Uncategorized

وایکینگ‌ها

وایکینگ‌ها

از ویکی‌پدیا، دانشنامهٔ آزاد
(تغییرمسیر از وایکینگ)

وایکینگ‌ها (به انگلیسی:Vikings) دریانوردان اسکاندیناوی بودند که عمدتاً به زبان اسکاندیناوی قدیمی صحبت می‌کردند. آن‌ها با طرف‌هایی از سرزمین‌های اروپای شمالی رابطه تجاری داشتند. این معامله در یک منطقه وسیع شمالی، مرکزی، شرقی و غربی اروپا در خلال اواخر قرن ۸ تا ۱۱ میلادی صورت می‌گرفت.[۱][۲]

کشتی وایکینگ‌ها

چنین بر می‌آید که نورس‌ها دسته‌ای از ژرمن‌ها بودند که نیاکانشان از دانمارک و دریای میان نروژ و دانمارک یا سکاژراک و دریای میان سوئد و دانمارک یا کاتگات سفر کرده، خود را به سوئد و نروژ رسانده و جانشین مردمان سلتی تباری شده بودند که آن‌ها نیز پیشتر خود یک تبار همخون با لاپلاندی‌ها و اسکیموها را بیرون رانده و جایگزینشان شده بودند.

نزدیک به سال ۸۰۰ تا ۱۰۵۰ برای سه سده، جنگجویان وایکینگ با کشتی‌های دراز و درخشان خود اروپا را به هراس افکنده بودند. آن‌ها از اسکاندیناوی برای جستجوی نقره، بردگان و زمین به دریا رفتند. برخی از آن‌ها به بریتانیا و فرانسه و برخی دیگر به روسیه و رودهای دوردست آسیا یورش می‌بردند. وایکینگ‌ها جویندگان دلیر و بی‌باکی بودند. آن‌ها با بی‌باکی از میان امواج خروشان اقیانوس اطلس گذر کرده، ایسلند و گرینلند را یافتند و به شمال آمریکا نیز گام نهادند.

ایسلند[ویرایش]

وایکینگ‌های نروژی، ایسلند را در نزدیک سال ۸۷۰ یافتند. نخستین کوچنده اینگفر آرناسون در خلیج آرام نزدیک دریا یک کشتزار ساخت. امروزه ریکیاویک پایتخت ایسلند در این بخش گسترده شده‌است. اگر باد همسو می‌وزید دریانوردان می‌توانستند پس از یک سفر هفت روزه از نروژ به آنجا برسند. تا پیش از ۹۳۰ میلادی ۱۰۰۰۰ وایکینگ در ایسلند می‌زیستند و همه زمین‌های پربار خلیج پر از سکنه بود.

گرینلند[ویرایش]

بیشتر بخش‌های این آبخست (جزیره) بزرگ همواره با لایه‌ای از برف و یخ پوشیده شده‌است. این گستره به دست ملوان نروژی گون بیورن در زمانی که او راه خود را در توفان گم کرد شناسایی شد. اریک سرخ سرکرده‌ای که یک مرد را کشت و ناچار شد از ایسلند برود در سال ۹۸۵–۹۸۴ میلادی کرانه‌های گرینلند را یافت. او برای برانگیختن مردم ایسلند برای زندگی در آنجا نام فریب دهنده «گرینلند» (سرزمین سبز) را روی آن گذاشت. دو گروه کوچک وایکینگ‌ها برای زمانی نزدیک به ۴۰۰ سال از راه کشاورزی، شکار گوزن و خوک آبی، توانستند در آنجا پایدار بمانند. اما در یک بازه زمانی، پس از ۱۴۱۰ بیشترشان نابود شدند.

اروپا در سال ۸۱۴ میلادی

آمریکا[ویرایش]

لیف اریکسون، نامور به لیف خوش شانس پسر اریک سرخ بود. او در سال ۱۰۰۱ میلادی هنگامی که گرفتار طوفان شده بود و کشتی او از راه خود بدر شد به سوی گرینلند رفت. او هنگامی که در سرزمینی به نام نیوفاندلند پا گذاشت در جایگاه نخستین اروپایی بود که به آمریکا گام نهاد. او آن سرزمین را برای انگور فراوان و توت‌های بزرگ و خودرویی که در آنجا یافت می‌شد وینلند نامید که به معنی سرزمین شراب است. او همچنان در درازای کنار دریا به پیش رفت و سرزمین‌های مارکند (سرزمین جنگلی) و هلولند (سرزمین سنگ‌ها) را یافت. چنین بر می‌آید که این دو سرزمین جزایر «لابرادور» و «بافین» بوده‌اند. در سال‌های پسین، وایکینگ‌ها و کوچندگان دیگری به وینلند آمدند. اما برای زمان درازی در آنجا نماندند.

