Uncategorized

هرکول

هرکول

از ویکی‌پدیا، دانشنامهٔ آزاد
اساطیر یونان باستان
Hercules Farnese 3637104088 9c95d7fe3c b.jpg
هرکول
یونانی: Ἡρακλῆς
فرانسوی: Héraclès
جنسیت: مذکر
پدر: زئوس
مادر: آلکمنه
همسر: مگارا، اومفال، دیانیرا و هبه
فرزندان: تلفوس، هولوس
وابستگان: آیاکوس، آنجلوس، آفرودیته، آرس، آپولون، آرتمیس، آتنا، ایلی‌ثیا، اینایو، اریس، ارسا، هلن، هفایستوس، هرمس، مینوس، پاندیا، پرسفونه، پرسئوس، رادامانتوس، خاریتس، هورای، لیتای، موزها، مویرای
تولد: تبای
مرگ: کوه ٱئنا، منطقه فوکس، یونان
ویژگی‌ها: قدرت شگفت‌آور
موضوع‌های اساطیر یونان باستان
آ ا ب پ ت ج چ خ د ر ز ژ س
ش ف ک گ ل م ن و ه ی

مجسمه رومی برنزی طلاکاری شده هرکول در سال ۱۸۶۴ در نزدیکی تئاتر پمپی پیدا شده

مجسمه هرکول در بیستون، کرمانشاه

مجسمه هرکول در دوره اشکانیان واقع در موزه شوش

هرکول (به لاتینHercules) نام رومی او، یا هراکلس (به یونانیἩρακλῆς, Hēraklēs) به معنی شکوه هرا،[۱] نام بزرگترین پهلوان اسطوره‌ای یونان و روم باستان فرزند پادشاه خدایان زئوس و آلکمنه بود. او نام‌آورترین قهرمان اسطوره‌ای یونان است.[۲] او جد خاندانی سلطنتی به نام هراکلیدای، مظهر مردانگی و قهرمان المپ نشینان علیه هیولاهای زیرزمینی بود. هرکول آخرین پسر فناپذیر زئوس و همچنین تنها کسی بود که از مادری فانی به دنیا آمده بود، و پس از مرگش تبدیل به خدا شد. هرکول در ابتدا توسط والدینش آلکیدس (به یونانیἈλκείδης, Alkeidēs) نام‌گذاری شد، اما بعدها نام او فقط برای خشنودی نامادری‌اش هرا به هرکول یا شکوه برای هرا تغییر یافت. بر طبق اساطیر اتروسکی، هرکول را هرکله نامیدند، و در عوض اینکه فرزند زنی فانی باشد، هر دو والدینش نامیرا بودند و او را پسر تینیا و یونی می‌پنداشتند. تینیا ایزد آسمان‌ها و قابل قیاس با ژوپیتر در اساطیر رومی یا زئوس یونانی است، در حالی که یونی، معادل یونو در اساطیر روم و هرا در اساطیر یونان است.

استعداد او قدرت شگفت‌انگیز و شجاعتی بود که داشت، اما از دانش و خرد بهره چندانی نداشت. هنگامی که در گهواره بود دو مار را خفه کرد و در سنین نوجوانی توانست شیری را از پا درآورد. او هرگز در هیچ‌یک از شهرهایی که به ماجراجویی می‌پرداخت، مقیم نشد و سرگردانی‌های او باعث شد فراسوی مرزهای یونان، مثل آفریقا و آسیای صغیر را درنوردد. هرکول در دوران باستان محبوبیت فراوان داشت، و موضوع داستان‌ها و آثار هنری بی‌شمار بود. هر چند منسجم‌ترین منابع ادبی مربوط به دلاوری‌های او به قرن سوم بازمی‌گردد، اما منابع پراکنده، و شواهد به دست آمده از منابع هنری روشن می‌سازند که اغلب ماجراهای او اگر نه همهٔ آن‌ها از نخستین دوران‌ها معروف بوده‌است. از مشخصه‌های هرکول می‌توان به سلاحش که گرزی بود از جنس چوب زیتون و لباسی که از پوست شیر درست شده بود اشاره کرد.[۳]

