ج ماده ۳۵ کنوانسیون ملل متحد در مورد حقوق دریاها این تنگه تابع مقررات عهدنامه یادشده است. بر اساس این کنوانسیون، کشتی‌های کشورهای عضو می‌توانند در شرایط صلح در صورت «بی‌ضرر» بودن ِ رفت و آمد، از آب‌های سرزمینی یکدیگر عبور کنند. بند ۱۹ این کنوانسیون عبور بی‌ضرر را به شکل زیر تعریف می‌کند [۶]:

  • عبور در صورتی بی‌ضرر است که به صلح، نظم، و یا امنیت کشور ساحلی خللی وارد نکند. چنین عبور و مروری باید با حفظ شرایط این کنوانسیون و دیگر قوانین بین المللی صورت گیرد.
  • در صورتی که یک کشتی در آب‌های سرزمینی یک کشور دیگر به هر یک از اقدامات زیر دست بزند، عبور و مرور آن مخل صلح، نظم عمومی و یا امنیت کشور ساحلی تلقی می‌شود:
    1. هر گونه تهدید یا استفاده از زور علیه حاکمیت، تمامیت ارضی یا استقلال سیاسی کشور ساحلی، یا هر گونه نقض قوانین بین المللی که در منشور سازمان ملل تجسم یافته است.
    2. هر گونه استفاده یا تمرین با سلاح، از هر نوعی که باشد.
    3. هر گونه عملی با هدف کسب اطلاعاتی که علیه امنیت یا وضعیت دفاعی کشور ساحلی تلفی شود
    4. اقدام به هرگونه عملیات پروپاگاندا که وضعیت دفاعی یا امنیت کشور ساحلی را هدف قرارداده باشد.
    5. پرواز، فرود یا حمل هرگونه هواپیما
    6. استفاده از، فرود آوردن یا همراه داشتن هرگونه ادوات نظامی
    7. بارکذاری یا تخلیه‌ی هرگونه کالا، ارز یا افرادی که با قوانین یا مقررات گمرکی، مالی، مهاجرتی یا بهداشتی کشور ساحلی منافات داشته باشد
    8. هرگونه عمل تعمدی و ایجاد آلودگی که با این کنوانسیون منافات داشته باشد.
    9. هر شکلی از فعالیت‌های ماهیگیری
    10. اقدام به فعالیت‌های تحقیقی یا سرشماری
    11. هر اقدامی که هدف آن اختلال هر سامانه مخابراتی یا دیگر امکانات یا تاسیسات کشور ساحلی باشد
    12. هر کار دیگری که عبور و مرور مستقیما به آن متکی نیست

اما در شرایط جنگی مقرارات حقوق جنگ حاکم است که بر اساس آن اگر یکی از دو کشور ایران یا عمان درگیر جنگ باشند از حق بازرسی کشتی‌های عبوری برخوردارند. ایران از این حق در دوران جنگ به خوبی استفاده کرد.[۷]

ایران در امضای کنوانسیون ملل متحد در مورد حقوق دریاها این را اضافه کرده‌است که حق عبور مرور کشتی‌ها را فقط در مورد کشورهایی به رسمیت خواهد شناخت که این کنوانسیون را امضا کرده اند، و در مورد کشورهای دیگر، مانند ایالات متحده که عضو این کنوانسیون نیست، کنوانسیون قبلی ۱۹۵۸ ژنو را معتبر می‌داند. لازم به ذکر است که هم بر اساس کنوانسیون ملل متحد در مورد حقوق دریاها، و هم بر اساس کنوانسیون قبلی ۱۹۵۸ ژنو، هرگونه متوقف کردن بی‌دلیل کشتی‌ها ممنوع است. [۸]

قابل توجه است که قسمت عمده طرح‌های تفکیک تردد کشتی‌ها در داخل تنگه هرمز در طرف عمانی تنگه هرمز قرار گرفته‌است.

در مورد عبور بی‌ضرر از تنگه‌های مورد استفاد کشتیرانی بین‌المللی، اختلافی در تفسیر حقوق دولت ساحلی و حقوق دولت‌های صاحب پرچم کشتی‌های عبوری تجاری یا نظامی وجود ندارد. بر این اساس دولت‌های ساحلی، صاحب منطقه خود در داخل تنگه هستند و می‌توانند در آنجا هرگونه بهره‌برداری انجام بدهند ولی حق تعلیق عبور دیگران و ایجاد مزاحمت برای اعمال حق عبور بی‌ضرر توسط آنها را ندارند.[۹]

جزایر[ویرایش]

در تنگه هرمز چهار جزیره ایرانی هرمز، قشم، لارک و هنگام قرار دارد.

Uncategorized

نیوزیلند

نیوزیلند

 

زلاندنو
.New Zealand
نیوزیلند
پرچم
سرود ملیخدا نیوزیلند را محافظت نماید
پایتخت ولینگتون
۴۱°۱۷′ جنوبی ۱۷۴°۴۶′ شرقی
بزرگترین شهر آوکلند
زبان رسمی زبان انگلیسی / زبان مائوری
نوع حکومت مشروطه پادشاهی
نام حاکمان
• ملکه
• فرماندار کل
الیزابت دوم
آناند ساتیاناند
موارد منجر به تشکیل ۲۶ سپتامبر ۱۹۰۷
مساحت
 – مساحت ۲۶۸٬۶۸۰کیلومتر مربع (۷۵ام)
 – آب‌ها (٪) ۰٫۷
جمعیت
 – سرشماری ۴٬۳۶۰٬۰۰۰
(۱۲۳ام)
 – تراکم جمعیت ۱۶٫۱‎/km۲‏ (۱۵۷ام)
تولید ناخالص داخلی (تخمین ۲۰۰۷)
 – مجموع ۱۲۸/۱ میلیارد دلار
 – سرانه ۳۰۲۳۴ دلار (۲۸ام)
شاخص توسعه انسانی (۲۰۰۶) ۰٫۹۰۷ (بالا) (۳ام)
واحد پول دلار زلاندنو (NZD)
منطقه زمانی (ساعت جهانی+۱۲)
دامنه اینترنتی .nz
پیش‌شماره تلفنی +۶۴+

نیوزیلند[۱] (به انگلیسیNew Zealand) یا زلاندنو[۲] کشوری در جنوب غربی اقیانوس آرام است، این کشور از دو جزیره بزرگ و تعداد زیادی جزیره کوچک تشکیل شده و مناطق خودمختار نیووی، جزایر کوک، توکلائو و راس را هم در بر می‌گیرد.

زلاندنو فاصله زیادی با دیگر خشکی‌های کره زمین دارد، به‌طوری‌که استرالیا نزدیکترین همسایه این سرزمین در دو هزار کیلومتری آن قرار دارد، دریای میان این دو کشور به دریای تاسمان معروف است. نزدیکترین همسایگان این کشور از شمال جزایر تونگا، فیجی، نیوکالدونیا هستند.

زلاندنو بیش از ۸۰ میلیون سال از خشکی‌های دیگر زمین جدا بوده‌است و این موجب شده تا مجموعه منحصربه‌فردی از جانوران و گیاهان را در خود جای دهد. زلاندنو یکی از آخرین سرزمین‌هایی است که انسان پا به آن گذاشت. پولینزی‌ها در حدود سال‌های ۱۲۵۰ تا ۱۳۰۰ میلادی نخستین انسان‌هایی بودند که وارد جزایر زلاندنو شدند و فرهنگ مائوری را شکل دادند. آبل تاسمان دریانورد هلندی نخستین اروپایی بود که در سال ۱۶۴۲ وارد زلاندنو شد. در سال ۱۸۴۰ بزرگان مائوری در قراردادی با پادشاهی بریتانیا این سرزمین را مستعمره بریتانیا اعلام کردند.

بر اساس سرشماری سال ۲۰۱۳ حدود ۷۴ درصد از جمعیت چهار و نیم میلیون نفری زلاندنو اروپایی‌تبار هستند و مائوری‌ها با ۱۵ درصد بزرگترین اقلیت قومی را شکل می‌دهند. آسیایی‌ها نزدیک به ۱۲ درصد و ساکنان جزایر اقیانوسیه بیش از ۷ درصد جمعیت این کشور را شامل می‌شوند. فرهنگ زلاندنو آمیزه‌ای از فرهنگ مائوری و نخستین مهاجران بریتانیایی است که با ورود بیشتر مهاجران از نقاط دیگر دنیا متنوع‌تر شده‌است. انگلیسی و مائوری دو زبان رسمی این کشور هستند و انگلیسی زبان رایج کشور محسوب می‌شود.