یورش نورمن‌ها[ویرایش]

نورمن‌های بومی شمال یورش ناگهانی خود را به اروپا از سال ۸۰۰ میلادی آغاز کردند و تا ۹۸۷ میلادی به نام ویرانگرترین تبار شناخته می‌شدند که اروپا را در سایه‌ای از ترس فرو برده بودند. یورش‌های واگ‌ها و وایکینگ‌ها که از تبار نورمن‌ها هستند تا کرانه‌های اقیانوس اطلس و بندرهای اسپانیا گسترش یافته بود. در زمان یورش‌های وایکینگ‌ها، اروپاییان تهی دست و کشاورز نمی‌توانستند در برابر آن‌ها پایداری کنند. چرا که در سرتاسر اروپا پادشاهی‌های کوچک سر برآورده بودند و پادشاهی کارولنژیان در حال گسستگی و درگیر جنگ‌های داخلی بود و شرایط اروپا با نظام فئودالی آن آمادهٔ پذیرایی از غارتگران اسکاندیناوی یعنی وایکینگ‌ها رانداشت .مختصات۶۱°۰۰′ شمالی ۴۵°۰۰′ غربی

گاهشمار
۷۹۳ یورش وایکینگ‌ها به صومعه لیندیسفارن
۷۹۵ آغاز حملات به ایرلند (اینیشموری)
۷۹۹ آغاز حمله به امپراتوری فرانک‌ها
۸۳۰ یورشی تازه به انگلستان
۸۴۰ نخستین اردوی زمستانی وایکینگ‌ها در امپراتوری فرانک‌ها
۸۴۴ یورش وایکینگ‌ها به اسپانیا
۸۵۶/۵۷ غارت پاریس
۸۶۶ سرور بزرگ وایکینگ‌ها وارد آنگلیای شرقی می‌شود
۸۷۸ تأسیس منطقه قانونی دانمارکی (دِین‌لاؤ)
۹۱۱ بنیاد امیرنشین نورماندی توسط رولو
نخستین مالیات دانمارکی (دِین‌گِلد) گرفته‌شد
۹۱۴ فتح برتانی به‌دست وایکینگ‌ها
۹۸۰ تاخت‌وتاز جدید به انگلستان
۱۰۶۶ پایان عصر وایکینگ‌ها (نبرد هستینگز)

عصر وایکینگ‌ها اصطلاحی است برای اشاره به دوره‌ای در تاریخ اروپا، به‌ویژه تاریخ شمال اروپا و اسکاندیناوی که از سده‌های ۸ تا ۱۱ میلادی ادامه داشت. در این عصر، وایکینگ‌های اسکاندیناوی (نورس‌ها) از طریق بازرگانی و جنگ به کشف اروپا از راه دریاها و رودها پرداختند.

در این دوره، وایکینگ‌ها به سرزمین‌های ایرلند، گرینلند، نیوفاوندلند و آناتولی نیز رسیدند. افزون بر این شواهدی نیز برای درست بودن افسانه رسیدن وایکینگ‌ها به وینلند یعنی شمال قاره آمریکا نیز وجود دارد.

پیشینه[ویرایش]

در سال ۸۰۱ میلادی در ژوتلند (در دانمارک امروزی) در میان وایکینگ‌ها یک قدرت مرکزی نیرومند پدید آمد. این قدرت برای دستیابی به سرزمین، بازرگانی و تاراج به سرزمین‌های بیرون از محدودهٔ خود چشم دوخت.

وایکینگ‌هایی که به اروپای باختری و خاوری حمله کردند بیشتر از اهالی دانمارک، نروژ و سوئد بودند. آن‌ها از این مناطق به سوی ایسلند، گرینلند، جزایر فارو، کیثنس در اسکاتلند و (موقتاً) به شمال قاره آمریکا نیز رفتند و در این مناطق ساکن شدند.

زبان آن‌ها نیای زبان‌های نوردیک امروزی است.