تولد و دوران کودکی[ویرایش]

تِبس و آرگوس هر دو ادعا می‌کنند که هرکول زاده آنجاست و ادعای تبسی‌ها به‌طور گسترده‌تری پذیرفته شده‌است، اما دلایلی وجود دارد که می‌توان عقیده داشت آرگوس زادگاه او بوده‌است. زئوس تصمیم گرفت فرزندی به دنیا آورد که قهرمانی را برای خدایان و فناپذیران به ارمغان بیاورد و از این رو آلکمنه، همسر آمفیتروئون را به عنوان مادر او انتخاب کرد. زمانی که آمفیتروئون مشغول نبرد بود، زئوس خود را به شکل او درآورد و با آلکمنه هم‌بستر شد. آمفیتروئون در همان شب از نبرد بازگشت و به‌طور معمول او نیز با آلکمنه هم‌بستر شد. در نتیجه این نزدیکی‌ها او دوقلو به دنیا آورد:هرکول برای زئوس و ایفیکلس برای آمفیتروئون. پس از به دنیا آمدن هرکول، زئوس سوگند یاد کرد که این پسر یکی از نوادگان پرسئوس است و روزی خواهد رسید که او بر تمام یونان حکمرانی خواهد کرد، اما هرا توسط ایلی‌ثیا الههٔ وضع حمل، تولد هرکول را عقب و تولد ائوروستئوس (یکی دیگر از نوادگان پرسئوس) را پیش انداخت و به این ترتیب ائوروستئوس پادشاه یونان شد.[۴] آلکمنه از ترس انتقام‌جویی هرا سریعاً تولد هرکول را افشا کرد، اما نوزاد توسط الهه عقل و خرد آتنا (در برخی تفسیرات دیگر توسط هرمس) به نزد هرا آورده شد و او را درمیان سینه‌های هرا قرار دادند. هرا که آن نوزاد را تشخیص نداده بود از روی ترحم از او پرستاری می‌کرد. هرکول به شدت سینه‌های هرا را می‌مکید، به‌طوری‌که هرا از شدت درد نوزاد را پس زد و در نتیجه شیرش به آسمان فوران کرد و راه شیری را پدید آورد. اما با خوردن این شیر الهی، هرکول قدرت‌های مافوق‌طبیعی به دست آورده بود. در همین حین آتنا کودک را در اختیار گرفت و به آغوش مادرش بازگرداند و از آن پس هرکول توسط والدینش بزرگ شد.

بعد از این ماجراها، آمفیتروئون به کودک مشکوک شده و چنین شد که با تئیریاس پیغمبر نابینایان، مشورت کرد. تئیریاس به او گفت هرکول فرزند زئوس است و سرنوشت او چنین است که تبدیل به یک قهرمان شود. سپس آمفیتروئون با دقت از کودک مراقبت نمود و بهترین استادان و مربیان ورزشی را برای او انتخاب کرد. راندن ارابه را از پدرش آمفیتروئون، کشتی گرفتن را از اوتولوکوس، هنر کمانداری را از ایریتوس، شمشیرزنی را از کستور و چنگ نوازی را از لینوس (یا ایمولپوس) آموخت. هرکول نیز درعوض با کار کردن در مزرعه به پدر خود کمک می‌کرد و همین مسئله به قویتر شدن او نیز می‌انجامید. او شمشیرش را از هرمس، تیر و کمانش را از آپولو، زره سینه‌اش را از هفائستوس و جامه‌اش را از آتنا دریافت کرده بود.