زلاندنو در زمره کشورهای توسعه‌یافته و متمول قرار داشته و در سال ۲۰۱۳ هفتمین کشور دنیا از نظر شاخص توسعه انسانی بوده‌است. اما اقتصاد آن بسیار متکی به صادرات محصولات کشاورزی و دامپروری است.

رئیس حکومت زلاندنو ملکه الیزابت دوم است، فرماندار کل که با پیشنهاد پارلمان زلاندنو انتخاب می‌شود، مسئولیت امضای قوانین را برعهده دارد، هرچند قدرت او و ملکه کاملاً تشریفاتی است و پارلمان که در انتخابات عمومی برگزیده می‌شود تنها مرجع قانون‌گذاری در کشور است و نخست‌وزیر را که در رأس قوه مجریه قرار می‌گیرد انتخاب می‌کند.

تاریخ

نخستین ساکنان زلاندنو اقوام پولینزی ساکن جزایر اقیانوس آرام بودند که در حدود قرن هشتم تا سیزدهم میلادی به این سرزمین رسیدند. پولینزی‌های زلاندنو ملت و تمدن متمایزی را به نام مائوری تشکیل دادند و برخی از آن‌ها با سفر به جزایر چاتهام تمدنی را در آن جزایر بنیان نهادند.

در ۱۶۴۹ آبل جانسون تاسمان دریانورد هلندی اولین اروپایی بود که در سواحل زلاندنو فرود آمد. کشته‌شدن چند تن از ملوانان کشتی جانسون توسط مائوری‌ها موجب شد که اروپایی‌ها علاقه‌ای به ارتباط دوباره با این جزیره نداشته باشند.

یکصد و بیست سال پس از سفر ناخدا جانسون، در سال ۱۷۶۹ جیمز کوک ناخدای بریتانیایی در حین سفرهای دریایی خود در اقیانوس آرام به زلاندنو رفت و نقشه دقیقی از این جزیره کشید. ارتباط اروپایی‌ها و مائوری‌ها پس از سفر جیمز کوک ادامه‌یافت، بسیاری از کشتی‌های ماهیگیری و تجاری اروپایی و آمریکایی به این سرزمین رفته و در ازای فروش کالاهای خود به‌ویژه مصنوعات فلزی و اسلحه جات مایحتاج ضروری خود مانند آب آشامیدنی، پوست، آثار هنری، مواد غذایی را از آن‌ها دریافت می‌کردند.

مهاجرت به زلاندنو از قرن نوزدهم آغاز شد. اولین مهاجران عمدتاً گروه‌های مذهبی از جمله انگلیکنها، کاتولیکها، پرسبی‌ترینها، متدیستها و باپتیستها بودند که از انگلستان و اسکاتلند می‌آمدند. در سال ۱۸۴۰ قرارداد وایتانگی میان دولت بریتانیا و مائوریها این کشور را را تحت‌الحمایه بریتانیا و بخشی از این امپراتوری ساخت. در سال ۱۸۵۶ اولین دولت خودمختار در این کشور پاگرفت و در ۱۸۷۶ دولت مرکزی سراسر خاک جزیره را تحت تسلط خود درآورد.

زلاندنو در سال ۱۹۰۷ استقلال خود را از بریتانیای کبیر کسب کرد. زلاندنو پس از آن عضو اتحادیه کشورهای مشترک‌المنافع شد و سمت تشریفاتی ریاست حکومت را نیز همچنان در اختیار پادشاه بریتانیا گذاشت. جانشین پادشاه در زلاندنو فرماندار کل است که به توصیه نخست‌وزیر انتخاب می‌شود. این کشور در جنگ جهانی اول به عنوان حامی بریتانیا جنگید و «ارتش مشترک نیوزلند واسترالیا» یا به اختصار آنزاک در نبرد گالیپولی در ترکیه امروزی شرکت کرد. در مجموع بیش از هجده هزار زلاندنوی در خلال جنگ جهانی اول کشته شدند. زلاندنو در جنگ جهانی دوم هم جزء متفقین بود و با بازشدن پای آمریکایی‌ها به منطقه جزء هم‌پیمانان سیاسی و اقتصادی آمریکا درآمد و تا حدی به آمریکا نزدیک شد که ناخواسته درگیر جنگ ویتنام شد و همین امر اثرات عمیقی بر حیات سیاسی زلاندنو گذاشت. امروزه زلاندنو نه فقط با بریتانیا و آمریکا بلکه با استرالیا، چین و ژاپن نیز روابط نزدیک و مناسبات اقتصادی گسترده‌ای دارد.

جغرافیا[ویرایش]

تصویر ماهوارهای از زلاندنو

زلاندنو یا به زبان مائوری آئوتئاروا (به معنی سرزمین ابرهای کشیده) کشوری است در اقیانوسیه واقع در آبهای جنوب غربی اقیانوس آرام و جنوب خاوری استرالیا. این کشور از دو جزیره اصلی شمالی و جنوبی و چند جزیره کوچک دیگر تشکیل شده‌است. زلاند نو کشوری است نسبتاً کوهستانی که جزیره شمالی آن دارای منشأ آتشفشانی است و آبفشان‌های آن هنوز از فعالیت‌های آذرین حکایت می‌کنند. سرتاسر جزیره جنوبی را رشته کوه‌های آلپ جنوبی که ارتفاع قلل آن بالاتر از سه هزار متر است دربر گرفته و آب و هوای آن معتدل مایل به سرد و مرطوب و بارانی است و رو به جنوب از دمای آن کاسته شده و به سردی می‌گرود. جنگلهای بارانی آن توسط مهاجران اولیه پاکسازی شده و به کشتزارهای وسیع و چراگاه‌های پهناور تبدیل شده‌است.

بلندترین نقطه زلاندنو قله کوک به ارتفاع ۳۷۶۴ متر است و عمده‌ترین رودخانه آن رودخانه وایکاتو است که درازای آن ۴۲۰ کیلومتر می‌رسد و رودهای کلوته، تایر، ی کلارنس و وایتاکیاز دیگر رودهای مهم آن محسوب می‌شوند. دریاچه تاوپو با مساحت ۶۰۵ کیلومتر مربع که در جزیره شمالی قرار دارد، همراه با دریاچه یخچالها و یخرودهای طبیعی و کوه‌های پوشیده از برف و جلگه‌ها و دره‌های سبز و خرم از دل انگیزترین مناظر طبیعی این سرزمین به‌شمار می‌آید.

محیط زیست[ویرایش]

کیوی پرنده ملی زلاندنو؛ کیوی نقش یک چرنده کوچک را ایفا کرده و بیشتر از برگ‌های ریخته روی زمین تغذیه می‌کند.

محیط زیست زلاندنو با جانوران و گیاهان منحصربفرد خود از تمام نقاط دنیا متمایز است. این سرزمین حدود ۸۲ میلیون سال است که از خشکی‌های دیگر کره زمین جدا افتاده و همین موجب ایجاد جاندارانی شگفت‌انگیز شده که در برخی موارد ویژگی‌های باستانی ابرقاره گندوانا را حفظ کرده و به صورت فسیل‌هایی زنده درآمده‌اند.

این کشور تا قبل از ورود انسان در حدود سال ۱۲۸۰ میلادی فاقد هر نوع پستاندار خشکی‌زی بود و جایگاه بوم‌شناختی پستانداران را پرندگان و حتی حشرات اشغال کرده بودند. بسیاری از پرندگان این جزیره قدرت پرواز نداشته و اغلب جانوران و گیاهان آن نیز بومی انحصاری (اندمیک) این جزیره بودند.