نمایی از کشتی وایکینگ‌ها در اسلو، نروژ

شهر آیین وایکینگ‌ها[ویرایش]

وایکینگ‌ها یکی از آخرین ملت‌های ساکن اروپا بودند که همچنان بر مذهب چندخدایی بودند. ساختار همبودی (اجتماعی) در میان تبارهای نورس مانند دیگر جاها بر پایه بسامانی خانوادگی، همکاری بازرگانی و باورهای آیینی استوار بود. در یکی از سروده‌های رزمنامه بیوولف چنین آمده‌است: «در نهاد آن کس که خوب می‌اندیشد هیچ چیزی توان آن را ندارد که آتش خویشاوندی را فرونشاند». آن‌ها کودکان ناخواسته را بر سر راه می‌نهادند اما همینکه کودک از سوی پدر و مادری پذیرفته می‌شد از مهر و پشتیبانی سرشاری برخوردار می‌شد. نورس‌ها نام خانوادگی نداشتند. هر پسری نام پدر را بر سر نام خود می‌افزود. مانند اولاف هرالدسون (هرالدزاده)، مگنوس اولافسون، و هاکون مگنوسون.

اسکاندیناوی‌ها، سال‌ها پیش از اینکه آیین مسیحیت بدانان برسد هنگام نامگذاری یک نوزاد به نشانه آمدن به جرگه خانواده بر روی او آب می‌ریختند.

آموزش و پرورش[ویرایش]

آموزش و پرورش به فراخور نیازهای اجتماعی آموزه‌هایی کاربردی داشت: دختران راه و روش خانه‌داری و کارهایی مانند فراوری آبجو را می‌آموختند و پسران هم به فراگیری شنا، اسکی، درودگری، فلزکاری، کشتی‌گیری، کشتی‌رانی، اسکیت روی یخ، بازی هاکی (hockey، از واژه دانمارکی hoek، «قلاب») شکار، جنگ با تیر و کمان، شمشیرزنی یا نیزه‌پرانی می‌پرداختند. پرش، آزمون بدنی ارزشمندی بود. برخی از نروژی‌ها می‌توانستند با جوشن و کلاه خود از بلندایی بیشتر از از درازای خویش بپرند یا تا چندین کیلومتر را شنا کنند. برخی می‌توانستند بر تیزروترین اسب‌ها پیشی بگیرند. بسیاری از کودکان خواندن و نوشتن می‌آموختند. برخی برای پزشکی یا دادگری آموزش داده می‌شدند. زن و مرد هر دو به آوازه‌خوانی می‌پرداختند. شمار کمی از زنان و مردان توان نواختن سازهایی مانند چنگ را داشتند چنان‌که در افسانه ادای مهین می‌خوانیم، گونار پادشاه نورس می‌توانست با انگشتان پاهایش چنگ بنوازد و به کمک نوای آن مارها را افسون می‌کرد.

پیوند زناشویی[ویرایش]

پیوندهای زناشویی بیشتر بدست پدر و مادرها و به سان خرید و فروش انجام می‌گرفت. آزاد زن می‌توانست این‌گونه پیوندها را نپذیرد. اما اگر در برابر رای پدر و مادرش می‌ایستاد و همسر کس دیگر می‌شد از خانواده رانده می‌شد و از دارایی پدر چیزی به او نمی‌رسید.

رده‌های اجتماعی (همبود)[ویرایش]

وایکینگ‌ها چپیره (جامعه) خود را به سه رده دسته‌بندی می‌کردند:

  • یارلز (داراها)
  • بوندی (کشاورزان دارای کاشانه)
  • زرخریدها یا بردگان

و (مانند آموزگاران در جمهور افلاطون) به کودکان خود همواره می‌آموختند که رده هر کس فرمانی است از سوی خدایان که تنها بی‌ایمانان باک دگرگون کردن آن را دارند. فرمانروایان را از میان فرزندان شاهان پیشین و سردمداران هر بخش از سرزمین را از میان یارلزها برمی‌گزیدند. پا به پای این پذیرش بی‌ریای فرمانروایی پادشاه و همچنین پیامدهای آشکار جنگ و کشاورزی، مردمسالاری شایانی در کار بود که به سبب آن زمین‌داران در یک «هاس ثینگ» یا انجمن سران خانواده، انجمن روستا، انجمن استانی، یا یک «انجمن یکپارچه» ملی کار بنیان‌گذاران و دادگران کشور را انجام می‌دادند. در میان این تبارها، فرمانروا، پیاده‌کننده بنیان‌ها بود نه مردم. دادگری بر پایه بنیان نامه‌ها انجام می‌گرفت و کین‌خواهی یک پدیده ورای بنیان‌ها به‌شمار می‌رفت. خون‌خواهی گاهی نبردهای خونینی را در پی داشت و در آن زمان هم خون‌بها کم‌تر پرداخت می‌شد که برای بزهکاران جانشین کین‌خواهی می‌شد. مردانی که از هیچ بنیانی پیروی نمی‌کردند و شکست را نمی‌پذیرفتند دریانوردانی بی‌باک بودند که به سردمدارای مردم دست می‌یافتند. آن‌ها از پادافره‌های (مجازات) سنگینی بهره می‌گرفتند تا کسانی را که به سبب نبرد با طبیعت سخت جان شده بودند به پیروی از بنیان‌ها و آرامش وادارند.