آموزش هنر موسیقی به این پهلوان جوان عاقبت فاجعه باری به همراه داشت. هنگامی که استادش لینوس، به دلیل عدم توجه به درس‌های موسیقی با این جوان برخورد نمود، هرکول نیز برای تلافی کردن بوسیلهٔ چنگ ضربه‌ای بر سر لینوس وارد کرد که بلافاصله سبب مرگش شد. هرکول با خوش‌شانسی از جرم قتل تبرئه شد، اما آمفیتروئون برای جلوگیری از دردسرهای بیشتر او را به چراندن گوسفندها در مزرعه‌ای واقع در حومه شهر تسپیئای فرستاد.[۵]

جوانی[ویرایش]

هرکول دیگر بزرگ شده بود و اولین آزمایش واقعی قدرت او کشتن شیری واقع در کوه‌های کیثارون بود. هیولایی که باعث نابودی گله آمفیتروئون شده بود و هرکول مشکل کوچکی برای خلاص شدن از دست هیولا داشت. سرانجام او شیر را کشته و پوستش را می‌کند، در بعضی تفسیرات این همان پوستی است که او به تن دارد (در منابعی دیگر این پوست شیر نیمیان است که او برتن اوست). در این میان که هرکول از خانه بدور بود، تبس درگیر جنگی با اورکمنوس‌ها شده بود. هرکول بیدرنگ تبسی‌ها را با سلاح‌های داخل معابد مسلح نمود. هنگامی که پیروزی نزدیک بود، هرکول اورکمنوس‌ها را در آب غرق کرد. آتنا با مشاهده دلاوری‌های هرکول در این جنگ، به یکی از متحدان او در طول زندگیش مبدل گشت. اما نه آتنا و نه هرکول توانایی نجات آمفیتروئون که جانش را در این جنگ از دست داده بود را نداشتند.

دختران تسپیوس[ویرایش]

تسپیوس پادشاه و بنیان‌گذار تسپیای در بویوتیا، با هرکول قرار گذاشت، در ازای کشتن شیری که به گله دام‌هایش حمله کرده بود دخترانش را به او تقدیم کند. شکار شیر پنجاه روز به طول انجامید و به مدت پنجاه روز هرکول در هر شب با یکی از دختران شاه تسپیوس همخواب می‌شد. بعدها فرزندان هرکول از دختران تسپیوس با نام تسپیادس «Thespiades» خوانده شدند. دو تن از آن‌ها در تبس باقی ماندند و هفت تن دیگر در تسپیای و بقیه فرزندانش به یولائوس برای تأسیس مستعمره ساردینیا پیوستند.

پس از مدتی، هرکول با مگارا، دختر بزرگ کرئون پادشاه شهر تِبس ازدواج کرد. کرئون برای قدردانی از هرکول به خاطره دفاع از تِبس در مقابل اُرکومنوس در یک جنگ تن به تن، دختر خود مگارا را به او تقدیم کرد و آن دو با یکدیگر به وطن خود و خانهٔ آمفیتروئون بازگشتند. مگارا اولین همسر هرکول بود و برای او یک پسر و دو دختر به نام‌های تریماخوس، دیکون و کرئونیتیادس[۶] را به دنیا آورد، (در برخی از نسخه‌ها تعداد فرزندان آن‌ها هشت نفر ذکر شده‌است).[۷] در این حین لیکوس، فرزند پوزئیدون، اهل دیرفیس در وابیه، کرئون را به قتل رساند و قدرت را در تِبس به دست گرفت. گفته شده او قصد کشتن مگارا را نیز داشت اما هرکول که از نیت او با خبر شده بود او را کشت.

هرا که به خوبی از توانایی‌های در حال رشد هرکول آگاه شده بود، تصمیم گرفت دوباره برای رسوایی او نقشه‌ای طرح کند، و این چنین شد که هرکول را به یک جنون ناگهانی دچار نمود.[۸]

دوازده‌خوان هرکول[ویرایش]