ورود انسان پیامدهای ویرانگری برای محیط زیست این جزیره به همراه داشت. انسان‌ها با از بین بردن جنگل‌ها و وارد کردن خواسته و ناخواسته جانوران و گیاهان متعدد محیط طبیعی این جزیره را برهم زده و بسیاری از گونه‌های آن را به انقراض کشاندند. پرندگان زلاندنو بیشترین آسیب را دیدند چراکه آن‌ها میلیون‌ها سال بدون حضور پستانداران تکامل یافته و فاقد ترفندهای دفاعی برای حفاظت از خود، جوجه‌ها و تخم‌هایشان در مقابل شکارچیانی چون سگ، گربه، راسو و موش بودند. به این ترتیب ۱۱۵ نوع پرنده یعنی حدود نیمی از پرندگان زلاندنو به کلی منقرض شده و از باقیمانده‌ها نیز برخی فقط در جزایر دور از ساحل زندگی می‌کنند و برخی هم محدود به مناطق حفاظت‌شده خاصی هستند. پرنده‌های غول‌آسای موآ که ده گونه مختلف داشتند و نقش آن‌ها در زنجیره غذایی شبیه به نقش گوزن و گاو در نقاط دیگر دنیا بود و عقاب هارپاگورنیس که دو برابر بزرگترین عقاب‌های امروزی اندازه داشت و شکارچی رأس هرم غذایی این جزیره محسوب می‌شد از نخستین پرندگانی بودند که به دست انسان منقرض شدند.

وجود خزندگان باستانی و دوزیستان غیرعادی از دیگر مشخصات حیات وحش بومی زلاندنو است. سوسمار پل‌دماغی بسیاری از ویژگی‌های دایناسورهای و خزندگان باستانی را حفظ کرده‌است. بی مهرگان این سرزمین هم تنوع بالایی دارند. وتا بزرگترین حشره زمین که طول تن آن به ۷ سانتیمتر می‌رسد از دیگر جانوران منحصر بفرد زلاندنو است.

امروزه بیشتر زلاندنو بر اثر کشاورزی، جنگل‌زدایی و به‌طور کلی فعالیت‌های انسانی تغییر شکل داده‌است. هرچند مناطق بزرگی نیز تحت حفاظت قرار گرفته‌اند و تلاش‌هایی برای حفاظت و احیای اکوسیستم بومی انجام شده‌است. به ویژه در جزیره جنوبی که تراکم جمعیتی بسیار کمی دارد.

تقسیمات کشوری و شهرهای بزرگ[ویرایش]

نمایی از برج آسمان در شهر آوکلند

مرکز شهر کرایست چرچ

نمایی از شهر ولینگتون

تقسیمات کشوری در زلاندنو به شرح زیر است:

شهر ولینگتون پایتخت و سومین شهر پرجمعیت زلاندنو است. جدول زیر ده شهر پرجمعیت زلاندنو را به همراه «جمعیت شهر» و «جمعیت شهر+حومه» نشان می‌دهد:

 
رتبه شهر جمعیت
در محدوده شهری
جمعیت
با احتساب حومه
رتبه منطقه
۱ آوکلند[۳] ۴۴۴٬۱۰۰ ۱٬۳۳۳٬۳۰۰ ۱ آوکلند
۲ کرایست چرچ[۳] ۳۸۶٬۱۰۰ ۴۵۰٬۰۰۰ ۲ کانتربوری
۳ ولینگتون[۴] ۱۹۵٬۵۰۰ ۳۸۶٬۰۰۰ ۳ ولینگتون
۴ هامیلتون[۳] ۱۴۰٬۷۰۰ ۲۰۰٬۳۰۰ ۴ وایکاتو
۵ دنیدن[۳] ۱۱۵٬۷۰۰ ۱۲۳٬۷۰۰ ۵ اتاگو
۶ تائورانگا[۳] ۱۱۲٬۵۰۰ ۱۱۸٬۲۰۰ ۶ بای آف پلنتی
۷ پالمرستون نورث[۴] ۸۰٬۲۰۰ ۸۰٬۷۰۰ ۷ ماسی
۸ هاستینگز[۳] ۶۵٬۱۰۰ ۷۴٬۳۰۰ ۸ هاوکس بای
۹ نلسون[۳] ۴۵٬۰۰۰ ۵۹٬۲۰۰ ۹ نلسون
۱۰ اینورکارگیل[۳] ۴۸٬۳۰۰ ۵۲٬۰۰۰ ۱۰ سوت لند

مردم‌شناسی[ویرایش]

جمعیت زلاندنو ۴٫۳ میلیون نفر است. حدود ۷۸٪ آنان خود را اروپایی معرفی می‌کنند. اروپائیان زلاندنو به «Pākehā» معروف هستند. این کشور از لحاظ نژادی به دو بخش عمده و بزرگ تقسیم شده‌است. بیشتر اروپائی‌ها تبار بریتانیایی یا ایرلندی دارند و مهاجرانی که از آلمان، ایتالیا، یوگسلاوی، هلند، اتریش و سوئیس آمده‌اند هم جمعیت قابل توجهی دارند. در سرشماری سال ۲۰۰۶ مائوریها ۱۵٪، آسیایی‌ها ۹٫۲٪ و پولینزی‌های غیر مائوری ۶٫۹٪ جمعیت را تشکیل می‌دادند. (هر شخص در سرشماری می‌تواند خود را از دو گروه قومیتی معرفی کند). انگلیسی و مائوری زبان‌های اصلی این کشور است.

نرخ باروری در زلاندنو به نسبت سایر کشورهای توسعه یافته کمی بالاتر است. هر زن زلاندنوی به‌طور میانگین ۲/۱ فرزند را در طول عمر خود به‌دنیا می‌آورد. امید به زندگی بسیار بالاست که برای هر کودک دختر ۸۳/۳ سال و هر پسر ۸۰/۷ سال است.

زلاندنو یک کشور عمدتاً شهرنشین است. ۸۶٪ مردم در ۱۶ منطقه شهری این کشور زندگی می‌کنند و نیمی از آن‌ها در سه شهر اصلی آوکلند، ولینگتون و کرایست چرچ به‌سر می‌برند.

۹۹٪ بزرگسالان زلاندنویی باسواد هستند. البته ۲۲٪ آن‌ها از تحصیلات رسمی برخوردار نیستند. بیش از ۱۸٪ مردم نیز مدرک دانشگاهی دارند.

دولت زلاندنو سیاست بسیار بازی نسبت به مهاجران دارند. در سند استقلال زلاندنو حاکمان این کشور تعهد کرده‌اند که هر سال معادل یک درصد جمعیت این کشور مهاجر بپذیرند. در حال حاضر بیست‌وسه درصد جمعیت کشور در خارج از این سرزمین به‌دنیا آمده‌اند که یکی از بالاترین رقم‌ها در دنیاست. بیست‌ونه درصد آن‌ها بریتانیایی یا ایرلندی هستند. مهاجران آسیای شرقی به‌ویژه چینی‌ها در سال‌های اخیر افزایش زیادی یافته‌اند.

مذهب[ویرایش]

تا پیش از ورود اروپاییان به زلاندنو، مائوریها از آیین دیرینه و بدوی خود پیروی می‌کردند، ولی امروزه بیشتر مائوریها به مسیحیت گرویده‌اند. مسیحیت مهم‌ترین دین زلاندنو است، ۴۹٪ مردم این کشور مسیحی هستند. انگلیکانها، کاتولیکها، پرسبیترنها، متدیستها و باپتیست مهمترین گروه‌های مسیحی هستند. ۴۱٫۹٪درصد مردم خود را بدون اعتقاد به مذهب معرفی کرده‌اند. بودیسم ۱٫۵٪، هندوئیسم ۲٫۱٪، اسلام ۱٫۲٪، سیک ۰٫۵٪و مذاهب دیگر هم پنج درصد جمعیت زلاندنو را تشکیل می‌دهند. در زلاندنو دین از حکومت جدا بوده و طبق قانون، دین و مذهب آزاد بوده و هر کس می‌تواند آئین‌های ویژه دینی خود را آزادانه به جا بیاورد.

سیاست و حکومت[ویرایش]

الیزابت دوم ملکه زلاندنو

جاسیندا آردرن نخست‌وزیر فعلی زلاندنو

زلاندنو یک حکومت مشروطه سلطنتی و دارای یک دمکراسی پارلمانی است. بالاترین مقام در این شاهنشاهی ملکه الیزابت دوم است که در قانون عناوین شاهنشاهی ۱۹۷۴ ملکه زلاندنو و رئیس کشور لقب گرفته‌است. فرماندار کل که با توصیه نخست‌وزیر زلاندنو منصوب می‌شود، نماینده ملکه و شخص اول کشور است. جرمیا ماتپارای در حال حاضر این سمت را برعهده دارد.