حمله دریایی وایکینگ‌های دانمارکی به انگلستان در سده ۱۲ میلادی

افسانه‌های وایکینگ‌ها[ویرایش]

افسانه‌های وایکینگ‌ها همواره جستاری شگفت‌انگیزی بوده‌است که از دید فریبندگی پس از افسانه‌های یونان باستان جای داشته‌است. کهن‌ترین نگاشته‌ای که از این افسانه‌ها به دست ما رسیده‌است سروده‌های شگفت‌انگیزی هستند که به نادرست آن را «اداً» نامیده‌اند. در ۱۶۴۳ کشیشی در کتابخانه پادشاهی کپنهاگ به کتابی کهن برخورد که دربرگیرنده پاره‌ای سروده‌های کهن ایسلندی بود و به نادرست آن‌ها را «ادا» ی سایمند خردمند (کشیش دانشور ایسلندی (بین ۱۰۵۶ تا ۱۱۳۳)) خواند. امروزه بیشتر دانش‌پژوهان بر این باوراند که آن سروده‌ها به سال‌های ناآشکاری در میان سده‌های هشتم و دوازدهم میلادی در نروژ، ایسلند، و گرینلند بازمی‌گردند و به دست برخی از شاعران (چامه سرایان) ناشناس نوشته شده‌اند. این گمان می‌رود که سایمند تنها آن‌ها را گردآوری کرده باشد و خودش آن‌ها را نسروده باشد از این رو نام سروده‌ها «ادا» نبوده‌است.

تندخویی وایکینگ[ویرایش]

در زمان چیرگی وایکینگ‌ها بر اروپا، بی‌گمان نویسندگان اروپایی دربارهٔ تندخویی وایکینگ‌ها زیاده روی می‌کردند. همچنانکه تاریخ‌نگاری، با رهنمون کردن آدمی به شگفتی‌های زندگی، او را از درنگریستن به رخدادهای روزمره زندگی مردمان بازمی‌دارد. با اینهمه به سبب دشواری‌های زندگی در آغازه تاریخ اسکاندیناوی، نبرد برای زنده ماندن آنچنان بوده‌است که تنها سرسخت‌ترین کسان می‌توانستند پایدار بمانند و از این رو کین‌خواهی و دشمنی و دریازنی افسارگسیخته‌ای که در دریاها انجام می‌گرفته گونه‌ای باور و نگرش نیچه‌ای پدیدآورد که پایه آن دلاوری و بی‌باکی بود آن هم بدون درنگریستن به بنیان‌های آیینی سامیان. در این زمان بود که یک وایکینگ چون از دیگری می‌پرسید «بگو به کدام آیین باور داری» در پاسخ می‌شنید که «من به توانایی‌های خودم ایمان دارم».

«هارال هورفاگر» خواهان بدست آوردن فرمانروایی نروژ بود و بر آن بود که آن را بزور به چنگ آورد. دوستش «هاکون» به وی اندرز داد که «از خودت بپرس که مردانگی انجام چنین کاری را داری؟ زیرا رسیدن به چنین هدفی مردی می‌خواهد دلیر و پایدار که در راه انجام کاری تا این اندازه بزرگ، نیک و بدش یکسان نماید.» پاره‌ای از این مردان در جنگ به چنان سرخوشی می‌رسیدند که از زخمی که برمی‌داشتند به دردی دچار نمی‌شدند. به برخی هنگام نبرد کنونه‌ای (حالت) دست می‌داد به نام «برسرکر» که جنگجو هوشیاری خود را از دست می‌داد و تنها از جنگیدن خشنود می‌شد؛ برسرکرها، یا به گفتاری دیگر «خرس جامگان»، پهلوانانی بودند که بدون جوشن پا به کارزار می‌گذاشتند، و مانند جانوران زوزه می‌کشیدند و می‌جنگیدند، سپرهای خود را از خشم گاز می‌گرفتند، و آنگاه، چون نبرد به پایان می‌رسید، به سبب کوفتگی و خستگی از هوش می‌رفتند. تنها دلیران به والهالا (جهان پس از مرگ در افسانه‌های اسکاندیناوی) می‌رفتند؛ و هر کس که در راه مردمان خود در میدان جنگ جان می‌داد همه گناهانش بخشیده می‌شد.»