نوشتار اصلی: دوازده‌خوان هرکول

دشمن اصلی هرکول هرا بود. هنگام کودکی هرا دو مار را در گهوارهٔ هرکول قرار داد اما او با قدرت زیادی که داشت آن‌ها را خفه کرد. او بالاخره هرکول را دیوانه کرد. به سبب بی‌عقلی، هرکول به برادرزاده خود یولائوس حمله کرد اما او توانست جان سالم به در ببرد. او شروع به تیراندازی به جانوران خیالی ساخته ذهنش کرد و در انتها همسر خود مگارا و سه فرزندشان را به قتل رساند (در برخی از تفسیرات فقط فرزندان او کشته شدند و مگارا بعدها با مردی دیگر ازدواج کرده‌بود). هرکول بسیار غمگین بود و به محض بهبود یافتن و برای جبران کار خود با پیشگوی معبد آپولو مشورت و از او سؤال کرد چگونه می‌تواند شرف و عزت خود را بازیابد. پیشگو به او گفت نزد ائوروستئوس پادشاه موکنای برو و دوازده سال او را خدمت کن. ائوروستئوس هیچ کار دشواری به ذهنش نمی‌رسید که پسر قدرتمند زئوس از پس آن برنیاید، بنابراین هرا از کاخ خود در المپ پایین آمد تا به او کمک کند. با همکاری یکدیگر دوازده وظیفه برای ناپسری فناپذیر هرا در نظر گرفتند که به دوازده‌خوان هرکول معروف است. شش خوان اول همگی در شبه جزیرهٔ پلوپونز اتفاق افتاد، اما خوان‌های بعدی، هرکول را به مکان‌های مختلفی در حواشی دنیای یونانی و فراسوی آن برد. در کلیهٔ این خوان‌ها، هرکول با تنفر هرا مواجه بود که همواره به فرزندان زئوس از زنان دیگر حسادت می‌ورزید. از طرف دیگر، آتنا ایزدبانوی عقل و خرد، یکی از حامیان پرشور او بود؛ هرکول از همراهی و یاری گاه‌وبیگاه برادرزادهٔ خود یولائوس نیز بهره می‌گرفت. این دوازده‌خوان عبارتند از:

  1. کشتن شیر نیمیایی، هیولایی که هیچ سلاحی قادر به نفوذ در پوستش نبود. هرکول آن را بدون هیچ دردسری خفه کرد.
  2. کشتن مار نه سر هیدرا. وقتی یک سر هیدرا بریده می‌شد دو سر جدید به جای آن می‌رویید و یکی از سرهای آن جاودانه بود و با هیچ سلاحی آسیب نمی‌دید. هرکول ۸ سر آن را سوزاند و سر جاودانه را زیر تخته سنگی قرار داد.
  3. گرفتن گوزن کرینیا. پس از چند ماه تعقیب و گریز بالاخره آن را در تله انداخت.
  4. کشتن گراز وحشی اریمانتوس. جدالی وحشیانه اما فوق‌العاده آسان؛ هرکول برنده شد.
  5. تمیز کردن اصطبل شاه آوگیاس. هرکول با جاری کردن رودی در نزدیکی اصطبل موفق به شستن آن شد.
  6. کشتن پرندگان گوشت‌خوار در سواحل استومفالوس. هرکول پرندگان را ترسانده و به پرواز درآورد. سپس با پیکان‌های خود، تعداد زیادی از آن‌ها را کشت.
  7. گرفتن و کشتن گاو وحشی واقع در کریت.
  8. گرفتن مادیان‌های دیومدس.
  9. به دست آوردن کمربند هیپولیتا، ملکه آمازون‌ها (که درحقیقت کار آسانی نبود).
  10. گرفتن گله گروئون. او جنگجویی غول‌پیکر بود دارای سه سر، سه بدن و شش دست که در مجموع بر روی پاهایی سوار بودند. او دارای گله گاوی باشکوه به رنگ قرمز بود که توسط یک چوپان و سگی دوسر به نام ارثروس (که برادر سربروس بود) محافظت می‌شد. هرکول هردو آن‌ها را کشت و سپس به جنگ با گروئون پرداخت و او را با تیری زهرآلود از پای درآورد.
  11. به دست آوردن سیب‌های زرین از باغ هسپریدس، که همیشه به وسیلهٔ اژدهای صد سر لادون نگهبانی می‌شد. هرکول اطلس را با پیشنهاد نگه داشتن زمین فریب داد تا سیب‌ها را برایش بیاورد. وقتی او با سیب‌ها بازگشت، هرکول از او خواست که زمین را برای چند لحظه نگه دارد تا او بتواند بالینی برای درد شانه‌هایش بیاورد. اطلس این کار را کرد، و هرکول با سیب‌هایش آنجا را ترک کرد.
  12. آوردن سربروس، سگ سه سر هادس، بر روی سطح زمین.[۹][۱۰]