وظیفه فرماندار کل امضای حکم وزیران و سفیران و مقامات ارشد، رسیدگی به برخی شکایات قضایی و انحلال پارلمان در شرایط خاص است. البته اختیارات فرماندار کل و ملکه به‌طور کلی تشریفاتی است و تمام دستورهای آن‌ها پس از توصیه پارلمان صادر می‌شود.

این کشور همانند بریتانیا قانون اساسی مدون ندارد، اما قانون مشروطه سال ۱۹۸۶ مقررات پایه این حکومت را بیان کرده‌است. نخست‌وزیر رئیس دولت است و توسط پارلمان انتخاب می‌شود، نخست‌وزیر فعلی این کشور جاسیندا آردرن از حزب کارگر است.

در انتخابات سراسری که هر سه سال یک‌بار برگزار می‌شود، صد و بیست نماینده پارلمان این کشور انتخاب می‌شوند.

از مارس ۲۰۰۵ تا اوت ۲۰۰۶ زلاندنو تنها کشور دنیا شد که ریاست هر سه قوه آن برعهده بانوان بود؛

جالب اینکه در آن هنگام مدیر عامل تله‌کام زلاندنو بزرگترین شرکت تجاری کشور هم خانم ترزا گاتونگ بود.

زلاندنو به‌طور تاریخی از پیشگامان جنبش رفع تبعیض جنسیتی بوده‌است. این کشور در سال ۱۸۹۳ اولین کشور جهان بود که حق رأی زنان در انتخابات را به رسمیت شناخت. البته تا سال ۱۹۱۹ زنان این کشور حق عضویت در پارلمان زلاندنو را نداشتند. در حال حاضر زنان بخش بزرگی از کرسی‌های پارلمان، وزارت خانه‌ها، شوراهای شهر و شهرداریها را به تصرف خود درآورده‌اند.

اقتصاد[ویرایش]

زلاند نو اقتصاد پیشرفته و پررونقی دارد و در زمره کشورهای توسعه‌یافته و متمول قرار می‌گیرد و در سال ۲۰۱۳ هفتمین کشور دنیا از نظر شاخص توسعه انسانی بوده‌است. اما اقتصاد آن بسیار متکی به صادرات محصولات کشاورزی و دامپروری است.

تولید ناخالص داخلی این کشور در سال‌های ۲۰۱۳ و ۲۰۱۴ به ترتیب ۱۷۱ و ۱۸۲ میلیارد دلار بوده‌است. رشد اقتصادی ۱٫۴ و ۱ درصدی هم در همین سال‌ها مشاهده شده‌است. نرخ بیکاری در نیوزیلند هم حدود ۵ درصد است. واردات این کشور در سالهای ۲۰۱۳ و ۲۰۱۴ هم حدود ۵۱ میلیارد دلار تخمین زده می‌شود. ضمن اینکه درآمد سرانه در این کشور هم روند صعودی داشته و از ۳۷ هزار و هفتصد در سال ۲۰۱۳ به ۳۹ هزار دلار آمریکا در سال ۲۰۱۴ افزایش یافته‌است.[۵]

تولید ناخالص داخلی این کشور در سال ۲۰۰۷ به ۱۲۸/۱ میلیارد دلار و تولید سرانه آن به ۳۰۲۳۴ دلار رسید که در ردیف بیست و هشتم دنیا و نزدیک به کشورهای اروپای جنوبی قرار می‌گیرد (اسپانیا بیش از ۳۳ هزار دلار و آمریکا بیش از ۴۶ هزار دلار است).

در سال ۲۰۰۹ لبنیات حدود ۲۱ درصد، پشم ۶٫۳ درصد، میوه ۳٫۵ درصد، ماهی ۳٫۳ درصد و دیگر محصولات کشاورزی و دامپروری از جمله شراب و گوشت ۱۳٫۲ درصد کالاهای صادراتی زلاندنو را تشکیل می‌داده‌اند. در اواخر قرن نوزدهم پشم مهمترین کالای تولیدی نیوزیلندی‌ها بود و صنایعی چون صید نهنگ و فک، تولید الوار، تولید کتان، و استخراج طلا نیز در دوره‌های مختلف در اقتصاد زلاندنو اهمیت داشتند. نوسانات قیمتی در بازارهای جهانی باعث کاهش تولید محصولاتی چون پشم و جایگزینی آن با محصولاتی چون لبنیات و شراب شده‌است. توریسم نیز در سال‌های اخیر اهمیت بیشتری در اقتصاد کشور پیدا کرده‌است.

در دهه ۱۹۵۰ و ۱۹۶۰ درآمد سرانه و رفاه عمومی در زلاند نو بالاتر از اروپا و آمریکای شمالی بود اما کاهش قیمت پشم و افزایش قیمت نفت در دهه ۱۹۷۰ اقتصاد زلاند نو را با مشکلات جدی روبرو کرد و در دهه‌های بعد اقتصاد زلاندنو تغییرات عمده‌ای را به خود دید.

از سال ۲۰۰۰ تاکنون سطح درآمد میانه خانواده‌های نیوزیلندی افزایش چشمگیری داشته‌است. باوجود این‌که سطح درآمدهای مردم این کشور پائینتر از بسیاری از کشورهای جهان اول قرار دارد، اما تحقیقات بین‌المللی نشان داده که مردم این کشور دارای سطح بالای رضایت از زندگی هستند:

برج آسمان در آوکلند بزرگترین شهر و مرکز اقتصادی زلاندنو

  • شاخص توسعه انسانی صندوق توسعه اقتصادی-اجتماعی ملل متحد در سال ۲۰۰۶: سوم
  • کیفیت زندگی مجله اکونومیست در سال ۲۰۰۶: دهم[۶]
  • بررسی رضایت از زندگی انستیتو لگاتوم در سال ۲۰۰۷: اول
  • سطح کامروایی عمومی انستیتو لگاتوم در سال ۲۰۰۹: دهم[۷]
  • بررسی کیفیت زندگی مؤسسه مرسر در سال ۲۰۱۰: آوکلند چهارمین و ولینگتون دوازدهمین شهر مناسب برای زندگی در دنیا هستند.[۸]
  • ضریب جینی («توزیع عادلانه درآمد»): ۳۶/۲ (پنجاه و چهارم)
  • شاخص صلح جهانی در سال ۲۰۰۹: ۱/۲ (اول)[۹]
  • آزادی مطبوعات (از خبرنگاران بدون مرز): پنجم[۱۰]
  • شاخص فساد اقتصادی: کشوری که کمترین فساد اقتصادی را دارد. (اول)[۱۱]

فرهنگ[ویرایش]

نمونه‌ای از هنر مائوری

ریشه فرهنگ زلاندنو را باید در فرهنگ انگلیسی جستجو کرد ضمن اینکه فرهنگ مائوری تأثیر عمیقی بر روی فرهنگ امروز زلاندنو گذاشته‌است و امروزه سبک زندگی مائوری‌ها و اروپایی‌تباران تفاوت زیادی با یکدیگر ندارد.

در کل زلاندنو به واسطه مهاجرت گسترده، کشوریست چند فرهنگی که گروه‌های مختلف قومی و مذهبی در برگزاری آداب و رسوم خود آزاد می‌باشند.

سینما[ویرایش]

در عرصه سینما اگرچه زلاندنو از لوکیشن‌های محبوب فیلم‌برداری می‌باشد اما سینمای این کشور از دهه ۱۹۶۰ شاهد رشد و شکوفایی بوده‌است. از فیلم‌های معروف تاریخ سینمای زلاندنو می‌توان به سگ‌های خواب‌آلود، پیانو و خداحافظ پورک پای اشاره کرد.

سینمای زلاندنو در دهه گذشته عصر طلایی خود را پشت سر گذاشته‌است که فیلم‌های موفقی همچون آخرین سامورایی، آواتار (فیلم ۲۰۰۹)، استخوان‌های دوست‌داشتنی (فیلم)، کینگ کونگ و سه‌گانهٔ ارباب حلقه‌ها و سه‌گانه هابیت (مجموعه‌فیلم) ساختهٔ پیتر جکسون شاهد بر این مدعی هستند.