وایکینگها یا «مردان فیورد» ی که اینچنین در سختی‌ها و دشواری‌ها بار آمده بودند بر کشتی‌های خود سوار می‌شدند و در روسیه، پومرانی، فریزیا، نرماندی، انگلستان، ایرلند، ایسلند، گرینلند، ایتالیا و سیسیل بر گستره سرزمین‌های خود می‌افزودند. این نبردهای جانگداز نه به سان جهادهای سپاهیان مسلمان بود و نه به تازش‌های ایلغار مجارها می‌مانست. بلکه تاخت و تاز دسته‌ای از مردان بود که هر گونه سستی‌ای را گناهی نابخشودنی می‌پنداشتند و هر نیرو و توانی را نکویی؛ تشنه زمین، زن، دارایی، و نیرومندی بودند و بر این باور بودند که بهره‌مندی از فروزه‌های خداوند تنها از برای نیرومندان است. این مردمان در آغاز مانند دریازنان بودند و در پایان به سان دسته‌هایی از فرمانروایان درآمدند. رولو به نورماندی، ویلیام فاتح به انگلستان، و روژه دوم به سیسیل سر و سامانی بنیادین بخشید. پیروزمندانه، خون تازه شمالی خود را مانند دارویی نیروبخش با خون مردمانی که یکنواختی زندگی روستایی آنان را دچار سستی کرده بود در هم آمیختند. کمتر پیش می‌آمد که در گذر تاریخ چیزی را از میان ببرند که شایسته آن نباشد. درست به مانند سوزاندن گیاهان هرزه که زمین را برای بذرافشانی آینده پربارتر می‌سازد.

مسیرهای سفر وایکینگ‌ها

وایکینگ‌ها در گذر تاریخ[ویرایش]

در نروژ واژه وایکینگ (Viking) به مردمانی گفته می‌شود که در آغاز سده‌های میانه در کشورهایی چون نروژ، دانمارک و سوئد زندگی می‌کردند. از این رو نام وایکینگ بر مردمان امروز این کشورها سایه افکنده به گونه‌ای که سبب شرمساری آن‌ها نیز شده‌است. چرا که سال‌ها پیش واژه وایکینگ به چم (معنی) دزد دریایی بود و به گروهی از مردم آن سرزمین داده شده بود که در سده نهم با تاخت و تاز اروپا را درهم نوردیدند.

با آنکه وایکینگ‌های سده‌های میانه هیچ همانندی رفتاری با وایکینگ‌های سده نهم ندارند اما هنوز هم در بسیاری از فیلم‌ها و داستان‌ها از این مردم، نمایی ددمنشانه(درنده خویی) نمایش داده می‌شود.

پژوهش‌های باستان شناسان اروپایی و روسی به روشنی نشان می‌دهد که این‌گونه نبوده‌است. برای بسیاری از وایکینگ‌ها راه گذران زندگی نه تنها دزدی و چپاول نبوده بلکه از راه پیشه‌هایی مانند کشاورزی و ماهی‌گیری بوده‌است. از بررسی ابزاری که باستان شناسان یافته‌اند نمایان شده که آن‌ها در زندگی روزمره خود از داس، نیزه‌های ماهی‌گیری، بیل، کلنگ، گاوآهن و… بهره می‌گرفتند که همه ابزار کشاورزی بودند و هنگامی که این ابزار را در کنار دیگر گواه‌های تاریخی می‌گذاریم به خوبی روشن می‌شود که وایکینگ‌ها کشاورزان و ماهی‌گیران پیشرفته بوده‌اند.

آنها با بهره گرفتن از درخت‌های جنگل‌های اسکاندیناوی، کشتی‌های بزرگ و نامور خود را می‌ساختند و با کمک آن‌ها به بازرگانی با کشورهای همسایه یا دیگر کشورهای اروپایی و بخش‌هایی از آسیا می‌پرداختند.