بالاخره، بعد از دوازده سال و دوازده‌خوان، هرکول یک انسان آزاد بود.

ماجراجویی‌های دیگر هرکول[ویرایش]

هرکول در حال کشتن آنتایوس

هرکول بعد از پشت سر گذاشتن دوازده‌خوان به آرگونوت‌ها برای پیدا کردن پشم زرین پیوست. در این بین هرکول شیفتهٔ پرنسس یولا، دختر ائوروتوس گشت. شاه ائوروتوس یک کماندار ماهر بود و به پسرانش چگونگی کار کردن با تیر و کمان را آموزش داده بود. ائوروتوس قول داده بود که هر فردی که بتواند بر پسرانش در رقابت کمانداری غلبه کند، دخترش را به او می‌دهد. هرکول در این رقابت برنده شد، اما ائوروتوس به قول خود عمل نکرد. هرکول نیز شاه و تمام پسرانش به غیر از یکی از آن‌ها به نام ایفیتوس را کشت و یولا را نیز ربود. ایفیتوس تبدیل به یکی از بهترین دوستان هرکول گشت اما یکبار دیگر هرا او را دچار جنون نمود و هرکول ایفیتوس را از دیوارهای شهر تیرینس به پایین پرتاب کرد و موجب مرگ او شد. در نسخه‌های دیگر ائوروتوس متوجه شد برخی از اسب‌های او ربوده شدند و او هرکول را مسئول این ماجرا می‌دانست. ایفیتوس که حرف‌های پدرش را باور نداشت تصمیم گرفت برای آشکار ساختن این موضوع نزد هرکول برود. هرکول نیز او را برای شام به خانهٔ خود دعوت کرد اما به‌طور اتفاقی او را کشت. به دلیل اینکه در یونان، کشتن میهمان در خانه جرمی نابخشودنی به‌شمار می‌رفت، او مجرم شناخته شد. هرکول دوباره برای رهایی از این عذاب به نزد یکی از پیشگوهای معبد دلفی به نام «Xenoclea» رفت، اما او حاضر به صحبت کردن با فردی بی‌دین نبود. هرکول که به شدت خشمگین شده بود او را تهدید کرد و صندلی سه‌پایه را به سمت او پرتاب کرد. کشیش آپولون را به معبد فراخواند. آپولون با هرکول که به خدایان حمله کرده بود روبرو شد و در این حین زئوس مجبور شد با آذرخش خود جلوی پسرانش را بگیرد. پادشاه خدایان اعلام کرد هرکول یکباره دیگر برای قتل یک انسان و اهانت به معبد آپولون محکوم به مجازات است و قرار شد به مدت سه سال به بردگی اومفال، ملکهٔ لیدیه درآید. ملکه او را از هرمس، ایزد پیام‌رسان یونانی به عنوان برده خریداری کرد. هرکول مجبور بود یکسال بردهٔ او باشد، و به ناچار کارهای مخصوص زنان را انجام می‌داد و همچنین جامهٔ زنانه به تن می‌کرد، در حالی که خود ملکه پوست شیر نیمیایی را برتن داشت و گرز چوب زیتونی هرکول را با خود حمل می‌کرد. اما پس از مدتی، اومفال او را آزاد کرد و همسرش شد و صاحب چندین فرزند شدند.[۱۱] این درست زمانی بود که شکار گراز کالیدونیان در حال انجام بود، و هرکول از این شکار بلندآوازه جاماند.