ورزش[ویرایش]

بیشتر ورزشهای رایج و محبوب در زلاندنو ورزش‌های بریتانیایی هستند. اتحاد راگبی ورزش ملی این کشور محسوب می‌شود و بیشترین تماشاگران را به خود جذب می‌کند. نت‌بال، تنیس و کریکت بیشترین تعداد ورزشکار را در بین بزرگسالان دارند و فوتبال در بین کودکان و نوجوانان در رتبه اول قرار می‌گیرد. اسب‌دوانی هم ورزشی پر تماشاچی و محبوب است. مائوری‌ها هم حضور چشمگیری در ورزش‌های اروپایی به ویژه راگبی دارند و تیم ملی راگبی زلاندنو قبل از هر مسابقه رقص محلی هاکا را اجرا می‌کند.

تیم ملی اتحاد راگبی (راگبی ۱۵ نفره) زلاندنو پرافتخارترین تیم دنیا و مدافع عنوان قهرمانی جام جهانی این رشته‌است. زلاندنو در ورزش‌های گروهی دیگری چون راگبی لیگ، نت‌بال، کریکت و سافت‌بال هم از قدرت‌های برتر دنیا به‌شمار می‌آید. آن‌ها قهرمانان متعددی در رشته‌های تریاتلون، پاروزنی، قایقرانی بادبانی و دوچرخه‌سواری داشته‌اند و در ادوار اخیر المپیک در زمره بهترین کشورها از نظر نسبت مدال به جمعیت بوده‌اند. زلاندنوی‌ها همچنین سابقه‌ای غنی در ورزش‌های ماجراجویانه‌ای چون کوهنوردی و صخره‌نوردی دارند.

آموزش و تحصیلات[ویرایش]

در نیوزلند دانشگاه‌های مختلفی با کیفیت بالا وجود دارند که عبارتند از:

پانوی
س

Uncategorized

فیلیپین

فیلیپین

Repúbliká ng̃ Pilipinas
شعار ملیبرای خدا، مردم، طبیعت و کشور
سرود ملیسرزمین برگزیده
فهرست
0:00
پایتخت مانیل
۱۴°۳۵′ شمالی ۱۲۱°۰′ شرقی
بزرگترین شهر کزون سیتی
زبان رسمی زبان فیلیپینی
(تاگالوگ) و انگلیسی (زبانِ دوم)
نوع حکومت جمهوری، ریاست جمهوری، حکومت متمرکز
نام حاکمان
• رئیس‌جمهور
رودریگو دوترته
مساحت
 – مساحت ۳۰۰٬۰۰۰کیلومتر مربع (۷۲ام)
جمعیت
 – تخمین جمعیت (۲۰۱۵) ۱۰۰٬۹۸۱٬۴۳۷
 – تراکم جمعیت ۳۳۶‎/km۲‏ (۴۷ام)
تولید ناخالص داخلی (تخمین ۲۰۱۹)
 – مجموع ۳۵۴ بیلیون دلار (۳۶ام)
 – سرانه ۳٫۲۴۶ دلار (۱۲۵ام)
جینی (۲۰۱۵) ۴۰٫۱
شاخص توسعه انسانی (۲۰۱۷) ۰٫۶۹۹ (متوسط) (۱۱۳ام)
واحد پول پزو (PHP)
منطقه زمانی PST
نوع تقویم میلادی
جهت رانندگی راست.
دامنه اینترنتی .ph
برق
 – اختلاف پتانسیل ۲۲۰ ولت ولت

فیلیپین با نام رسمی جمهوری فیلیپین (به فیلیپینیRepublika ng Pinipinas) کشوری آسیایی است که در جنوب شرقی آسیا و در غرب اقیانوس آرام و بین دریای جنوبی چین قرارگرفته و متشکل از ۷۶۴۱ جزیره می‌باشد که به صورت کلی به سه بخش جغرافیایی تقسیم شده که از شمال به جنوب عبارت‌اند از لوزون، ویسایا و میندانائو. کشور فیلیپین حدود ۱۱۰ میلیون نفر جمعیت دارد.[۱]

فیلیپین از سدهٔ ۱۶ تا ۲۰ میلادی مستعمرهٔ اسپانیا و در نیمهٔ اول سدهٔ بیستم مستعمرهٔ آمریکا بود. این کشور در سال ۱۳۲۵ش برابر با ۱۹۴۶ میلادی از آمریکا استقلال یافته و روز ملی آن دوازدهم ژوئن است.

نامگذاری[ویرایش]

نام فیلیپین به دنبال نام پادشاه اسپانیا، شاه فیلیپ دوم نام گذاری شد. کاوشگر اسپانیایی روی لوپز د والالوبوس در زمان اکتشافاتش در سال ۱۵۴۲ نام جزایر لیته(Leyte) و سامار(Samar) را فلیپیناس(Felipinas) نام نهاد که شاهزاده آستوریاس (وارث تخت و تاج پادشاهی اسپانیا) در آن زمان بود.

به این ترتیب نام Las Islas Filipinas برای به‌کارگیری کل جزایر فیلیپین به کار رفت. قبل از این نام، اسم‌های دیگر هم به کار می‌رفته که می‌توان به چند مورد اشاره کرد. مثلاً Islas del Poniete یا جزایر غرب و سان لازارو (San Lázaro) که اسپانیایی‌ها برای اشاره به جزایر استفاده می‌کردند.[۲][۳][۴][۵][۶]

اسم رسمی فیلیپین چندین بار در تاریخ عوض شد. در زمان انقلاب فیلیپین، کنگرهٔ مالولوس اسم جمهوری فیلیپین(Philippine Republic) را اعلام کرد. از زمان جنگ‌های آمریکا و اسپانیا در سال ۱۸۹۸ و جنگ‌های فیلیپین و آمریکا در سال ۱۸۹۹ تا ۱۹۰۲ تا زمان مشترک‌المنافع(commonwealth) یعنی تا سال ۱۹۳۵ تا ۱۹۴۶ مقامات استعمارگر آمریکایی نام جزایر فیلیپین (Philippine Islands) را به کار می‌گرفتند.[۷]

از زمان پیروزی جنگ جهانی دوم و استقلال فیلیپین نام رسمی این کشور به جمهوری فیلیپین(Republic of the Philippines) تغییر یافت.[۸]

تاریخ[ویرایش]

فیلیپین در سال‌های پیش از میلاد یکی از مراکز بازرگانی در منطقهٔ جنوب شرقی آسیا بود. نخستین اروپاییانی که به این جزایر آمدند، همراهان فردیناند ماژلان کاشف معروف بودند که در سال ۹۰۰ش ـ ۱۵۲۱م به همراه او این جزیره را کشف کرده و پای به این سرزمین نهادند.

در جنگ بین آمریکا و اسپانیا مستعمره آمریکا گشت و سپس در جنگ جهانی دوم به تصرف ژاپن درآمد و در سال ۱۹۴۶ در حالی که مانیل ویرانه‌ای بیش نبود، حکومت جمهوری در این کشور به‌وجود آمد. حضور پرقدرت آمریکا تأثیری عمیق بر جامعه فیلیپین نهاده‌است به‌طوری‌که این جامعه هم‌اکنون تلفیقی از فرهنگ آسیایی و کاتولیک اسپانیایی و سرمایه‌داری آمریکایی است.

استعمار اروپایی در فیلیپین[ویرایش]

روزنامه‌نگار آلن رابلس اظهار داشت: ایجاد فیلیپین توسط استعمارگران صورت گرفت، فرهنگ سیاسی آن را شکل داد و همچنان بر روی اندیشه آن‌ها تأثیر گذاشت. این کشور قریب به ۳۳۳ سال تحت سطله اسپانیا و نزدیک به پنج دهه قاطعانه در زیر حاکمیت ایالات متحده آمریکا، فیلیپین شکل گرفت.[۹] از نظر انسان‌شناسی همگرایی پراسپرو، «تفکر، فرهنگ و روان‌شناسی ما درحالیکه در واقع آسیایی بودیم عملاً غربی شد».