وایکینگ‌ها توانایی ویژه‌ای در ابزارسازی با آهن داشتند و از آن برای ساخت ابزار کار و نبرد بهره می‌جستند. آن‌ها با دادوستد این کالاها با زر و گوهره‌های اروپایی برای خود زیورآلات می‌ساختند.

با درنگریستن به ساختمایه‌هایی که در زیست‌بوم اسکاندیناوی یافت می‌شود که بیشتر خانه‌ها از چوب و سنگ درست می‌شدند. توانایی وایکینگ‌ها در ساخت دژهای پایدار با ساختمایه‌های گفته شده سبب برتری آن‌ها بر اروپایی‌ها بود.

پراکندگی وایکینگ‌ها

وایکینگ‌ها مردمانی جهانگرد و جستجوگر بودند. کشتی‌های آن‌ها که بیشتر مانند قایق‌های باریک بزرگ بود و این توانایی را داشت که در سخت‌ترین دگرگونی‌های آب و هوایی دریا مانند باران و توفان تاب بیاورند. آن‌ها از کرانه‌های سوئد دریانوردی و ماهی‌گیری می‌کردند تا رودهای خاور اروپا که به دریای سیاه می‌رسید و همچنین سرزمین‌های خاوری‌تر مانند خاورمیانه. وجود نقش «الله» و «علی» بر روی لباس‌های ابریشمی یا انگشتر وایکینگ‌های مناطق بیرکا و گاملا در اوپسالا شواهدی قطعی از ارتباط وایکینگ‌ها با مردم ایران و چین است. نام‌های «الله و علی» به خط کوفی روی این پارچه‌ها همیشه در کنار هم قرار دارند. ممکن است بعضی از این قبرها متعلق به مسلمانان باشد اما به احتمال زیاد این کشفیات نشان می‌دهند که وایکینگ‌ها تحت تأثیر اندیشه اسلامی از جمله زندگی ابدی در بهشت این لباس‌ها را به تن مرده‌های خود می‌کردند.[۳]

با پایان گرفتن هزاره نخست میلادی آن‌ها توانستند به بخش‌های شمالی آمریکا بروند و در آنجا بمانند. به گفتاری دیگر چیزی نزدیک به ۵۰۰ سال پیش از آنکه کریستف کلمب در سال ۱۴۹۲ به آنجا برسد.

وایکینگ‌ها باورمندان بسیار سرسختی به آیین خود بودند اما نه مانند آنچه در روم یا یونان باستان بود. همچنین کاستی بزرگ آن‌ها ناتوانی در خواندن و نوشتن بود که سبب شد تا دانسته‌های امروز ما از این تبار تا پیش از سده سیزدهم در اندازه داستان و افسانه باشد.

جستجوگران وایکینگ برای یافتن سرزمین‌های تازه، به درون آب‌های خروشان اقیانوس اطلس شمالی رفتند. بیشتر آن‌ها از نروژ بودند جایی که دره‌های آن زیستگاه مردم بسیاری شده بود و دارای زمین‌های کشاورزی بسیار کمی بود. در میان سال‌های ۸۰۰ میلادی و ۱۰۰۱ میلادی آن‌ها جزایر فائرو، ایسلند، گرینلند و وینلند (سرزمین تازه پیدا شده در کانادا) را یافتند. دیری نپایید که خیل کشتی‌های پر از کوچندگان به همراه جانورانشان به آنجا سرازیر شدند. اما از آنجا که در آن روزگار سفرهای دریایی از ایمنی چندانی برخوردار نبود کشتی‌های زیادی در توفان گم شدند و هرگز به آنجا نرسیدند.

مجسمه نوک کشتی وایکینگ‌ها

سنگ‌های یادبود[ویرایش]

وایکینگ‌ها سنگ‌های یادبودی برای جشن گرفتن پیروزی‌های جنگی یا سوگواری دوستان و خویشاوندان کشته شده خود می‌ساختند. روی سنگ‌های بزرگ نگاشته‌های بسیار زیبایی کنده‌کاری می‌شد و در زیر برخی از نگاره‌های کنده‌کاری‌شده نوشته‌هایی به دبیره (خطرونیک باستان دیده می‌شود. این سنگ‌ها در گذرگاه‌های همگانی، جایی که مردم می‌ایستادند و از آن‌ها سپاسگزاری می‌کردند جای داشتند.