ماجرای بعدی او با رفتن به لیبی باستان آغاز شد، مکانی که آنتایوس در آنجا فرمانروایی می‌کرد. آنتایوس فرزند گایا و پوزئیدون بود و قدرت خارق‌العاده‌ای داشت که از تماس با مادرش (زمین) به دست می‌آورد. او با هر بیگانه‌ای که به سرزمینش وارد می‌شد کشتی می‌گرفت و چون زمین‌می‌خورد قدرت تازه می‌یافت و برهمه چیره می‌گشت، اما هرکول سرانجام او را از زمین بلند کرد و آن‌قدر فشار داد تا کشته شد. پس از شکست آنتیوس، هرکول لیبی را که در آن زمان با حیوانات وحشی احاطه شده بود تسخیر کرد. او قسمت‌های بزرگی از بیابان را برای کشت و زراعت به ارمغان آورد و آن زمین‌ها را تبدیل به زمین کشت، باغ‌های انگور و زیتون نمود. از طرفی حاکمان خودکامه‌ای که فقط به فکر خود و شهرشان بودند و همچنین کسانی را که به قانون احترام نمی‌گذاشتند را مجازات می‌کرد و چنین شد که لیبی باستان به رفاه و کامیابی رسید. او سپس به مصر رفته، جایی که بوزیریس فرمانروا بود و عادت داشت بیگانه‌ها را قربانی کند. اما هرکول او را نیز با گرزش کشت.

هرکول به دوستان خود بسیار وفادار بود. او بارها زندگی خود را برای کمک به آن‌ها به مخاطره افکند که چشمگین‌ترین آن‌ها روایت آلکستیس بود. آدمتوس، پادشاه فرای در تسالی با آپولون قرار گذاشته بود که وقتی زمان مرگش فرا رسید، اجازه داشته باشد که زنده بماند، مشروط بر اینکه شخصی دیگر را پیدا کند که حاضر باشد به جای او بمیرد. اما هنگامی که آدمتوس در آستانهٔ مرگ قرار گرفت، معلوم شد که پیدا کردن یک داوطلب دشوارتر از آن است که او گمان می‌کرد. پس از آنکه والدین پیرش خودخواهانه از قربانی شدن به جای او امتناع کردند، همسرش آلکستیس اصرار می‌ورزید که او باید به جای شوهرش بمیرد. هنگامی که هرکول وارد صحنه شد آلکستیس به جهان زیرین رفته بود، اما هرکول مصرانه به جستجوی او برآمد. در این جستجو با مرگ دست و پنجه نرم کرد و سرانجام پیروز شد، و پیروزمندانه آلکستیس را به جهان زندگان بازگرداند.

بر طبق گفته‌های هزیود و آیسخولوس، هرکول کسی بود که با کشتن عقاب، پرومته را از عذابی که توسط زئوس برای ربودن آتش از خدایان و دادن آن به انسان‌های فانی دچار شده بود، نجات داد. هر روز عقابی می‌آمد و جگر پرومته را می‌خورد و شب جگر از نو می‌رویید. هرکول به کوه‌های قفقاز رفته و با پرتاب تیری عقاب را کشته و پرومته تیتان را از بند زنجیرهایش نجات داد. پرومته نیز در عوض او را در انجام مأموریت‌هایش یاری نمود.

هرکول و حمله به تروا[ویرایش]