در سده ۱۵ میلادی کمبود فلفل در اروپا به یک مشکل بدل شد و فقط پادشاهی ونیز می‌توانست آن را از طریق مدیترانه وارد کند. پس اسپانیا و پرتغال برای دستیابی به منبع فلفل در هند به راه افتادند. برای جلوگیری از جنگ بین دو کشور کاتولیک کلیسا زمین را به دو قسمت تقسیم کرد که هرچه اسپانیا پیدا کرد در سمت غرب متعلق به پادشاهی اسپانیا و از سمت شرق هر سرزمینی که پیدا شد متعلق به پرتغال است. تصور نادرست پرتغالی‌ها از زمین باعث شد زمانی زیادی وقت صرف شود تا بتوانند دریابند پایین قاره آفریقا ادامه دارد ولی اسپانیا به گرد بودن زمین معتقد بود و می‌گفت ما طی ۶ماه به هند دست پیدا می‌کنیم.

سیاست[ویرایش]

فیلیپین دارای حکومت دموکراتیک در شکل یک جمهوری مطابق قانون اساسی با نظام ریاست جمهوری است[۱۰] که به شکل یکپارچه اداره می‌شود به استثنای ناحیهٔ خودگردان مسلمان میندانائو که به صورت بسیار گسترده‌ای از حکومت جدا می‌باشد. فیلیپین چندین بار از زمان ریاست جمهوری راموس در تلاش بوده تا حکومت را به صورت فدرال، پارلمانی یا تک مجلسی تغییر دهد.[۱۱][۱۲]

ریاست جمهوری در فیلیپین هم رئیس دولت و هم فرماندهٔ کل نیروهای مسلح می‌باشد. طبق قانون اساسی تازه تصویب شده فیلیپین نظام سیاسی این کشور جمهوری ریاستی است. رئیس‌جمهور و مجلس سنای ۲۴ نفره بر اساس رأی مردم برای یک دوره شش ساله انتخاب می‌شوند. رئیس‌جمهور ریاست قوه مجریه را بر عهده دارد که از ۱۹ وزارتخانه متشکل شده‌است.[۱۳] همچنین تعیین اعضای کابینه نیز بر عهده رئیس‌جمهور و بدون تصویب مجلس است.

دو مجلس قانون گذار، ترکیبی است از سنا که مجلس اعلای کشور محسوب می‌شود و اعضای آن طی یک دورهٔ شش ساله انتخاب می‌شوند. مجلس نمایندگان که مجلس سفلای کشور هست طی هر دورهٔ سه ساله اعضای آن رای می‌آورند.

مجلس نمایندگان شامل دویست نماینده انتخابی با رأی مردم در حوزه‌های محلی و پنج نماینده انتصابی است که این پنج نماینده را رئیس‌جمهور از بین گروه‌های اقلیت انتخاب می‌نماید.[۱۴]

سناتورها از طرف تمام مردم انتخاب می‌شوند ولی نمایندگان از طریق حوزه‌های قانون گزاری هر منطقه و ۲۰٪ از نمایندگان از طریق انتخابات درون حزبی انتخاب می‌شوند.[۱۴]

قانون اساسی فیلیپین دوره ریاست جمهوری در این کشور را به یک دوره شش ساله محدود کرده‌است تا مانع تبدیل شدن یک فرد به دیکتاتور شود.[۱۵]

در فیلیپین رئیس‌جمهور و معاون وی به‌طور جداگانه در انتخابات به وسیله مردم برگزیده می‌شوند.[۱۶]

قوهٔ قضاییه وظیفهٔ دادگاه عالی کشور که توسط ریاست قوهٔ قضاییه اداره می‌شود و ۱۴ قاضی دستیار که از طرف ریاست جمهوری انتخاب و توسط شورای قضات و وکلا منصوب می‌شوند.[۱۴]

کاخ مالاکانیان، مقّر رسمی ریاست جمهوری فیلیپین

تقسیمات اداری[ویرایش]

نوشته اصلی: فهرست شهرهای فیلیپین

نوشته اصلی: فهرست استان‌های فیلیپین

فیلیپین به سه جزیره تقسیم شده: لوزون، ویسایا و میندانائو.

در تقسیم‌بندی، کشور به ۱۷ ناحیه و ۸۱ استان، ۱۴۵ شهر، ۱٬۴۸۹ بخش و ۴۲٬۰۳۶ بارانگای تقسیم شده‌است.[۱۷]

در اضافه، در بخش دوم قانون شماره ۵۴۴۶ اشاره شده که طبق تعریف آب‌های سرزمینی فیلیپین، ادعایی بر مالکیت قسمت شرقی صباح ندارد.[۱۸][۱۹]

تقسیمات منطقه ای[ویرایش]

منطقه‌ها در فیلیپین برای تقسیم‌بندی اداری هستند تا ادارهٔ استان‌ها در هر بخش را سهولت بخشند. فیلیپین به ۱۷ ناحیه تقسیم شده (۱۶ ناحیه اداری و ۱ناحیه خودگردان). بیشتر ادارات دولتی بر اساس منطقه بندی‌ها ساخته شده‌اند و نه تک‌تک در هر استان. بیشتر موارد مرکز مناطق در شهرها است. بر اساس سال ۲۰۱۵ناحیهٔ CALABARZON بیشترین جمعیت را داراست و ناحیه پایتخت ملی بیشتر تراکم جمعیت را دارا می‌باشد.

استان‌های فیلیپین

۱۰ منطقه پر جمعیت در فیلیپین(۲۰۱۵)[۲۰]
رتبه ناحیه اسم مساحت جمعیت(2015) % جمعیت تراکم جمعیت
اول ناحیه ۴ Calabarzon ۱۶٬۸۷۳٫۳۱ کیلومتر مربع (۶٬۵۱۴٫۸۲ مایل مربع) ۱۴٬۴۱۴٬۷۷۴ ۱۴٫۲۷‏٪ ۸۵۰ ساکن در هر کیلومتر مربع (۲٬۲۰۰ ساکن در هر مایل مربع)
دوم ناحیه پایتخت ملی ناحیه پایخت ملی ۶۱۹٫۵۷ کیلومتر مربع (۲۳۹٫۲۲ مایل مربع) ۱۲٬۸۷۷٬۲۵۳ ۱۲٫۷۵‏٪ ۲۱٬۰۰۰ ساکن در هر کیلومتر مربع (۵۴٬۰۰۰ ساکن در هر مایل مربع)
سوم ناحیه ۳ لوزون مرکزی ۲۲٬۰۱۴٫۶۳ کیلومتر مربع (۸٬۴۹۹٫۹۰ مایل مربع) ۱۱٬۲۱۸٬۱۷۷ ۱۱٫۱۱‏٪ ۵۱۰ ساکن در هر کیلومتر مربع (۱٬۳۰۰ ساکن در هر مایل مربع)
چهارم ناحیه ۷ ویسایای مرکزی ۱۰٬۱۰۲٫۱۶ کیلومتر مربع (۳٬۹۰۰٫۴۷ مایل مربع) ۶٬۰۴۱٬۹۰۳ ۵٫۹۸‏٪ ۶۰۰ ساکن در هر کیلومتر مربع (۱٬۶۰۰ ساکن در هر مایل مربع)
پنجم ناحیه ۵ ناحیه بیکول ۱۸٬۱۵۵٫۸۲ کیلومتر مربع (۷٬۰۱۰٫۰۰ مایل مربع) ۵٬۷۹۶٬۹۸۹ ۵٫۷۴‏٪ ۳۲۰ ساکن در هر کیلومتر مربع (۸۳۰ ساکن در هر مایل مربع)
ششم ناحیه ۱ ناحیه ایلوکوس ۱۶٬۸۷۳٫۳۱ کیلومتر مربع (۶٬۵۱۴٫۸۲ مایل مربع) ۵٬۰۲۶٬۱۲۸ ۴٫۹۸‏٪ ۳۰۰ ساکن در هر کیلومتر مربع (۷۸۰ ساکن در هر مایل مربع)
هفتم ناحیه ۱۱ ناحیه داوائو ۲۰٬۳۵۷٫۴۲ کیلومتر مربع (۷٬۸۶۰٫۰۴ مایل مربع) ۴٬۸۹۳٬۳۱۸ ۴٫۸۵‏٪ ۲۴۰ ساکن در هر کیلومتر مربع (۶۲۰ ساکن در هر مایل مربع)
هشتم ناحیه ۱۰ میندانائو شمالی ۲۰٬۴۹۶٫۰۲ کیلومتر مربع (۷٬۹۱۳٫۵۶ مایل مربع) ۴٬۶۸۹٬۳۰۲ ۴٫۶۴‏٪ ۲۳۰ ساکن در هر کیلومتر مربع (۶۰۰ ساکن در هر مایل مربع)
نهم ناحیه ۱۲ SOCCSKSARGEN ۲۲٬۵۱۳٫۳۰ کیلومتر مربع (۸٬۶۹۲٫۴۳ مایل مربع) ۴٬۵۴۵٬۲۷۶ ۴٫۵۰‏٪ ۲۰۰ ساکن در هر کیلومتر مربع (۵۲۰ ساکن در هر مایل مربع)
ناحیه دهم ناحیه ۶ ویسایای غربی ۱۲٬۸۲۸٫۹۷ کیلومتر مربع (۴٬۹۵۳٫۲۹ مایل مربع) ۴٬۴۷۷٬۲۴۷ ۴٫۴۳‏٪ ۳۵۰ ساکن در هر کیلومتر مربع (۹۱۰ ساکن در هر مایل مربع)