پیش از جنگ تروآ، هرکول سفری دیگر به تروا داشت. لائومدون، پادشاه تروا مورد خشم پوزئیدون و آپولون قرار گرفته بود، به همین علت آپولون برای انتقام تروا را به طاعون مبتلا کرد و پوزئیدون نیز هیولایی دریایی به این شهر فرستاد. لائومدون پس از مشورت با پیش‌گو، قرار شد برای خلاص شدن از دست هیولا، دخترش هسیونه را به عنوان قربانی به صخره ببندد و پیشکش هیولا کند. اما هرکول هسیونه را پیدا کرد و نجاتش داد، سپس در مقابل گرفتن دو اسب شگفت‌انگیزش که از زئوس در قبال ربودن پسرش گانومده به او داده بود قبول کرد هیولا را از بین ببرد. لائومدون قبول کرد و هرکول به کمک آتنا هیولا را کشت. لائومدون بسیار سپاسگزاری نمود اما سعی کرد هرکول را فریب دهد. او دو اسب معمولی را به جای اسب‌های شگفت‌انگیزش به هرکول داد. پودارسز پسر لائومدون، با صدای بلند به اعتراض پرداخت اما لائومدون به او توجه نکرد. پس هرکول با لشکری برای گرفتن انتقام به تروا حمله کرد، لائومدون را کشت و پسرش پودارسز به جای او نشست و نام خود را به پریاموس تغییر داد.

بعد از این ماجراها، هرکول برای باز پس گرفتن سلطنت و قدرت در برابر گیگانت‌ها، به زئوس و دیگر المپ‌نشینان پیوست. مشارکت او در این جنگ الزامی بود، به دلیل پیشگویی که شده بود برای شکست دادن هیولاها فقط به یک فانی نیاز بود. المپ‌نشینان با کمک هرکول توانستند گیگانت‌ها را شکست دهند و هر یک را در زیر آتشفشانی در سرتاسر جهان به خاک سپردند.

هرکول تصمیم گرفت دیگر زمان انتخاب همسری دیگر فرارسیده، به همین منظور به روستای تبس رفت تا با دیانیرا دختر پادشاه کالیدون اوینئوس، ازدواج کند. او با خدای رودها آکلوس برسر دیانیرا مبارزه کرد و او را شکست داد. آن‌ها در صلح و صفا در کالیدون زندگی می‌کردند تا اینکه روزی هرکول به اشتباه ساقی‌ای را به قتل رساند و آن‌ها مجبور شدند به تراخیس فرار کنند. دیانیرا فرزندان زیادی برای هرکول به دنیا آورد. مدتی بعد یک سانتور مرد (حیوان افسانه‌ای با بالاتنهٔ انسان و پایین‌تنه اسب) به نام نسوس دیانیرا را ربود، اما هرکول با پرتاب تیر زهرآلودی به قلب نسوس او را آزاد کرد. نسوس هنگام مرگ به دیانیرا گفت قسمتی از خون او را نگه دارد و وقتی حس کرد دارد هرکول را از دست می‌دهد، از آن به عنوان داروی عشق بر روی هرکول استفاده کند. بعد از گذشت چندین ماه دیانیرا فکر کرد زن دیگری وارد زندگی او و هرکول شده‌است، بنابراین دیانیرا یکی از لباس‌های هرکول را با خون نسوس شست و به او داد تا به تن کند. نسوس به او دروغ گفته بود و خون همچون زهر در تن هرکول اثر کرد. بعد از این ماجرا هرکول به المپ برده شد و به او وعده زندگی ابدی دادند و با دیگر خدایان زندگی کرد. او در المپ با هبه ایزدبانوی جوانی، فرزند زئوس و هرا ازدواج کرد.

هرکول در آثار هنری[ویرایش]

در هنر یونانی، هرکول یکی از نخستین قهرمانان اساطیری است که چهره‌اش در سده ۸ پیش از میلاد تصویر شده‌است، و بر روی سکه‌های ایالات و شهرها نیز چهرهٔ او نقش گردیده که معمولاً در گهواره است و ماری را خفه می‌کند. همچنین دروازه ورودی به دریای مدیترانه از اقیانوس اطلس، جایی که راس نقطه جنوبی اسپانیا و نقطه شمالی مراکش روبروی یکدیگر قرار دارند، در زبان کلاسیک با عنوان ستون‌های هرکول شناخته می‌شوند. او به عنوان نماد وطن‌پرستی ملی، تنها قهرمانی است که در سراسر یونان ستوده می‌شود و همچنین تنها قهرمانی است که به جاودانگی نایل شد.

جستارهای وابسته[ویرایش]