جغرافیا[ویرایش]

کوه آپو بلندترین کوه فیلیپین

فیلیپین یک مجتمع الجزایر است که از ۷۶۴۱ جزیره تشکیل شده[۲۱] عموماً در سه مجتمع الجزایر بزرگ طبقه‌بندی می‌شوند که عبارتند از: لوزون، میندانائو، و ویسایا. مساحت این کشور به اضافه آب‌های درون سرزمینی ۳۰۰٬۰۰۰ کیلومتر مربع (۱۱۵٬۸۳۱ مایل مربع) است.[۲۲] کشور در رتبه پنجمین کشور بزرگ جزیره ای به حساب می‌آید[۲۳] و با داشتن خط ساحلی ۳۶٬۲۸۹ کیلومتر مربع (۱۴٬۰۱۱ مایل مربع)، رتبهٔ پنجم در طولانی بودن خط ساحلی را در اختیار دارد. منطقه انحصاری اقتصادی این کشور ۲٬۲۶۳٬۸۱۶ کیلومتر مربع (۸۷۴٬۰۶۴ مایل مربع) است.[۲۴][۲۵]

بیشتر این شبه جزیره پوشیده از جنگل‌های استوایی و آتش فشان‌ها است. بلندترین کوه که در جیزره میندانائو قرار دارد کوه آپو(Mount Apo) نام دارد که ۲۹۵۴ متر از سطح دریا بالاتر است.[۲۶][۲۷]

پست‌ترین نقطه در ترانشه فیلیپین قرار دارد به نام اعماق گالاتا (Galathea Depth) که سومین نقطهٔ عمین دنیا به حساب می‌آید و این ترانشه در دریای فیلیپین قرار دارد.[۲۸]

بلندترین رود در شمال لوزون به نام رود کاگایان است.[۲۹] خلیج مانیل که در کرانه پایتخت فیلیپین یعنی مانیل واقع شده به واسطهٔ رود پسیگ(Pasig river) به لاگونا د بی(Laguna de Bay) متصل است که بزرگ‌ترین دریاچهٔ فیلیپین محسوب می‌شود.[۳۰]

این کشور از ناحیهٔ شمال غربی با تایوان و چین، از ناحیه شمال شرقی با ژاپن، از جنوب با اندونزی از جنوب غربی با مالزی، تایلند و سنگاپور همسایه است و شرق آن را دریای فیلیپین و غرب آن را دریای چین جنوبی فرا گرفته‌است.

دو جزیره لوزون و میندانائو مجموعاً ۶۶٪ کل مساحت فیلیپین را شامل می‌شوند. از ۷۱۰۷ جزیره فیلیپین فقط ۱۰۰ جزیره مسکونی است و در این بین فقط یازده جزیره به صورت عمده جمعیت ساکنی دارد و فقط ۲۷۷۰ جزیره دارای نامی خاص هستند.

کشور فیلیپین به‌طور کلی در محاصره آب‌های اقیانوس آرام و دریای چین جنوبی قرار دارد، وسیع‌ترین دریاچه‌های آن عبارتند از،: لاگونا در غرب جزیره لوزون و تاآل در مرکز آن دو دریاچه لانائو و دریاچه سوریاگو نیز در جزیره میندانائو است.[۳۱]

بزرگترین رودهای این کشور شامل کاگایان و پاکساهان در جزیره‌های لوزون و رودهای پالانگی و آگوسان در جزیره میندانائو جریان دارد. مرتفع‌ترین قله آن کوه آپو به ارتفاع ۲۹۴۵ متر است.

[نهفتن]داده‌های اقلیم فیلیپین
ماه ژانویه فوریه مارس آوریل مه ژوئن ژوئیه اوت سپتامبر اکتبر نوامبر دسامبر سال
میانگین روزانه °C (°F) ۲۵٫۳
(۷۸)
۲۵٫۳
(۷۸)
۲۶٫۱
(۷۹)
۲۷٫۰
(۸۱)
۲۷٫۳
(۸۱)
۲۶٫۸
(۸۰)
۲۶٫۵
(۸۰)
۲۶٫۳
(۷۹)
۲۶٫۳
(۷۹)
۲۷٫۳
(۸۱)
۲۶٫۰
(۷۹)
۲۵٫۵
(۷۸)
۲۶٫۳۱
(۷۹٫۴)
بارندگی میلی‌متر (اینچ) ۱۴۷٫۸
(۵٫۸۲)
۹۹٫۴
(۳٫۹۱)
۹۷٫۲
(۳٫۸۳)
۹۳٫۳
(۳٫۶۷)
۱۸۸٫۴
(۷٫۴۲)
۲۳۵٫۹
(۹٫۲۹)
۲۸۶٫۶
(۱۱٫۲۸)
۲۷۳٫۱
(۱۰٫۷۵)
۲۶۹٫۴
(۱۰٫۶۱)
۲۷۳٫۷
(۱۰٫۷۸)
۲۵۷٫۷
(۱۰٫۱۵)
۲۲۶٫۷
(۸٫۹۳)
۲٬۴۴۹٫۲
(۹۶٫۴۴)
منبع: World Bank Climate Change Knowledge Portal (1990–2009)[۳۲]

آب و هوای فیلیپین گرمسیری دریایی با رطوبت زیاد است و در طول سال همواره با طوفان و باران‌های موسمی روبرو هستند و به خاطره همین باران‌های سیل آسا تقریباً ۷۰٪ این جزایر را جنگل‌های سرسبز استوایی فرا گرفته‌است. دمای هوا بین ۲۰ تا ۴۰ درجه متغیر است و رطوبت نیز از ۳۶٪ تا ۹۰٪ هم می‌رسد. وقوع زمین‌لرزه در این جزایر پدیده‌ای معمولی به‌شمار می‌آید.

مهمترین قلل آتشفشان فیلیپین قله مایون و پیناتابو در جزیره لوزون و قله آپو در جزیره میندانائو و قله کان لائون در جزیره نگروس است که گاهی فعال شدن این قلل باعث خسارات مالی و جانی زیادی برای ساکنان اطراف آن‌ها گردیده‌است. همچنین فعال شدن آتشفشان پیناتابو در جنوب جزیره لوزون در سال ۱۹۹۰ علاوه بر خساراتی که برای مردم داشت، پایگاه‌های نظامی آمریکا در فیلیپین را نیز تخریب نمود و در نهایت منجر به جمع‌آوری این پایگاه‌ها شد.[۳۱]

چین و فیلیپین بر سر مالکیت جزایر رنای که پکن از آن به عنوان جزایر نن شا یاد می‌کند و تپه‌های دریایی جانسون اختلاف دارند. آب‌های دریای چین جنوبی که از منابع سرشار نفت و گاز و شیلات برخوردار است محل چالش بین چین و فیلیپین است.[۳۳]

چین مدعی مالکیت مطلق بر آب‌های دریای چین جنوبی است و همواره از مدعیان دیگر از جمله فیلیپین، ویتنام و ژاپن خواسته تا از طریق گفتگوی دو جانبه به این تنش‌ها پایان دهند. فیلیپین این اختلاف را به دادگاه بین‌المللی سازمان ملل متحد برده‌است.[۱۶]

مانیل[ویرایش]

توسعه‌ی شهر بیشتر به سمت خلیج مانیل و در امتداد مسیر رودخانه‌ی پسیگ ادامه داشته.

مانیل پایتخت کشور فیلیپین در طی سال‌های گذشته پیشرفت زیادی داشته‌است. این شهر حدود ۱۰ میلیون نفر جمعیت دارد و هنوز یکی از ارزانترین شهرهای دنیاست. از لحاظ موقعیت جغرافیایی این شهر در دهانه رود بزرگ پاسیگ قرار دارد که در شرق آن خلیج مانیل و در غرب آن ناحیه لوزون قرار گرفته‌است. این شهر در ۹۵۰ کیلومتری جنوب شرقی هنگ کنگ و در ۲۴۰۰ کیلومتری شمال شرقی سنگاپور است. رودخانه پاسیگ از میان مانیل عبور می‌کند و تقریباً تمام شهر به آن دسترسی دارند.

مردم[ویرایش]

چند بانوی ایلکانو در سانتا کاتالینا، ایلوکوس جنوبی، سال ۱۹۰۰

جمعیت فیلیپین طبق آمارهای اعلام شده در سال ۱۹۸۷ ۵۷٫۴ میلیون نفر بود. با نرخ رشد جمعیت حدود ۲٫۴ در سال جمعیت این کشور در سال ۱۹۹۵ به ۶۸ میلیون نفر رسید و در سال ۲۰۰۰ با نرخ رشد ۲٫۳ جمعیت این کشور به ۷۸ میلیون نفر بالغ شد.

حاکمیت اسپانیا بر فیلیپین باعث شد که ۹۰٪ مردم این کشور مسیحی و کاتولیک شوند و با مهاجرت گروه‌های مختلف مردم اسپانیائی زبان از اروپا و آمریکای جنوبی فرهنگ این کشور شباهت زیادی با کشورهای لاتین پیدا کرد و زبان‌های محلی آنان نیز تحت تأثیر کلمات اسپانیایی قرار گرفت.

۹۰٪ مردم فیلیپین مسیحی می‌باشند که ۸۱٪ کاتولیک و ۹٪ پروتستان هستند و بقیه که شامل ۱۰٪ از کل جمعیت می‌باشند، بیشتر مسلمان هستند که اکثراً در جزیره میندانائو در جنوب ساکن هستند.

اکثریت نژاد آن را گروه «ماله» و باقی آن را «چینی»، «آمریکایی» و «اسپانیایی» ها تشکیل می‌دهند.

۲۹٪ درصد از نژاد مردم فیلیپین را فیلیپینی و ۲۳٪ را سبوئانو و ۱۰٪ را ایلکانو تشکیل می‌دهند و بقیه از سایر اقوام هستند. مردم در فیلیپین به زبان تاگالوگ صحبت می‌کنند و این در حالی است که زبان انگلیسی بسیار رایج است. از نظر جمعیت انگلیسی گویش ور به شدت بیشتری از اسپانیایی دارد و بیشتر مردم این کشور به زبان انگلیسی تسلط دارند، با این حال بیش از ۱۰۰۰ لهجه در فیلیپین موجود است. طبق آمار سال ۲۰۱۳ میزان با سوادی در میان مردم این کشور ۹۰/۷٪ بوده‌است.

اقتصاد[ویرایش]

ناحیه مرکزی اقتصاد در شهر ماکاتی

سه ناحیهٔ مهم اقتصادی کلانشهر مانیل از بالا به پایین: شهر جهانی بونیفاشو، ارتیگاس سنتر، شهر ماکاتی

اقتصاد فیلیپین ۳۴امین اقتصاد بزرگ دنیا با تولید ناخالص داخلی ۳۷۱٬۸ میلیارد دلار در سال ۲۰۱۸ می‌باشد.[۳۴]بیشتر صادرات فیلیپین شامل نیمه رساناها و لوازم الکترونیکی، ابزار حمل و نقل، پوشاک، تولیداتِ مس، تولیدات بنزین، روغن نارگیل و میوه‌جات است. بزرگترین شریک‌های تجاری این کشور ایالات متحده، ژاپن، چین، سنگاپور، کره جنوبی، هلند، هنگ کنگ، آلمان، تایوان و تایلند است.[۳۵]

واحد پولی این کشور پزوی فیلیپین(₱ یا PHP) می‌باشد.[۳۶]

فیلیپین یک کشور تازه صنعتی شده به حساب می‌آید که در حالت گذر از صنعت کشاورزی به صنعت خدمات و تولیدات کارخانه ای است. با وجود ۴۰٫۸۱۳ میلیون نیروی کار، ۳۰٪ این نیرو در صنعت کشاورزی مشغول به کار می‌باشند که ۱۴٪ تولید ناخالص داخلی و بخش صنعتی ۱۴٪ نیروی کار را شامل می‌شود که ۳۰٪ از تولید تولید ناخالص داخلی است. به این ترتیب ۴۷٪ نیروی کار در بخش اداری و خدماتی فعال می‌باشد که شامل ۵۶٪ از تولید ناخالص داخلی می‌شود.[۳۷][۳۸]

نرخ بیکاری مصادف با ۱۴ دسامبر ۲۰۱۴ برابر با ۶٪ اعلام شد. با پایین بودن هزینه نیازهای اولیه، نرخ تورم در ماه دسامبر به ۳٫۷٪ نزول کرد.[۳۵]

ذخایر ناخالص بین‌المللی در اکتبر ۲۰۱۳ برابر با ۸۳٫۲۰۱ میلیارد برآورد می‌شود.[۳۵]

گلدمن ساکس نام فیلیپین را در لیست “یازده اقتصاد بعدی” عنوان کرده. این لیست شامل نام ۱۱کشور است که به همراه کشورهای BRICS بزرگترین اقتصادهای دنیا در قرن 21 باشند.[۳۹] گلدمن ساکس ارزیابی کرده که تا سال ۲۰۵۰ این کشور بیستمین اقتصاد بزرگ جهان شود. همچنین HSBC پیشبینی کرده که اقتصاد این کشور بیستمین در دنیا و پنجمین در آسیا و بزرگترین اقتصاد جنوب شرق آسیا در سال ۲۰۵۰ شود.[۴۰][۴۱]

فیلیپین همچنین یکی از اعضای بانک جهانی، صندوق بین‌المللی پول، سازمان تجارت جهانی، بانک توسعه آسیایی، G-۷۷ و G-۲۴ و طرح کلمبو میباشد.[۴۲]

معادن[ویرایش]

مقدار ذخایر معدنی فیلیپین با وجود وسعت کم این کشور بسیار قابل ملاحظه‌است. در فیلیپین منابع کانی‌های فلزی سرشاری در این کشور وجود دارد، به‌طوری‌که با توجه به تولیدات قبلی و ذخایر اثبات شده در طلا رتبه دوم در جهان و در مس رتبه سوم را به خود اختصاص داده‌است. معادن مس در بخش‌های گسترده‌ای از این کشور پراکنده هستند و بیشتر آن‌ها دارای مقادیری از طلا و نقره نیز می‌باشند. نیکل و کروم از سایر فلزات با ارزش در معادن این کشور هستند، ضمن اینکه فیلیپین به لحاظ معادن غیر فلزی همچون مرمر و سنگ آهک در وضعیت خوبی قرار دارد.[۴۳]

تعطیلات رسمی[ویرایش]

در فیلیپین ۱۵ روز تعطیل رسمی می‌باشند که عبارتند از:

  • اول ژانویه عید سال نو
  • بیست و دوم فوریه روز قدرت مردم
  • بیست و یکم مارس جمعهٔ مقدس
  • ۲۳ مارس روز عید پاک مسیحیان
  • ۹ آوریل روز شجاعت
  • اول مه روز کارگر
  • ۲۸ مه روز ملی پرچم
  • ۱۲ ژوئن روز استقلال
  • ۲۴ ژوئن روز مانیل
  • ۳۱ اوت روز قهرمان
  • اول نوامبر روز تمام انسان‌های خوب و نیکوکار
  • ۳۰ نوامبر روز به‌سازی طبیعت
  • ۲۵ دسامبر کریسمس
  • ۳۰ دسامبر روز ریزال
  • ۳۱ دسامبر شب سال نو

جستارهای وابسته